کتابخانهٔ دیانت بهائی

ظهور جدید برای عصر جدید-فصل دهم

متن تایپی کتاب “ظهور جدید برای عصر جدید” بر مبنای عناوین فهرست مطالب

فصل دهم: راه صلح

نزاع يا الفت

قانون تنازع بقا هزاران سال است كه بر طبيعت حاكم است. در عالم حيوانات اگر اين قانون حاكم نباشد، اساس زندگی بهم ميخورد، اما انسان در عالمی بالاتر از حيوان زندگی می كند. او دارای نيرويی است كه قادر است بر طبيعت غلبه نمايد. انسان با اين نيرو توانسته به اعماق درياها برود و يا در اوج آسمانها پرواز كند. از كرهٔ زمين خارج شود و به كُرات ديگر سفر نمايد. از اين سوی كره خاك به سوی ديگر سفر كند و در حالی كه در خانه خود ساكن است، از اتفاقاتی كه هزاران كيلومتر دورتر واقع می شود، آگاه گردد و با چشم خود ببيند.

انسان جزئی از طبيعت نيست، بلكه بالاتر از آن است. پژوهشگرانی كه يكسو نگر بودند، طی سالها تحقيق در عالم طبيعت، به اصل تنازع بقا در عالم حيوان پی بردند و آن را برای زندگانی در عالم، اصل ضروری دانستند. آنگاه انسان را نيز تابع اين قانون شمرده و كشتار بيرحمانه اعضای ضعيف جامعه را عملی پسنديده دانستند و انديشهٔ اصلاح نژاد را ستودند.

اما حضرت بهاءالله به ما می آموزند كه اگر بخواهيم ترقی و پيشرفت نمائيم، بايد به جلو بنگريم نه عقب. بايد به بالا نگاه كنيم نه آن كه حيوانات را پيشوای خود بدانيم. اعمال و رفتار و زندگانی مظاهر ظهور و تعاليم آنها ميتواند ما را ترقی بخشد.

اصل وحدت و محبت و بخشش و شفقت كه از طرف مظاهر ظهور به ما تعليم داده شده، نقطه مقابلِ تنازع بقايی است كه در عالم حيوان حاكم است. ميانِ تعاليم انبيا كه می فرمايند زندگی بر اساس تعاون بقا است و قانون طبيعت كه تنازع را سبب زندگی می داند، موافقتی نيست. ما بايد بين اين دو يكی را انتخاب كنيم.

حضرت عبدالبهاء می فرمايند كه در عالم طبيعت نوعی كه قوی تر و تواناتر است باقی می ماند و ضعيفتر نابود می شود. اين قانون وقتی به عالم انسان می رسد، اساس همهٔ مشكلات است. خودخواهی است. چيرگی است. اينها از نقائص عالم حيوان است.

وقتی اين صفات ناپسند به عالم انسان وارد می شود، خوشبختی و رستگاری از بين نوع انسان رخت می بندد. طبيعت، جنگجو و خونخوار است. طبيعت غدار و ظالم است، زيرا از حضرت پروردگار بی خبر است. اين از ويژگی های طبيعت است. اين در حد حيوان است. اما خداوند به خاطر محبت و رحمت بی منتها، مظاهر ظهور را فرستاد. آيات و تعاليم ملكوتی نازل فرمود تا به تربيت الهی، مردمان از تاريكی جهل و نادانی و فساد طبيعت نجات يابند و به صفات پسنديدهٔ روحانی زينت يابند.

صدهزار افسوس كه تعصب و نادانی و اختلافات بی اساس و دشمنی های مذهبی بين مردمِ عالم، باعث جنگهای بی ثمر و نابودی و فنا گشته. از اين رو پيشرفت و سعادت عمومي نوع بشر، به تأخير افتاده. اين نيست مگر اينكه روش و تعاليم انبياء، بكلی ترك شده و حقيقت روحانی فراموش گشته است.


صلح اعظم

انبيای الهی در هر عصری پيشگويی كرده اند كه روزگار صلح و سلام و خير و سعادت در بين مردم فرا خواهد رسيد و زمين بهشت برين خواهد شد.

حضرت بهاءالله به ما بشارت داده اند كه امروز آن روز موعود است و در سايه تعاليم خداوند كه برای اين زمان نازل گشته، عالم عالم ديگر خواهد شد.

حضرت عبدالبهاء می فرمايند:
“در اين دور بديع، جهانْ جهان ديگر گردد و عالم انسانی در كمال آسايش و زينت، جلوه نمايد. نزاع و جدال و قتال به صلح و راستی و آشتی مبدل خواهد گشت. در بين طوائف و امم و شُعوب و دول، محبت و الفت حاصل شود … و صلح عمومی در قطب امكان خيمه برافرازد و شجرهٔ مباركهٔ حيات، چنان نشو و نما نمايد كه بر شرق و غرب سايه افكند.“

سپس بشارت می دهند كه توانگران و ضعيفان و ثروتمندان و فقيران و گروه های دشمن و ملت های در جنگ، همه مانند گرگ و بره و پلنگ و برغاله و شير و گوساله از يك چشمه نوشند و در نهايت محبت و دوستی و عدالت و انصاف با هم معامله نمايند. در اين حال، جهان از علوم و دانش و حقايق و اسرار هستی و معرفت خداوند، آكنده و سرشار خواهد
شد.

چگونه صلح ممكن است؟

اول بايد ببينيم چه چيزهايی در گذشته باعث جنگ شده و سپس به راه حلی كه حضرت بهاءالله برای رفع آن علل ارائه كرده اند توجه كنيم. تعصبات مذهبی يكی از بزرگترين علتهای جنگ در گذشته بوده و هست.

تعاليم بهائی به ما می آموزد كه جنگ و دشمنی در ميان پيروان اديان مختلفه از حقيقت دين نبوده، بلكه هميشه بعلت كج فهمی پيروان هر دين و انحراف آنان از مسير اصلی و تعصبات غلط و تقليد بوده است.

حقيقت همهٔ اديان يكی است. حضرت عبدالبهاء می فرمايند كه دين بايد سبب الفت و اتحاد گردد. سبب ارتباط بين قلوب بشر شود. اگر دينْ سبب نزاع و جدال شود، ضرر و زيان گردد. دينْ علاج الهی است؛ درمان هر درد است و مرهم هر زخم. اگر دارو استفادهٔ غلط شود و سبب شدت بيماری گردد، نبودن آن بهتر است. اگر دين باعث جنگ و جدال گردد وعلت خونريزی شود، البته بی دينی بهتر از اين دين است.

از ابتدای تاريخ بشر تا امروز اديان مختلفهٔ عالم، يكديگر را تكفير نموده اند و همديگر را باطل دانسته اند… از يكديگر دوری نمودند و نفرت ورزيدند و به دشمنی قيام كردند … تاريخ جنگهای مذهبی دريای خون است. يكی از جنگهای بزرگ، جنگ صليبيون بود كه دويست سال ادامه يافت. گاهی صليبيون پيروز می شدند؛ می كشتند؛ غارت می كردند و مسلمانان را اسير می نمودند. گاهی مسلمين پيروز می شدند؛ خون می ريختند و هلاك می نمودند. تا دو قرن، گاهی شديد و گاهی ضعيف اين جنگ ادامه داشت تا آن كه در نتيجهٔ آن، خرابه ها و ويرانی ها و تلهای خاكستر برجا ماند. اين فقط يكی از جنگهای مقدس است.

حتی در بين مسيحيان، بيش از نهصد هزار نفر پروتستان در جنگ با كاتوليك ها كشته شده اند. هزاران نفر در زندان ها جان باخته اند و با اسيران به نهايت بيرحمی رفتار می شد. عجب اينست كه همهٔ اينها به اسم دين صورت می گرفت. مسيحيان و مسلمانان، قوم يهود را شيطان پرست و دشمنان خدا می دانستند و آنها را لعن و اذيت می كردند.

عدهٔ زيادی كشته شدند و خانه هايشان غارت شد و اطفال به اسيری رفت. در مقابل، يهوديان نيز مسيحيان را كافر و مسلمانان را دشمن شريعت موسی و خراب كننده آن می گفتند و به انتقام برخاستند و هنوز اين دشمنی و جنگ ادامه دارد.

وقتی حضرت بهاءالله از ايران ظاهر شد بشارت داد كه همهٔ نوع انسان يكی هستند “همه بارِ يك داريد و برگ يك شاخسار“ يك درخت است نه دو درخت كه يكی رحمانی باشد يكی شيطانی …

حضرت بهاءالله به ما آموخت كه كمال محبت را دربارهٔ يكديگر داشته باشيم. هيچ ملتی را ملت شيطان ندانيم، بلكه همه را بندگان خداوند واحد شماريم.

نهايتْ اين است كه بعضی نادانند، بايد آگاه شوند. بعضی چون طفل هستند، بايد كمك كرد تا به بلوغ رسند. بايد هدايت و تربيت كرد. بعضی مريضند، بايد آنها را معالجه نمود تا اخلاقشان لطيف شود. از مريض نبايد نفرت داشت به خاطر اين كه مريض است. از طفل نبايد دوری نمود برای اين كه طفل است.

نادان را به خاطر نادانی اش نبايد كنار گذاشت و دشمنی نمود، بلكه بايد مواظبت كرد؛ تعليم و تربيت نمود و به كمال محبت پرورش داد. بايد كاری كرد كه همهٔ بشر در سايهٔ حق به كمال آسايش و امان و شادی بی پايان به سر برند.

تعصب نژادی و وطنی

آتش جنگ جهانی دوم به بهانهٔ برتری نژاد آريايی، جهان را در كام خود كشيد. ميليون ها نفر بيهوده جان باختند و ميليون ها خانمان ويران شد.

ديانت بهائی به ما می آموزد كه همهٔ انسان ها در نظر خداوند يكسانند و همه دارای استعداد و قابليت های شگفت انگيزی هستند كه بايد به نحو شايسته پرورش يابد.

هريك از ما عضو خانوادهٔ بزرگ انسانی هستيم. اعضای اين خانواده بزرگ، از هر نژاد و تيره كه باشند، از هر قوم و قبيله ای كه باشند و پوستشان هر رنگی كه داشته باشد، خواهران و برادران هم هستند. بايد هريك، ديگری را پشتيبان و يار و ياور باشد، به او عشق بورزد و با تمام توان در خدمت و بندگی بكوشد.

حضرت عبدالبهاء می فرمايند:
“تعصب جنسی و نژادی يك وهم است؛ خيال است؛ حقيقت ندارد. زيرا خدا جميع بشر را خلق كرده؛ همه يك جنس هستيم؛ در خلقت اختلافی نداريم. امتياز ملی در ميان نيست. جميع بشريم. از دودمان آدم هستيم. با وجود اين يگانگی در ايجاد، چگونه اختلاف كنيم كه اين آلمانی است؛ اين انگليسی است؛ اين فرانسه است؛ اين تُرك است؛ اين روم است؛ اين ايرانی است؟ اين تنها يك وهم و خيال است. آيا به جهت وهم و خيالی، جائز است كه نزاع و جدال كرد؟ آيا فرقی كه خدا نگذاشته، می توان ميزان قرار داد و بر آن اساس دشمنی كرد؟ جميع نژادها از سفيد و سياه و زرد و سرخ و ملل و طوائف و قبائل در نزد خدا يكسان است. هيچيك بر ديگری برتری ندارد، مگر كسانی كه به موجب تعاليم الهی عمل نمايند؛ بندهٔ راستگو و مهربان حقيقی باشند؛ خواه زرد خواه سفيد. هرچه باشند، در نزد خدا اينها مقَرَّبند.”

همانطور كه تعصب نژادی سبب دشمنی و عداوت بين آدميان می گردد، تعصب وطنی و سياسی نيز موجب اختلاف و جدايی بين نوع بشر می شود. ديگر زمان آن رسيده كه دايرهٔ تنگ و محدود وطن پرستی به عشق و علاقهٔ جهانی تبديل گردد.

حضرت بهاءالله می فرمايند: ”از قبل فرموده اند حب الوطن منَ الايمان (دوستی ميهن از ايمان است) و لسان عظمت در يوم ظهور فرمود ليس الفخر لمن يحب الوطن بل لمن يحب العالم (افتخار برای كسی نيست كه وطن خويش را دوست بدارد بلكه افتخار از آن كسی است كه عالم را دوست بدارد) به اين كلمات عاليات، طيور افئده را پرواز جديد آموخت و تحديد و تقليد را از كتاب محو نمود“

هيچكس نمی تواند عشق و علاقه ما را نسبت به آب و خاك و ميهن، از ما بگيرد. اما اگر اين علاقه موجب نفرت و كينه و دشمنی به اهل كشوری ديگر گردد، نشانهٔ تعصب وطنی است كه مذموم و ناپسند است. اين عشق به ميهن در مسير خلاف افتاده و ما را از حقيقت دوركرده است. مرزهايی كه بين كشورها كشيده شده، يك خط فرضی قراردادی است كه هرگز نمی تواند عشق و محبت بين قلوب انسانها را (از هر دياری كه باشند) به نفرت تبديل كند. پدر يا مادری كه فرزندان خود را دوست دارد و زندگی خود را فدای سعادت آنها می نمايد، هرگز به خاطر اين عشق، از كودكان ديگر نفرت ندارد. اگر يك ايرانی به خاطر عشق به ميهنش، خود را از همنوع افغانی يا عرب برتر داند و از او متنفر باشد، دچار تعصب وطنی شده است. تعصبی كه آتش جنگ را در خود نهفته دارد. چه جنگهايی كه بر سر تكه زمينی يا سرزمينی مابين دو كشور رقيب واقع شده و چه خون ها كه بر خاكی ريخته شده كه مورد طمع حاكمان بوده است.

فرد بهائی اعتقاد دارد كه زمين های هر دياری به افراد معينی تعلق ندارد، بلكه متعلق به جميع بشر است. در حقيقت اين زمين از آنِ خداوند است و مردمان چند روزی آن را به اجاره گرفته اند.

در سال 1911 ميلادی بين ايتاليا و تركيه بر سر سرزمينی كه بين دو كشور است، جنگی درگرفت. اين جنگ در تاريخ بنام جنگ بنغازی معروف است. حضرت عبدالبهاء در آن زمان فرمودند:
”از حوادث جنگ بنغازی قلم محزون است. عجيب است! توحش انسان تا به كی در عالم باقی است؟ چگونه ممكن است صبح تا شام، خلقْ جنگ كنند. يكديگر را بكشند و خون همديگر را بريزند؟ آنهم برای چه مقصدی؟ يك مشت خاك را مالك شوند. اگر حيوانات جنگ كنند، لابد سبب و علتی دارد كه ناچار باشند. اما مصيبت اينجاست كه انسان با آن كه از جميع موجودات برتر است، آنقدر پست شود كه همجنس خود را برای يك قطعه زمين، ريز ريز نمايد و خاك سياه را به خون بشر رنگين كند.

اشرَف مخلوقات برای پست ترين چيز يعنی خاك، به جنگ پردازد. اين زمين از آنِ كسی نيست، مال جميع خلق است. اين خاك خانهٔ انسان نيست، بلكه قبر اوست. هرقدر پيروزيهای عظيمه بدست آورد و مملكتها را تسخير نمايد، عاقبت چيزی از آن سرزمين برايش باقی نمانَد، مگر دو وجب زمين كه قبر اوست.”

حضرت عبدالبهاء در ادامه فرمودند:
“اگر لازم باشد برای بهتر شدن اوضاع مملكتی و يا بهبود وضع مردم يا گسترش تمدن، مملكتی توسعه يابد، البته به نهايت دوستی اين كار ممكن است. می شود كه مقدار لازمه را به دست آورد. اما بعضی از فرمانروايان مغرور كه جز هوی و هوس، آرزويی در سر ندارند، برای مقاصد شخصی جنگ براه اندازند و خانمان ها نابود كنند و قلب هزاران مرد و زن، شرحه شرحه نمايند.”

آن حضرت از ما می خواهند كه افكار خودمان را بر اتحاد و محبت متمركز كنيم. فكر جنگ را با فكر قوی تر صلح مقابله كنيم و فكر نفرت و دشمنی را با فكرِ قوی تر عشق و محبت محو و نابود نمائيم.

به ما می آموزند كه هر وقت سپاه عالم با شمشير و نيزه و تير و دشنه به خونريزی پردازند، سپاه الهی يعنی كسانی كه قلبشان به نور تعاليم مظهر امر روشن شده، به كمال مهربانی دست به دست يكديگر دهند تا اين درندگی و خونخواری به فضل و عنايت الهی محو گردد.

می فرمايند: گمان نكنيد كه صلحِ عالم امری است غير ممكن. اگر شما به تمام قلب آرزوي آشتی و دوستی با هر جنس و نژادی داشته باشيد، اين فكر شما با قوهٔ روحانی و مادی، در عالم سرايت كند و آرزوی ديگران هم همين شود. قوتش شديدتر گردد تا آنكه اين فكر، عمومي گردد.

آنچه حضرت عبدالبهاء به آن اشاره میكنند رازی است كه تا امروز پرده از آن برداشته نشده و با ميزان های مادی كه تاكنون شناخته شده قابل فهم نيست. ديانت بهائی به ما می آموزد كه قوه ای روحانی در عالم دركار است و اين قوه يا نيروی روحانی، سرچشمهٔ بسياری از حوادث و جريانات عالم است. دربارهٔ اين نيروی روحانی در بخش ديگری از كتاب، آگاهی بيشتری خواهيم يافت.


زبان واحد

يكی ديگر از تعاليم حضرت بهاءالله كه در ايجاد صلح اعظم اثر فراوان دارد، انتخاب زبان و خط واحد جهانی است.

حضرت بهاءالله به ما می آموزد كه عالم، به نور اتفاق، منَور و نورانی می گردد و يكی از اسباب اتحاد و اتفاق، دانستن خط و گفتار يكديگر است. يكی از زبان های موجود يا زبان جديدی كه اختراع می گردد و يكی از خط های عالم، بايد انتخاب شود و در مدارس همه كشورها، كودكان جهان آن را فراگيرند تا عالم يك وطن و يك قطعه مشاهده شود.

اگر هركس علاوه بر خط و زبان مادری خويش، خط و زبانی را آموخته باشد كه در تمام عالم، آن خط و زبان يكسان باشد، ديگر بيگانگی و جدايی نمانَد. به هركجا كه برود، آنجا را خانه و سرزمين خويش يابد و اهل آن سرزمين را همزبان خويش. وقتی همدلی نيز با همزبانی همراه شود، محبت و الفت شديد گردد.

انتخاب اين زبان يكسان، در آينده از طرف تمام ملت های جهان
صورت خواهد گرفت.


سازمان ملل متحد

طرح يك انجمن عمومی كه از نمايندگان ملت های جهان تشكيل شده باشد و صلح بين المللی را محافظت نمايد، در آثار حضرت بهاءالله ترسيم گرديد، و حضرت عبدالبهاء در رسالهٔ مدنيه آن را تصوير فرمودند.

حضرت بهاءالله فرمودند: “تمدن حقيقی زمانی در عالم جلوه گر می شود كه چند تن از رؤسای كشورها كه بلند همت و چون خورشيد بر عالم نور افشانند، برای سعادت عموم بشر، با عزمی راسخ پا پيش نهند و صلح عمومی را به مشورت گذارند. آنگاه همهٔ امكانات را به كار گيرند تا انجمن دولتهای عالم تشكيل گردد. سپس عهدنامه و منشور محكمی را تهيه نمايند و نمايندگان همهٔ كشورها آن را قبول نمايند و مقدس شمارند. آنگاه همهٔ نيروها برای تثبيت و تحكيم و بقای اين عهدنامه صرف گردد.

در اين معاهده حد و مرز همهٔ كشورها معين گردد و روش هر حكومتی معلوم شود و روابط و قرارها بين دولت ها مشخص گردد و نيروهای نظامی هر دولتی با حد معينی معلوم گردد زيرا كه اگر نيروی نظامی كشوری افزايش يابد، باعث ترس و نگرانی دولتهای ديگر میشود.

آنگاه اصل اين معاهده را بر آن قرار دهند كه اگر دولتی، اين شروط را نسخ كند و مخالف آن عمل نمايد، همهٔ دولت های عالم بر عليه او بپاخيزند و او را به راه آورند. اين يگانگی و وحدت بايد چنان باشد كه حتی مردم عالم نيز به پشتيبانی دو لتهای خويش بر عليه آن حكومت متجاوز و عاصی كه عهد نامه بين المللی را شكسته، بپاخيزند. اگر جسم بيمار عالم به اين داروی شفابخش دسترسی يابد، سلامت گردد و بهبودی پاينده نصيبش شود.”

بعد از جنگ جهانی اول، جامعهٔ ملل تشكيل شد و پس از آن سازمان ملل متحد تأسيس گرديد، و قدمهايی در راه اتحاد برداشته شد.

اما كاستيها و نواقص آن، مانع از تحقق يگانگی در بين ملتها است. در تعاليم بهائی برای تأسيس صلح عمومی چيزی به نام ”وحدت وجدان“ لازم است. در اين صورت پایه های صلح در عالم محكم شود.


ديوان داوری بين الملل

حضرت بهاء الله توصيه می فرمايند كه يك دادگاه بين المللی تشكيل گردد تا اختلافات بين كشورها در آن دادگاه حل و فصل گردد.

در سال ۱۹۹۰ ميلادی، دادگاه لاهه تشكيل گرديد. اگر چه اين دادگاه بين المللی با آنچه كه حضرت بهاءالله خواسته بودند و حضرت عبدالبهاء تشريح نمودند، تفاوت فراوانی داشت، اما نشانگر آن بود كه جهان محتاج چنين دادگاهی است و ارادهٔ عمومی به سوی آنچه كه حضرت بهاءالله برای عالم اراده فرمودند، در حركت است.


تحديد تسليحات

حضرت عبدالبهاء می فرمايند كه دولتها همگی بايد در يك زمان، خلع سلاح گردند. اگر يكی اسلحه را كنار گذارد و ديگران قبول نكنند، فايده ندارد.

ملت های عالم بايد همه با هم، عهد محكمی در اين مورد ببندند كه بكلی از اسلحه و آلات جنگی كه دشمن بشريت است، دوری نمايند.

تا زمانی كه يك كشور بر نيروهای جنگی و سلاح و سپاه خود می افزايد، دولت های ديگر نيز در اين مسابقه جنون آميز شركت می كنند تا به مصلحت كشور خويش عمل كنند و از ديگران عقب نمانند.


عدم مقاومت

بهائيان بنا به تعليم حضرت بهاءالله، حتی برای دفاع از خود و منافع خويش دست به اسلحه نمی برند. وقتی تاريخ ديانت بهائی را بررسی می نمائيم، مشاهده می كنيم كه هزاران بابی و بهائی بخاطر اعتقادات دينی خود به وضعی فجيع به قتل رسيدند.

اگر چه بابيان در ابتدای امر، از اسلحه و شمشير برای دفاع از خود و خانوادهٔ خويش استفاده می نمودند، ولی حضرت بهاءالله اين كار را منع فرمودند.

حضرت عبدالبهاء می فرمايند كه حضرت بهاءالله با ظهور خود، تبليغ با تير و شمشير را منع فرمودند. حتی برای دفاع از خود، اجازه ندادند. حكم جهاد و شمشير را محو نمودند و فرمودند اگر كشته شويد بهتر از اينست كه بكشيد.

نصرت امر الهی به استقامت و ايقان ياران است. وقتی بدون ترس و نگرانی در كمال انقطاع به انتشار امر و تبليغ مشغول شوند و از آلودگی های اين عالم چشم پوشند و دل بردارند و مثل برق درگذرند و به خدمت خداوند موفق شوند، آن وقت كلمهٔ الهی، پيروز و غالب گردد.

چنين افراد مقدسی با خون خود بر حقانيت امر خداوند در ظهور جديد او شهادت دهند. آنان با خلوص در ايمان و جانفشانی و پايداری، ثابت كنند كه خداوند می تواند امرش را منتشر نمايد و دشمنانش را مأيوس و مغلوب كند. ما ياور و معينی جز او نخواهيم و جان بركف
مقابل دشمن ايستاده ايم و با شهامت، به آرزوی دل و جان رسيم و كامياب گرديم.

حضرت بهاءالله می فرمايند:
”سبحان الله؛ اين حزب به سلاح محتاج نه چه كه كمرِ همت، لاَجلِ اصلاحِ عالم بسته اند.“

حضرت بهاءالله در اين بيان پيروان خود را از اسلحه بی نياز می دانند زيرا كه هدفشان اصلاح عالم است. در ادامه بيان می فرمايند كه سپاه اهل بهاء، اعمال پاك و اسلحه شان، اخلاق پسنديده و سردار اين سپاه، تقوی است.

سپس قسم ياد می كنند كه اهل بهاء از صبر و سكون و تسليم و رضا در برابر ارادهٔ الهی، مظهر عدل شده اند. يعنی دارای صفت عدالت گشته اند و در صبر و بردباری به مقامی رسيده اند كه كشته شده اند و نكشتند. با آن كه بر آنها بلايائی وارد شده كه چشم عالم شبيه آن را تا به حال نديده.

آنگاه سئوال می نمايند كه چه چيز باعث شده كه اين بلای عظيم را قبول نموده اند، در مقابل آن تسليم شدند و از خود دفاع ننمودند. خودْ در پاسخ می فرمايند كه در هر صبح و شام، قلم اعلی -يعنی وحی الهی در اين ظهور و آيات خداوند- آنها را منع نمود و به تسليم و سكون، امر فرمود.

سياست خداوند درمقابله با دشمنان، در اين ظهور عدم مقاومت و تسليم با رضا بود. نتيجهٔ اين سياست، توجه و اقبال هزاران قلبِ پاك به امر جديد است.

هر فرد بهائی كه در ايران شهيد شد، صدها نفر مؤمن جديد به صفوف آن ديانت پيوستند. اين شهداء با شادمانی و سرور و شجاعتی كه جان شيرين را نثار محبوب عالميان كردند، به عالميان ثابت نمودند كه آنان به زندگی و حيات جديدی دست يافته اند. حياتی كه در برابر آن، مرگ ترس و وحشتی ندارد و لذت های دنيای مادی بی ارزش و بی مقدار است. اين زندگی حقيقی، مملو از شادمانی و سرور است و هولناك ترين شكنجه و عذاب، چون هوا خفيف و بی مقدار است و هرگز قادر نيست كه ذره ای از شكوه و جلال آن بكاهد.


دفاعِ مشروع

با اين كه حضرت بهاءالله همچون حضرت مسيح به پيروان خويش می آموزد كه در مقابل دشمنان دينی، روش عفو و بخشش پيش گيرند، اما در عين حال تعليم می دهند كه تكليف جامعه، جلو گيری از ظلم و بی عدالتی است. وظيفهٔ يك دولت صالح آن است كه از جور و ستم جلوگيری نمايد و متجاوز را تنبيه كند.

از آنجا كه تمام نوع بشر حكم يك جامعه دارد، حمله به يك ملت، حمله به تمام آنهاست و بايد از طرف سازمان جهانی ملتها پی گيری شود. هرگاه اين نظريه پذيرفته گردد و به موجب آن عمل شود، بی باكترين و جنگجوترين ملتها از بيم عواقب كار خود، دست به حمله نخواهند زد.

هرگاه جمعيتی از ملتهای قوی و صلح دوست تشكيل گردد، جنگ و ستيز از عالم رخت بربندد.

تا دو دهه قبل، هرگاه ملتی بر ملت ديگر حمله می نمود ملتهای ديگر جهان بی طرف می ماندند و فقط در صورتی كه منافع آنان در خطر بود دفاع می نمودند.

تعاليم حضرت بهاءالله وضع را دگرگون نموده و وظيفهٔ دفاع از ملت مظلوم را برعهدهٔ تمام ملتها قرار می دهد.

شكی نيست كه در اين دورهٔ انتقال دنيا از وضع قديم هرج و مرج بين المللی به وضع جديدی كه خداوند اراده نموده -يعنی اتحاد و محبت و همكاری بين ملتها- قدرتمندان و سياستمداران و جنگ طلبانی كه نتوانسته اند افكار خود را با وضع جديد هماهنگ كنند، بپا خواهند خواست و جنگهای ناخواسته پديد خواهد آمد. در چنين وضعی، علميات نظامی بخاطر اجرای عدالت بين المللی و صلح لازم خواهد بود.

حضرت عبدالبهاء ما را به اين نكته آگاه می سازند كه بعضی اوقات، جنگْ قویترين بنيان صلح است. مثلاً شهريار بزرگواری كه در مقابل گردنكشِ طاغی و ظالمِ ياغی، صف جنگ بيارايد و انديشه اش ايجاد صلح و آرامش برای اهل كشورش باشد، اين جنگ و خونريزی در مقابل ستمگران جلاد، اصل آشتی و صلح و امنيت است.

امروز شايسته است كه دولتمردان قدرتمند به فكر صلح عمومی باشند و آن را تأسيس نمايند، زيرا آزادی جهانيان در اين است.


پيوند شرق با غرب

اگر ملتهای فقير و پراكنده و كشورهای در حال توسعه با كشورهای پيشرفته متحد گردند و به هم ياری رسانند و همكاری متقابل نمايند، اين اتحاد و همكاری، ثمرات گرانبها ببار خواهد آورد.

حضرت عبدالبهاء می فرمايند: “آفتاب حقيقت پيوسته از شرق طلوع كرده است. مثلاً حضرت موسی در شرق عالم، خلق را تربيت و هدايت نمود. حضرت مسيح از افق شرق ظاهر شد. حضرت محمد در شرق مبعوث شد. حضرت باب در شرق يعنی در ايران ظاهر شد و حضرت بهاءالله در شرق ظاهر شد و تعاليم الهی برای عالميان آورد. خورشيد حقيقت مسيح از شرق طلوع نمود، اما پرتو نورانی بر غرب انداخت. انوار ملكوت در غرب انتشارش بيشتر بود و تعاليمش بيشتر نفوذ نمود.

امروز نيز كه خورشيد بهاءالله از شرق طلوع كرده، انوارش بر غرب تابيده. در پرتو انوار او، علوم و فنون و صنعت مادی در غرب ظاهر شده و ترقی و پيشرفت حيرت انگيز نموده. با اين وجود، غرب محتاج روحانيتش رق است.

همان طور كه شرق، محتاجِ علوم و صنايع غرب است. شرق و غرب بايد به يكديگر ياری رسانند و كاستی های يكديگر را جبران كنند. اين اتحاد و همكاری سبب تمدن حقيقی گردد. اگر تمدن مادی با تمدن روحانی همدوش و هم آغوش گردد، پيوستگی شگفت انگيزی حاصل شود و نهايت پيشرفت و كمال در معنويت و ماديت حاصل شود. درين صورت جهان، آينهٔ صفات خداوند گردد.”

حضرت عبدالبهاء در پايان سخن می فرمايند: “پس ما همگی، اهل شرق و غرب، بايد شب و روز به دل و جان بكوشيم تا به اين آرمان عظيم دست يابيم و الفت و اتحاد در بين همهٔ ملت های روی زمين حاصل شود تا دلها شادمان و چشمها روشن شود. موفقيت های بی نظير دست دهد و سعادت نوع انسان تحقق يابد. اين همان بهشتی است كه در روی زمين ظاهر گردد و جميع بشر در سايهٔ خيمه وحدت و يگانگی در ملكوت ابهی درآيند.”