کتابخانهٔ دیانت بهائی

ظهور جدید برای عصر جدید-فصل نهم

متن تایپی کتاب “ظهور جدید برای عصر جدید” بر مبنای عناوین فهرست مطالب

فصل نهم: تمدن حقيقی

“به خود مشغول نباشيد. در فكر اصلاح عالم و تهذيب امم باشيد” (حضرت بهاءالله)

دين، اساسِ تمدن است

زندگی و مسائل مربوط به آن چه فردی و چه اجتماعی بی نهايت پيچيده است. اگر چه دانشمندان علوم تربيتی و جامعه شناسان بزرگ و روانشناسان و گروه های تحقيقاتی بين المللی از دانشگاه های عالم كوشيده اند تا جنبه های مختلف زندگی فردی و اجتماعی را بررسی كنند، ولی هنوز موفق نشده اند كه روش خاصی ارائه دهند تا نوع بشر در اين اجتماع رو به پيشرفت، آسوده زندگی نمايد.

بهائيان معتقدند كه فقط و فقط يك روش موفق برای آرامش خاطر در زندگی وجود دارد و آن توجه به خداوند و آگاهی از ارادهٔ او به وسيلهٔ مظهر امر اوست. هر فرد می تواند با توجه به آيات خداوند و پيروی از آنچه كه فرموده، به آرامش و آسايش حقيقی دست يابد.

يك مثال در اين مورد به ما كمك می كند. همهٔ ما دارای 5 حس لامسه، چشايی، بينايی، شنوايی و بويايی هستيم. اگر چشم ما را ببندند و در يك محيط كاملاً ناشناخته قرار دهند، چاره ای نداريم جز آنكه از اين چهار حس باقيمانده كمك بگيريم تا موقعيت خود را تشخيص دهيم و بفهيم چه بايد بكنيم.

وقتی به چيزی دست بزنيم، تصورات ما به ما كمك می كنند كه حدس بزنيم. وقتی بويی به مشاممان می رسد به ذهنمان مراجعه مي كنيم تا سابقه ای از آن بو بيابيم و بفهميم اين بو از چيست. وقتی صدايی می شنويم خاطره ای از آن صدا به كمك ما می شتابد و همچنين تجربه های ديگر. همهٔ اين تجربه ها به احساس ما در آن زمان، و فكر ما بستگی دارد. اگر ترسيده باشيم، همه چيز را با ترس می سنجيم، با احساس ترس امتحان می كنيم و احتمالاً خطرناك می يابيم. اگر نگران باشيم، اين نگرانی در تصور ما از چيزهايی كه دور و بر ماست و ما نمی بينيم، نقش دارد و اگر خوش بين باشيم، اين احساس ما را مطمئن می سازد كه با وجود بسته بودن چشم، خطری ما را تهديد نميكند.

اين، حالت هر كدام از ما در اين دنيای پيچيده امروز است. دنيايی كه ما ظاهرِاتفاقات و ماجراها را می بينيم، ولی چشم حقيقت بينِ ما بسته است. نمی فهميم كه در پشت پرده چه خبر است. شكی نيست كه يك واقعه در نگاه چند نفر يكسان نيست. هر كس با احساس و بينشِ فردی و ذهنيتی كه دارد، به ماجرا نگاه می كند. اتفاقی كه در نگاه يكی وحشتناك است در نگاه ديگری فقط يك امتحان است. سومی آن را درسی برای زندگی می بيند و در نظرِ نفر چهارم يك حلقه از سلسله ماجراهايی است كه از پيش مقَدر شده تا اتفاق بيفتد.

زمانی كه پرده از چشمِ دلِ ما برداشته شد، به حقيقت پنهان پی می بريم. در هر چيز رمزی مشاهده می كنيم و آن را قدمی برای پيشرفت می يابيم. ما با چشم علم، در دل هر ذره ای (اتم) كه بشكافيم، هسته ای گرانقدر می يابيم كه ذراتی با نظم به دور آن در حركتند. به فضا می نگريم و عظيم ترين ستاره و سيارات كه نگاه می كنيم، هستهٔ عظيمی بنام خورشيد می بينيم كه زمين و مريخ و مشتری و چند سياره ديگر با نظم معين به دور آن در حال گردشند. نيرويی كه باعث می شود الكترون به دور هسته اتم بگردد يا زمين به دور خورشيد بچرد، با چشم ظاهری ديده نمی شود. با بصيرت و بينش علمی قابل فهم است. با نگاه ديگر؛ نيروی جاذبه (كه در عالم انسانی به “عشق” تعبير می گردد)، الكترون را به دور هسته می گرداند و زمين را به دور خورشيد. اين را به چشم دل می توان ديد. اين همان نيرويی است كه هر يك از ما را به طرف يك حقيقت بسيار متعالی می كشاند. اين نيرو به ما اسرارِ پنهانِ هستی را می آموزد. اين نيرو رازِ اطاعت از تعاليم مظهر امر را آشكار می كند. اين نيرو تمدن حقيقی را آشكار ميسازد.

امروزه بينش علمی سبب شده تا آنچه در روی زمين ناشناخته بود كم كم آشكار شود. نيروی پنهان در هستهٔ اتم، با تربيت علمی به صورت بمبی خطرناك در آيد يا منبع برق و روشنائی شود .. قوهٔ نهفته در ذرات شن و سنگريزه، به وسيله ای برای ارتباط و تماس با دورترين نقاط عالم درآيد. معادنِ پنهان در زيرِ زمين استخراج شود و در همهٔ امكانات زندگی به كار گرفته شود. جميعِ اينها سبب شده كه ما به تمدن مادی دست پيدا كنيم و ظاهراً آسايش يابيم. اما آرامش قلب هنوز حاصل نشده است. تنها نيرويی كه تاكنون ناشناخته مانده و هيچكس به حقيقت آن، آنچنان كه بايد و شايد پی نبرده، نيروی دين الهی و اعتقاد به آن است.

بسيار جای حسرت و افسوس است كه دين آنقدر ناشناس مانده كه هر چيزی را به نام او معرفی كرده اند و از مقامش كاسته اند و همه را از آن بيزار نموده اند.

حضرت بهاءالله در بارهٔ دين می فرمايند:
“آن است سببِ بزرگ از برای نظم جهان و اطمينان من فی الامكان. سستی اركان دين، سببِ قُوت جهال و جرأت و جسارت شده. براستی می گويم آنچه از مقام بلند دين كاست، بر غفلت اشرار افزود و نتيجه بالاخره هرج و مرج است.”

“… در تَمدنِ اهلِ غرب ملاحظه نمائيد كه سبب اضطراب و وحشت اهل عالم شده. آلت جهنميه به ميان آمده و در قتل وجود شقاوتی ظاهر شده كه شبه آن را چشم عالم و آذان امم نديده و نشنيده …”

“يا اهل بهاء؛ اوامر منزَله هر يك حصنی است محكم از برای وجود.“

فرق است بين دين الهی و خرافات و اوهامی كه به اسم دين به مردم ارائه می شود. دين بايد چشم حقيقت بينِ آدمی را بگشايد نه آن كه پرده بر پرده بيفزايد و انسان را به كلی كور نمايد.

حضرت بهاءالله در هر موردی، تعاليمی ارائه می كنند كه اجرای آن تعليم می تواند دنيا را به سوی سعادت ببرد.


عدالت

در يك كتاب كوچك بنام كلمات مكنونه، جوهر تعاليم انبيا به طور خلاصه بيان شده است. اين كتاب كوچك مثل بذری است كه در آن درختان سر بفلك كشيده ای كه ميوه هايش بی نظير است، پنهان شده است. اين بذرها چون در قلب انسان كاشته شود و برويد و رشد كند، تا ابد ثمر می دهد.

اولين نصيحت در اين كتاب كوچك، مربوط به زندگی فردی هر يك از ماست:
”فی اول القول املك قلباً جيداً حسناً منيراً“
(در ابتدای كلام مالك قلبی شو كه نيكو و گرانبها، زيبا و نورانی است.)

و در نصيحت بعد دربارهٔ زندگی اجتماعی بيانی به اين مضمون میفرمايند:
“محبوب ترين چيز نزد من انصاف است. از آن روی مگردان. اگر مايل به من هستی از آن غافل مشو تا امين من باشی. تو در صورتی موفق به انصاف می شوی كه همه چيز را به چشم خود ببينی نه به چشم ديگران و آن را به فهم خودت بشناسی نه به معرفت ديگران. در اين
مطلب انديشه كن كه چگونه بايد باشد. اين از بخششهای من بر توست. آن را جلو چشمانت قرار بده.”

اولين پايهٔ زندگی اجتماعی اينست كه افراد حق را از باطل و صحيح را از خطا تشخيص دهند. برای اين كار بايد با چشم حقيقت بين در همه چيز نگاه كنند.

يكی از علتهای نابينايی روحانی و اجتماعی خودبينی و خودپسندی است. اين آفت، بزرگترين دشمن پيشرفتهای اجتماعی در هر جامعه است.

حضرت بهاءالله می فرمايند:
”ای پسران دانش؛ چشمِ سر را پلك به آن نازكی از ديدن جهان و آنچه در اوست بی بهره نمايد. ديگر پردهٔ آز اگر بر چشم دل فرود آيد چه خواهد نمود. بگو ای مردمان؛ تاريكی آز و رشك، روشنايی جان را بپوشاند چنان كه ابر روشنايی آفتاب را“

جای بسيار افسوس است كه نوع بشر بعد از هزاران سال تجربهٔ تلخ و طولانی، هنوز به اين حقيقت پی نبرده كه افكار و اعمال خودخواهانه و خودپسندانه چه در محيط كوچك خانواده و همسايه و چه در ميدان وسيع كشورها و كل عالم، موجب نيستی و نابودی همراه با ذلت و خواری می گردد. انديشه هايی كه ملتهای بزرگ را در جنگ جهانی دوم به خاك و خون كشيد و بالاخره كشور خود را به ويرانه تبديل نمود. انديشه هايی كه تخم كينه و نفرت به جای بذر دوستی و محبت می كارد و آتش و خون درو می كند. اگر انسان، همسايهٔ خود را مثل خود بداند و آنچه برای خود می پسندد برای او بپسندد و خود را از هيچكس برتر نشمارد، منافع فردی و اجتماعی به بهترين شكل تأمين خواهد شد.

حضرت بهاءالله به ما می آموزند كه اگر ناظر به فضل و بخشش هستيم بايد نفع خود را رها كنيم و به نفع ديگران بينديشيم و اگر به عدل ناظر هستيم بايد آنچه را كه برای خود بر می گزينيم برای ديگران هم همان را بخواهيم.


حكومت

حضرت بهاءالله به ما می آموزند كه در هر مملكتی ساكن شويم، دستورات حكومت و قانون مدنی آن كشور را اطاعت نمائيم..

“ای عباد براستی گفته مي شود و براستی بشنويد حق جل شأنه ناظر به قلوب عباد بوده و هست و دونِ آن از برّ و بحر و زخارف و الوان، كل را به ملوك و سلاطين و امرا واگذارده”

“آنچه امروز لازم است اطاعت حكومت و تمسك به حكمت“

حضرت بهاءالله در حالی كه پيروان خويش را به فرمانبرداری از حكومت و دولت كشوری كه در آن ساكنند، امر می فرمايند، رؤسای حكومت و دولتمردان را به عدالت و انصاف سفارش می كنند. از آنها می خواهند كه از تسليحات جنگی بكاهند و بار سنگينی كه بر دوش مردم است، كاهش دهند. از دشمنی و گردن فرازی در مقابل هم دست بردارند و به تأمين زندگی مردم فقير و بينوای كشور خويش اقدام كنند. با تمام اين سفارشات، از همان زمان معلوم بود كه گوشی نيست تا بشنود و قلبی نه تا حرفی بيابد. سردمداران حكومتها به تنها چيزی كه می انديشند قدرت و فرمانروايی است و جمع ثروت عالم. ثروتی كه هيچيك نمی دانند به كه خواهد رسيد و قدرتی كه خيلی زود به ضعف تبديل می شود. از همان زمان پيدا بود كه اين همه بی عدالتی و ظلم و بی توجهی به نصايح الهی، اساس و پايه نظم آنان را زير و زبر خواهد كرد.

حضرت بهاءالله آنها را به سرنوشتشان آگاه نمودند و فرمودند كه برای شما زمانی تعيين كرديم. چون فرصت تمام شد و شما به حق و عدالت رو نياورديد، از هر جهت عذاب و مصيبت به شما رو می آورد. (ترجمه)

تاريخ قرن اول و دوم بهائی شاهد به وقوع پيوستن وعدهٔ الهی بوده و هست. چه سلاطينی كه از اوج قدرت به قبر ذلت افتادند و چه پيشوايانی كه در پايانِ مهلت، آرزوی مرگ نمودند. چه سرورانی كه خاك بينوايی بر سر ريختند و چه پادشاهانی كه به دور از سرزمين خويش، در غربت جان باختند. ندای خداوند را كه از قلم و لوح حضرت بهاءالله بلند بود، نشنيدند و به مجازات خود مبتلا گشتند.

يكصد و سی سال قبل، حضرت بهاءالله برای آبادانی عالم و آسايش و راحت مردم، فرمودند كه بايد مجمع بزرگی در عالم برپا شود و فرمانروايان و سلاطين عالم در آن جمع گردند و دربارهٔ صلح اكبر مشورت نمايند. دولتهای بزرگ برای آسايش عالم، به صلحی پايدار متوسل شوند و قرار بر آن گذارند كه اگر حكومتی بر عليه حكومت كشور ديگری قيام كند، دسته جمعی بپاخيزند و او را از تجاوز باز دارند.

حضرت بهاءالله از طرفی اهل عالم را به اتحاد و دوستی و محبت و جانفشانی در حق يكديگر سفارش می فرمايند و از طرفی فرمانروايان را به صراحت هشدار می دهند كه اگر به جنگ و دشمنی و مخالفت با يكديگر ادامه دهند، حكومت و اقتدار آنان تباه خواهد شد.

حضرت بهاءالله صلح اكبر را علاج درد عالم می دانند و آن اين است كه مخالفت و دشمنی به كلی از ميان ملتها و دولتها رخت بر بندد و صلح و دوستی و محبت و نوع پرستی و مواسات و فداكاری و ايثار و جانفشانی و عشق فرمانروايی كند. بيگانگی نماند و ذكرِ اَغيار نشود. اين زمانی است كه مدينهٔ فاضلهٔ افلاطون در روی زمين بنا شود و عصر طلايی نوع انسان جلوه نمايد.

تا آن زمان راه طولانی باقی مانده، اما پيش از فرارسيدن آن دورهٔ سرور و شادمانی و آسايش و يگانگی، لازم است كه جنگ و ستيز به بدترين وجه، صورت خود را به مردمان و دولتمردان بنمايد تا انزجار و نفرت شديد نسبت به جنگ و دشمنی در همه ايجاد شود. آنگاه صلح اصغر كه صلح ميان دولتها است، صورت گيرد. آنگاه از پی اين صلح اصغر، صلح اكبر رخ بگشايد. عالم در زمان صلح اصغر، همچون هيكل برازنده و سالمی جلوه نمايد كه با اين همه زيبايی، روح ندارد. صلح اكبر روح اين هيكل است.

حضرت بهاءالله در لوح خطاب به ملكه انگلستان می فرمايند: “اگر صلح اكبر را رها كرديد و پشت سر انداختيد به صلح اصغر توسل كنيد شايد امور شما (سلاطين و رؤسای مملكت) اصلاح شود و اختلاف رفع گردد و امور مردمی كه در سايهٔ شما هستند نيز اصلاح شود.”

بهائيان معتقدند كه صلح اصغر، اتحاد سياسی است كه ميان دولتها به وجود می آيد و صلح اكبر اتحادی است كه همهٔ عوامل سياسی و معنوی و اقتصادی و اجتماعی عالم را در خود جمع دارد.

می فرمايند: “زود است بساط عالم جمع شود و بساط ديگر گسترده گردد“


آزادی سياسی

حضرت بهاءالله به ما می آموزند كه حكومت انتخابی چه محلی و چه ملی يا بين المللی بسيار مقبول و محبوب است، اما اين نوع حكومت زمانی امكان پذير است كه فرهنگ كلی جامعه رشد كرده باشد و به مراحل كمال شخصی و اجتماعی رسيده باشد.

اگر حكومتی كه سالها با استبداد بر مردم غلبه داشته، ناگهان فرو ريزد و به مردمی سپرده شود كه از جهت فرهنگ و دانش و تعليم و تربيت در مراحل ابتدايی يا فاقد آن باشند، بسيار خطرناك تر از حكومت پيشين خواهد بود. مردمی كه نياموخته اند چگونه در فكرِ مصلحت ديگران باشند و از عدالت و انصاف و رسم نوع پروری بيخبر باشند، همه را به ورطهٔ نابودی و فنا خواهند برد.

هيچ چيز خطرناك تر از آن نيست كه آزادی به كسانی داده شود كه ندانند چگونه از آن استفاده كنند. اين نه تنها در مورد آزادی سياسی است بلكه شامل هر نوع آزادی می شود.

حضرت بهاءالله دربارهٔ آزادی مطلق می فرمايند كه بعضی از مردم نمی دانند چه طلب نمايند. چيزی را می خواهند كه زيان آنها را در بر دارد و چيزی را ترك می كنند كه به آنها نفع می رساند. بعضی از مردم آزادی مطلق می طلبند و به آن افتخار می كنند. چنين آزادی به فتنه و آشوبی منجر می شود كه آتش آن فرو نمی نشيند. آزادی بی قيد و شرط در شأن حيوانات است؛ اما انسان بايد تحت نظم و قانونی باشد كه او را از نادانی و غفلت و حيلهٔ مكاران حفظ نمايد. آن نوع آزادی (آزادی حيوانی) انسان را از ادب و وقار خارج ميكند و او را در زمرهٔ اَراذلِ پست قرار می دهد.

ما از حضرت بهاءالله می آموزيم كه آزادی در اجرای اوامر خداوند است. اگر مردم آنچه را كه از آسمان وحی الهی نازل شده پيروی كنند، خودشان را در آزادی بی پايان مشاهده نمايند. آن گونه آزادی كه مفيد است و به همه نفع می رساند، در عبوديت خداوند است. هركه از اين عبوديت چشيد و شيرينی آن در مذاق جانش نشست، حاضر نيست آن را با پادشاهی آسمانها و زمینها عوض كند.


فرمانروايان و مردم

حضرت بهاءالله ظلم را به كلی منع فرموده اند. در كلمات مكنونه می خوانيم:
“ای ظالمان ارض از ظلم دست خود را كوتاه نمائيد كه قسم ياد نموده ام از ظلم احدی نگذرم“

حاكمان و زمامداران و نيز قانونگزاران هر كشوری بايد با مشورت، قوانينی تعيين نمايند و اجرا كنند كه علت امنيت و نعمت و ثروت و اطمينان مردم است.

حضرت بهاءالله می فرمايند: “اين حزب در مملكت هر دولتی ساكن شوند بايد به امانت و صدق و صفا با آن دولت رفتار نماييد بسا می شود كه حكومتی با مردم به عدالت رفتار نمی نمايد و حقوق آنها را زير پا می گذارد و مشكلات بی شمار، جان مردم را به لب می رساند. حتی با چنين سختی و شدتی، جايز نيست كه با دولت مخالفت گردد و رسم امانت و صدق و صفا و درستی و راستی با حكومت فراموش گردد.

حضرت بهاءالله به ما می آموزند: “اصلاح عالم از اعمال پسنديده و اخلاق راضيهٔ مرضيه بوده. “بهائيان می كوشند تا با اعمال پسنديده فردی و اجتماعی، همراه با مردمی كه مشتاق تغيير در وضع عالم هستند، به اصلاح عالم كمك كنند. آنها تمام تلاش خود را به كار می برند تا از طريق فراگيری و آموزش تعاليم الهی و صفات عالی اخلاقی، به تغيير فرهنگ جامعه در جهت تغييرِ عالم، كمك نمايند.

آنها اين بيانات حضرت بهاءالله را پيوسته مقابل چشم و نظر دارند:
“َزيِّنوا هياكلَكُم بِطرازِ الاَمانَه و الديانَه ثُم اُنصروا ربكَم بِجنود الاَعمال و الاَخلاقِ انّا منَعناكُم عنِ الفساد و الجدال فی كَتَبی و صحفی و زبری و اَلواحی و ما اَردنا بِذلك الّا علَوكُم و سموكُم”
مضمون بيان مبارك به فارسی چنين است:
“هيكل خود را به زينت امانت و ديانت مزين كنيد. سپس خداوندگارتان را با سپاه اعمال و اخلاق ياری نمائيد. ما شما را در كتاب و الواح و آثار نازله از فساد (تحريك به خشونت) و جدال منع كرديم و اين را نخواستيم مگر براي بلندی مقام شما.”

حضرت بهاءالله به ما می آموزند كه خشونت و جدال و ايجاد نفرت و انزجار بين مردم به هر شكل، از بلندی مقام انسان می كاهد و او را در حد حيوانات درنده تنزل می دهد. نه تنها اين كار سبب نصرت دين الهی و انتشار پيام خداوند نيست، بلكه حزن و اندوه مظهر امر و ضرر به اساس دين الله را در پی دارد.


انتصاب و ترفيع

حضرت بهاءالله به ما می آموزند كه تنها، قابليت افراد بايد در انتصاب آنها به مقام مناسب، مورد نظر باشد. وقتی فساد به يك سيستم اداری راه پيدا می كند، مقام ها بر اساس ملاحظات مالی، آشنايی، دوستی شخصی، نسبت خانوادگی و يا موقعيت اجتماعی تعيين می شود نه بر اساس لياقت و توانايی.

حضرت بهاءالله می فرمايند: “اشراق پنجم معرفت دول بر احوال مأمورين و اعطاء مناسب به اندازه و مقدار. التفات به اين فقره بر هر رئيس و سلطانی لازم و واجب. شايد خائن مقام امين را غصب ننمايد و ناهب مقر حارس را“

اگر اين اصول در تمام امور به كار گرفته شود، دگرگونی عظيمی در زندگی اجتماعی ما ايجاد خواهد شد.

امروز جای هر كس پيدا شود ز خوبان
كان ماه مجلس افروز اندر صدارت آمد


اقتصاد

در ديانت بهائی روشهای علمی برای اصلاح وضع اقتصادی و اعتدال در وضع موجود ارائه شده است. با اجرای اين تعاليم، اختلاف فراوان بين فقير و ثروتمند كه امروز به چشم می خورد، رفع خواهد شد.

حضرت عبدالبهاء به ما می آموزند:
“از جمله تعاليم حضرت بهاءالله تعديل معيشت است. مردم از لحاظ اقتصادی در درجات مختلف قرار دارند. بعضی در نهايت غنا هستند و بعضی در نهايت فقر. يكی در قصر بسيار عالی منزل دارد، يكی سوراخی ندارد. يكی انواع طعام در سفره اش موجود است. يكی نان خالی ندارد. غذای يوميه ندارد.

البته اصلاح اين وضع از برای بشر لازم است. نه آنكه مساوات باشد، بلكه اصلاح لازم است. هرگز مساوات ممكن نيست. اگر چنين شود نظم عالم به هم می خورد. بايد درجات باشد زيرا كه نوع بشر در خلقت مختلفند، استعدادها مختلف است، توانايی ها مختلف است.

عالم بشر مثل يك اردوئی است كه سردار لازم دارد، سرباز نيز لازم دارد. آيا ممكن است كه همه سردار و صاحب منصب باشند يا همه سرباز باشند؟ البته مراتب لازم است. با اين وجود جايز نيست كه بعضی از مردم در نهايت ثروت و غنا باشند و بعضی در نهايت فقر.

بايد قوانينی معين گردد كه از برای همه، آسايش و رفاه نسبی وجود داشته باشد. مثلاً آنكه ثروتمند است بايد به روشی، شخص فقير را مراعات كند كه به آن حد فقر نداشته باشد و تا اندازه ای راحت باشد. البته به قانون اين مسئله اجرا شود يعنی قانونی باشد كه براساس آن ثروتمندان، زيادی مال خود را به بينوايان انفاق كنند.

در ديانت بهائی تقديم تَبرُّعات و حقوق الله كه از قوانين و احكام بهائی است، تا حد زيادی از جمع شدن ثروت در يك نقطه و فقر شديد مستمندان جلوگيری ميكند.”


مخزن عمومی

حضرت عبدالبهاء می فرمايند كه در هر شهر و روستا تا آنجا كه ممكن است، ادارهٔ امور مالی آن ناحيه به اهالی آن محل واگذار شود. آنها نيز به سهم خود در تأمين مخارج حكومت مركزی مشاركت جويند.

يكی از منابع درآمد در محل بايد ماليات تصاعدی بر درآمد باشد. همچنين اگر كسی مخارجش به اندازهٔ درآمدش باشد بايد از ماليات معاف گردد. معلوم است كه با اين قانون، كسانی كه درآمد افزونتری دارند، ماليات بيشتری می پردازند. اين درآمد در صندوق محلی ذخيره می گردد و در صورت ضرر مالی يا آفت محصول به زيان ديدگان پرداخت ميشود تا بتوانند از عهدهٔ مخارج ضروری خود و خانواده برآيند. اين صندوق عمومی درآمد ديگری خواهد داشت. اموالی كه وارث ندارد و معادن و گنجهايی كه ممكن است يافت شود و تبرعات و كمك مالی توانگران نيكوكار.

البته كمك به بينوايان و رسيدگی به سالخوردگان و يتيمان و كمك به مدارس و بهداشت عمومی نيز در رديف مصارف و هزينه های اين صندوق قرار می گيرد. مقصود اين است كه رفاه و آسايش عموم مردم فراهم گردد.


مواسات

دربارهٔ عدالت و مساوات بسيار شنيده ايم. مساوات يعنی ديگران را مانند خود ببينيم و آنان را درموهبتی كه نصيب ما شده، سهيم كنيم. اما مواسات يك درجه بالاتر است.

حضرت عبدالبهاء ميفرمايند:
”از جمله تعاليم بهاءالله مواسات بين بشر است و اين مواسات اعظم از مساوات است و آن اينست كه انسان خود را بر ديگری ترجيح ندهد بلكه جان و مال فدای ديگران كند اما نه به عنف (زور) و جبر كه اين قانون گردد و شخص مجبور برآن شود، بلكه بايد به صرافت طبع و طيب خاطر، مال و جان فدای ديگران كند و بر فقرا انفاق نمايد. يعنی به آرزوی خويش چنان كه در ايران و در ميان بهائيان مجری است“

قوهٔ روحانی پنهان در تعاليم حضرت بهاءالله چنان در دل و جان مردمان اثر نمايد كه هركس به درجه ای از فهم و كمال روحانی برسد با سرور و شادمانی و شكر و سپاس به درگاه الهی، ديگران را برخود مقدم داند و آنان را در مواهبی كه خداوند به او عنايت كرده شريك گرداند و هركس ديگری را عضوی از خانوادهٔ خود بلكه نشانه ای از محبوب حقيقی شمارد و جان فدای او نمايد و وقتی اين رابطه بين همهٔ نوع انسان برقرار شود، روح قدسی الهی، زمين را آينهٔ ملكوت و بهشت موعود فرمايد.


هركس بايد به كاری مشغول شود

از مهمترين تعاليمی كه باعث بهبود وضع اقتصادی می گردد، اينست كه همه بايد به كار مفيدی مشغول شوند كه خود و ديگران از آن بهره ببرند.

حضرت بهاءاله در لوح بشارات به ما می آموزند كه بر هر فردی واجب است كه به كاری مشغول گردد. اين كار می تواند فنی و صنعتی باشد و يا كسب و تجارت يا كشاورزی يا هر كار ديگری كه به ديگران نفع برساند.

مشغول شدن به كار عين عبادت است. حضرت بهاءالله از ما می خواهند كه دربارهٔ رحمت و الطاف خداوند انديشه كنيم و او را شب و صبح شكر كنيم. از ما می خواهند كه اوقات خود را با بی ثمری و كسالت تلف نكنيم و به كاری مشغول گرديم كه خود و ديگران از آن بهره ببريم.

بعد از آن می فرمايند كسانی كه می نشينند و از ديگران طلب می كنند منفورترين مردمان هستند. اگر در توصيهٔ آن حضرت دربارهٔ كار دقت كنيم، نفع خود و ديگران را با هم می بينيم. در دنيای امروز در عالم تجارت و معامله نيروها و ثروت فراوانی صرف مقابله با كار ديگران می شود. منظور از اين مقابله رقابت مثبت نيست، بلكه مقصود تخريب و نابودی رقيب است.

اگر آنطور كه ديانت بهائی به ما می آموزد رفتار كنيم و با نگاه ديگری به كار بنگريم، خود را عضوی از خانوادهٔ بزرگ بشری می بينيم كه همهٔ اعضاء در صدد كمك به يكديگر هستند. آنها به كار خود به چشم عبادت می نگرند در چنين خانواده ای نعمت و بركت از زمين مي جوشد و از آسمان ميبارد. ديگر در چنين اجتماعی بيچارهٔ محتاج و فقير بيمار و مستمند بينوا وجود نخواهد داشت.


اخلاق در ثروت

ثروتی كه از راه صحيح بدست آيد و بطور صحيح از آن استفاده شود، بسيار پسنديده است. در تعاليم بهائی اگر كسی خدمتی نمود و كاری انجام داد، بايد به نحو شايسته پاداش داده شود.

حضرت بهاءالله در لوح طرازات می فرمايند: ”اهل بهاء بايد اجر اَحدی را انكار ننمايند و ارباب هنر را محترم دارند … بايد به انصاف تَكَلُّم نمود و قدر نعمت را دانست“

بهرهٔ پول كه امروزه يكی از اهرمهای اقتصاد است، در ديانت بهائی حلال گشته، به شرط آنكه انصاف رعايت شود.

”اكثری از ناس، محتاج به اين فقره مشاهده می شوند چه اگر ربحی در ميان نباشد، امور معطَّل و معوق خواهد ماند. نفسی كه موفق شود با همجنس خود و يا هموطن خود و يا برادر خود مدارا نمايد و يا مراعات كند يعنی به دادن قرض الحسن، كمياب است. لذا فضلاً علی العباد ربا را مثل معاملات ديگر كه ما بين ناس متداول است، قرار فرموديم يعنی رِبح نُقود … حلال و طَيِّب و طاهر است…ولكن بايد اين امر به اعتدال و انصاف واقع شود”


بردگی

در ديانت بهائی خريد و فروش غلام و كنيز منع شده است. حضرت عبدالبهاء می فرمايند كه نه تنها خريد و فروش غلام و كنيز ممنوع است، بلكه بردگی صنعتی نيز خلاف قانون است.

آن حضرت در سال ۱۹۱۲ در امريكا فرمودند: ”شما در سالهای ۱۸۶۰ تا ۱۸۶۵ موفقيت بزرگی كسب كرديد و آن منع برده داری و آزادی بردگان در آمريكا بود. اما امروز بايد به عملی بزرگتر از آن اقدام كنيد. شما بايد بهره كَشی از كارگران و بردگی صنعتی را از ميان برداريد، زيرا مشكلات اقتصادی هرگز با مقابله و صف آرایی سرمايه داران در برابر رنجبران حل نمی شود. اين مشكلات فقط با رضايت طرفين و حسنِ تفاهم قابل حل است. فقط در اين صورت عدالت واقعی و پايدار برقرار ميشود و كارها انتظام می يابد.”

در ميان بهائيان رسم نامشروع اخاذی، طمع، زورگويی، شورش و انقلاب عليه حكومت وجود ندارد و در آينده هيچوقت امكان نخواهد داشت كه افرادی ثروت بيشمار از دسترنج ديگران اندوخته نمايند.

شخص غنی با رضايت خاطر ثروتش را تقسيم خواهد كرد و اين امر به حالت طبيعي و بتدريج، از روی ميل و رغبت انجام خواهد شد و هرگز با جنگ و خونريزی صورت نمی گيرد.

تنها راه تفاهم بين كارگران و كارفرمايان، مشورت دوستانه و همكاری و اشتراك عادلانه در كار و منافع است. هرگز با خشونت و اعتصاب و بيرون كردن كارگران، اين منافع متقابل حاصل نمي شود. اين اقدامات نه تنها به معاملات و تجارت ضرر فوری خواهد زد بلكه كل جامعه را دستخوش اضطراب و نگرانی و تورم خواهد كرد. دولت ها بايد تدبيری بينديشند كه كار به چنين جای باريكی نكشد و حل اختلافات به اين اقدامات خشونت آميز و وحشيانه محتاج نباشد.

در امريكا حضرت عبدالبهاء در نطقی روش جلوگيری از چنين بحرانهايی را اينگونه تعليم فرمودند: “حال می خواهم قانون الهی را براي شما بيان كنم. به مقتضای قانون الهی به مستخدمين نبايد مزد مشخصی داد بلكه بايد در منافع هركاری سهمی داشته باشند …

دولتهای عالم بايد دسته جمعی انجمنی
تشكيل دهند و اعضای آن از مجالس شورای حكومتی و اشراف ملت انتخاب گردند و به كمال حكمت و قدرت، قانونی ترتيب دهند كه نه به سرمايه داران ضرر و زيان وارد آيد و نه رنجبران محتاج آب و نان باشند. به كمال اعتدال، قانونی وضع شود و بعد به همه اعلان گردد كه حقوق كارگران از هر جهت محفوظ است و همچنين حقوق سرمايه داران بايد محفوظ بماند.“

توصيه های حضرت عبدالبهاء تا بدان جاست كه می فرمايند: “تا چنين نشود، روز به روز بدتر شود. خصوصاً در اروپا مسائلی هولناك به ظهور رسد. يكی از اسباب جنگ عمومی اروپا، همين مسئله خواهد بود.

صاحبان املاك و معادن و معاملات بايد كارگران و كارمندان را در سود شريك كنند و سهم معينی براي آنها مقرَّر نمايند. و اين علاوه بر حقوق ماهيانه شان باشد تا آنان به دل و جان خدمت كنند.”


وصيت و ميراث

فرد بهائی وظيفه دارد وصيت بنويسد و در آن، بعد از اعتراف به يگانگی خداوند و حقانيت حضرت باب و حضرت بهاءالله بعنوان مظهر امرالله، بنويسد كه نسبت به اموال و دارائی او چگونه رفتارشود. او اختيار تام دارد كه هرگونه كه مايل باشد، اموال خود را ببخشد يا تقسيم نمايد يا واگذار كند.

اما اگر كسی بدون وصيت نامه از اين عالم برود، اموال او مطابق قانون بهائی تقسيم ميشود. فرزندان- همسر- پدر- مادر- برادران- خواهران و معلم هركدام به نسبت سهم می برند.

اگر هريك از اين ۷ طبقه وجود نداشته باشد، سهم آن طبقه به صندوق عمومی جامعه واگذار می شود تا در امور خيريه كمك به فقرا و يتيمان و زنان بيوه مصرف شود.

هرگاه هيچ وارثی نباشد، تمام دارايی به صندوق عمومی تعلق می گيرد. اگر كسی بخواهد همهٔ اموال خود را به يك نفر ببخشد، هيچ مانعی ندارد. اما بهائيان معمولاً در موقع نوشتن وصيت نامه، آن هفت طبقه و نسبت تقسيم را كه حضرت بهاءالله در مورد شخص بدون وصيت نامه، تعيين فرموده اند، مورد نظر و توجه خواهند داشت.


زن و مرد يا دو بال يك پرنده

يكی از اصول اجتماعی كه حضرت بهاءالله به آن اهميت فراوان داده اند آنست كه زنان با مردان حقوق مساوی دارند. وقتی دختران مطابق پسران از امكانات تعليم و تربيت برخوردار شوند، قابليتهای خود را به ظهور خواهند رسانيد و همدوش مردان در ادارهٔ جامعه و پيشرفت آن سهيم خواهند شد.

حضرت عبدالبهاء می فرمايند كه دختران بايد مانند پسران تعليم و تربيت يابند بلكه تربيت دختران از پسران مهمتر است. زيرا اين دختران، روزی مادر گردند و مادران اولين مربيان نسل بعدی خواهند بود.

اطفال، مانند شاخه های سبز تَر و تازه هستند. اگر در خردسالی راست شوند، هميشه راست بار آيند و اگر تربيت نادرست باشد، كج شوند و تا آخر عمر تحت تأثير پرورش در دوران كودكی بمانند. ديگر معلوم است كه تربيت صحيح دختران چقدر اهميت دارد.

حضرت عبدالبهاء به ما می آموزند كه عالم انسانی همچون پرنده ای است كه دو بال دارد. يك بال مردان و يك بال زنان. اگر يك بال ضعيفتر باشد پرنده پرواز نتواند. بايد هر دو بال قوی گردد تا پرواز به اوج ترقی و پيشرفت ممكن گردد. روح اين عصر می طلبد كه زنان مثل مردان ترقی كنند و وظايف خود را در مراتب زندگی تمام و كمال انجام دهند.

مثل مردان شوند و حقوقی مساوی آنان بيابند. مردانی كه گمان می كنند از زنان برترند، دليل می آورند كه از زنان امور عظيمه ای مانند مردان تا كنون به ظهور نرسيده و اين نشانه ضعف و ناتوانی آنان است. شكی نيست كه اين مردان از تاريخ خبر ندارند. اگر اطلاعشان بر تاريخ بيشتر می شد می فهميدند كه در روزگاران پيشين، از زنان شجاع و مقتدر، وقايع عظيمه ای ظاهر شده و امروز هم زنان بسياری به اعمال مهمه ای مشغولند.

حضرت عبدالبهاء همچنين داستان شيرزنی را حكايت می كنند كه در آسمان ديانت مسيح همچون خورشيد می درخشد. مريم مجدليه بانوی توانايی كه بعد از شهادت مسيح، حواريون مضطرب و پريشان را دور هم جمع نمود و با تأييد روح حضرت مسيح، آنان را تشويق نمود تا در جهان پراكنده گردند و پيام آن مظهر ظهور را به گوش مردمان برسانند.

سپس داستان زنی را در قرن نوزدهم تعريف می كنند كه زلزله در اركان ايران افكند:

“قُرّة العين دختر يكی از علمای اسلام بود. در آن زمان، سخن گفتنِ زن با مرد غريب ناپسند بود. اما اين زن بقدری دلير و با جرئت بود كه با علمای بزرگ اسلام مناظره می نمود و برآنها برتری می يافت. اين زن برخلاف عادت قديم ايرانيان، حجاب را براشت و كشف حجاب نمود.

بعد از گذشت يك قرن هنوز اين عمل شجاعانه او برای بسياری از اهل دانش و قلم در ايران قابل هضم نيست. اين زن دلير بدست حكومت زندانی شد و تبعيد گشت. در كوچه و بازار، هدف سنگ نادانان زمان قرار گرفت و تهديد به قتل شد.

اما هيچيك از اين آزارها نتوانست در ارادهٔ او سستی و خللی وارد كند. او برای خواهران خود در سراس ر عالم آزادی می طلبيد. او يقين داشت كه خداوند براي زنان سعادت و عزتی خواسته كه هيچكس نمی تواند مانع آن بشود. او بكمال شجاعت، تحمل هر بلا و صدمه ای نمود. وقتی زندانی بود، جمعی را تبليغ نمود و ظهور مظهر جديد خداوند را به آنان بشارت داد. وقتی در حبس بود به وزير گفت: هر وقتاراده كنيد به آسانی مرا به قتل می رسانيد، اما بدانيد كه ممكن نيست از آزادی و رهايی زنان، جلوگيری نماييد.

دوران غم انگيز زندگانی اش بالاخره به سرآمد. او را به باغی بردند تا به قتل برسانند. او زيباترين لباس خود را به بر نموده بود. گويا به عروسی می رود. در كمال جلال و شجاعت جان فدا نمود و به شهادت رسيد. امروز در ايران، زنان بهائی بی پروا و با شجاعت و جرئت با نطق شيوا در مجالس و محافل سخن می گويند و شعر می سرايند.”

حضرت عبدالبهاء در پايان سخن گفتند: “زنان بايد روز به روز ترقی نمايند و در علوم و معارف و تاريخ، معلومات كافی بدست آورند تا كمالات عالم انساني مكمل شود . بزودی به حقوق خود می رسند و مردان می بينند كه چگونه زنان با سعی و كوشش فراوان علوم و آداب فراگيرند. سبب عزت سرزمين خود شوند. دشمن جنگ گردند. نغمه مساوات بسرايند و تساوی حقوق خود را مطالبه كنند. اميد من اين است كه در جميع مراتب زندگاني ترقي نمائيد و تاج عزت ابديه برسر نهيد.”


زنان و عصر جديد

در هركجا كه زنان فرصت يافتند و در امور اجتماعی مشاركت فعال نمودند، اموری مانند بهداشت عمومی، صلح، محيط زيست، ارزشهای زندگی فردی و امور ديگر، تغيير محسوسی نموده و پيشرفت عظيم پديد آمده است.

در قديم، دنيا با زور اداره می شد و مرد كه جسماً و فكراً قوی تر از زن بود بر او غالب و مسلط بود. اما در اين عصر، اوضاع تغيير يافته و زور و غلبه كارآيی خود را از دست داده است.

امروزه قدرت و غلبه با هوشياری و فراست و فهم و خصائل روحانی و محبت و خدمت است كه در زن قوی است. عصر جديد با عواطف و آرزوهای معنوی زنان بيشتر آميخته است تا صلاحيت و قدرت مردان.

بهتر است بگوئيم اين عصر، عصری است كه زن و مرد، دو عنصر هماهنگ در ايجاد تعادل در تمدن، بطور يكسان مؤثر خواهند بود.


حكمت

در نيمهٔ قرن نوزدهم ميلادی و قرن سيزدهم هجری، ايران و كشورهای عربی، تاريكترين دوران فكری خود را سپری می كردند. در آن زمان، سخن گفتن از آزادی زنان و برابری حقوق آنها با مردان مفهومی نداشت. پستی مقام و تحقير زنان تا بدانجا بود كه آنان را ضعيفه خطاب می كردند. بنظر می رسيد قيد و بندی كه بر دست و پا و افكار زنان است، تا ابد گشوده نخواهد شد.

در بحبوحهٔ اين تنگ نظری و محدوديت فكری، حضرت باب زنان را دارای مقامی برابر مردان اعلام نمود و آنها را از قيد روبنده و چادر آزاد فرمود. حضرت بهاءالله نيز زنان را دارای مقام و مرتبه ای والا و مؤثر در ترقی و پيشرفت جامعه ميدانند.

با اين همه، حضرت بهاءالله به ما می آموزند كه در هر شهر و ديار و منطقه ای زندگی می كنيم، عقايد و افكار مردم آن منطقه را محترم بشماريم و تا روشن شدن افكار مردم، با آنها مدارا نمائيم.

سالها پس از ظهور حضرت بهاءالله، زنان بهائی در ايران و مصر به احترام عقايد هموطنان خود، چادر و حجاب را كنار نگذاشتند و آنان را به دشمنی و مخالفت تحريك نكردند. زنان بهائی جوهر پاكی و عصمت هستند و معنی حقيقی عفت و پاكدامنی را درك نموده اند. آنان حجاب ظاهری را امری فرهنگی و متناسب با آداب و رسوم و قوانين جاری در هر كشور می دانند و برای رعايت حكمت نه از ترس و بيم همچون ديگر هموطنان خود، موی خويش را بيرون از خانه می پوشانند و مانع از تحريك و دشمنی مخالفان می گردند.

بهائيان می دانند كه هرقدر در انتشار تعاليم حضرت بهاءالله و تعليم و تربيت كودكان بكوشند و طالبان حقيقت از نزديك با اين آيات و كلمات و آموزه های الهی آشنا سازند، به همان نسبت از عادتهای قديمه و قيد و بند خرافات و تعصب و نادانی در جامعه تدريجاً كاسته می شود و كم كم از بين می رود. مانند كاسبرگهای غنچه كه در بهار در برابر نور آفتاب گشوده می گردد و گلبرگها شكفته ميشود و بوی خوش گل، فضا را پر ميكند.


تعليم و تربيت

ديانت بهائی به ما می آموزد كه هر انسانی مثل يك معدن است، كه دارای سنگ های گرانبها است. جواهری كه در اين معدن پنهان است، به نيروی تربيت، قابل استخراج و بهره برداری است.

مظاهر ظهور الهی برای تربيت عالم انسانی ظاهر شده اند. در تعاليم بهائی، تعليم و تربيت از واجبات زندگی حقيقی و اساس سعادت فردی و اجتماعی است و از اهميت اساسی برخوردار است.

تربيت از رحم مادر شروع می شود و تا پايان عمر ادامه دارد. اگر همهٔ اطفال جهان به نحو صحيح تربيت شوند و تعليم گيرند، عالم انسانی دگرگون شود و جهان بهشت برين گردد.

عادات ناپسند و آرزوهای نادرست و نظريات باطل و تعصب و خرافات از شيرخوارگی در وجود اكثر اهل عالم رسوخ نموده و آنها را از حقيقت دور ساخته است.

بسيار نادر و كميابند كسانی كه از خردسالی، درس محبت الله آموخته باشند و عمر خود را وقف محبت و خدمت به نوع بشر نمايند و آن را عاليترين هدف زندگی خود دانند. اين چنين اشخاصی كه جواهر عالَمند، همهٔ توانايی ها و قوای خود را صرف سعادت و خير همگان نمايند و به بندگی و خدمت مباهات كنند.

اساس تعليم و تربيت نيز همين است كه همهٔ علم و دانش و فهم و كمال و قدرت و توانايی و استعداد و ثروت در راه خدمت به نوع بشر صرف گردد و الا فراگيری فرمولهای رياضی و قضايای هندسی و عبارات ادبی و حفظ اشعار حافظ و مولوی و يادگيری زبان خارجی، اگر نتيجه اش خدمت به عالم انسانی و كمك به ترقی و رشد فرهنگ عمومی و ايجاد روح محبت الهی در جامعه نباشد هيچ ثمر و اثری نداشته و ندارد.

حضرت بهاءالله در لوح دنيا می فرمايند كه همهٔ مردم بايد جزئی از درآمد خود را مخصوص تعليم و تربيت اطفال، نزد شخص امينی امانت بگذارند تا در موقع خود صرف شود.


تفاوت استعداد

تعاليم بهائی به ما می آموزد كه اطفال مانند موم نيستند كه به ميل معلم به صورت دلخواه او در آيد. بلكه هركس دارای استعداد و قابليت مخصوصی و منحصر به فردی است كه از طريق مخصوص به خود می تواند رشد نمايد و اين طريق رشد، در مورد هركس منحصر به فرد است.

از آنجائی كه دو نفر از لحاظ ميل و خواسته و قابليت و شكل و قيافه و ويژگی های فردی مثل هم نيستند، مربی دانا نيز هيچ دو نفری را مجبور نمی كند كه در قالب واحد در آيند. بلكه با كمال ملايمت سعی می كند هركس را آنگونه كه هست پرورش دهد و تشويق و حمايت نمايد و نياز او را برطرف سازد.

مربی همچون باغبانی است كه از گياهان مختلف نگهداری می كند. يك گياه طالب نور مستقيم خورشيد است، اما ديگری سايه می طلبد. يكی آب بیشتری می خواهد و ديگری جای خشك می جويد. يكی در شن زار رشد می كند و ديگری در مرداب. هركدام احتياجات مخصوص خود را دارد و آن را بوسيلهٔ باغبان دانا به دست می آورد. اگر چنين نباشد، هرگز كمالات آنها ظاهر نخواهد شد.

حضرت عبدالبهاء می فرمايند:
“انبياء نيز تصديق اين رأی را می فرمايند كه تربيت نهايت تأثير را در بشر دارد؛ ولی می فرمايند عقول و ادركات در اصل فطرت نيز متفاوت است. و اين امر بديهی است. قابلِ انكار نه. چنانكه ملاحظه می نمائيم اطفال هم سن و هموطن و هم جنس بلكه از يك خاندان در تحت تربيت يك شخص پرورش يابند؛ با اين وجود، عقول و ادراكاتشان متفاوت …

خَزَف هر چه تربيت شود لؤلؤ لالا نگردد و سنگ سياه، گوهر جهانتاب نشود و حنظَل و زقّوم، به تعليم و تربيت، شجرهٔ مباركه نگردد. يعنی تربيت، گوهر انسان را تبديل نكند، ولكن تأثير كلی نمايد و بقوهٔ نافذه آنچه در حقيقت انسان از كمالات و استعداد، مندمج و مندرج، به عرصهٔ ظهور آرد.“

در تعاليم بهايی به سه نوع تربيت اشاره شده است: تربيت جسمانی، تربيت انسانی و تربيت روحانی. از روزگاران قديم، پرورش جسمانی كودكان، مورد توجه بوده، پرورش انسانی يعنی فراگيری دانش و فن و علوم مفيده كه امروزه مورد توجه پدران و مادران فهميده است.

اما آنچه بيش از همه اهميت دارد تربيت روحانی است. جامعه امروز به اهميت اين نوع تربيت كمتر آگاهی دارد. پرورش اخلاق بخشی از تربيت روحانی است.

انبيای الهی بزرگترين مربيان روحانی نوع بشر هستند. بيانات اين مربيان به ما كمك می كند كه فرزندانی درستكار، با انصاف، راستگو، با محبت، انديشمند، فداكار، خدمتگزار به نوع انسان و عادل پرورش دهيم.

تعاليم بهائی به ما می آموزد كه در اين تربيت، پند و اندرز به تنهايی اثری ندارد. بلكه نمونه های عملی و سرمشقهای حقيقی می تواند نتيجه بخش باشد. هريك از ما كه قدم در راه پرورش روحانی كودكان می گذاريم، بايد خودمان از آنچه می گوئيم بهره و نصيب كافی داشته باشيم.

كلمهٔ الهی و آيات خداوند دارای قدرت و تأثير عظيم و بی نظيری هستند. اين كلمات قادرند كه تغيير بنيادی در اخلاق و رفتار هريك از ما و نيز كودكان ما پديد آورند.

حضرت بهاءالله از ما می خواهند كه به فرزندانمان آيات الهی را بياموزيم و آنها را تشويق نمائيم تا الواح را به لحن خوش تلاوت كنند. اگر يك ميخ آهنی را برای مدتی طولانی در كنار آهن ربای نيرومندی قرار دهيم، خاصيت آهن ربا در ميخ اثر می نمايد و آن را نيز آهن ربا می كند.

وقتی كه ما هر صبح و شام به طور منظم و پيوسته در ميدان نيروی كلمات و آيات الهی قرار می گيريم، پس از مدتی نيروی جاذبهٔ كلمات مظهر امر در روح و جان ما تأثير كلی نموده، ما را دگرگون می كند و صفات ملكوتی در ما جلوه می نمايد. وقتی ما مظهر صفات پسنديده شديم، در تربيت روحانی اطفال نيز موفق خواهيم بود. تمدن روحانی آينده كه براساس تعاليم حضرت بهاءالله بنا می گردد، به آنچه ما امروز انجام می دهيم بستگی دارد.


دانش و فن

حضرت بهاءالله به ما می آموزند كه علم مثل بال است برای انسان و مثل نردبان است برای ترقی و صعود. فراگيری آن برای همه لازم است.

علومی كه به مردم نفع می رساند نه علومی كه از حرف شروع و به حرف تمام می شود. در ديانت بهائی به تحصيل و فراگيری علم سفارش شده، اما بلافاصله تأكيد ميشود كه مقصود از آن، خدمت به نوع انسان است.

حضرت بهاءالله به حقِّ بزرگی كه محققان و پژوهشگران و دانشمندان و مخترعين برگردن اهل عالم دارند، اشاره ميكنند و می فرمايند كه گنج حقيقی برای هر كس علم و دانش اوست.

”صاحبان علوم و صنايع را حق عظيم است بر اهل عالم … فی الحقيقه كَنزِ حقيقی از برای انسان، علم اوست. و اوست علّت عزت و
نعمت و فرح و نشاط و بهجت و انبساط“


طرز رفتار با مجرمين

حضرت مسيح می فرمايد كه اگر كسی سيلی به گونهٔ راست تو بزند، گونهٔ چپ را بياور. مقصود از اين بيان، تربيت مردم بود به بخشش و محبت. نه آن كه اگر گرگی ميان گله بيفتد و بخواهد جميع آن گله گوسفند را بدرد، آن گرگ را ياری كنيد. برعكس؛ اگر حضرت مسيح
می ديد كه گرگی داخل گله شده، شكی نيست كه آن گرگ را منع می كرد.

مقصود حضرت مسيح رابطهٔ خصوصی بين دو نفر بود كه اگر يكی به ديگری آزاری برساند، ديگری بايد عفو كند و از مقابله به مثل بپرهيزد، تا شعلهٔ آتش دشمنی و كينه بين دو نفر خاموش گردد.

با بخشش و محبت متقابل، نهال دوستی كاشته شود و رسم جور و جفا و دشمنی از ميان برخيزد. اين در مورد رابطهٔ بين دو نفر است. اما قانون و حكومت حساب ديگری دارد. قانون بايد از حق مظلوم دفاع كند و ظالم را مجازات نمايد.

حكومت، حقِّ دفاع و محافظه دارد، زيرا عدالت كور است. با كسی دشمنی ندارد. ظالم و متجاوز را مجازات نمايد، به خاطر اين كه ديگران محفوظ مانند. اگر عدالت نباشد، پايه و اساس جامعه متزلزل خواهد شد.

اين مطلب با آنچه حضرت مسيح فرمود، مخالفتی ندارد. حضرت مسيح سخن از عفو و بخشش فردی می گفت نه عدالت اجتماعی.

اگر لشكری از كشوری بر اهل كشوری ديگر هجوم نمايند و خانمان بسوزانند و اموال غارت كنند؛ اهل و عيال و اولاد را آزار دهند و به ناموس تجاوز نمايند، آيا سزاوار است كه آن مظلومان در مقابل لشكر ستمكار تسليم شوند؟ لاوالله با چنگ و دندان دفاع و مقابله نمايند و برای حفظ خانواده و اهل خود تا پای جان ايستادگی نمايند.

مهم اين است كه انسان طوری تربيت شود كه از ارتكاب جرم چنان بيزار گردد كه خود جرم از مجازات آن، برای او وحشتناك تر باشد. برای چنين انسان حقيقی، مرگ بهتر از ارتكاب جرم باشد.

در اين صورت، ديگر جرمی واقع نخواهد شد كه مجازات لازم باشد. اگر حكومت و جامعه، شب و روز در فكر تعيين قانون مجازات و تهيه وسايل آن و فراهم كردن زندان و زنجير و زجر و مشقت و محل تبعيد برای مجرمين باشد، روز به روز اخلاق عمومی جامعه فاسدتر و خلافكاران افزونتر خواهند شد. بلكه فكر و ذكر مسئولين هر شهر و كشوری بايد در تربيت نفوس باشد. شب و روز بكوشند و نهايت همت و تلاش را بنمايند كه دايرهٔ دانش و فن و علوم و معارف گسترش يابد.

آداب و اخلاق الهی در جامعه انتشار يابد و فضائل و محبت رحمانی مابين افراد حاكم شود. آنگاه هركس در صدد فراگيری آداب برآيد و از درندگی و جنايت بيزار شود و روح عشق و فداكاری متقابل در جامعه دميده شود. در چنين جامعه ای جرم واقع نشود يا بسيار نادر خواهد بود.


روزنامه ها و مطبوعات

نشريات و روزنامه ها، در صورتی كه در مسير صحيح قرار گيرد، در بينش و آگاهی مردم و تربيت آنان بسی ار مؤثر خواهد بود. اين تأثير در راديو و تلويزيون بمراتب شديدتر و عميقتر است.

حضرت بهاءالله بيش از يكصدسال قبل فرموده اند كه امروز اسرار زمين در مقابل چشمها ظاهر و آشكار گشته و اوراق اخبار به پرواز آمده.

“روزنامه فی الحقيقه مرآت (آينه) جهان است. اعمال و افعال احزاب مختلفه را می نمايد (نشان می دهد) هم می نمايد هم می شنواند. مرآتی است كه صاحب سمع و بصر و لسان است. ظهوری است عجيب و امری است بزرگ“

بلافاصله به صفاتی كه لازم است هر روزنامه نگار يا نويسنده ای به آن مزين شود، اشاره می كنند. می فرمايند كه بايد از غَرَضِ نفس و هوی مقدس باشد و عدل و انصاف داشته باشد. در هر امری تا آنجا كه ممكن است تحقيق نمايد تا ”بر حقيقت آن آگاه شود و بنگارد“ سپس به امر خودشان اشاره می كنند كه بيشترِ آنچه تا به حال دربارهٔ امر (ديانت بهائی) گفته شده، “از راستی محروم بوده“

آنگاه راستگويی و گفتار نيك را به خورشيدی تشبيه می كنند كه از افق آسمان دانش تابان است. يكصد و بيست سال بعد از اين بيان، همچنان مطالبی كه در روزنامه های وطن حضرت بهاءالله دربارهٔ ديانت بهائی نوشته می شود، ”از راستی محروم بوده“. ”از گفتار نيك و صدق “ اثری نيست و آفتاب راستی در پشت ابرهای توهين و افترا و نادانی پنهان مانده. ولی آيا هميشه خورشيد زير ابر خواهد ماند؟