کتابخانهٔ دیانت بهائی

ظهور جدید برای عصر جدید-فصل اول

متن تایپی کتاب “ظهور جدید برای عصر جدید” بر مبنای عناوین فهرست مطالب

فصل اول: بشارات ظهور جديد

بزرگترين واقعهٔ تاريخ

اگر به دقت در صفحات تاريخ نظر كنيم و مراحل ترقی و پيشرفت انسان را در طول زمان بررسی نمائيم، به افرادی برمی خوريم كه چون ستاره در آسمان تاريخ می درخشند. اينان نفوسی هستند كه هر يك در هر عصری كه پديدار شدند، از افكار و عقايد زمان خود پا فراتر نهادند و پرده از حقايق اسراری برداشتند كه تا آن زمان كسی بدان آگاه نشده بود. در حقيقت، پيشرفت عالم در درجهٔ اول مديون مخترعين و مبتكرين و نوابغ و انبياست.

اين افراد برتر، با انديشه و دانش فوق بشری و با قدرتی آسمانی، در ميان خلق ظاهر میشوند. گويا سلاحشان از اسلحه خانهٔ عالم بالا آمده و هيچ سپر و برج و باروئی آهنين، توان مقابله با آنان را ندارد.

در تاريخ موسيقی و علم، شواهد فراوانی در تأئيد اين حقيقت وجود دارد؛ ولی درتاريخ ديانت، اهميت اين نفوس ممتاز بيشتر به چشم می خورد.

در گذرگاه تاريخ، هرگاه كه زندگی روحانی بشر رو به پستی نهد و اخلاق عمومی فاسد شود، مظهری از مظاهر خداوند كه وجودش حيرت انگيز و اسرارآميز است، در بين خلق برانگيخته می شود و يكه و تنها در مقابل اهل عالم قيام می نمايد و پيام عظيم خداوند را كه برای ترقی بشر و بهبود اخلاق و تعالی روحانی متناسب با آن زمان است، اعلان می نمايد.

هيچكس در عالم هستی، لياقت و شايستگی تعليم و هدايت اين برگزيدهٔ يكتا را ندارد و احدی قادر به درك مسئوليت عظيم او يا افكار عاليه اش، آنچنان كه هست، نخواهد بود. او همانند شخص بينا در ميان نابينايان قيام می كند و بشارت به حق و حقيقت و عدالتی می دهد كه در سايهٔ تعاليم او خلق می شود. حضرت كريشنا؛ حضرت موسی؛ حضرت زردشت؛ حضرت عيسی و حضرت محمد كه به فاصلهٔ چند قرن از يكديگر ظاهر شده اند، از اين مظاهر مقدسند. آنان مانند خورشيد روحانی، افكار تاريك انسانی را روشن و نفوس خواب را بيدار نموده اند. جميع اين مظاهر الهی پيوسته تأكيد می كنند كه كلامشان از جانب خويش نيست بلكه از سوی خداوند است و آنان حامل آن می باشند؛ مانند نی ای كه بر لب نائی نهاده شده و از نَفَس نی نواز است كه آن نوای دلنواز به گوش می رسد.

در بيانات و كتاب اين مظاهر وعده داده شده كه در آخرالزّمان يك مربی بزرگ جهانی ظاهر می گردد تا درخت آنان را به ثمر نشانَد و حكومت صلح و عدالت را در روی زمين مستقر سازد. او همهٔ نژادها و اقوام و قبايل و ملل را اعضای يك خانه گردانَد و جميع را در خيمهٔ يگانگی و محبت داخل نمايد.

اين معلوم است كه ظهور اين مربی عالم انسانی در آخرالزّمان، بزرگترين واقعه در تاريخ عالم بشمار مي آيد. اكنون بهائيان به اهل عالم بشارت مي دهند كه اين مربی عظيم ظاهر شده و آيات و دلايلش آشكار و موجود و هر طالب حقيقتی مي تواند در پی جستجو برآيد و دريابد كه روز خداوند فرا رسيده و خورشيد حقيقت بر عالم پرتو افكنده است.


عالم جديدی ظاهر شده

از نيمهٔ قرن نوزدهم ميلادی تغييرات بزرگی در عالم پديدار شد كه هنوز ادامه دارد. در هر بخش از زندگی بشری، دگرگونی و تَحول، با عظمتی بی نظير ظاهر شده است. تعصبات مذهبی و نژادی رو به زوال است و نشانه های تعاون و همكاری بين المللی در سراسر عالم به چشم می خورد. اگر چه دشمنی های پنهان بكلّي ريشه كن نشده و افكار ضد بشری هنوز نمرده، و با اين كه شَرّ و فساد پديد آمده از تمدن جديد، دارای قدرتی شديد و هولناك است، اما نور اميد و شادماني كه از عالم بالا بر خاك پرتو افكنده، ظلمت نوميدی را خواهد شكافت و خورشيد سعادت نوع انسان، ابرهای تيره و تار شرّ و ناكامی را از بين خواهد برد. همان گونه كه راه برای پيشرفت مادی بشر گشوده شد، موانع ترقی روحانی نيز بكلی رفع خواهد شد و نوع انسان به سرمنزلِ سعادت معنوی خواهد رسيد.

در قرن هجدهم ميلادی اوضاع به گونه ای ديگر بود. تاريكي فقر روحانی دنيا را احاطه كرده بود و تيرگی افكار و عقايد، تاريكترين ساعت قبل از طلوع فجر را تداعی مي كرد. اگر انديشمندی با شعاع افكار عالی خود، اراده می كرد تا تغييری در اين احوال ناخوشايند ايجاد نمايد، همچون شمعی كه در برابر تندباد قرار گيرد، بسرعت خاموش می شد و تاريكی،
شديدتر از قبل به نظر می رسيد …اوضاع جهان امروز نسبت به آن قرن تاريك، مثل طلوع فجر است بعد از تاريكي يا فرارسيدن بهار است بعد از زمستاني سخت.

جهان با روح جديد و حيات تازه به جنبش درآمده و افكار عالی پديدار شده. جوانه های اميد بر درخت بشريت ظاهر گشته و شكوفه های عشق و دوستی جاودانه بر شاخه های عالم شكفته. اموری كه غير ممكن بوده، ممكن شده و دشمنی واختلافی كه قرنها درهيكل عالم ريشه دوانده بود، اكنون به دوستی و ائتلاف تبديل شده. در دايرهٔ پيشرفت مادی نيز، آنچه كه به نظر می رسيد سالها و قرنها بايد بگذرد تا به ظهور برسد، اكنون از ساده ترين امور به حساب می آيد. ما در هوا پرواز می كنيم، زير آب سفر می نمائيم و با سرعت برق پيام خود را به اطراف جهان می فرستيم و به آنی با دورترين نقاط ارتباط می يابيم. امروز سفر به فضا و مشاهده زمين همچون گويی رنگين از بالا، امری ساده و قابل فهم برای همگان گشته، چنانكه هركس در منزل خويش شاهد هزاران تصوير مانند آن بر صفحه تلويزيون خواهد بود. در حقيقت در اين سالها آنقدر معجزه ديده ايم كه ديگر قابل شمارش نيست.


خورشيد عدالت طلوع مي كند

آيا علت اين همه تغيير در سراسر عالم چيست؟ در نظر بهائيان، نيروی روحانی حاصل از ظهورِ مظهرِ جديد خداوند در عالم است كه اين دگرگونيهای عظيم را ايجاد نموده است. در حقيقت، همراه با ظهور مظهر امر، قوای روحانی شديدی در عالم پديدار می شود كه همهٔ هستی را تحت تأثير قرار می دهد.

حضرت بهاءالله كه در سال ۱۱۹۶ خورشيدی (۱۸۱۷ميلاد) در ايران متولد شد و در سال ۱۲۷۱ خورشيدی (۱۸۹۲ ميلادی) در تبعيد از اين عالم در گذشت، به عالم اعلام فرمود كه پيغمبر يا مظهر امر الهی است.

در عالم مادی، خورشيد ظاهر نور می بخشد و باعث رشد و نم و هستی می گردد. در عالم حقيقت نيز خورشيد معنوی به واسطهٔ مظهرِ الهی بر جان و دل مردمان پرتو می افكَنَد و افكار و اخلاق و صفات انسان را تربيت مینمايد. خورشيد ظاهر در جميع عالم، حتی گوشه های تاريكی كه هرگز نور بدانجا
نمی تابد، تأثير و نفوذ می نمايد و به موجودات خاكی كه هرگز خورشيد را نديده و نور آن را نشناخته اند، گرما و فيض زندگی می بخشد. به همين نحو، جلوهٔ روح القُدس بواسطهٔ مظهرِ الهی در حيات معنوی جميع مردمان اثر نمايد و انديشه و افكار نفوس را الهام بخشد.

از اول عالم تا آخری كه پايان ندارد، هميشه بعد از زمستان سرد، بهار زندگانی فرا می رسد؛ درختان بی برگ و بار و زمين سرد و مرده از نو زندگی بيابد و برگ و بار و شكوفه و سبزه برويد و رستاخيز جديد پديد آيد. در عالم حقيقت نيز در فصل بهار الهی يعنی با ظهورِ مظهرِ يزدان، مردگان روحانی حيات جديد يابند و به زندگی حقيقي پی برند. حقيقت اديان الهی تجديد شود و آسمان جديد و زمين جديد ظاهر شود. از اول عالم تا آخری كه پايان ندارد چنين بوده و چنين خواهد بود.

در عالم طبيعت، فصل بهار از طرفی بشارت می دهد كه هنگام رويش و زادن است و وقت رشد و نمو در عالم هستی و از سويی نابودی و فنای هر چيز پوسيده را سبب مي گردد. همان خورشيدی كه سبب شكوفايی گلها و رشد نهال و به ثمر نشستن درختان می گردد، شاخه های بی ثمر و برگهای بی جان و حشرات و كرم های مرده را نابود می كند. يخهای زمستان را آب و برفها را ذوب مینمايد. سيل جاری می كند و طوفان بر می انگيزد تا زمين را پاك و پاكيزه سازد.

در عالم روحانی نيز، پرتو شمس حقيقت
(ظهور مظهر الهی) تغييرات و انقلابات عظيمی ايجاد نمايد؛ فساد اخلاق و تقاليد و تعصبات و
خرافات و عادتهای پوسيدهٔ بی ثمر كه در فصل زمستان روحانی پديد آمده، به حرارت اين خورشيد معنوی محو و زائل شود و نيروهای روحانی سيل آسا به جريان آيد و جهان را لباس جديد پوشانَد.


مأموريت حضرت بهاءالله

حضرت بهاءالله بارها و بارها در آثار خود فرمودند كه همان مربی عظيمی هستند كه همهٔ اديان و ملل و قبائل، در انتظارش هستند. همه آثار و بيانات حضرت بهاءالله گواه آن است كه آنچه از قلم و زبان ايشان جاری شده، وحی الهی است. درحقيقت، ظهور حضر ت بهاءالله و تعاليم ايشان، همان چيزی است كه خداوند برای اين عصر جديد خواسته است. از هزاران سال پيش پيغمبران وعده دادند و انبيا پيشگويی كردند و شُعرا نغمه سرودند كه روزی فرا می رسد كه صلح و آشتی و محبت و يگانگی در بين همهٔ اقوام عالم پديد آيد و آواز شادی در همه ممالك بلند شود.

اينك تعاليم حضرت بهاءالله تحققِ آن روز موعود است. جستجوی حقيقت، وحدت عالم انسانی، وحدت اديان، هماهنگی بين علم و دين، كنار گذاشتن تعصبات و خرافات، برابری حقوق مرد و زن، تعليم و تربيت عمومی و… نمونه ای از صدها تعليم خداوند است كه به واسطهٔ حضرت بهاءالله به عالم ارائه گرديده است.

آنچه در اين جريان مهم است، احتياج زمان و اقتضای آن است. تعاليمی كه حضرت موسی آورد، حضرت مسيح ارائه كرد و يا حضرت محمد به عالم عنايت نمود، برای همان عصر و در حد احتياج و اقتضای بشر در آن زمان بود.

مشكلاتی كه جامعهٔ امروز با آن مواجه است، هرگز در طول تاريخ به اين درجه، عظيم و پيچيده نبوده و راه حل هايی كه انديشمندان و اهل دانش ارائه داده اند، نيز هيچوقت به اين اندازه متعدد و مخالف با هم نبوده است. شايد به همين دليل، عموم مردم ظهور يك مربی آسمانی را انتظار می كشند. وقتی به پيام و تعاليم حضرت بهاءالله نظركنيم، مي بينيم آنچه كه ارائه می نمايد، در گستردگی و احاطه، به طور شگفت انگيزي با مقتضيات امروز مطابق و موافق است.


بشارات قبل به حقيقت می پيوندد

چون حضرت مسيح در بيست قرن پيش ظاهر شد، با وجود آنكه كه قوم يهود در انتظار ظهور او بودند و هر روز دعا می كردند كه: خدايا ظهور مسيح را تعجيل نما؛ و گريه ها می كردند، اما بعد از طلوع شمس حقيقت، انكارش نمودند. او را دروغگو خطاب كردند و به دشمنی برخاستند. عاقبت آن روح الهی را به صليب كشيدند و شيطان نام نهادند. علت اين دشمنی و انكار اين بود كه می گفتند بايد علاماتی در عالم ظاهر شود و بعد مسيح بيايد. اگر اين نشانه ها ظاهر نشود، هر كس ادعا كند دروغگوست. آن علامات اينست كه آن مسيح بايد از محلی ناشناخته بيايد درحالی كه همه می دانند عيسای ناصری از كجا آمده است. آيا پادشاه يهود از ناصره می آيد؟ ديگر آنكه عصای او بايد از آهن باشد يعنی با شمشير بايد چوپانی كند، درحالی كه اين مسيح عصای چوبی هم ندارد. از علامات ديگر آن است كه او بايد بر تخت داوود بنشيند و سلطنت داوودی تشكيل دهد. حال، اين بينوا سرير داوود كه سهل است، حتی حصير ندارد كه بر آن بنشيند. ديگر از نشانه ها آن است كه پادشاه يهود بايد احكام تورات را ترويج كند، حال اين جوان ناصری بكلی احكام را زير پا گذاشته حتی سبت را شكسته. “در تورات خيلی صريح ذكر شده كه اگر كسی ادعای پيامبری كند و معجزه هم ظاهر كند ولی سبت را بشكند، او را بكشيد. شرط ديگر آن است كه در زمان سلطنت او، عدل و داد به درجه ای برسد كه عدالت از عالم انسان به عالم حيوان سرايت كند. يعنی مار و موش باهم در يك سوراخ لانه كنند و باز و كبك در يك آشيانه زندگی نمايند. شير و آهو در يك چراگاه بچرند و گرگ و ميش از يك چشمه بنوشند. اما اكنون ظلم به درجه ای رسيده كه خودش را به صليب می زنند. آيا اين شخص می تواند مسيح باشد؟ از شروط ديگر آن است كه در زمان مسيح بايد قوم يهود سرفراز گردند و برهمهٔ عالم سرور شوند، اما اكنون در كمال ذلت، اسير و ذليل دولت روم هستند. پس اين شخص چگونه مسيح موعود تورات است؟ اين اعتراضاتی بود كه به آن شمس حقيقت می نمودند. در حالی كه آن روح الهی، همان موعود تورات بود. آيا ايراد كجا بود؟ قوم يهود، معنیِ آن علامات و شروط را نمی فهميدند، از اين رو او را به صليب زدند. اما بهائيان معتقدند كه جميع اين علامات يك به يك در ظهور حضرت مسيح تحقق يافت، ولی يهود اين علامات رمزآلود را كه در تورات بيان شده بود، نفهميدند. مثلاً سلطنت مسيح سلطنت آسمانی بود. الهی بود. ابدی بود. سلطنت ناپلئونی نبود كه بعد از چند سال نابود شود. حتی مثل سلطنت روم نبود كه قرنی طول بكشد و نهايتش فنا باشد.. دو هزار سال است كه بوجود آمده و هنوز در نهايت اقتدار است سلطنت مسيح. او هنوز هم بر تخت قلوب ميليونها نفر پادشاهی می كند. ساير نشانه ها مثل اين، يكی يكی ظاهر شد، ولی يهود نفهميدند. دو هزار سال است كه حضرت مسيح با جلوهٔ الهی ظاهر شده و هنوز يهود منتظر مسيح اند و خود را حق و مسيح را باطل می دانند.”

اگر قوم يهود به خود حضرت مسيح نظر می كردند و ازخود او معنای اين علامات و اشارات را سئوال می نمودند، البته او حقيقت آن را برای ايشان بيان می كرد.

ما از اين واقعه بايد پند بگيريم و قبل از آن كه حكم كنيم كه هنوز نشانه های ظهور مربی عظيم در آخر الزمان ظاهر نشده، به نوشته و آثار حضرت بهاءالله مراجعه كنيم و مفهوم اين نشانه ها را از او جويا شويم.

اغلب مردم معتقدند كه بسياری از اين نشانه ها رمز آلود است و تنها مربی حقيقی يعنی همان مظهر الهی رمز آن را می گشايد و معانی آن را بيان می نمايد. حضرت بهاءالله در الواح و رسالات فراوان، علامات و اشاراتی كه انبيای قبل برای ظهور جديد تعيين نموده اند، توضيح و تشريح فرمودند. ولی هيچيك از اين بشارات و تحقق آن را دليل حقانيت خود قرار ندادند. زيرا دليل آفتاب خود آفتاب است و بس. اگر كسی چشم بينا داشته باشد با مشاهدهٔ نور خورشيد، ديگر محتاج به پيشگويی و اخبار پيشينيان نخواهد بود. همچنين برای كسانی كه چشم دلشان باز و احساسات روحانی شان آماده و مستعد است، ظهور مظهر الهی برايشان مثل طلوع خورشيد است. هيچ دليل ديگر نمی خواهد.

“خورشيد بزرگی پرتو افكنده و ابر بخشش سايه گسترده. با بهره كسی كه خود را بی بهره نساخت و دوست را در اين جامه بشناخت”.


در جستجوی دليل

آنچه در آثار بهائی تأكيد فراوان شده، اين است كه هيچ امری را بدون تحقيق و كوركورانه نپذيريم. ما را هدايت نموده اند كه چشم و گوش خود را باز كنيم و با آزادی تمام، بدون ترس و واهمه، در جستجوی حقيقت برآئيم. با چشم خود ببينيم و با گوش خود بشنويم و شخصاً به آثار و بيان مراجعه كنيم. شنيده ها را بگذاريم و قضاوتهای ديگران را كه از پيش تعيين شده، بكلی رها كنيم. يعنی حق را با ميزان خودش بشناسيم.

حضرت مسيح مي فرمايد: ”از انبياي دروغين دوری كنيد. آنها به لباس ميش نزد شما می آيند ولی در باطن گرگان درنده اند“و راه شناسايی و معيار تشخيص حقيقت از دروغ را به دست ما می دهد تا هر فردی خودش بتواند مظهر ظهور حقيقی را از انبيای دروغين بشناسد. می فرمايد: ”ايشان را از ميوه های ايشان خواهيد شناخت. آيا انگور را از خار و انجير را از خَس می چينند؟ همچنين هر درخت نيكو ميوهٔ نيكو می آورد و درخت بد ميوهٔ بد می دهد. نمی تواند درخت خوب ميوه بد دهد و درخت بد ميوهٔ نيكو آورد … لهذا از ميو ه های ايشان، ايشان را خواهيد شناخت.”(۱)
و می فرمايد: “اما آن كه از در (باب) داخل شود شبان گوسفندان است…. پيش روی ايشان می خرامد و گوسفندان از عقب او می روند، زيرا كه آواز او را می شناسند“(۲)

در بخش های بعدی می بينيم كه آيا ادعای حضرت بهاءالله به مقام مظهر الهی، با اين ميزان كه حق تعيين فرموده مطابق است يا نه و آيا ثمر درخت او شيرين يا تلخ بوده است. يعنی آنچه كه فرموده، در تربيت نوع انسان و ايجاد اخلاق پسنديده و ترقی افكار و عقايد و آسايش بشر مؤثر بوده است يا خير.


آيا جستجوی حقيقت آسان است؟

شكی نيست كه برای هر طالب حقيقتی در اين راه نيز مشكلاتی وجود دارد. زيرا امر بهائی مانند تمام نهضتهای اخلاقی و روحانی بزرگ، شديداً مورد سوء تفاهم و بی مهری قرار گرفته است. دربارهٔ بلايايی كه برحضرت بهاءالله و پيروانش وارد شده، دوست و دشمن معترفند اما دربارهٔ قدر و ارزش اين ديانت و مقام عظيم مؤسسين آن، نظر پيروان با گفتهٔ دشمنان بكلی متفاوت است.

در زمان مسيح هم چنين بود. تاريخ نگاران يهودی و مسيحی در مورد شهادت حضرت مسيح و بلايا و شهادت پيروان او نگاه يكسانی دارند. ولی درحالی كه مؤمنين عقيده دارند كه حضرت مسيح تعاليم حضرت موسی و انبيای پيشين را تكميل فرمود و نوع بشر را يك درجه ترقی بخشيد، مخالفان می گويند كه عيسای ناصری احكام پيامبران قديم را درهم شكست و مستَحقّ اعدام بود.

اگر كسی جويای حقيقت باشد، شكی نيست كه به آن خواهد رسيد. البته اسرار حقيقت زمانی آشكار می گردد كه طالب صادق، تعصب و اوهام را به يك سوی نهد و با خلوص و خضوع قدم در راه نهد، به طوری كه هيچ مانعی نتواند او را از رسيدن به مقصد باز دارد. به عبارت ديگر برای بدست آوردن آن گنج پنهان، بايد از آنچه دارد بگذرد تا قابل عنايت غيبی شود.

اولين چيزی كه در تحقيق اهميت دارد، پاك كردن قلب است از آنچه ديده ايم و شنيده ايم. ما بايد آينهٔ قلب خود را از غبار تيره پاك كنيم تا نور حقيقت در آن بتابد. بسياری از شنيده های ما خلاف حقيقت است؛ به خصوص در امر دين كه بيشتر مردم به دليل پيروی كوركورانه از پيشوايان دينی، گفته ها و نوشته های آنان را ميزان قرار مي دهند. در همه ظهورات الهيه، پيشوايان دين قبل، هنگام ظهور جديد، به جای آنكه مردمان را به سوی حقيقت راهنما شوند، آنان را از رسيدن به حق باز می داشته اند. كتابهای فراوانی نيز به جای آن كه ما را به راه خداوند دلالت كنند، مانع ما می شوند. اگر قدم در راه شناخت حق گذاشتيم، بايد پايداری كنيم و به هدايت خداوند اطمينان قلبی داشته باشيم.

در بخشهای بعدی كتاب سعی خواهد شد تا آنجا كه ممكن است نكات برجسته تاريخ و تعاليم ديانت بهائی، بدون تعصب شرح داده شود تا خوانندگان بتوانند با وجدان پاك دربارهٔ آن قضاوت كنند.

ما می دانيم كه شناسايی حق، يك مسير طولانی است و هر كدام از ما در جايی قرار داريم. اينكه در كجا هستيم، اهميت چندانی ندارد؛ مهم اين است كه پيوسته در اين راه به سوی جلو – درحقيقت به سوی بالا- حركت كنيم. شكی نيست كه نهال الهی كه به دست حق در قلب همهٔ ما كاشته شده، با سعی و تلاش و پشتكار ما رشد نمايد و در طول زندگی ميوه هايی ببار آورد كه هم خود و هم ديگران از آن بهره گيرند. پس مقصود حقيقی از شناخت مظهر الهی و ايمان به او آن است كه احكام و تعاليم الهی را اجرا نمائيم و حيات تازه يابيم. اخلاق رحمانی از ما ظاهر شود و صفات خداوند در ما جلوه نمايد. آنگاه به انتشار اين بشارت پردازيم و ديگران را نيز از اين خبر بزرگ آگاه سازيم تا به تدريج ملكوت خداوند بر روی زمين گسترده گردد.