تاریخ دیانت بابی و بهائی

‍ ورقی از تاریخ امر / ۲۵ دسامبر ۱۹۳۹

انتقال رمسين اطهرين به کوه کرمل توسط حضرت ولی امرالله

«…يکى از آمال ديرينه حضرت ورقۀ مبارکۀ عليا آن بود که به مثابه حضرت غصن اطهر در جوار مادر مقّدس بی مانند خود مدفون گردند و چون در تابستان ١٩٣٢ صعود ايشان رخ داد طبق مقام و منزلت اصلى در جبل کرمل در جوار مقّدس اعلى به خاک سپرده شدند،

البتّه مّدت ها بود که حضرت ولى امرالله مي دانستند که مدفن مادر و برادر حضرت غصن اعظم در قبرستان عکا ابداً شايسته شأن و مقام آنان نيست و مدت ها در فکر انتقال رمسين اطهرين بودند . در سال ١٩٣٩ به ايتاليا دستور فرمودند ساختمانى شبيه ساختمان مرقد ورقۀ عليا تهيّه و ارسال دارند . چقدر مايۀ سرور و خوشبختی گرديد که در بحبوحۀ جنگ اين دو ساختمان به سلامت تمام به ارض اقدس رسيد البتّه اجراى اين نيّت به ظاهر کارى سهل می نمود ولى چون دست به اقدام زده شد ازهر سوى مصائب و موانع روى آورد. در آن موقع به شرف لقا فائز بودم شرح اين واقعه را نوشتم و مجّلات امريّه آن را به طبع رساندند اکنون از همان مقاله نقل قول مينمايم :
” هنوز کندن قبر در صخره هاى سخت کوه کرمل جريان داشت به اطلاع هيکل اقدس رسيد که ناقضين با انتقال رمسين اطهرين مخالفت نموده اند و به عنوان اين که از بستگان نزديک آن دو وجود مقّدسند جسارت آن يافته که به حکومت شکايت کنند ولى فوراً به اّطلاع ولاة امور رسيد که اينان هر چند به صورت ظاهر از اقربا هستند ولى در تمام عمر دست از عداوت نسبت به حضرت عبدالبهاء و عائله او برنداشته اند و امر الهى را بازيچه هواهاى نفسانى و دسائس شيطانى خويش گرفته اند طبق الواح وصايا همۀ آنان از جرگه ياران مطرود و ممنوعند و چون اين مطالب را دانستند فوراً اجازه نبش قبر و انتقال اجساد را دادند بدون خطر و حادثه اى و يا تعويق ومانعى دو روز بعد هيکل مبارک آن دو رمس اطهر را به کوه کرمل آوردند. بعد از طلوع آفتاب به همراهی چند نفر از احبّا به سوى عّکا رهسپار شدند و قبور را گشوده بقايا را با خود آوردند . بعد به اين کمينه فرمودند که از هر جهت اعصاب مبارک در اين عمل خرد شد. اول آن که ممکن بود ناقضين با وجود حکم محکم حکومت باز جسارت ورزيده با عده اى يار و همکار شوند و هجوم عام نمايند و مسلمين را با خود همراه کرده به قبرستان بشتابند و نبش قبر را ممنوع سازند زيرا نبش قبر در شريعت اسلام حرام است و از اين گذشته نفس عمل براى وجود مبارک حساسی چون حضرت شوقى افندى، البتّه بسيار تلخ و ناگوار و سخت می نمود. فرمودند پس از جمع کردن خاک ها صندوق والده حضرت عبدالبهاء پيدا شد در صندوق سالم ولى پايه بالکل از بين َ رفته بود با نهايت آرامى و ملاطفت در را برداشتند و نيز فرمودند که هيأت و شکل حضرت والده در کفن خود کامًلا نمايان بود به نحوی که شکل و چگونگى آن چهره نورا را ميشد تشخيص داد ولى به محض آنکه هوا خورد فرو ريخت هيکل مبارک با دست خود تربت مقّدس و استخوان ها را در صندوق آماده اى جمع و در اتومبيل جا دادند و از آنجا به قبرستان ديگر که متعلّق به اعراب بود رفتند و آرامگاه مطهر غصن اطهر را گشودند و چون ايشان بيست سال قبل از مادر صعود کرده بودند و علاوه در موقعى به خاک سپرده شدند که جمال قدم در سجن اعظم تشريف داشتند و وسائل دفن کامل نبوده لذا ملاحظه فرمودند که صندوق بالمره از بين رفته بود مجّدد حضرت شوقى افندى با دست هاى خود
تربت مقّدس و چند قطعه استخوان آن هيکل مطهر را جمع آورى و در صندوقى مستقر فرمودند. همۀ امور با موّفقيت کامل به اتمام رسيد ولى چه لحظات مملو از نگرانى و اضطراب و غم و غصه اى بر وجود مبارک گذشت و بعد حضرت شوقى افندى با دو وديعۀ ثمينۀ خود به حيفا مراجعت فرمودند….»

«…باز از همان مقاله نقل قول مي کنم زيرا نگاشتن در اين موضوع پس از مضی سال ها به آراستگى آن وقت نمی گردد : ”

چادر سياه شب بر کوه کرمل کشيده شده و پردۀ سياهى ديگر خليج عکا را فرا گرفته عّده اى از رجال در مدخل اين مقام به انتظار ايستاده اند ناگهان حرکتى احساس گرديد باغبان دويد چراغها را روشن کرد و در انوار مصابيح عّده اى را ديدم که در حرکتند، مردى در لباس سياه صندوقى را بر شانه دارد حضرت ولى امرالله است که رمس اطهر فرزند دلبند حضرت بهاءالله را حامل بودند . آهسته آهسته همه در اين ممر تنگ مشى مينمايند و با نهايت سکوت به سوی منزلى که در قرب جوار مرقد حضرت ورقّۀ علياست ميروند خادم با وفا با قاليچه و قنديل از مقام مقّدس اعلى به جلو ميرود و اطاق را براى ورود مهيّا ميسازد . رفته رفته چهره زيباى حضرت ولى ٰامرالله در روشنائى مدخل اطاق نمودار ميگردد و هنوز آن وديعه ثمينه را بر دوش ميکشند. بعد از ورود صندوق را در آن اطاق محّقر موقّت و رو به قبله اهل بهاء بر زمين گذاردند مجّدد همه به همراهى حضرت ولى امرالله به سوى مدخل حدائق ميروند و براى بار دوم صندوق ديگرى را حضرت ولى امرالله حمل فرموده با خود مى آورند اين بار صندوق مبارک حامل رمس اطهر والدۀ حضرت عبدالبهاء است . ” و چون اين عمل انجام يافت محفل ملّى آمريکا اين تلگراف را دريافت کردند : ” رمسين اطهرين غصن اطهر و مادر حضرت عبدالبهاء به سلامتى به جوار مقّدس مقام اعلى در کوه کرمل انتقال داده شد دورۀ اختفا پايان يافت دسائس ناقضان عقيم و نقشه هاى سقيمشان بى اثر ماند، آرزوى ديرين ورقۀ مبارکۀ عليا بر آورده شد خواهر و مادر و برادر حضرت عبدالبهاء مجّدد به يکديگر رسيده در يک محّل که مقّدر است مرکز تأسيسات ادارى امر جهانى بهائى گردد آرميدند، اين مژده را به عموم ابلاغ نمائيد . ” شوقى ربّانى

علّت اينکه تمام اسم يعنى شوقى ربّانى امضاء فرمودند اينست که زمان جنگ بود و نامه ها و تلگراف ها را باز مينمودند و تمام اسم را لازم داشتند سه هفته رمسين اطهرين در همان اطاق به امانت بماند تا در ليلۀ ميلاد مسيح آن وديعۀ ثمينه را در ضريح اعلى گذاردند و يوم ميلاد مسيح آنان را به خاک مقّدس کوه کرمل سپردند.
ٰ
در اين احتفال نمايندگان ياران شرق نزديک و غرب حضور داشتند و اين محفل
بي نهايت مجلّل و مؤثّر بود . در همين موقع به احبّاى غرب ميفرمايند : ” در اين موقع اين سه وجود مقدس را که بعد از سه موّسس شريعت سمحاء در رتبه و مقام از جميع ياران جهان برتر و بالاترند تذکار منيع آنان را با نقشه هفت ساله اى که ياران امريکا آغاز فرموده اند توأم ساخته مبلغ هزار ليره از طرف حضرت ورقۀ مقدسه عليا براى مقاوله جديد به جهت اختتام ساختمان مشرق الاذکار ارسال ميدارم وقت تنگ است و فرصت هاى حاضره بينهايت گرانبهاست و تأييدات متتابعه مٔلااعلى قطعى است .” ٰ
بزرگى و بزرگوارى هيکل اقدس که در هر دم و آنى اراده داشتند بر اثر اقدام پدر
بزرگ عزيز خود مشى نمايند به بهترين وجه در موقع انتقال رمسين اطهرين که اينقدر در دل و جان شارع مقّدس و مرکز عهد اعظمش عزيز بود ظاهر و هويدا گرديد…..»

ادامه دارد….

گوهر یکتا صفحات ۳۹۹-۳۹۸⬇️
http://www.bahailib.com/pdf/74.pdf

ﮔﻮﻫﺮ ﻳﮑﺘﺎ


کانال طلوع کرمل(@Tolo_E_Carmel)