متن تایپی کتاب “ظهور جدید برای عصر جدید” بر مبنای عناوین فهرست مطالب
فصل دوازدهم: دين و علم
اختلاف ناشی از خطاست.
يكی از تعاليم اصلی ديانت بهائی اين است كه علم حقيقی بايد با ديانت حقيقی هماهنگ و منطبق باشد.
حقيقت يكی است و هر جا كه بين علم و دين اختلافی پديد آيد، آن اختلاف از خطای ماست. در طول قرون و اعصار، اختلافات شديدی كه بين دين و علم پيش آمده، از نادانی و تعصب و غرور و حرص و كوته بينی و تنگ نظری و سختگيری و لجاجت ناشی شده است.
همهٔ اين عوامل با روح حقيقی دين و علم مخالف است زيرا حقيقت و اساس اين دو يكی است. نه مظاهر ظهور الهی، علم و دانش را رد نموده اند و نه بزرگان عالَمِ علم و انديشه، دين را انكار كرده اند، بلكه پيروان نالايق آنها با فهم ناقص خود پشت پا به همه چيز زده اند و حتی تعاليم اصليهٔ دين خود را فراموش كرده ظواهر دين را گرفتند و با عقل محدود خود هرچيز ديگر كه نمی فهميدند مخالف دين شمردند. اين نادانی و غفلت باعث شد كه هر مظهر ظهوری كه از سوی خداوند تعاليم جديدی مطابق آن زمان آورد، هدف تير ملامت و تيغ جفای آنان گرديد. آنها در ذهن بيمار خود، از خدا و مظهرش تصويری ساخته اند كه با نور خورشيد حقيقت مطابق نمی آيد.
آنها منتظرند كه موعود از محل معينی كه آنها در نظر دارند يا با شرايطی كه آنها ميخواهند، ظاهر شود و كاری بكند و سخنی بگويد كه آنها می پسندند. چون وهم و خيال ذهن خود را حقيقت می پندارند، در صدد خاموش كردن خورشيد بر می آيند. آنها خود را راهنما می دانند و فرستادهٔ جديد خداوند را كافر و گمراه كنندهٔ مردم می شمرند. برخی از اين دشمنان حقيقت، لباس پيشوايان دين بر تن دارند و خلق بيچاره به پيروی آن گرگان كه لباس شبانی پوشيده اند، به مخالفت با حقيقت برمی خيزند و برخی ديگر، خودخواهان نابِخرَدی هستند كه چون منافع خويش را در خطر می بينند، عليه حقيقت قيام می كنند و تلاش می كنند تا مانع پيشرفت امر حق شوند.
آزار بر فرستادگان خدا يا دانشمندان دگرانديش
مظاهر الهی در هر زمان كه به امر خدا برانگيخته شدند و مردم را به راه رستگاری و سعادت روحانی دعوت نمودند، به اذيت و آزار خلق دچار شدند. پيروان اوليه آنها نيز، كه جواهر خلق در آن زمان بودند، مال و جان در راه امر جديد فدا نمودند.
از سال ۱۸۴۴ ميلادی كه ديانت بهائی متولد شد، هزاران نفر از پيروان امر جديد، به دست غافلان به شهادت رسيدند و ده ها هزار نفر ديگر گرفتار زندان و تبعيد شدند و خانه و كاشانه برباد دادند و به خاك فقر و ذلّت ظاهره نشستند.
بيش از يك قرن و نيم گذشته است و هنوز اين صدمات و زحمات و حتی شهادت ها ادامه دارد. گويا به همان نسبت كه عصر جديد با تحولات و پيشرفت های عظيمتری همراه است، ديانت جديد نيز با فدا و قربانی بيشتری همراه است. اين آزار، محدود به پيامبران و پيروان آنان نمی شود.
در عالم علم نيز پيشروان و نوانديشان فراوانی به اذيت و آزار نادانان گرفتار شدند. جيوردانو برونو در سال ۱۶۰۰ ميلادی به علت آن كه می گفت زمين به دور خورشيد می گردد، سوزانده شد.
چند سال بعد گاليله نيز كه به گردش زمين به دور خورشيد پی برد، زير فشار طاقت نياورد و چون نمی خواست به سرنوشت برونو دچار شود، به زانو درآمد و تبری كرد. داروين و پيشروان علم زمين شناسی كه جرئت نمودند برخلاف كتاب مقدس سخن بگويند و عمر زمين را بيش از ۶ هزار سال بدانند، تكفير شدند.
وقتی كريستف كلمب پيشنهاد نمود كه از سوی ديگر زمين به سرزمين هند سفر كنند، مورد تمسخر قرار گرفت. زيرا صاحبان علم در آن زمان ثابت می كردند كه زمانی كه وی به آن سوی كره زمين برسد، كشتی اش واژگون می گردد و غرق می شود. گالوانی، پيشرو در دانش الكتريسيته از طرف همكاران دانشمند خود مسخره شد و او را ”معلم رقص قورباغه ها“ لقب دادند. هاروی كه قانون گردش خون را كشف نمود، مورد اذيت و آزار همكاران حرفه ای خود قرار گرفت و از كرسی تدريس دانشگاه اخراج گرديد.
وقتی دانشمندی دستگاه لوكوموتيو را اختراع كرد، دانشمندان رياضی آن زمان در اروپا، بی آنكه به تجربه، طالب حقيقت باشند، روی كاغذ ثابت می كردند كه ممكن نيست چرخ آهنی بتواند بر روی خط آهن صاف، باری را حمل كند. دكتر زامنهوف، دانشمندی كه زبان اسپرانتو را اختراع نمود، به همان تحقير و تمسخر دچار شد.
طلوع صبح آشتی
از يك قرن پيش تا كنون در عقل و انديشه جهان و جهانيان تغييرات حيرت انگيزی روی داده و نور جديدی بر افكار تابيده است. نوری كه همه جا را روشن كرده و اختلافات گذشته را به الفت و آشتی تبديل نموده است.
اگرچه هنوز طنين بال و پر زدن پيشوايان دينی كه خود را حاكم مطلق افكار مردم می دانند، به گوش می رسد، ولی شكی نيست كه به زودی اين صدا نيز به خاموشی می گرايد. زيرا زمان آن رو به پايان است. اينك به روشنی پيداست كه عقايد و افكاری كه به اختلاف بين دين و علم دامن می زند، نه از نوع علم حقيقی است و نه ديانت حقيقی.
امروز ما دريافته ايم كه آنچه دربارهٔ طبيعت می دانيم در مقابل نادانسته هايمان، مثل قطره است به دريا. امروزه به چشم ظاهر چيزهايی را می بينيم كه در گذشته به عنوان معجزه نيز قابل قبول نبود. امروز قوه الكتريسيته در تمام زندگی ما نقش بسيار مهمی ايفا می كند، به طوری كه اگر آنی قطع شود، همهٔ امور زندگی مختل ميشود.
امروز نه تنها می دانيم كه زمين گرد است و به دور خورشيد می گردد، بلكه می دانيم چهارصد ميليارد ستارهٔ ديگر همچون خورشيد در كهكشان ما نورافشانی می كند و می دانيم كه كهكشان ما با اين بزرگی، فقط يكی از ميلياردها كهكشانی است كه تا كنون شناخته شده است.
امروزه حتی كودكان دبستانی می دانند كه عالم هستی نمي تواند در شش روز خلق شده باشد و نوع بشر فقط ۶ هزار سال پيش پديد آمده باشد.
البته بسياری از مفاهيمی كه در كتاب مقدس و قرآن كريم بيان شده، دارای معانی پنهان است. اما هيچ عقل سليمی نمی تواند بپذيرد كه ستاره های آسمان كه هركدام به عظمت خورشيد، و يا بسيار عظيم تر از آن است، بر زمين فرو بريزد و يا كوه ها بشكافد و زمين قصه گويی آغاز كند و مردگان از قبرها بيرون آيند و صحرای محشر آن گونه كه وصف شده، به ظاهر روی زمين شكل گيرد.
بهائيان معتقدند كه همهٔ اين آيات و كلمات دارای مفهوم پوشيده ای است كه فقط مظهر ظهور بعد، قادر به پرده برداری از راز آن است. چنانكه اكنون تمام آنچه در قرآن و كتب مقدسه قبل بيان شده، معنی حقيقی آن از قلم حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء به نحوی بيان شده است كه مطابق با علم و عقل است.
عالَمِ ديانت به بزرگان علم و انديشمندان فرهيخته مديون است. زيرا كه آنان تيشه بر ريشهٔ افكار پوسيده و اوهام و خرافات بی پايهٔ كهنه زدند و اجازه دادند كه حقيقت بی پرده و آزاد، رخ بنمايد و عالمِ علم نيز به مظاهر الهی و اوليا و انبيا و مقدسين مديون است. زيرا كه با تحمل بلا و سختی در حيات خود به عالم نشان دادند كه زندگی حقيقی چيزی نيست كه بشود با ميزانهای مادی آن را سنجيد.
حيات انسان فراتر از اين هيكل بشری است كه مدت محدودی در اين عالم موجود است و سپس به خاك بر می گردد. آنها به دنيای بی عقيده و ماده پرست نشان دادند كه عالمِ ناپيدا و عقلانی، بسيار وسيع تر از اين عالمِ آشكار و محسوس است.
مظاهر الهی و مقدسين همچون قله های كوهی هستند كه اولين پرتو خورشيد از عالم بالا بر آنها می تابد و در اين جهان منعكس می گردد. اما امروز خورشيد راستی طلوع نموده و شعاع نورانی آن، عالم را روشن كرده است.
در تعاليم حضرت بهاءالله، حقيقت چنان پرتو با شكوهی افكنده كه قلب و روح و عقل و وجدان را راضی و قانع نموده است. جايی كه عقل و دين دركمال محبت و علاقه دست يگانگی بر گردن يكديگر می اندازند.
جستجوی حقيقت
ديانت بهائی به ما می آموزد كه خود را از تعصبات آزاد كنيم و با عقل فارغ و فكر آزاد و قلب پاك به جستجوی حقيقت بپردازيم.
اگر بخواهيم حقيقت را بيابيم بايد ظرف وجود خود را از گفته ها و شنيده ها و آرا و نظريات بی اصل و اساس خالی نمائيم و بدون تعصب با ديدهٔ بينا و عقل سليم جويای حق گرديم.
اگر جام وجود ما لبريز از افكار پوسيدهٔ پيشين باشد، هميشه گمان می كنيم كه خودمان برحق هستيم و ديگران باطل. اين انديشه بزرگترين مانع در راه اتحاد عالم است. هيچ حقيقتی مخالف حقيقت ديگر نيست. نور را بايد طلبيد از هر چراغی بتابد. گل را بايد بوئيد از هر زمين برويد. ستارهٔ روشن از هر افقی بتابد، ستارهٔ روشن است. نبايد تعصب داشت. بايد عاشق خورشيد حقيقت باشيم از هر افقی طلوع كند. همان نور حقيقت كه در مسيح می درخشيد در موسی و بودا و زرتشت و محمد نيز تابان است.
مقصود اين است كه بايد آنچه شنيده ايم، بگذاريم و آنچه مانع ما در رسيدن به حقيقت است برطرف سازيم. حتی اگر لازم باشد كه همه چيز را از سرگيريم، نبايد بر ما گران آيد. علاقهٔ شديد ما به دينی يا به شخصی يا به فكری يا عقيده ای كه سالها به آن پای بند بوده ايم، نبايد پرده ای جلو چشم و فكر ما ايجاد كند و ما را از انديشيدن بازدارد. بايد از هر قيدی رها شويم و با فكر آزاد جستجو كنيم تا حقيقت جلوه نمايد و به مقصود برسيم.