از هر دری سخنی در دیانت بهائی

احساس و اندیشه

2006-06-20

دیروز روز تولّد نوه پنج ساله ام بود با او به صحبت نشستم واز مدرسه و هم کلاسیهایش پرسیدم او شروع به صحبت کرد از همه واز بهترین دوستش گفت در میان صحبت هاش متوجّه شدم که از رفتار یکی از بچه های هم کلاسیش خوشحال نیست ناگهان بطور غیر منتظره ای گفت: ولی من دوستش دارم گفتم چطور؟ بازبان شیرین کودکانه ای اظهارداشت: برای آنکه عبد البها میگوید: ما باید همه را دوست داشته باشیم.

این جمله او مرا منقلب کرد و به فکردرس های بچه های بهائی در کلاس های درس اخلاق سراسر دنیا انداخت که چطور شاگردان را از دشمنی و کینه توزی بر حذر میدارند بطوری که نتیجه اش به صورت جامعه ای درمی آید که اعضایش همه جا خود را مأمور به خدمت ومحبت میدانند. جامعه ای متشکل از نژاد ها و ملیت ها با سوابق مختلف فرهنگی و مذهبی که وجودشان نموداری از روحیه محبت و وحدت است ودر خیلی از نقاط دنیا به تاسیس مدارس و پرورشگاه ها اقدام نموده اند ودر زادگاه دیانتشان ایران عزیز نیز با اینکه همواره مورد ظلم و بی عدالتی بودند هر زمان که فرصت یافتند در نقاط مختلف آن به تاسیس مدارس وبیمارستان ها اقدام نمودند وهیچگاه از مسیر محبت و خدمت به مردم انحراف نجستند. در این یادداشت مختصر فرصت ذکر مظالم وارده به بهائیان نیست که گاهی آنقدر شدید بود که حتی صدای اعتراض هم وطنان مسلمان نیز بلند شد بطوری که نویسنده نامدار سید محمدعلی جمال زاده در کتاب سر وته یک کرباس پس از مشاهده مظالم وارده به بهائیان یزد می نویسد به فجایعی برخورد کردم که قساوت وشقاوت کشیش های اسپانیولی رادر موقع تفتیشات مذهبی در قرن ۱۳ میلادی و ستم وبیداد امپراتور روم نرو ن را درباره مسیحیان دوره اول مسیحیت به خاطر می آورد و برای جماعت و قومی که خود را متمدن و متدین میشمارند در پیشگاه داد تاریخ و معدلت الهی تا ابد مایه سرشکستگی وشرمساری خواهد بود این بی عدالتی ها امروز نیز در زادگاه آئین بهائی توسط مدعیان عدالت وانصاف نسبت به پیروان آن همچنان ادامه دارد. واقعاً چه توجیهی برای این مظالم و کینه توزی ها می توان پیدا کرد؟

شاید باید با سعدی هم صدا شد که گفت:

شجر مقل در بیابان ها نرسد هرگز آفتی به برش
رطب از شاهدی و شیرینی سنگ ها میزنند بر شجرش
بلبل اندر قفس نمی ماند سال ها جز به علت هنرش
زاغ ملعون ازآن خسیس تر است که فرستند باز بر اثرش
وزلطافت که هست درطاوس کودکان میکنند بال وپرش
که شنیدی زدوستان خدای که نیامد مصیبتی به سرش
هر بهشتی که درجهان خداست دوزخی کرده اند برگذرش


منبع: سایت نقطه نظر