سعید پیوندی:«دختران به مدرسهای میرفتند که گفتماناش زنستیزانه و تبعیضآمیز بود اما معنایی که در تصور یا کنش و تجربهی اجتماعی خود به این آموزش میدانند همانی نبود که حکومت در نظر داشت. برای حکومت آموزش باید در خدمت تربیت مادران و همسرانی باسواد و همزمان وفادار و سربهزیر در برابر مردان باشد. اما آنها رباتهای بیارادهای نبودند که الگوی زنانه کتابهای درسی را بازتولید کنند. دنیای ذهنیتی آنها از محدودهای که گفتمان رسمی ترسیم میکرد فراتر میرفت. همین خلاقیت فردی و جمعیِ زنانه به نوعی انقلاب خاموش اجتماعی در ایران انجامید که نتایج آن را میتوان از جمله در رفتارهای جمعیتی، رابطه با فرهنگ، کنشگری اجتماعی و خواست برابری در بازار کار، خانواده و جامعه مشاهده کرد. حکومت در ادعای نسبت دادن پیشرفت آموزش زنان به خود حرف نادرستی نمیزد. آنها مانع آموزش دختران نشدند اما دختران با انگیزههای خودشان این راه دشوار و پر از دستانداز را هموار کردند. همزمان این همهی داستان نبود زیرا دخترانی که از این نظام آموزشی «اسلامی شده» بهرهمیبرند به عنوان سوژهی جدیدی که با دنیای علم و دانش آشنا شده علیه ایدئولوژی آن طغیان میکردند. این پدیده را حتی در میان بسیاری از زنان مسلمان باورمند به حکومت اسلامی و سطح توقعات آنها میتوان مشاهده کرد. بیهوده نبود که آیتالله جنتی میگفت بدبختیِ ما رفتن دختران به دانشگاه است.»
«نسل جوان در ایران شاید بیش از دیگر کشورها با این ساختارهای بسته و بازدارنده سروکار دارد و ناچار است که در پویاییِ ذهنیتی خود راههای خلاق برای عبور از آنها پیدا کند. دختران جوان در روند این ذهنیتسازی نهادگذارانه به سوژه تبدیل شدند. برای بسیاری از دختران درس خواندن و دانشاندوزی، موفقیت و پیشرفت تحصیلی راههای کسب قدرت و توانمند شدن در درون خانواده و مدرسه هم بود. در اینجا مفهوم کسب قدرت همانی است که فوکو میگفت. قدرت در زندگی روزمره و در رابطه با دیگران. آموزش تنها نهادی بود که در آن موانع عملی کمتری برای پیشرفت دختران وجود داشت و آنها هم هوشمندانه از این تنها راهِ کموبیش بازِ پیشرفت اجتماعی بهره جستند و موفق شدند بهرغم ناهمواریها رابطهی قدرت را تغییر دهند. آنچه شاید در ابتدا در ذهنیت گروههای کوچکی از دختران معنا داشت به تدریج به نوعی انگارهی جمعی تبدیل شد. شاید همین معنا برای پسران وجود نداشت و بخشی از موفقیت دختران هم به این «ارزش اضافی» اجتماعی علم و آموزش مربوط میشود.»
«وقتی گفته میشود که برای مثال دختران ۵۴ درصد از دانشجویان دانشگاههای دولتی را تشکیل میدهند این پرسش پیش میآید که آیا این میانگین برای همگان یکسان است یا دیگر شکلهای نابرابری بر اساس محل جغرافیایی سکونت، موقعیت اجتماعی خانواده، رابطه با فرهنگ، روابط درون خانواده، زبان مادری، و مذهب بر میزان دسترسی به آموزش عالی تأثیر میگذارد. شاخص احتمال دسترسی به آموزش عالی بر اساس دادههای سرشماری سال ١٣٩۵ نشان میدهد که دختران استان سیستان و بلوچستان، کردستان، آذربایجان غربی یا هرمزگان گاه تا حدود دو برابر کمتر از دختران تهران، اصفهان یا یزد، گیلان و سمنان به دانشگاه راه مییابند. به سخن دیگر، در مناطق کمتر توسعهیافتهی ایران، و بهویژه استانهای مرزی و مناطقی که زبان مادری آنها فارسی نیست، شکاف جنسیتی به گونهای چشمگیر بیشتر است. تحقیقات میدانی در ایران نشان میدهد که نابرابری در دسترسی به آموزش به موقعیت خانوادگی، محیط و سرمایهی فرهنگی، امکانات آموزشی و رابطهی فردی با آموزش، یادگیری و علم بستگی دارد.»
کانال تلگرام نشر آسو (https://t.me/NashrAasoo)