از هر دری سخنی در دیانت بهائی

تفاوت عیب‌جویی و خطاپوشی شخصیت‌ها در اشعار حافظ

ایسنا/ «نگاهی به تفاوت عیب‌جویی و خطاپوشی شخصیت‌های زاهد و پیر مغان در دیوان حافظ با تکیه بر بیت: پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت / آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد» عنوان مطلبی است که پیمان شوهانی نوشته است.

شوهانی مدرس دانشگاه پیام نور شوش در رشته ادبیات فارسی و نیز سخنگوی انجمن دوستداران ایران شوش دانیال (ع) است. زمینه تحقیق او بیش‌تر شامل حافظ و فردوسی است.
مطلب این نویسنده و دوستدار میراث فرهنگی که آن را در اختیار ایسنا گذاشته در پی می‌آید:

«رشته‌ای بر گردنم افکنده دوست
می‌کشد هر جا که خاطرخواه اوست

یکی از راه‌های رسیدن به فهم و شناخت ذهن و زبان حافظ پی بردن به کنه و ماهیت بازیگرانی است که در دیوان او نقش‌آفرینی می‌کنند و حضوری فعال دارند؛ چه این بازیگران به دو رده مخالف و متضاد تقسیم می‌شوند.

دیوان حافظ نمود بارزی از دنیای اضداد بازیگران و قهرمانان غزلیاتی است که در دو گروه مخالف هم قرار دارند. ( هر چند بازیگرانی نیز هستند که در این دو طیف جای ندارند مانند باد صبا که پیام‌آور بین عاشق و معشوق است و…).

نخست شخصیت‌هایی که موافق طبع و ذهن و زبان و منش حافظ هستند و نگاه حافظ به آن‌ها مثبت است؛ کاراکترهایی نظیر پیر (با ترکیباتی از قبیل پیر مغان، پیر گلرنگ، پیر میخانه و…)، رند، مغبچه و… که با حافظ همسو و همراه هستند و به فرموده حافظ :

گر چنین جلوه کند مغبچه باده‌فروش

خاکروب در میخانه کنم مژگان را

و دیگر، شخصیت‌هایی که از منظر حافظ منفور هستند و خواجه ما با آنان سر سازش و تسامح ندارد و هماره به دنبال گوهر آزادی و آزادگی است. چنان که خود می‌فرماید:

سر به آزادگی از خلق برآرم چون سرو

گر دهد دست که دامن ز جهان درچینم

کسانی مانند زاهد، صوفی، محتسب، شیخ و… از آن دسته نقش‌آفرینانی هستند که بارها در جای جای دیوان دل شاعر شوریده ما را به درد آورده‌اند و از دست و زبان آنان خواجه به ستوه آمده است تا جایی که می‌فرماید:

شراب تلخ می‌خواهم که مردافکن بود زورش

که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش

یکی از شخصیت‌هایی که امروز می‌خواهیم بدان بپردازیم کسی نیست جز زاهد. در دیوان حافظ زاهد از معنای اصلی خود که زهد ورزیدن است کاملا فاصله گرفته و با تحول و انقلابی همراه است که با ریاکاری قصد فریب دیگران را دارد و از جمله کسانی است که با افعال خود موجب تکدر خاطر و طبع لطیف لسان‌الغیب شده است.

زاهد در دیوان حافظ بازیگری است که دو ویژگی بارز و عمده دارد که حافظ به سختی با آن سر جنگ و جدل دارد؛ نخست عجب و خودبینی و تکبر و دیگری عیب‌جویی از دیگران.

حافظ با زیبایی هر چه تمام‌تر این دو صفت مذموم و نکوهیده زاهد را به رشته تحریر درآورده است.

برای مبین شدن هر چه بیشتر این سخن به برخی از ابیات دیوان برای نمونه نظر می‌انداریم:

یارب آن زاهد خودبین که به جز عیب ندید

دود آهیش در آیینه ادراک انداز

در مصراع اول بیت فوق این دو صفت ناپسند و مذموم زاهد یعنی خودبینی و عیب‌جویی از دیگران به زیبایی به تصویر کشیده شده است و در مصراع دوم بیت حافظ عاجزانه از خداوندگار خود می‌خواهد که دود آهی همراه با معرفت و بصیرت در آیینه ادراک زاهد قرار نهد تا دست از این صفات مذموم خود باز دارد و در راه صدق و راستی و پاکبازی قدم گذارد:

برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر

که ندادند جز این تحفه به ما روز الست


عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه‌سرشت

که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش

هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت


زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه

رند از ره نیاز به دارالسلام رفت


زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز

تا تو را خود ز میان با که عنایت باشد


زاهد ار راه به رندی نبرد معذور است

عشق کاری‌ست که موقوف هدایت باشد


برو ای زاهد خودبین که ز چشم من و تو

راز این پرده نهان است و نهان خواهد بود


برو زاهدا خرده بر ما مگیر

که کار خدایی نه کاری‌ست خرد


مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند

که اعتراض بر اسرار علم غیب کند


کمال سر محبت ببین نه نقص گناه

که هر که بی‌هنر افتد نظر به عیب کند

که اگر با دقت به ابیات بالا نگریسته شود مشاهده می‌شود که حافظ این دو عیب زاهد را به زیبایی هر چه تمام‌تر به سلک نظم درآورده است.

اما در مقابل این عیب‌جویی شخصیت زاهد کاراکتری با نام پیر مغان وجود دارد که انسانی کامل است و بر عکس زاهد نه تنها به عیب دیگران وقعی نمی‌نهد بلکه بر عیب آدمیان سرپوش می‌گذارد و خطا و قصور آنان را نادیده می‌انگارد.

حافظ در بیت مطلع غزل:

صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش باد

ور نه اندیشه این کار فراموشش باد

بیان می‌دارد که مریدان و شاگردان پیر به نزد مراد خود می‌روند و از دست صوفی ریایی متظاهرنما زبان به شکوه و شکایت می‌گشایند و با طرح این موضوع که صوفی و زاهد ریاکار خود در خلوت به شراب و باده‌نوشی دست می‌یازند اما دیگران را از این کار بر حذر می‌دارند از پیر مغان چاره کار را خواستار می‌شوند.

اما با دقت به جواب زیبای حافظ از زبان پیر مغان در بیت بعدی غزل به این عیب‌پوشی و باریک‌اندیشی نغز پیر مغان دست می‌یابیم:

پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت

آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد

پیر مغان در جواب مریدان خود بیان می‌دارد که قلم صنع الهی (ترکیب قلم صنع تشبیه بلیغ است؛ چه صنع به معنای آفرینش hsj و صنع به قلمی تشبیه شده که صانع و نقاش این قلم آفریدگار عالمیان است) برای صوفی و زاهد نیز مانند دیگر آدمیان دو قطب و بعد وجودی را که عبارتند از قطب روحانی و قطب جسمانی، سرشته است و اگر صوفی و زاهد نیز بنا به اقتضای بعد جسمانی خود در نهان به باده‌نوشی و گناه دست می‌یازد بر او حرجی نیست زیرا این عمل برآمده از قطب تاریک و جسمانی او است نه قطب رخشان روحانی او. اما بهتر آن است که آدمی با توجه به مقام خلیفة‌الله بودن و گوهر نابی که یزدان سرای ناسوت و لاهوت در اختیار او قرار داده است در قطب و بعد روحانی وجود خود گام بردارد و به سرحد کمال خویش دست یابد.

این گونه پیر ما به زیبایی هر چه تمام‌تر نه تنها بر عیب صوفی خرده نمی‌گیرد و بر طبل رسوایی او نمی‌کوبد بلکه خطا و عیب او را توجیه می‌کند و بر آن سرپوش می‌گذارد.

برای روشن‌تر شدن این کمال اخلاقی پیر که ما را رهنمون به آزادی و آزادگی عزت نفس پیر می‌کند نگاهی گذرا به برخی از ابیات دیوان می‌اندازیم:

پیر دردی‌کش ما گرچه ندارد زر و زور

خوش عطابخش و خطاپوش خدایی دارد


نیکی پیر مغان بین که چو ما بدمستان

هر چه کردیم به چشم کرمش زیبا بود

پیر گلرنگ من اندر حق ازرق‌پوشان

رخصت خبث نداد ار نه حکایت‌ها بود


احوال شیخ و قاضی و شرب الیهودشان

کردم سؤال صبحدم از پیر می‌فروش

گفتا نه گفتنی است سخن گرچه محرمی

درکش زبان و پرده نگه‌دار و می بنوش


به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات؟

بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن

که در ابیات فوق حافظ بارها به سرپوش گذاشتن بر عیب دیگران توسط پیر مغان و خطاپوشی او اشاره صریح دارد و خواجه نازک‌دل ما چنان به این مقوله نغز و اخلاق عملی اعتقاد راسخ دارد که بیان می‌دارد از پیر میکده طریق نجات و راه رستگاری را پرسیده است که چیست؟ و پیر در جواب حافظ سرپوش گذاشتن بر عیوب آدمیان و ستار بودن را تنها راه رسیدن به کمال و رستگاری دانسته است:

شعر حافظ همه بیت‌الغزل معرفت است

آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش».