پل لمپل در مقدمه کتاب خلق تفکر بدیع درباره لزوم به وجود آمدن تفکری جدید چنین می گوید:
در مراحل اوّليه تکوين امر مبارک طبيعی است که ما جوامع خود را منطبق با الگوهايی که برای ما آشنا است، بسازيم. امّا چنين رهيافتی به زودی عدم کفايت خود را ثابت میکند. حضرت مسيح میفرمايد، “کسی شراب نو را در مشکهای کهنه نمیريزد و گرنه شراب نو مشکها را بدرد.” مجهودات ما در دوران فعلی تاريخ بايد در چارچوب “طرز فکر جديدی” باشد.
سوالات مهمی که پل لمپل در ابتدای کتاب طرح می کند، سوالات اساسی ای است که ذهن هر فرد بهائی را باید به خود مشغول سازد:
اوّلين سؤالات مربوط به هشياری و آگاهی اين است: “من که هستم؟”، “من کجا هستم؟”، “مقصد من کجا است؟”، و “من چه بايد بکنم؟” بنابراين ما بايد مستمرّاً از خود بپرسيم، “بهائيان چه کسانی هستند؟”، “قوا و معضلات فعلی امر مبارک چيست؟”، “رسالت ما چيست؟”، “چگونه در ايفای آن توفيق میيابيم؟”
فیالمثل، ما بهائيان میدانيم که وحدت حائزاهمّيت است. در يک سطح، ما قادريم به سادگی وحدت را ارزيابی کنيم و ياد بگيريم در محيطی که از قبل وحدت در آن وجود دارد کار کنيم. امّا آيا اين کافی است؟ در سطح بالاتری از آگاهی ما ياد میگيريم که وحدت را به وجود بياوريم و اوضاع و احوال ناشی از اختلاف و نفاق را متحوّل ساخته به هماهنگی و مودّت محبّتآميز مبدّل سازيم.
میدانيم که عدالت امری ضروری است. امّا آيا کافی است که فقط با ديگران منصفانه رفتار کنيم؟ در سطح بالاتری از آگاهی ما بايد قهرمانان عدالت شويم و به ايجاد نظم اجتماعی عادلانه کمک کنيم.
چنين سؤالاتی فراوان است. آيا جوامع ما صرفاً به عنوان ملجأ و پناهی روحانی برای معدودی از بهائیان عمل میکنند، يا به ايفای مسئولیتی برای روحانی ساختن کره ارض مبادرت ورزيدهاند؟ آيا موسسات چيزی جز حارسان يک جامعه کوچک دينی هستند، يا مجاری فيوضات الهيه برای کلّ منطقهای که در آن خدمت میکنند؟
برای مطالعه دیگر قسمتهای بررسی کتاب “خلق تفکر بدیع” به نگاه نو بپیوندید: @Rethinking