کتابخانهٔ دیانت بهائی

ظهور جدید برای عصر جدید-فصل هشتم

متن تایپی کتاب “ظهور جدید برای عصر جدید” بر مبنای عناوین فهرست مطالب

فصل هشتم: وحدت اديان

مذاهب در قرن نوزدهم

در طول دهها قرن، پيروان اديان مختلف در كنار هم زندگی می كردند. اما به جای ايجاد محبت و يگانگی، پيوسته با هم در جنگ و ستيز بودند. هريك از اين اديان به گروه ها و فرقه های گوناگون تقسيم شده و آن فرقه ها نيز با هم در حال جنگ و نزاع و مخالفت با هم بودند.

اگر چه حضرت مسيح فرموده بود ”همه خواهند فهميد كه شاگرد من هستيد اگر به يكديگر محبت داشته باشيد“ و حضرت محمد فرموده ”اِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً“ هر مظهر ظهوری پيروان خود را به محبت و اتحاد دعوت می نمود اما با گذشت زمان، مقصود اصلی آن مظهر الهی فراموش می شد و تعصب و ريا و تزوير و فساد و كج فهمی و اختلاف و دودستگی و خود بينی به ميان می آمد و آتش دشمنی شعله ور می گرديد.

در قرن نوزدهم تعداد فرقه های مذهبی در جهان بيش از هر زمانی بود و چنين به نظر می رسيد كه عالم انسانی می خواست هر نوع عقيدهٔ دينی و رسم مذهبی و قوانين اخلاقی را تجربه كند.

در همين زمان عده زيادی تمام تلاش خود را صرف كشف اسرار پنهان در طبيعت و اختراع وسايلی برای راحتی انسان نمودند. سعی و تلاش اين انديشمندان باعث انتشار علوم و دانش جديد شد و راه حل های جديدی برای همه مسائل زندگی انسان كشف گرديد. كشتی بخار و راه آهن و پست و چاپخانه، افكار مردم را بسرعت تغيير داد و نوع بشر را با زندگی جديدی آشنا نمود.

درست در همين زمان، خُرافات و تصورات غلطی كه به نام دين در بين مردم رواج داشت، با علم جديد به مقابله برخاست و اين رو در رويی به جنگ و جدال بيرحمانه تبديل شد.

در عالم مسيحی، اختراعات جديد، مخالف كتاب مقدس نمايانده شد. اين مخالفت و دشمنی به جايی رسيد كه اعتماد به آن كتاب جای خود را به شك و ترديد داد و حتی كشيش ها آشكارا و پنهان، به درستی اعتقاد خود مشكوك شدند.

در كشورهای اسلامی، علم و دانشِ جديد و اختراع وسايلِ آسايش با شك و ترديد و مخالفت شديدتری روبرو گرديد. پيشوايان دينی، صنايع و علوم غرب را كفر می دانستد و روشنفكرانی را كه از اين دانش طرفداری می نمودند، كافر و زنديق و محارب با خدا معرفی می نمودند.


پيام حضرت بهاءالله

در بحبوحهٔ اين اختلافات و رودررويی مخالفان، حضرت بهاءالله در صور چنين دميد:

”آيا اگر تمام مردم از هر قوم و قبيله ای در سايهٔ يك دين درآيند و همهٔ مردمان مانند برادر شوند؛ رابطه محبت و يگانگی بين بشر محكم شود و اختلافات مذهبی از ميان برود و كسی از تفاوت رنگ و نژاد دم نزند، چه عيب و ضرری دارد ؟… اين جنگ ها و كشتارها و اختلافات بايد قطع شود و نوع بشر مثل يك قوم و يك خانواده گردند“

اين پيام بسيار مهم و قابل تفكر است. آيا چگونه می توان به اين هدف عالی رسيد؟

پيامبران نصيحت ها نمودند و شاعران نغمه سرايی كردند. مقدسين هزاران سال دعا نمودند و اوليا در آرزوی اين هدف جان نثار كردند. ولی نه اختلافات مذهبی قطع شد و نه جنگ و خونريزی از ميان برداشته شد.

چگونه می توان اميدوار بود كه اكنون اين معجزه واقع شود؟ آيا نشانه های جديدی برای تغيير اوضاع عالم به چشم می خورد؟ آيا نيروی جديدی در دنيا جريان يافته است؟ آيا طبيعت بشر پس از هزاران سال جنگ و نفرت تغيير می يابد؟ درحال يكه حضرت موسی و حضرت بودا و حضرت مسيح و حضرت محمد موفق به اتحاد جهانی نشدند، آيا حضرت بهاءالله با تعاليم جديدش موفق خواهد شد؟ آيا ديانت بهائی مانند تمام اديان گذشته گرفتار فساد و تفرقه خواهد شد؟ پاسخ اين سئوالات را در تعاليم بهائی جستجو خواهيم نمود.


آيا طبيعت بشر تغيير می كند؟

هم ديانت و هم تعليم و تربيت به اين نتيجه رسيده كه طبيعت بشر قابل تغيير است. شواهد فراوانی نيز اين موضوع را ثابت میكند. نه تنها بشر، كه همه موجودات زنده و حتی بيجان نيز پيوسته در حال تغييرند.

اين تغييرات بر دو نوع غير محسوس يا آهسته و تدريجی و نوع ديگر سريع يا حساس و شگفت انگيز، در درجات مختلف صورت می گيرد.

در جمادات، تغييرات خاص به وسيلهٔ حرارت، قابل ديدن است. آب جوش مي آيد و به بخار تبديل می شود. در گياهان اين تغيير در رشد و نمو گياه پديدار مي شود. جوانه زدن؛ شكوفه كردن؛ ميوه دادن. در عالم حيوان يك تخم به جوجه تبديل می شود؛ يك كرم برگ خوار پيله ای به دور خود می پيچد و پس از مدتی پيله شكافته می شود و پروانه ای رنگارنگ و زيبا از آن بيرون می آيد. اينها همه، تغييراتی است كه به چشم می بينيم.

در زندگی روحانی نيز تغييراتی پديد می آيد. صفات و اخلاق يك نفر تغيير كلی پيدا مي كند. خودخواهی به فداكاری تبديل می شود. نفع طلبی به كمك و ياری به ديگران تغيير شكل می دهد. هوی و هوس به خدمت و محبت بدل می شود. اينها نشانهٔ تغيير در عالم روح است. همانطور كه كرم به پروانه تبديل می شود و شاخهٔ خشك پر از شكوفه و برگ می گردد، انسان نيز تولد جديد می يابد و بكلی دگرگون می شود.

حضرت بهاءالله به ما می آموزند كه حيوانات و گياهان و حتی موجودات بيجان در زمان معينی، از حالت قبل به حالت بهتر و كاملتری منتقل می شوند. برای انسان نيز يك مرحلهٔ حساس در زمان تولد جديد معين شده كه روش زندگی به طور كلی تغيير می يابد.

عالم انسانی به دورهٔ جديدی از زندگی وارد می شود كه قابل مقايسه با دورهٔ قبلی نخواهد بود. اين دگرگونی، بسيار شديد و عظيم است. همانطور كه كرم با پروانه متفاوت است و تخم با پرنده و دانه با درخت.

اين مرحلهٔ حساس، ممكن است در همهٔ افراد يك جامعه يا گروهی از آنها، به طور ناگهانی و با سرعت ظاهر شود؛ همچون ابتدای فصل بهار كه هر دانه ای كه زير زمين پنهان بود، ناگهان از خاك می رويد و همهٔ درختان به شكوفه و برگ می نشينند و زمين زنده و عالم از نو شكفته می گردد.

حضرت بهاءالله به ما ياد می دهند كه در اين زمان معين، انسانها در پرتو انوارِ خورشيد حقيقت، حقايق را آن طور كه هست می بينند. چنانكه وقتی خورشيد طلوع می كند، آنچه در تاريكی شب پنهان بود، ظاهر و عيان ديده می شود.

حضرت عبدالبهاء می فرمايند:
“اين قرن، قرنِ ظهور كمالات انساني است. جميع آفاق روشن گشته. جهان، البته زيباتر از بهشت برين خواهد شد.”

همهٔ انبيای گذشته مردم را به اين روز عظيم بشارت داد ه اند.

پيشرفت هايی كه در دانش و فن و علوم و صنعت و تكنولوژی و تمدن پديد آمده قابل مقايسه با ۱۵۰ سال قبل نيست. تغييرات عميقی كه بعد از ظهور جديد در عالم پديد آمده، گواه آن است كه عالم هستی در حال دگرگونی است. با اين همه شواهد، اگر كسی بگويد طبيعت انسانی قابل تغيير نيست، انصاف را فراموش كرده است.


قدمهايی به سوی وحدت

حضرت بهاءالله راه رسيدن به وحدت و يگانگی را به ما نشان داده اند. حتی قدم به قدم ما را در اين راه همراهی می كنند. مهربانی و الفت و ملايمت و شَفَقَت توصيهٔ اول است.

“عاشروا مع الاديان كلُّها بالروح و الريحان“ (با همهٔ اديان با نهايت محبت و مهربانی معاشرت كنيد.)

در وصيت نامه خود می فرمايند كه:
“… مذهب الهی از برای محبت و اتحاد است او را سبب عداوت و اختلاف منماييد…”

و نيز می فرمايند: “نزاع و جدال را نهی فرمود نَهياً عظيماً فی الكتاب” همه را از طرف خدا بدانيد. در اين صورت آتش دشمنی و كينه كه در قلبها شعله ور است به نور محبت و اتحاد تبديل ميشود.

حضرت عبدالبهاء می فرمايند:
“همه بايد تعصبات را ترك كنند. حتی به كنيسه و معبد و مسجد يكديگر بروند. زيرا در همهٔ اين عبادتگاه ها ذكر خداوند می شود. همه برای عبادت حق جمع می شوند. چه فرق می كند؟ هيچ يك شيطان را نمی پرستند. مسلمين بايد به كليسای مسيحيان و كنيسهٔ يهوديان بروند و ديگران هم بايد به مساجد مسلمين بروند. اين مردم به خاطر تقليد و تعصبی كه خودشان در خود پديد آورده اند از يكديگر دوری می كنند. پيشوايان قوم و رؤسا به معابد يكديگر بروند و از اساس اديان و تعاليم اصليه صحبت بدارند. با كمال محبت و يگانگی به عبادت بپردازند و تعصبات را ترك كنند.”

حضرت عبدالبهاء هم به كليسای مسيحيان و هم كنيسهٔ يهود در آمريكا رفتند و دلايل حقانيت حضرت موسی و حضرت مسيح و حضرت محمد را برای آنها تشريح نمودند و تشويق كردند كه از تقليد كوركورانه بپرهيزند.

نور حقيقت يكی بيشتر نيست، اما وقتی به شيشه هايی با رنگهای مختلف می تابد، به رنگ آن در پشت شيشه ظاهر می شود . ما بايد نگاهمان به نور حقيقت باشد نه رنگهای مختلفه. اگر به چشم حق نگاه كنيم، می بينيم كه اين رنگ ها نيز از همان نور اصلی ظاهر شده و نشان از آن دارند.

اگر اين قدم های اوليه برداشته شود و روح محبت و دوستی حقيقی در ميان فرقه های مذهبی و اديان مختلف پديد آيد، دگرگونی و انقلاب عظيمی در عالم ظاهر ميشود. بيمار دردمند با داروی مسكن و آرام بخش، دردش كاهش می يابد و آرامش اندكی می يابد، اما اين علاج نيست. بايد در فكر معالجهٔ اساسی بود.

محبت و گذشت و شفقت و مهربانی، مرض تفرقه و جدايی و كينه و دشمنی راكه در عالم ريشه دوانيده، اندكی آرامش می بخشد و تسكين می دهد، اما نيرويی عظيم لازم است تا مرض از ريشه بخشكد.


كدام دين حق است؟

چرا تا امروز اديان مختلفه نتوانسته اند به وحدت برسند؟ اگر ما خود را بهترين بندگان خدا بدانيم و دينمان را عالی ترين دين و پيروان اديان ديگر را كافر، مشرك و ناپاك بخوانيم، شكی نيست كه هرگز به وحدت نخواهيم رسيد.

هر زمان كه دين جديدی ظاهر می شد، پيروان دين قبل، آن مظهر الهی را دشمن حقيقت می خواندند و بر نابودی او و پيروانش كمر می بستند تا آن نهال تازه را از ريشه برآورند.

در درون هر دين نيز پيروان آن به شاخه های مختلف تقسيم شده، هر كدام با عقيدهٔ متفاوتی خود را تنها فرقه حقيقی می شمردند و ديگران را باطل می دانستند. آيا با چنين وضعی وحدت و يگانگی ممكن است؟

حضرت بهاءالله به ما می آموزند كه همهٔ انبياء از طرف خداوند مأمور بوده اند كه به اندازهٔ استعداد و قابليت مردمِ زمانِ خود، عالی ترين تعاليم را هديه كنند و به گونه ای آنان را تربيت نمايند كه آمادگی و استعداد دريافت تعاليم جديد در ظهور بعد را داشته باشند.

هر پيامبری به پيروان خود تعليم می داد كه الهام و وحی خداوند را كه به پيامبران رسيده، انكار نكنند و بپذيرند كه اصول تعاليم همهٔ آنها با هم موافق بوده و هركدام قسمتی از نقشهٔ بزرگ تربيت عالم و وحدت و يگانگی بين نوع بشر بوده اند.

حضرت بهاءالله از پيروان همهٔ اديان میخواهند كه وفاداری خود را نسبت به پيامبر خود ثابت نمايند و در راه رسيدن به هدف آنها همت نمايند. هر يك از اين انبياء در طول تاريخ، هزاران بلا تحمل فرمودند و نوع انسانی را تربيت نمودند. درجه به درجه ترقی بخشيدند تا امروز كه همه در راه رسيدن به وحدت و يگانگی، يكديگر را ياری نمايند و بهشت موعود را در روی زمين مستقر سازند.

وقتی حضرت بهاءالله زندانی بودند، به ملكهٔ انگلستان لوحی فرستادند و در آن لوح، دنيا را به هيكل بيماری تشبيه فرمودند كه چون در دست طبيبان بی تجربه و ناآگاه گرفتار شده، مرضش شدت يافته و روز بروز بر شدت آن می افزايد.. می فرمايند كه شفای اين بيمار در يك صورت ممكن است و آن اتحاد همهٔ مردم بر يك امر است. دين واحد علاج اين بيمارِ رو به مرگ است. تنها طبيبی كه باتجربه و چيره دست و حكيم و آگاه باشد، می تواند اين دارو را به اين بيمار برساند. بعد می فرمايند كه خداوند اين دارو را به وسيلهٔ مظهر امر خودش در اين زمان برای دنيای بيمار فرستاده، اما نادانانی كه خود را طبيب جلوه می دهند، مانع از رسيدن دارو به بيمار شده اند. مانند ابری كه جلوی نور را بگيرد تا آفتاب نتابد. از اين روست كه بيمار روز به روز بدحال تر گشته و تا امروز علاج نيافته …

اگر همهٔ اديان از جانب خداوند يگانه ظاهر شده و با هم در اصل و اساس يكی هستند، پس اين همه اختلاف درميان تعاليم و احكام اديان گوناگون چيست؟

اين عالم هستی پيوسته در حال تغيير است. به همان نسبت فهم و درك ما نيز بايد در حال تغيير و تكامل باشد. فهم و عقيدهٔ سابق ما با تأييد الهی و با گذشت زمان جايش را به فهم كاملتر می دهد. به طفلی كه تازه متولد شده بايد شير داد. هر غذای ديگری جز شير سبب هلاكت او می شود. همين طفل هر چه بزرگ تر شود توانايی و قابليت بيشتری می يابد. دستگاه گوارش او قوی می شود و غذاهای گوناگون را هضم می كند.

حضرت بهاءالله می فرمايند:
“ای مردمان؛ سخن به اندازه گفته می شود تا نورسيدگان بمانند و نورستگان برسند. شير به اندازه بايد داد تا كودكان جهان به جهان بزرگی درآيند و در بارگاه يگانگی جای گيرند.“

اگر بگوييم كه فلان پيغمبر كه بر حق بوده، در سه هزار سال قبل فلان تعليم فرموده و پيغمبر بعدی كه تعليم ديگری داده باطل است، مثل اين است كه بگوييم شير بهترين غذای نوزاد است. پس شخص بالغ اگر غذای ديگری بخورد، راه خطا رفته و قانون طبيعت را شكسته است.

حضرت عبدالبهاء به ما می آموزند كه تعاليم هر دينی از اديان، دو قسم است؛ يك قسم كه اصل است، ابدی است و تغيير نمی پذيرد. آن عبارت از تعاليم الهيه و اصول حقيقی دين الله است. محبت الله است؛ معرفت الله است؛ راستی و وفا است؛ امانت و پاكدامنی است؛ اخلاق رحمانی است؛ صفات روحانی است؛ گفتار نيك است؛ پندار نيك است ؛كردار نيك است؛ خدمت است؛ بندگی و خاكساری در برابر يكديگر است. اينها هرگز تغيير نمی كند.

قسم ديگر، فرع است. مربوط به عالم جسمانی
و معاملات است. در زمان های مختلف تغيير می كند. هر چه زمانه پيشرفت كند و انسان ترقی نمايد، شريعت جديد هم احكامش تغيير می كند. مثلاً در زمان حضرت موسی اگر كسی سرقت می كرد، ولو آنكه خيلی ناچيز بود، دستش را قطع می كردند. چشم در مقابل چشم و دندان در مقابل دندان بود. اما در زمان حضرت مسيح ديگر اين حكم مقتضی نبود، از اين رو اين حكم نسخ شد. ديگر قابل اجرا نبود. همچنين در تورات، ده حكم قتل نازل شده كه برای نظم و آسايش جامعه در آن زمان لازم بود. اگر اين حكم شديد نبود، امنيت بكلی از ميان می رفت. زيرا بنی اسرائيل در ميان صحرا زندگی می كردند. نه دادگاهی بود نه زندان نه هيئت منصفه. در زمان مسيح همه چيز عوض شده و زمانه تغيير كرده بود. ديگر اين احكام لزومی نداشت. از اين رو تغيير يافت.

از آنجا اصل دين الهی يكی است و تغيير نمی پذيرد، هر ظهور بعدی، ظهور قبل و پيامبر قبل را تصديق می كند و حقيقت آن دين را كه فراموش شده بود، زنده می نمايد.

دين الهی يك دين بيشتر نيست و همهٔ پيغمبران آن را تعليم داده اند. اما اين دين زنده است و پيوسته در حال پيشرفت و ترقی.

در زمان حضرت موسی مثل غنچه بود. در زمان حضرت مسيح به صورت گل درآمد. در زمان حضرت محمد گلبرگها ريخت و ميوه شكل گرفت. امروز ميوه رسيده و آبدار است. گل غنچه را از بين نبرده و ميوه گْل را نابود نكرده، بلكه هركدام، كمال قبلی را ظاهر كرده است. كاسبرگها بايد بريزد تا گل بشكفد و گلبرگها بايد بيفتد تا ميوه ظاهر شود، رشد كند و برسد. اگر كاسبرگ و گلبرگ نمی ريخت، ميوه ظاهر نمی شد.

تغييرات ظاهری در تعاليم انبياء در هر عصری، نشانهٔ كمال است. هر ظهوری ظهور قبل را تكميل می كند. در حقيقت تفاوتی در ميان نيست، بلكه اينها مراحل مختلفه در تاريخ زندگانی يك ديانت زنده و پويا هستند كه به تدريج مثل دانه و غنچه و گل ظاهر شده اند و اكنون زمان ميوه فرا رسيده است.


عصمت پيامبران

حضرت بهاءالله به ما می آموزند كه خداوند به هر مظهر ظهور كه در هر زمان ظاهر می شود، دليل كافی عنايت ميكند تا حقانيت خود را ثابت نمايد. از اين رو، آن پيامبر يا مظهر امر حق دارد كه همهٔ اهل عالم را به امر خدا دعوت كند و اختيار دارد كه تعاليم مظاهر الهی قبل را نسخ كند يا تغيير دهد و يا به آن اضافه نمايد.

حضرت بهاءالله در كتاب ايقان می فرمايند كه بسيار از فضل و عنايت خداوند دور است كه كسی را برگزيند و او را به هدايت خلق مأمور كند و به او لباس پيامبری بپوشاند، اما دليل و برهان كافی به او عطا نكند. آنگاه مردم را به خاطر اين كه به او رو نياورده اند و اطاعت ننمودند، تعاليمش را اجرا نكردند و امرش را در عالم منتشر نساختند، عذاب فرمايد.

خداوند معصوم است. آنچه كند خير و صلاح عالم است و در درستی كارش شك نيست. به عبارتی، خطا را در درگاه او راهی نيست. از آنجا كه مظاهر الهی آينهٔ تمام نمای خداوند هستند، صفاتی كه به خداوند نسبت می دهيم در حق آنان صدق می كند. از اين رو مظاهر الهی نيز دارای عصمت كبری هستند. يعنی در كردار و رفتار و گفتار و ارادهٔ آنها خطا راه ندارد. تعليمات آنها دارای اعتبار و قوت است، تا زمانی كه مظهر امر بعدی بيايد و آن تعاليم را رد نمايد يا تغيير دهد. البته ممكن است بعضی تعاليم در ظهور جديد نيز تأييد شوند.

حضرت بهاءالله به ما می آموزند كه خداوند پزشك داناست و فقط او می تواند درد و مرض اين جهان را تشخيص دهد و داروی مناسب تجويز كند. دارويی كه برای يك دوره و زمان مناسب بوده، ممكن است در دورهٔ بعد و عصر ديگر كه وضع و حال مريض تغيير يافته، مناسب نباشد. اگر پزشك دانا برای مرض امروز بيمار دارويی تجويز كند، ولی بيمار، داروی قديم را مصرف نمايد، دارويی كه برای مرض ديگری تجويز شده بود و اكنون تاريخ مصرف آن گذشته است، نشانه وفاداری بيمار به پزشك نيست. بلكه دليل بر بی اعتقادی به تجربه و دانش اوست.

اگر به يك يهودی بگوئيم كه بعضی از تعاليم حضرت موسی، داروی سه هزار سال قبل بود و امروز مناسب نيست، سخت بر او گران می آيد. اگر به يك مسيحی گفته شود، حضرت محمد به دستورات حضرت مسيح درمانی مناسب زمان كه لازم و مفيد بوده، اضافه كرده، مضطرب و نگران می شود. همينطور اگر يك مسلمان بشنود كه حضرت باب و حضرت بهاءالله دارای اين اختيار بوده اند كه احكام اسلام را تغيير دهند و تعليماتی مناسب اين زمان از طرف خدا ارائه كنند، نخواهد پذيرفت.

البته شكستن قالبهای سه هزار ساله يا دو هزار و هزار و چهارصد ساله بسيار دشوار است، اما ايمان حقيقی به خداوند و عصمت او آنست كه به همهٔ پيامبران، يعنی مظاهر امر او، احترام گذاشته شود و آخرين احكام و تعاليم، آنچنان كه خداوند بر مظهر امر الهی در اين عصر نازل فرموده، مورد قبول و اطاعت قرار گيرد. اگر تعصبِ پديد آمده از آن قالب هزار ساله را لحظه ای كنار بگذاريم و با انصاف انديشه نمائيم، خواهيم ديد كه تنها علاج امروز، تعاليم جديد است كه عالم را به سوی وحدت و يگانگی هدايت ميكند.


ظهور كلّی الهی

حضرت بهاءالله مأموريت و رسالت خود را آشكارا به همهٔ اهل عالم اعلام فرمود و خود را موعود همهٔ اديان معرفی نمود.

در لوحی كه خطاب به پاپ آن زمان نازل شد می فرمايند: “اكنون پروردگار عزيز و دانا است كه آمده تا عالم را زنده نمايد و اهل زمين را متحد فرمايد. اگر اين امر را انكار كنيد پس به چه دليلی به خداوند ايمان آورده ايد؟” (ترجمه)

در الواح فراوان به مسلمانان و يهوديان و زردشتيان و پيروان اديان ديگر می فرمايند كه آنچه در كتابهايشان وعده داده شده، همگی ظاهر گشته و اكنون وقت آن رسيده كه گله های پراكندهٔ خداوند، گرد هم آيند و در يك جايگاه لانه كنند.

“ای بندهٔ يزدان؛ آن شجر كه به دست بخشش كشتيم، با ثمرْ آشكار و آن مژده كه در كتاب داديم، اكنون با اثرْ هويدا“

“ای دوست؛ آنچه در نامه ها مژده دادند، ظاهر و هويدا گشت و نشانها از هر شطری نمودار. امروز يزدان ندا می نمايد و كل را به مينوی اعظم بشارت می دهد. گيتی به انوار ظهورش منَور، ولكن چشم كمياب. از يكتا خداوند بخواه بندگان خود را بينايی بخشد. بينايی سبب دانايی و علت نجات بوده و هست. داناييِ خرَد از بينايی بصر است. اگر مردمان به چشم خود بنگرند، امروزْ جهان را به روشنايی تازه روشن بينند. بگو خورشيد دانايی هويدا و آفتابِ بينشْ پديدار. بختيار آن كه رسيد و ديد و شناخت.”

همزمان با ظهور حضرت بهاءالله تغييرات سريع و ناگهانی در عالم پديد آمد. دانش و صنعت دست به دست هم دادند و درهای دنيای جديدی را بر روی اهل عالم گشودند. به زودی وسايلی به وجود آمد كه ارتباط بين همه مردم را آسان نمود. امروزه برای اولين بار در تاريخ بشر مسافرت به سرزمين های دور يا صحبت و ديدار با دوستی در آن سوی عالم و يا آگاهی از اخبار جديد، بقدری راحت و سريع ممكن گشته كه تا يك قرن پيش، در خيال هم تصور آن ممكن نبود. همهٔ اين امكانات برای آن فراهم گرديد كه تعاليم حضرت بهاءالله در عالم جاری شود. اينك به چشمِ ظاهر می بينيم كه جهان به سوی يكی شدن پيش می رود.

زنان حقوق خود را باز می يابند. تعليم و تربيت در بسياری از كشورها عمومی شده و دانشهای جديد از طريق كامپيوتر و اينترنت براحتی در دسترس همه قرار دارد. شبكه های تلويزيونی و ماهواره ای در سراسر جهان ما را با فرهنگهای گوناگون آشنا می سازند و افكار جديد و آزاديخواهانه حتی در تاريكترين مراكز استبداد نفوذ نموده است. سختگيری ها و و تعصب مذهبی در حال نابودی است و نور حقيقت افكار مردم را روز به روز روشن تر می كند.

همهٔ اينها دليل بر عظمت و بزرگی ظهور حضرت بهاءالله است. ظهوری كه در ميان همهٔ ظهورات الهيه، بی سابقه و نظير است. حضرت بهاءالله اولين مظهر ظهوری است كه آوازهٔ امرش در مدتی كوتاه به همهٔ نقاط اين كره خاكی رسيده است. خداوند اراده كرده كه با اسبابی كه دانش بشر آن را پديد آورده، پيام او با سرعت به همهٔ عالم برسد و با چاپ كتاب ها و جزوات و يا از طريق تلويزيون های ماهواره ای و اينترنت، طالبان و مشتاقان، بدون درنگ با ديانت جديد و امر جديد آشنا گردند و گمشدهٔ روحانی خود را در آن بجويند.


جامعيت ظهور بهائی

مدارك و آثاری كه به ديانت بهائی مربوط است در ميان اديان قبل بی نظير و يگانه است. آثاری كه می توان به حضرت موسی يا حضرت مسيح و حضرت زرتشت و كريشنا و حضرت بودا نسبت داد، بسيار اندك است. همچنين مسائل جديدی كه در جهان امروز در ميدان عمل و تجربه اهميت دارد، در آثار گذشتگان بی جواب می ماند. تعاليمی كه به آن مظاهر الهی نسبت داده می شود، گاهی محل ترديد است و بسياری از گفته ها، بعدها به آن تعاليم اصلی اضافه شده است.

مسلمانان دربارهٔ زندگانی حضرت محمد، مدارك كاملتری در دست دارند. با وجود اين، بعلت آنكه بسياری از ياران پيامبر بيسواد بودند، جمع آوری و ثبت و نگهداری گفته های آن حضرت و ياران با وفا با اشكال روبرو می شد. همهٔ مسلمانان معتقدند كه حديث و روايات بسياری جعل و به نام پيامبر ثبت شده است. از اين رو بيشتر اين روايات و احاديث بی اعتبار است. علاوه بر آن، تفسيرهای متفاوت علما و پيشوايان دين در طول هزار سال، باعث تفرقه و جدايی و كينه و دشمنی در ميان پيروان اين دين الهی گشت.

اما حضرت باب و حضرت بهاءالله آثار و آيات فراوانی در نهايت شيوايی و قدرت نازل فرمودند كه اصل همهٔ آنها موجود است. آن دو مظهر الهی، بيشترِ مدت زندگانی خود را در زندان و تبعيد سپری نمودند و پيوسته تحت نظر بودند. از اين رو هرگز نمی توانستند سخنرانی عمومی داشته باشند. لذا بيشترِ وقت ايشان به نوشتن صرف گرديد. اين است كه فراوانی آيات و آثار و الواحِ اصل و معتبر در اين ظهور، قابل مقايسه با جميع كتاب های آسمانی قبل نيست. حقايقی كه در اديان ديگر فقط به آن اشاره شده بود، در ديانت بهائی بطور مفصل بيان شده است.

با مراجعه به آثار نازله در اين ظهور و توضيح و بيانی كه در شرح اين آثار از قلم حضرت عبدالبهاء و حضرت شوقی، ولی امرالله به رشتهٔ تحرير در آمده، هيچ مسئلهٔ مبهم و پيچيده ای در دنيای امروز وجود ندارد كه جواب آن بيان نشده باشد. شكی نيست كه اينهمه آثار نوشته شده و معتبر، از تفرقه و ايجاد سوء تفاهم در اين ظهور جلوگيری خواهد كرد. سوء تفاهمی كه همهٔ اديان سابقه را به ورطهٔ اختلاف و جدايی كشاند.


عهد و ميثاق

امر بهائی از يك جهت ديگر نيز يگانه و بی نظير است. حضرت بهاءالله قبل از ترك اين عالم، وصيت نامهٔ خود را نگاشتند و رهبری جامعه بهائی را بر عهدهٔ فرزند ارشد خويش كه در آن زمان سركارآقا و غصن اعظم ناميده می شد و از آن پس خود را عبدالبهاء ناميد، گذاشتند و فرمودند كه آنچه او آيات را تفسير و تبيين فرمايد و توضيح و تشريح نمايد، مانند كلمات خودشان دارای اعتبار و اهميت است.

توجه به حضرت عبدالبهاء و اطاعت از او، همان عهد و ميثاق خداوند است كه همهٔ بهائيان بايد به آن وفا كنند. اين عهد و ميثاق و وفای به آن، دين الهی را از تفرقه و جدايی حفظ خواهد نمود.

بعد از درگذشت حضرت بهاءالله، فرصت های فراوانی براي حضرت عبدالبهاء پيش آمد كه با افراد مختلفی كه دارای افكار گوناگون بودند، ملاقات نمايند و مسائل و مشكلات آنها را بشنوند و توضيحات لازم و بيانات كافی برای حل آن مشكلات و مسائل ادا نمايند. بسياری از اين گفتگوها نوشته شد و بعد از اطمينان از درستی آن، به صورت كتاب در آمد.

سالهای طولانی، حضرت عبدالبهاء به توضيح و تشريح تعاليم الهی پرداختند و به بهائيان آموختند كه چگونه اين تعاليم را با زندگی در اين عصر جديد هماهنگ سازند. هرگاه در ميان بهائيان اختلاف نظری پيش می آمد، به ايشان مراجعه ميشد. هدايت آن حضرت در رفع اختلاف نظر، خطر سوء تفاهم و اختلاف آينده را كاهش می داد.

بعد از درگذشت حضرت عبدالبهاء، مطابق وصيت نامهٔ ايشان، حضرت شوقی ربانی نوهٔ دختری ايشان همين وظيفه را برعهده داشتند.

پس از حضرت شوقی، بيت العدل اعظم كه از ۹ نفر بهائی انتخاب شده از ميان بهائيان سراسر دنيا تشكيل می گردد، به ادارهٔ جامعه جهانی بهائی می پردازند و با نظارت و تنظيم فعاليت های جامعهٔ بهائی در سراسر عالم، مانع از هرگونه جدايی و تفرقه در امر بهائی می گردند.

بيت العدل اعظم همچنين از تعبير غلط در احكام و تعاليم جلوگيری می نمايند. در واقع، اطاعت بهائيان از مظهر امر الهی كه فرموده هيچكس جز مبيِّنِ آيات يعنی حضرت عبدالبهاء و حضرت شوقی ربانی، نمی تواند آيات را تفسير و تبيين نمايد، باعث حفظ امرالله خواهد شد.

بيت العدل اعظم وظيفهٔ ديگری نيز دارد و آن قانون گزاری در آئين بهائی است. احكام و قوانينی كه در كتاب الهی نيامده و يا حضرت بهاءالله آن را به عهدهٔ بيت العدل اعظم گذاشته اند تا بعدها مطابق زمان، آن حكم را تعيين فرمايد و يا حكمی كه بيت العدلی تعيين نموده و بعد از سالها با تغيير زمان و اقتضای آن، لازم به تغيير است، بر عهدهٔ بيت العدل اعظم می باشد.

مراكز مطالعه و تحقيق در آثار بهائی كه زير نظر بيت العدل اعظم اداره می شود، پاسخ به سئوالات بهائيان عالم را برعهده دارد. اين مركز با احاطه ای كه بر آثار نازله از قلم مظاهر امر و مبين آيات ايشان دارد، از لابلای آنها جواب مسائل را جستجو نموده، ارائه می نمايد. هريك از اين تدبيرها باعث رشد و توسعهٔ ديانت بهائی است. اين ديانت مانند يك موجود زنده خود را با مقتضيات و احتياجات جامعه ای كه پيوسته در حال تغيير است، هماهنگ می سازد.

يك هزار سال يا بيشتر خواهد گذشت تا ديانت ديگری در اين عالم ظاهر شود. تا آن زمان، آثار حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء و حضرت ولی امرالله و تصميمات و هدايتهای بيت العدل اعظم در اختيار بهائيان عالم است تا زندگی خود را با ارادهٔ خداوند منطبق سازند.

هيچ بهائی نمی تواند تفسير مخصوصی از تعاليم بنمايد و مكتب يا فرقه ای تأسيس كند و يا ادعای ظهور جديد نمايد. هركس چنين كند ناقض عهد يعنی بيوفا و عهدشكن محسوب ميشود.

حضرت عبدالبهاء ميفرمايند:
”دشمن امرالله كسی است كه بيانات و آثار حضرت بهاءالله را آنچنان كه خود درك نموده، تفسير كند و جمعی را دور خود گرد آورد و تشكيل حزب و دسته ای دهد و به ستايش خود پردازد و قصد شُهرت كند و در امر الهی تفرقه اندازد.”

اين ظهور جديد از هر نظر بی نظير است. از اين رو شكی نيست كه به ارادهٔ خداوند، دين الهی در اين ظهور از تفرقه محفوظ خواهد ماند. هركس بخواهد رخنه در دين اندازد و به قصد شهرت يا مقام و يا هر نيت ديگر، زمزمه ای بلند كند، به نتيجهٔ رفتار خود گرفتار خواهد شد.

حضرت عبدالبهاء می فرمايند كه اين بی وفايی ها و عهد شكنی ها مثل كف درياست و دريا بی كف نمی شود. دريای ميثاق موجی زند و لاشه های مرده را به ساحل اندازد. زيرا دريا جسمِ مرده قبول نمی كند.

كسانی كه از روح الهی بی بهره اند و پيروی هوا و هوس می نمايند و خيال رياست در سر دارند، اجسام مرده اند. اين كف های دريا بقايی ندارد. بزودی محو و نابود گردد. ولی دريای ميثاق تا ابد پر موج است و در جوش و خروش.

اگر كسی بخواهد ترك دين كند، هيچ چيز و هيچ كس مانع او نمیشود. حضرت عبدالبهاء به ما می آموزند كه خداوند هيچكس را مجبور نمی كند به حقايق روحانی رو آورد و به دين الهی مؤمن شود. اين به اختيار هر فردی است. انسان بايد از حق آزادی و اختيار برخوردار باشد. اما نيروی عهد و ميثاق الهی تفرقه و دسته بندی را در جامعه بهائی بكلی غير ممكن می سازد.


روحانی حرفه ای وجود ندارد

از ويژگی های ديانت بهائی نداشتن طبقهٔ روحانيون حرفه ای است.

در ظهورات پيشين علمای دينی برای هر ديانت لازم بود، زيرا اكثر مردم بی سواد و عامی بودند و امكان دسترسی به مجموعهٔ تعاليم هر دين برای آنها امكان پذير نبود. در ديانت زرتشتی دستوران و موبدان، پيشوايانی بودند كه وظيفهٔ هدايت و رهنمايی پيروان اين دين را بعهده داشتند. حاخام ها و كشيش ها در درجات مختلف به عنوان پيشويان يهود و مسيحی با لباس مخصوص، وظيفه خود را اجرا می نمودند. در ديانت اسلام نيز از طلبه تا عالی ترين درجه روحانيت، زندگی و اوقات خود را صرف فهماندن مفاهيم دينی به مردمی مينمودند كه خودشان نمی توانستند در همهٔ زمينه های دينی تشخيص درست داشته باشند. هر مؤمنی كه پايبند به اعتقادات اسلامی باشد، ناگزير است كه در اجرای احكام و بسياری از تعاليم مقلد و پيرو يكی از پيشوايان دينی باشد. به اين افراد برجسته در اين ديانت، مرجع تقليد گويند. دربارهٔ يك حكم الهی يا يك مفهومِ دينی، چند مرجع تقليد می توانند نظرات مختلفی داشته باشند و هر مؤمن بايد به گفتهٔ مرجع تقليد خود عمل نمايد. اين اختلاف نظر باعث اختلاف آراء و حتی تفرقه در پيروان يك فرقهٔ اسلامی ميگردد.

حضرت بهاءالله از اين اختلاف جلوگيری می نمايند. با عمومی شدن تعليم و تربيت، هر شخصی می تواند شخصاً به آيات نازله مراجعه كند. در تعاليم بهائی می آموزيم كه هر يك از ما بايد مستقيماً آب را از سرچشمه برداريم، يعنی به چشم خود در آثار الهی نظر كنيم و با گوش خود بشنويم و با عقل خود انديشه نمائيم. اگر چنين كنيم البته به مقصود الهی پی می بريم.

با وجود حضرت عبدالبهاء و حضرت شوقی ربانی ولی امرالله كه مبين آيات و توضيح دهنده آثار الهی بودند، بسياری از مفاهيم ناشناخته در آيات نازله از قلم مظهر امر آشكار گرديد. اينك نيز هر موضوع و مسئلهٔ مبهم و غير قابل فهم، به راهنمايی بيت العدل اعظم واضح و آشكار ميگردد.

روش ديگری كه به ما كمك می كند تا به يادگيری آثار الهی موفّق شويم، گروه مطالعه است. ما دورِ هم جمع ميشويم و آثار الهی و آيات خداوند را با كمك شخصی راهگشا و راهنما مطالعه می كنيم. اين شخص راهنما، نقش آخوند و كشيش را ايفا نمی كند بلكه فقط اندكی بيش از ما تجربه دارد. در اين جمعِ صميمی، مشورت را تجربه ميكنيم. با مشورت، به تبادل ديدگاهها و بالابردنِ سطح درك و برداشت خود می پردازيم.

آخوند يا كشيش بر بالای منبر می رود و موعظه می كند. اين موعظه، برداشت او از كتاب دينی است. او برداشت خود را به ديگران القا مي كند. اين نوع عمل، از امر بهائی حذف شده است. اما اين بدان معنی نيست كه اگر كسی چيزی می داند، نتواند آن را با ديگران در ميان گذارد. ما عقايد و فهم و برداشت خود را با خضوع و خاكساری و تواضع با ديگران در ميان می گذاريم. از اين طريق بيشتر ياد می گيريم و به يادگيری ديگران نيز كمك می كنيم.

اگرچه هر فرد بهائی بايد به تبليغ اقدام نمايد و ديگران را در آنچه فهميده، سهيم سازد، اما بعضی از مؤمنين با اشتياق و علاقه، از هر دلبستگی می گذرند و تمام وقت و راحت خويش را صرف انتشار پيام حضرت بهاءالله می نمايند. آنان با سفر به شهرها و روستاها در سراسر جهان، امر جديد خداوند را به گوش طالبان و مشتاقان می رسانند.

وقتی دروازهٔ قلب مؤمنين جديد به روی پيام الهی باز شد، مبلِّغ و مؤمنِ جديد به كمك هم، مفاهيم اين امر را فرا می گيرند و به يكديگر كمك می كنند تا اين پيام به گوش ديگران نيز برسد. يك مؤمن تازه تصديق با مبلّغيكه عمری را در سايه ديانت بهائی سپری كرده و صدها كتاب خوانده و به هزاران نفر كمك كرده تا ديانت جديد را بشناسند، هيچ تفاوتی در مرتبه و مقام ندارد. هر دو دارای حقوق مساوی در ديانت بهائی هستد. تنها در درگاه خداوند معلوم می شود كه چه كسی دارای خلوص و محبت بيشتری است. و البته اين موضوع با ميزان بشری قابل درك نيست. اگر هم تفاوتی ديده شود، وظيفهٔ ما نيست كه قضاوت نمائيم و يكی را برتر از ديگران ببينيم.

مخارج اين مبلّغ فداكار می تواند شخصی باشد يعنی با پشتوانه مالی خودش اقدام به حركت و تبليغ در شهرها و روستاها و جنگلها و دره ها و بيابانها نمايد مانند هزاران نفر كه چنين مي كنند يا به پشتوانه مالی فرد ديگری كه قبولِ وظيفه نموده و مخارج اين مبلّغ را بر عهده گرفته و يا به پشتوانهٔ تشكيلات آن شهر يا منطقه.

در بخشهای بعدی، تشكيلات و نظامات بهائی را بررسی خواهيم كرد. در آنجا می بينيم كه رسوم و تشريفات مفصل مذهبی كه برای اجرای آن به طبقه روحانيون نياز باشد، وجود ندارد. اجرای عدالت نيز به مؤسسات انتخابی كه برای اين منظور پديد آمده، سپرده خواهد شد.

اگرچه هر طفلی احتياج به مربی و معلم دارد، اما مربی دانا طوری تعليم می دهد و تربيت می كند كه وقتی كودك به بلوغ برسد، از معلم بی نياز شود و همهٔ حقايق را به چشم و گوش خود ببيند و با عقل و هوش خود بفهمد.

عالم بشری مثل آن كودك است. اين كودك در خردسالی كشيش و ملا لازم داشت و وظيفه آنها بود كه مردم را چنان تربيت كنند كه در ظهور بعد محتاج به آنها نباشند. با چشم خود ببينند و با گوش خود بشنوند و با عقل خود بفهمند. امروزه وظيفهٔ طبقهٔ علمای دينی به پايان رسيده و ديانت بهائی اين وظيفه را تكميل نموده است.

امروز ديگر مردم محتاج به پيشوای دينی نيستند. همه می توانند مستقيماً به مظهر ظهور الهی توجه كنند و مطابق آنچه او تعليم داده، با انتخاب مؤسسات و تشكيلات، همهٔ امور خود را در نهايت آزادگی انجام دهند.

هرگاه توجه همه به يك مركز باشد، مثل شعاعهای دايره های مختلف كه در درون هم قرار دارند و با يك مركز ترسيم شده، نظم و وحدت و اتحاد در جامعه پديدار خواهد شد. هر چه مردم به آن مركز وحدانيت نزديك شوند، به يكديگر نزديكتر گردند و با وحدت خويش، به يگانگی خداوند گواهی دهند.