کتابخانهٔ دیانت بهائی

ظهور جدید برای عصر جدید- فصل پنجم

متن تایپی کتاب “ظهور جدید برای عصر جدید” بر مبنای عناوین فهرست مطالب

فصل پنجم: بهائی يعنی چه؟

دنيای ما

ما در عالمی زندگی می كنيم كه از هر گوشه آن ناله و فرياد بيچارگان بلند است و گريه كودكانِ نااميد از آينده به گوش می رسد. فساد و تباهی در همهٔ اعضای هيكل اين عالم ريشه دوانيده و آن را به ورطهٔ نابودی و فنا كشانده است. روزی نيست كه خبری از فساد در اقتصاد، سياست، هنر و حتی ديانت آن نشنويم. در چنين اوضاع و احوالی بهائيان معتقدند كه بالاخره ملكوت خداوند بر روی زمين شكل خواهد گرفت و مدينهٔ فاضلهٔ افلاطون را به چشم ظاهر خواهيم ديد. البته پيش از آنكه ملكوت بر زمين مستقر شود بايد در قلب مردمان قرار يابد.

در اين فصل تعليمات حضرت بهاءالله در مورد رفتار و كردار افراد را مرور می كنيم تا ببينيم مقصود از بهائی بودن چيست.


زندگی بهائی

وقتی از حضرت عبدالبهاء سؤال شد كه بهائی يعنی چه؟ در جواب فرمودند يعنی جميع عالَم را دوست داشتن و با همهٔ مردمان مهربان بودن. در خدمت به همنوع كوشيدن، در راه صلح عمومی و ترويج برادری بين همهٔ بشر همت نمودن.

در جايی ديگر عبارت كوتاه اما بسيار پر معنی را می فرمايند: “بهائی يعنی جامع جميع كمالات انسانی” يعنی كسی می تواند بهائی باشد كه همهٔ كمالات انسانی در وجودش جمع شده باشد. در حقيقت، اين نقطهٔ نظرگاه هريك از ماست كه بايد به سوی آن در حركت باشيم.

در جايی ديگر می فرمايند: “انسان ممكن است بهائی باشد ولو نام حضرت بهاءالله را نشنيده باشد. كسی كه به تعاليم حضرت بهاءالله رفتار نمايد بهائی است و برعكس اگر كسی پنجاه سال خود را بهائی ناميده و بموجب تعاليم رفتار ننموده، بهائی نيست.”

شخصی با صورت زشت ممكن است كه نام خود را جميل بگذارد، اما هيچكس فريب نامش را نخواهد خورد و شخص سياهی ممكن است خود را سفيد بخواند اما هيچكس، حتی خودش، باور نخواهد كرد.

كسی كه مظاهر ظهور الهی را نمی شناسد، مثل گياهی است كه در سايه ای روئيده است. شايد هرگز خورشيد را نبيند و نشناسد، اما زندگی او بسته به خورشيد است.

مظاهر الهی يعنی انبياء و پيامبران، خورشيد روحانی هستند و حضرت بهاءالله آفتاب جهانتاب امروز است. روزی كه در آن زندگی می كنيم. خورشيد ديروز و پارسال و صدسال پيش جهان را حرارت و زندگی بخشيدند. اگر آن خورشيدها طلوع نمی كردند و بر زمين نور و گرما ارزانی نمي كردند، امروز زمين، سرد و مرده بود. اما فقط خورشيد امروز است كه نهال های پرورش يافته در پرتو خورشيد ديروز و پارسال را به ثمر می رساند.

برای رسيدن به زندگی بهائی به معنای واقعی، بايد مثل گلِ سرخ و ياسمن كه برای شكفتن، با اشعهٔ خورشيد ارتباط مستقيم می جويد، ما نيز با حضرت بهاءالله ارتباط قلبی پيدا كنيم.

آن نور و گرما همهٔ زندگی و وجود گل است؛ طراوت و شادابی اوست؛ سبزی و خرمی اوست؛ رنگ و بوی اوست و اگر قطع شود از هيچكدام اثری باقی نمی ماند. همينطور وجود حقيقی ما به اشعه و نور خورشيد روحانی احتياج دارد تا طراوت يابد؛ خرم وشاداب شود و رنگ و بو پيدا كند.

بهائيان هيكل بشری حضرت بهاءالله را پرستش نمی كنند بلكه در مقابل جلال و بزرگی خداوند سجده می كنند. عزت و بهاء خداوند را ستايش می نمايند كه حضرت بهاءالله مظهر آن است.

بهائی به حضرت موسی و حضرت مسيح و حضرت محمد و تمام پيامبرانی كه برای هدايت خلق آمده اند به ديدهٔ احترام و تقديس می نگرد. آنها را طلوع همان خورشيد يگانه ای می داند كه در روزها و سالهای پيشين طلوع نموده اند و عالم را حرارت و زندگی بخشيده اند. اما معتقد است كه حضرت بهاءالله خورشيد امروز است. او حامل پيام خداوند برای امروز است؛ روزی كه ما در آن زندگی می كنيم. او بزرگترين مربی و معلم جهانی است كه برای تكميل تلاش پيامبران پيشين آمده است. او آمده تا نهال های وجود را به ثمر بنشاند.

حضرت مسيح می فرمايد:
” اگر كسی خواهد متابعت من كند، بايد خود را انكار كرده و صليب خود را برداشته و از عقب من آيد. زيرا هركس بخواهد جان خود را برهاند آن را هلاك سازد. اما هر كه جان خود را به بخاطر من هلاك كند، آن را دريابد.”

همهٔ مظاهر الهيه، همين را از پيروان خويش خواسته اند. محبت و اطاعت كامل با خلوص؛ اين چيزی است كه همهٔ اديان را با تمام مخالفتهای دشمنان و سختی ها و بلايا و شهادت مؤمنين، به پيروزی رسانده است.

اما هرگاه خودپسندی و ريا و جاه طلبی جای بندگی و خلوص را گرفت، آن ديانت رو به انحطاط و پستی نهاد و عامه پسند گرديد. روح نجات و قوهٔ بی نهايت خود را از دست داد و به ورطهٔ فنا كشيده شد.

اگر ما به حقيقت ظهور الهی آگاه شديم، كافی نيست كه آن را تصديق كنيم و يا نام خود را در زمرهٔ پيروان آن دين درآوريم، بلكه بندگی و اخلاص كامل و صميمانه لازم است تا به ثمرهٔ ايمان برسيم. خداوند از ما می خواهد كه مظهر ظهور او را دوست بداريم و اطاعت كنيم. آنگاه صميمانه و با خلوص تمام به تعاليم و اوامر او عمل نمائيم. در همهٔ ظهورات، خداوند چنين خواسته است.

حضرت بهاءالله مظهر ظهور الهی برای اين ايام است و تعاليم او برای اين زمان. تولد جسمانی، انفرادی صورت می گيرد و نوزادان يكی پس از ديگری پا به اين عالم مي گذارند. تولد روحانی نيز انفرادی ممكن است. اگر در آينده، مردم بيشتری موفق به شناسايی مظهر امر الهی شوند، دليل بر آن است كه آمادگی مردم برای تسليم و اطاعت از خداوند و مظهر امر او بيشتر شده است نه آنكه راه ورود به دين الهی وسيع شده باشد. در آن روز مردمِ مصيبت زده و اندوهگين، پس از تجربه های طولانی و تلخ راههای غفلت و نادانی، با دلی شكسته به اين راز پی برده اند كه تنها راه نجات در اين عالم، توجه به حق و دستورات و تعاليم اوست كه به وسيلهٔ مظهر امر الهی در اين روز به عالم ارزانی شده است.


جستجوی حقيقت

حضرت بهاءالله پيروان خويش را به عدل و انصاف توصيه می فرمايند. بر هر فردی واجب است كه شخصاً جلال و بهاء خداوند را در ظهور حضرت بهاءالله مشاهده نمايد و به حقيقت آن پی برد.

همهٔ مظاهر الهی در هر زمان كه ظاهر شده اند، از مردم خواسته اند كه چشمان خود را بگشايند و عقل خود را بكار برند تا بتوانند ظهورات الهی را بشناسند. چشم تيزبين لازم است و فكر آزاد، تا ابرهای تعصب را كنار بزند و زنجيرهای تقليد كوركورانه را بشكند و به درك حقيقت نائل شود.

اگر كسی بخواهد بهائی شود بايد در راه جستجوی حقيقت بی باك شود. او بايد چشم معنوی خود را بيدار و استعداد روحانی خود را فعال و زنده نگه دارد. در طلبِ حقيقت همهٔ توانايی های جسمانی و معنوی خود را بكار اندازد و بدون دليل صحيح و قانع كننده، چيزی را قبول نكند.

اگر قلب كسی كه طالب حقيقت است، پاك و فكرش از تعصب آزاد باشد، مظهر الهی را در هر هيكلی ظاهر شود، بشناسد و البته از محبت و بندگی او محروم نمانَد.

حضرت بهاءالله در لوحی به نام ”اصل كُل الخير“ (ريشهٔ همهٔ خوبی ها) می فرمايند:
“اصل كل العلوم هو عرفان الله جل جلاله و هذا لن يحقق الا بعرفان مظهر نفسه“ (اصل همهٔ دانش ها، شناخت خداوند است و آن هرگز ممكن نيست مگر به شناخت مظهرِ امر خداوند.)

مظهر الهی انسان كامل است. تا او را نشناسيم نمی توانيم به امكانات و توانايی هايی كه در خود ما وجود دارد پی بريم. او حقيقت وجود ما را بر ما ظاهر خواهد كرد.

حضرت مسيح فرمود: ”در سوسن های چمن
تأمل كنيد چگونه رشد مي كنند.“ گل سوسن به ظاهر از يك پياز نازيبا و بی مقدار می رويد. پيش از آن كه دست باغبان آنرا در زمين مناسب بكارد و آب دهد تا به ثمر نشيند، هرگز نمی توانستيم لطافت و زيبايی و ظرافت شكوفه و گلبرگهای آن را تصور كنيم. حتی اگر آن پياز را قطعه قطعه می كرديم، نشانه ای از اين همه زيبايی نمی يافتيم. وجود ما مثل آن پياز سوسن است. اگر باغبان الهی يعنی مظهر امر خداوند را بشناسیم و در دستان پر مهر او قرار گيريم و در زمين ارادهٔ او كاشته شويم و به آب تعاليم او آبياری گرديم، گلهای خدمت و محبت و بندگی در وجود ما می شكفد و معنی و مقصد زندگی بر ما روشن میگردد.


محبت الله

يكی از پديده هايی كه همراه با شناخت مظهر امر الهی در وجود ظاهر مي شود، محبت الله است. ممكن نيست كه شناخت باشد و محبت نباشد يا محبت الهی باشد و شناخت مظهر امر نباشد.

حضرت بهاءالله مي فرمايد: ”علت آفرينش ممكنات حب بوده“

خداوند به خاطر عشقی كه به ما داشت ما را خلق نمود. تنها مقصد زندگانی برای يك بهائی، حبِّ الهی است. او پيوسته به ياد دارد كه خداوند فرموده مرا دوست بدار تا دوستت بدارم. اگر مرا دوست نداری هرگز تو را دوست نخواهم داشت. مقصود آن است كه بدون عشق الهی در دل، ممكن نيست از محبت او نصيب ببريم.

بوتهٔ گل سرخی كه به ارادهٔ خود، سرداب تاريك و بی نور را بر باغ بزرگ ترجيح دهد، خودش، خود را از اشعه آفتاب محروم نموده. ما اختيار اين را داريم كه به خورشيد حقيقت رو كنيم. از نورو حرارتش بهره گيريم تا توانايی هايی پنهان در ما را ظاهر كند و پيوسته در حال رشد باشيم. يا آن كه در سرداب هوی و هوس و افكار و خيالات غير حقيقی، يا در ظلمت تعصب و تقليد و يا در تاريكی غفلت و بی خبری از حقايق معنوی و ظاهر پرستی، عمر گرانمايه را به انتها رسانيم.

محبت الله معنايش اين است كه همه چيز و همه كس را دوست بداريم. زيرا هر چيز جلو های از خداوند است. شاعر مي فرمايد:
به جهان خُرم از آنم كه جهان خُرم از اوست
عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست
بهائی حقيقی، عاشقی است كه همه را خالصانه دوست دارد. از هيچكس كُدورتی ندارد و به هيچ چيز نفرت نمی ورزد. محبوب حقيقی خود را در هر چهره ای می بيند و آثار او را همه جا مشاهده مي كند .

حضرت عبدالبهاء مي فرمايند:
“به اظهار دوستی و محبت كه فقط با حرف باشد قانع نشويد. قلبتان را با محبت خالصانه نسبت به تمام افرادی كه در راهتان مي گذرند، مشتعل سازيد.”

و نيز می فرمايند: ”ما بايد مانند يك روح در هياكل مختلف باشيم. هرچه بيشتر يكديگر را دوست بداريم در درگاه خداوند عزيز تريم.“

در يك انجمن در امريكا فرمودند:
“اديان الهی گرچه به صورت و نام مختلف است اما در حقيقت يكی است. انسان بايد عاشق نور باشد از هر افقی بتابد. عاشق گُل باشد از هر خاكی برويد. طالب حقيقت باشد از هر محلی صادر شود. اگر كسی به فانوس دلبسته باشد، نشانه دوست داشتن نور نيست. علاقه داشتن به خاك، لطفی ندارد اما لذت بردن از گلی سرخ كه از خاك روئيده، ارزش دارد. علاقه به درخت نفعی ندارد اما چيدن ميوه لذت بخش است. انسان بايد از ميوهٔ خوشگوار بهره ببرد از هر درختی باشد. كلمهٔ حقيقت از هر زبانی خارج شود، بايد مورد قبول قرار گيرد. حقيقت در هر كتابی باشد، بايد پذيرفته شود. اگر ما متعصب باشيم، اين تعصب باعث محروميت و نادانی است. جنگ بين اديان به خاطر سوء تفاهم است. اگر دربارهٔ اديان تحقيق كنيم و حقايق پنهان در اصولِ اساسی آنها را كشف نمائيم، ملتفت خواهيم شد كه همه توافق دارند. زيرا حقايق اصليه آنها يكي است. در اين صورت اهل اديان در دنيا، می توانند به نقطهٔ وحدت و يگانگی برسند.“

اين عشق و محبت در سايه تعاليم حضرت بهاءالله بايد به جايی برسد كه: ”هريك از دوستان، ديگران را پرستش نمايد و مال و جان دريغ ندارد و به جميع وسايل سعی كند او را خوشحال و شادمان نمايد. طرف مقابل بايد نهايت بزرگواری را داشته باشد. او نيز به جانفشانی پردازد تا اين رفتار، عالم را روشن نمايد و اين آهنگ، جهانيان را به وجد و طَرَب آرد.”


انقطاع

بندگی و خلوص نسبت به خداوند، انقطاع می طلبد. انقطاع يعنی دلبستگی نداشتن. انقطاع از ماسوی الله يعنی از آرزوهای دنيوی و حتی خواسته های خود برای عالم بعد، دل برداريم.

دربارهٔ صراط مستقيم يعنی راه خداوند بسيار شنيده ايم. اين صراط ممكن است از ميان ثروت و فقر؛ سلامت يا بيماری؛ قصر يا زندان؛ گلشن يا خرابه بگذرد. هرچه كه باشد، فرد بهائی سهم خود را به نهايت تسليم و رضا و سرور و شادمانی می پذيرد.

مقصد از انقطاع آن نيست كه ما نسبت به اطرافيان خود بی تفاوت و لاقيد باشيم، يا آنكه خودمان را در اوضاع ناگوار تسليم كنيم يا آن كه نعمتها و زيبائی های عالم هستی را به ديدهٔ تحقير بنگريم و بی ارزش شماريم. بهائی حقيقی نمی تواند سنگدل و بی عاطفه و يا مرتاض و زاهد و تارك دنيا باشد.

شخص بهائی تمام تلاشش اين است كه در مسير ارادهٔ خداوند حركت كند و آنچه او نخواهد هرگز نخواهد. از نعمتهای الهی و مواهب بی پايان او بهره مند شود، اما سر موئی به خلاف نرود. هيچ چيز او را هراسان و مأيوس نسازد و هيچ گرفتاری و سختی نا اميد و پريشانش ننمايد. شبهای تيره اش با نور محبت الله روشن گردد و مشكلات و سختی هايش با ياد خداوند به شادمانی و گشايش تبديل شود.

در كلمات مكنونهٔ عربی بيانی می فرمايند كه مضمونش بفارسی اينست كه اگر مرا دوست داری از آنچه خودت دوست داری دل بردار و رو بگردان و اگر رضای مرا جويی از رضای خودت چشم بپوش تا تو در من فانی شوی و من در تو باقی گردم.

اين محبت در شخص بهائی به جايی می رسد كه خداوند در سورهٔ هيكل می فرمايد: “من كانَ فی قَلبِه اَقَلِّ من خَردلٍ حب دونی لَن يقدر اَن يدخُلَ ملَكوتی” (كسی كه در قلبش كمتر از ذره ای چون دانهٔ خردل، محبت غير من باشد هرگز قادر نيست كه داخل در ملكوت من گردد.)

اطاعت

آرزوی عاشق صادق آن است كه محبوبش چيزی بخواهد و او خواستهٔ محبوب را برآورده سازد. اين بزرگترين لطف و محبتی است كه محبوب به عاشق خود می نمايد و بر سر او منَّت می گذارد.

محبت و بندگی نسبت به خداوند لازمه اش اطاعت از دستورات و برآورده ساختن خواستهٔ محبوب حقيقی است. ما خداوند را دوست داريم و از اوامر و احكام او اطاعت می كنيم، حتی اگر دليل و علت آن حكم را ندانيم.

ملوان كشتی از فرمان ناخدا اطاعت می كند حتی اگر علت آن را نداند. او از روی نادانی اطاعت كوركورانه نمی كند، بلكه ناخدا را كشتیبانی ماهر و در دانش دريانوردی، آگاه و صاحب تجربه می داند. ناخدا لياقت خود را در فرماندهی ثابت كرده و ملوان، نجات خود و همهٔ مسافران و ملوانان ديگر را در اطاعت از دستورات ناخدا می داند.

فرد بهائی نيز با خضوع و خشوع در نهايت تسليم، از فرماندهٔ كشتی نجات، اطاعت می كند. اما زمانی اين اطاعت عاقلانه است كه از تجربه و مهارت و دانش و احاطهٔ ناخدا آگاهی داشته باشد و او را فرمانده لايق بداند. در چنين حالتی اگر از فرمان ناخدای الهی سرپيچی كند، خود را به دست امواج فنا سپرده است. تنها با اطاعت آگاهانه از مربی و معلم دانا، می توان به ثمرات دانش او دست يافت. اگر فرمانده كشتی، ماهر و با تجربه نباشد و ملوانان نيز از او اطاعت ننمايند، چگونه كشتی به ساحل خواهد رسيد؟

حضرت مسيح به روشنی بيان می كند كه صراط شناسايی خداوند، اطاعت است.

حضرت بهاءالله می فرمايند : “ايمان بالله و عرفان او تمام نشود مگر به تصديق آنچه از او ظاهر شده و همچنين عمل به آنچه امر فرموده در كتاب از قلم اعلی نازل گشته”

امروزه دمكراسی در اكثر كشورها، باعث شده كه اطاعت كامل، مورد قبول مردمان قرار نگيرد. البته اطاعت و تسليم در برابر خواسته های يك فرد عادی، نكبت بار است و باعث ضرر و زيان بی اندازه گردد. اينجا سخن از اطاعت در برابر ارادهٔ خداوند يكتا است. اگر همهٔ افراد و گروه های مختلف به خواست خداوند، همراز و دمساز گردند، به يگانگی و محبت دست خواهند يافت.

حضرت بهاءالله می فرمايند : “ای اهل عالم سراپردهٔ يگانگی بلند شد به چشم بيگانگان يكديگر را مبينيد. همه بار يك داريد و برگ يك شاخسار”

اگر مردمان فقط همين يك ندا را بشنوند و به آن عمل نمايند به جای پيروی از رهبران و پيشوايانی كه دشمنی با ديگران را می آموزند، به چشم برگهای يك درخت و ميوه های يك شاخه همديگر را خواهند پذيرفت آنگاه ريشهٔ جنگ و جدال و دشمنی در عالم خواهد خشكيد و بهار دوستی و عشق و وحدت فرا خواهد رسيد . جامعهٔ جهانی بهائی نمونه ای از مردمانی است كه اين ندا را شنيده اند و می كوشند تا پيوسته به آن عمل نمايند.

خدمت

محبت و بندگی خالص نسبت به خداوند، لازمه اش خدمت است.

يك بهائی می داند كه برای اين خلق شده تا به عرفان و عبوديت خداوند نائل شود. شناسايی و عرفان خداوند يعنی شناخت مظهر امر او، و عبوديت يعنی اطاعت از دستورات و احكام و تعاليم او و خدمت به او.

خدمت به خداوند فقط از طريق بندگی و خدمت به بندگان او ممكن است. اگر ما به همنوع خود پشت كنيم، به خدا پشت كرده ايم.

حضرت مسيح می فرمايند: ” آنچه به يكی از اين برادران كوچكترين نكرديد، به من نكرديد“

حضرت بهاءالله می فرمايند: “ای پسر انسان اگر ناظر به فضل هستی، نفع خود را رها كن و سعی كن تا به ديگران نفع برسانی و اگر ناظر به عدل هستی، هر چه برای خود می پسندی برای ديگران هم آن را بخواه“ (ترجمه)

حضرت عبدالبهاء می فرمايند:
”عبادت آن است كه به خدمت عالم انسانی پردازی و احتياجات مردم را برآوری. همين خدمت، عبادت است. طبيبی كه با مهر و ملاطفت و بدون تعصب، به حال مريض رسيدگی مي كند و به ياری و همكاری بين بشر اعتقاد دارد، عبادت خداوند را بجا می آورد.”

تبليغ

بهائی حقيقی به تعاليم حضرت بهاءالله ايمان دارد و سراسر زندگی خود را با نور هدايت و الهام از آن، روشن می كند. او با شادمانی تمام، ديگران را در آنچه يافته، سهيم می داند و با رساندن پيام حضرت بهاءالله به گوش طالبان، تأييد و عنايت و قدرت خداوند را به سوی خود جذب می كند. همه كس نمی تواند ناطقِ زِبردست و نويسدهٔ ماهر گردد، ولی هر بهائی می تواند با زندگی حقيقی بهائی، به تبليغ بپردازد.

برای تقدير و سپاس از اين موهبتی كه خداوند به ما عنايت فرموده، بايد بپاخيزيم و پيام اميد بخش حضرت بهاءالله را به انسانهای رنج كشيده و درماندهٔ اطراف خود برسانيم. هرچه بيشتر اين موهبت را به ديگران عرضه كنيم، سهم باقيمانده برای ما بيشتر خواهد بود.

كدام لذت می تواند با لذت شاد كردن ديگران و بخشيدن روح اميد به قلوب مردم آن، قابل مقايسه باشد؟ هر چه ديگران را بيشتر شادمان كنيم، شادی خاطر ما افزون تر خواهد شد و احساس خدمت به عالم انسانی در ما عميق تر و شديدتر خواهد گشت.

فرد بهائی هرگز عقايد خود را به كسانی كه مايل نيستند، تحميل نمی كند. او می خواهد ديگران را به ملكوت جذب نمايد نه آن كه به زور مجبور به قبول نمايد.

حضرت بهاءالله از ما می خواهند تا زمانی كه گوش شنوا برای شنيدن پيام الهی نيافتيم، لب به سخن نگشائيم. همچنان كه “ساقی تا طلب نبيند، ساغر نبخشد و عاشق تا به جمال معشوق فائز نشود، از جان نخروشد.”

بايد بذر كلمات گهربار الهی را در زمينِ پاك قلبِ كسی كه مايل به شنيدن است پاشيد تا گُلهای حكمت و دانش الهی از دل برآيد نه از گِل.

در جايی ديگر می فرمايند:
“آنچه را دارائيد بنمائيد. اگر مقبول افتاد، مقصود حاصل و الا تَعرُّض باطل“

مقصود اين است كه در اين ظهور جديد، تبليغِ امرِ خداوند و بشارت ظهور حضرت بهاءالله، بايد به كمال محبت و مهربانی صورت گيرد نه به زور و اجبار؛ نه به جهاد و شمشير؛ نه به بی احترامی و توهين به عقايد ديگران و نه به وعده و تَبشير.


ادب و احترام

حضرت بهاءالله می فرمايند: “شما را به ادب وصيت می نمايم“ ادب را آقا و سرور همهٔ صفات اخلاقی ميدانند و ميفرمايند خوشا از برای كسی كه “به نور ادب منور“ شد. “دارای ادب دارای مقام بزرگ است.”

حضرت عبدالبهاء خطاب به بهائيان امريكا ميفرمايند:
“مبادا مبادا قلبی را برنجانيد. مبادا مبادا كسی را بيازاريد. مبادا مبادا با نَفسی خلاف محبت رفتار كنيد. مبادا مبادا انسانی را مأيوس و نا اميد كنيد. هركس سبب اندوه جانی و نوميدی دلی گردد، اگر در زير طبقات زمين جای گيرد بهتر از آن است كه بر روی زمين حركت كند.”

ايشان به ما تعليم مي دهند كه همچنان كه گل در غنچه پنهان است، در قلب هر انسانی – هر قدر به ظاهر سنگدل و شرور باشد – نشانه ای از روح الهی موجود است. بهائی حقيقی آن است كه با هر كس مثل باغبانی رفتار كند كه با بوته گلی زيبا رفتار مينمايد. اگر بيهوده سعی كند كه بوته، پيش از غنچه دادن به گل بنشيند، هرگز تلاشش به ثمر نخواهد نشست. اين تابش نور خورشيد است كه در زمان معينی غنچه را از شاخه ظاهر می كند و به گل بدل می نمايد . فرد بهائی شعاع آفتاب جهانتاب را بواسطهٔ كلمهٔ الهی و محبت يزدانی، در دلها می تاباند و خانه های تاريك را نورانی نمايد.

حضرت عبدالبهاء بار ديگر می فرمايند:
“از جمله تعاليم حضرت بهاءالله اينست كه انسان در همه حال آسان گير باشد. دشمن را دوست شمارد و بدخواه را خيرخواه بداند. نه آن كه دشمن را دشمن بداند و مدارا نمايد و بدخواه را بدخواه بداند اما خوش رفتاری كند. اين گونه عمل كردن دورويی است. تزوير است. حقيقت ندارد. شما بايد دشمن را دوست ببينيد و بدخواه را خيرخواه بدانيد و به اين روش معامله كنيد. يعنی محبت و مهربانی و خيرخواهی شما حقيقی باشد نه مدارا.”

حضرت عبدالبهاء به ما می آموزند كه با وجود آن كه كسی به ظاهر دشمن است و از روی غفلت و نادانی و بی خبری از روح محبت، كينه توزی می نمايد، اما در باطن دارای روحی است كه نشان از بخشش خداوند دارد. روحی كه همان حقيقت انسانی است. اين حقيقت، هرچند در زير غبار يا گل و لای هوی و هوس پنهان باشد هنوز وجود دارد و هميشه امكان جلوه و نمايش خواهد داشت. ما فكر و ذكر و محبت خود را به اين حقيقت نورانی كه در زير خروارها آلودگی، مظلوم واقع شده متوجه می سازيم و از خدا می طلبيم كه اين حقيقت انسانی، بيدار و فعال شود تا شخصيت ظاهری نيز تغيير يابد و تجديد گردد و به انوار الهی منور شود.


ديدهٔ خطا پوش

هيچ چيز به اندازهٔ عيب جويی برای امر الهی ضرر ندارد. در كتابهای آسمانی پيشين نيز آيات و بيانات فراوانی در اين خصوص، يافت می شود.

حضرت بهاءالله در كلمات مكنونه ميفرمايند:
“ای پسر انسان به خطای احدی دم مزن مادامی كه خودت خطاكار هستی” (ترجمه)

حضرت عبدالبهاء از ما مي خواهند كه از خطای احدی دم نزنيم. در حقش دعا كنيم و با مهربانی به اصلاح خطايش پردازيم. نظر به صفات نيكو نمائيم نه به آنچه ناپسند است.

اگر كسی ده صفت نيك داشته باشد و يك صفت زشت، آن ده صفت نيكو را ببينيم نه آن يك صفت زشت و اگر ده صفت ناپسند داشته باشد و يك صفت پسنديده، باز به اين يك صفت پسنديده ناظر باشيم و آن ده را اصلاً نبينيم. كلمهٔ ناسزا در حق احدی بر زبان نرانيم اگر چه دشمن باشد.

در لوحی مي فرمايند:
“بدترين خُلق انسانی و گناه عظيم، غيبت نفوس است؛ علَی الخُصوص صدورش از احبای الهی. اگر نوعی می شد كه ابواب غيبت مسدود می شد و هر يك از احبای الهی ستايش ديگران را می نمود، آنوقت تعاليم حضرت بهاءالله نشر می يافت؛ قلوب نورانی می گشت، روح ها ربانی می شد، عالم انسانی سعادت ابدی می يافت.”

بزرگترين وسيله برای ايجاد دشمنی و تفرقه، عيب جويی و غيبت ديگران است. فرد بهائی می آموزد كه پيوسته جستجوی صفات نيكوی ديگران را بنمايد و از آنچه شايسته نيست، چشم بپوشد.

روزی حضرت مسيح و حواريون در راه به سگ مرده ای برخوردند. يكی از بوی آزار دهندهٔ آن شكايت نمود. ديگری از زشتی او سخن گفت و ديگری از عيب ديگر. اما آن حضرت فرمود كه ببينيد چه دندان های سپيدی دارد! هيچيك از عيوب را نديدند، فقط دندان سفيد را ديدند.


خضوع

در حالی كه از خطای ديگران چشم می پوشيم و به صفات نيكوی آنان ناظريم، پيوسته متوجه خطايای خود و در فكر رفع آن هستيم. در اينجا عكس آنچه دربارهٔ ديگران می بينيم، در خود می جوئيم. اگر ده صفت نيكو داريم و يك صفت ناپسند، آن ده را فراموش می كنيم و به رفع اين صفت ناپسند می پردازيم و اگر ده صفت ناپسند داريم و يك صفت پسنديده، باز تلاشمان آن است كه آن ده صفت به صفات پسنديده تبديل شود.

حضرت بهاءالله می فرمايند: “چگونه عيوب خود را فراموش كردی وبه عيوب بندگان من مشغول شدی؟ هركس كه چنين كند لعنتی از جانب من بر او باد.” (ترجمه)

و نيز تعليم می دهند كه اگر هوس عيب جويی كرديم به ذكر عيوب خودمان مشغول شويم، چه كه بيش از هركس، به عيبهای خود واقف و آگاه هستيم.

حضرت عبدالبهاء می فرمايند:
“زندگی شما بايد از ملكوت مسيح اقتباس كند. حضرت مسيح نيامد كه مردم به او خدمت كنند. او آمد تا خادم همه باشد. در اين ظهور جديد، همه خادمند و خواهر و برادر هم. به محض آن كه يكی در خودش برتری و امتياز ببيند، در خطرِ عظيم افتد و تا اين فكر را در ذهن خود ريشه كَن ننمايد، لايق خدمت به ملكوت خداوند نخواهد بود. اگر از خود ناراضی باشيم، نشانه آن است كه در حال ترقی هستيم. هركس كه از خود راضی است، مظهر شيطان است و هركه خود را نپسندد، آيت رحمن است. اگر كسی دارای هزار صفت نيكو است، نبايد به آن ناظر باشد. بايد جستجوی نقص خود كند تا ترقی نمايد. هر قدر انسان ترقی كند، باز ناقص است. زيرا مقام بالاتری موجود است. به محض آن كه به آن مقامِ بالا نظر نمايد، از خود ناراضی شود و طلب آن رتبه بالا كند. ستايش از خود، دليل خود پسندی است.”


راستی و امانت

حضرت بهاءالله می فرمايند كه امانت مثل آفتاب جهانتاب است. باعث راحت و اطمينان مردمان است و اساس هر چيز به امانت محكم می شود.

عالَم های عزّت و ثروت و مقام به نورِ امانت روشن است. بهترين لباس و زينت برای هركس و بهترين تاج برای هر سری است. در جايی ديگر می فرمايند كه اگر كسی دارای صفت امانت نباشد در عالم بعد از موهبت بينايی محروم خواهد ماند.

حضرت عبدالبهاء دربارهٔ راستی و صداقت می فرمايندكه راستی، ريشه و اساس همهٔ صفات نيكو است. می فرمايند اساس فضائل انسانی است. اگر كسی از اين صفت محروم مانَد، از ترقی و تعالی در جميع عوالم الهی ممنوع گردد. اگر اين صفت در كسی ريشه دوانَد، همهٔ صفات نيكو به دنبال آن ظاهر خواهد شد.

بهائی حقيقی به سفارش حضرت عبدالبهاء از صورتش چنان نورِ راستی و امانت تابان گردد كه همگان به او اعتماد نمايند و كلام او را سند شمارند. چنين كسی خود را فراموش كند و به عموم خدمت نمايد.


خود شناسی

حضرت بهاءالله پيوسته قابليت و توانايی كه در وجودمان نهفته است بياد ما می آورند و از ما می خواهند كه آن را ظاهر كنيم.

می فرمايند: ” تو را به دستهای قدرت خويش سرشتم و جوهر نور خويش را در تو امانت گذاشتم. به اين نور از همه چيز مستغنی و بی نياز شو زيرا كه ساختهٔ دست من كامل است و حكم من در همه چيز نافذ. در آن شك منما.” (ترجمه)

می فرمايند: “ای پسر روح تو را غنی و بی نياز خلق كردم چگونه فقير می شوی؟ و تو را عزيز خلق كردم چگونه قبول ذلت می نمايی و ذليل می گردی؟ و تو را از جوهر علم ظاهر ساختم از چه رو طلب دانش از غير من می نمايی؟ و از خاك محبت تو را سِرشتم چگونه به غير من مشغول می شوی؟ به خود بنگر تا مرا در خويشتن قائم و قادر و توانا مشاهده نمايی.” (ترجمه)

و يا در جايی ديگر هر يك از ما را به شمشير برّان و بسيار گرانبهايی تشبيه میفرمايند كه در غلاف نفس و هوی پنهان است. از ما می خواهند كه از اين غلاف تيره خارج شويم تا جوهر ما آشكار شود.

و می فرمايند: “ای دوست من تو شمس سماء قدس منی خود را بكسوف دنيا ميالای حجاب غفلت را خرق كن تا بی پرده و حجاب از خلف سحاب به درآئی و جميع موجودات را به خلعت هستی بيارائی”

به ياد می آوريم كه زندگی همهٔ موجودات به خورشيد وابسته است و هستی و آنچه در اوست به نور و گرمای آن زنده و باقی بوده و خواهد بود. هريك از ما خورشيد آسمان تقديس خداوند هستيم كه اگر به كسوف مبتلا نشويم و پرده های غفلت و بی خبری را كنار بزنيم، قادر خواهيم بود سبب زندگی و حرارت و منبع نور در عالم گرديم.

حضرت بهاءالله پيروان خود را به آنچنان زندگانی بی نظيری دلالت می نمايند كه چيزی بالاتر از آن در تصور و تقدير وجود ندارد تا انسان آن را آرزو نمايد. شناسايی حقيقت روحانی خودمان در اين مفهوم كه اين حقيقت از سوی خداوند ظاهر شده و به سوی او بازخواهد گشت و اين بازگشت همچون بازگشت بلبلی كه سالها از باغ و بوستان دور بوده به آشيان روحانی در گلستان جاودانه است، عالی ترين هدف و مقصود فرد بهائی است. اما برای رسيدن به اين هدف، تنها راه، اطاعت از مظاهر الهی و مخصوصاً اطاعت از حضرت بهاءالله مظهر ظهور الهی برای اين دوران است.

ما به دنيا می آييم. رشد می كنيم. به بلوغ می رسيم. مظهر امر الهی را می شناسيم. به او ايمان می آوريم. عشق او وجودمان را آكنده می سازد. بندگی خالصانهٔ او را آرزو می كنيم. با انقطاع، به تعاليم و احكام و دستوراتش عمل می نمائيم. صفات و اخلاق پسنديده در وجود ما ريشه می كند. به خدمت بندگانش می پردازيم و به آن مباهات می كنيم. به شكرانهٔ شناسايی او، پيامش را به گوش طالبان و آنان كه جويای حقيقتند می رسانيم. و در همهٔ اين مراحل در حالی كه مطمئن به عنايت و فضل او هستيم، با كشف حقايق پنهان در وجودمان، بيش از پيش نيروی روحانی كسب می كنيم و شتابان در راهی كه پايان آن رضايت و شادمانی خداوند و خودمان در دنيای جديدی خواهد بود، در حركتيم.