متن تایپی کتاب “ظهور جدید برای عصر جدید” بر مبنای عناوین فهرست مطالب
فصل ششم: دعا و مناجات
مكالمه با خدا
حضرت عبدالبهاء می فرمايند: “مناجات، گفتگو با خداست“ خداوند به زبان مردم صحبت می كند و از طريق مظاهر ظهور خود در هر زمان، با مردم سخن می گويد.
مادامی كه اين مظاهر يا پيامبران در هيكل ظاهری در اين عالم هستند، مستقيماً با مردم صحبت می كنند و پيام خداوند و كلام او را میرسانند. وقتی كه از اين عالم در گذشتند، پیام خداوند در آثار و الواح و كتاب آنان به گوش مردم می رسد.
اما اين، تنها راه مكالمه با خداوند نيست. يك زبان روح وجود دارد كه مقدس از گفتن و نوشتن است. خداوند به وسيلهٔ آن زبان روح، با كسانی كه با قلب پاك در جستجوی حقيقتند از هر نژاد و مليت و زبانی كه باشد و در هر كجا زندگی كنند ارتباط می يابد و به آنها الهام می بخشد . همين زبان روح است كه مظاهر مقدسه چون از اين عالم رفتند، با پيروان راستين خويش مكالمه می نمايند.
حضرت مسيح پس از شهادت، همچنان با حواريون خود مكالمه می كرد و رابطهٔ روحی داشت. اين مكالمه، آنها را بيش از پيش تأييد نمود و قوت بخشيد. همهٔ مظاهر الهی اين رابطه را با پيروان خويش داشته و دارند.
حضرت عبدالبهاء می فرمايند:
“ما بايد با لسان ملكوتی صحبت بداريم. يعنی به لسان روح زيرا يك لسان روح و قلب وجود دارد كه با لسان عادی ما فرق بی منتهی دارد. فرق بين اين دو مثل فرق بين زبان ماست و زبان حيوان كه فقط بانگ و غريو است. اما لسانی كه انسان با حق همراز و به راز و نياز دمساز می گردد، زبان روح است. هر وقت ما در هنگام مناجات از قيد و بند عالم خاكی آزاد شده، توجه به حق كنيم؛ گوئی در آن حين ندای الهی را در قلب می شنويم. بدون الفاظ صحبت می كنيم؛ مخابره می نمائيم. گفتگو با خدا می كنيم و جواب می شنويم … همهٔ ما چون به چنين حالت روحانی برسيم، ندای خداوند را به گوش دل خواهيم شنيد.”
حضرت بهاءالله می فرمايند كه حقايق و مفاهيم روحانی فقط بوسيلهٔ اين زبان روح قابل انتقال است. در اين ميدان روحانی قلم راه ندارد و زبان گفتن نتواند و مركب جز سياهی بار نيارد.
در هفت وادی كه در آن چگونگی سفر روحانی بندگان از عالم خاكی به وطن الهی بيان گرديده، دربارهٔ سه مرحله آخر سفر می فرمايند: ”زبان در تفصيل اين سه وادی عاجز است و بيان به غايت قاصر. قلم در اين عرصه قدم نگذارد و مداد جز سواد ثمر نيارد.
شرح حال عارفان، دل به دل تواند گفت
اين نه شيوهٔ قاصد وين نه حد مكتوب است“
حالت زاری و ابتهال
برای رسيدن به آن حالت روحانی كه مكالمه با خداوند امكان پذير شود، حضرت عبدالبهاء به ما می آموزند كه بايد جهد كنيم تا به مقامی برسيم كه از همه چيز و همه كس دل برداشته و فقط به خداوند توجه نمائيم. در اين مقام همت لازم است تا به آن حالت برسيم. بايد جهد كنيم؛ كوشش كنيم تا اين ممكن شود.
برای رسيدن به اين حالت، تنها راه، بی اعتنايی به امور جسمانی و توجه شديد به امور روحانی است. هرقدر از يكی بيشتر دوری كنيم به ديگری بيشتر نزديك شويم. اين ديگر به اختيار خود ماست كه كدام را انتخاب كنيم.
بايد چشم دل باز كرد و با درك معنوی، نشانه های روح الهی را در هر چيز مشاهده نمود. زيرا هر چيزی از آن روح الهی حكايت نمايد.
حضرت بهاءالله می فرمايند كه كسی كه در طلب حقيقت است بايد در سحرگاه به ذكر خدا مشغول شود و با نهايت سعی و تلاش و همت و كوشش در طلب آن نگار روحانی كوشد. پرده های غفلت كه مانع از ديدار است به آتش عشق و ذكر بسوزاند.
حضرت بهاءالله رازی را دربارهٔ كلمات و آيات خداوند و خواندن آن بيان مي كنند كه شگفت انگيز است. خداوند می فرمايد كه بگو: خودتان را؛ دلتان را؛ وجودتان را خالص كنيد و به غير من توجه ننمائيد. به ذكر من هر چيزی طاهر و پاك می شود … آنچه از آثار خداوند به دست تو می رسد بخوان تا وجودت منجذب آن گردد و از نغمهٔ تو قلبهای همه مردم مجذوب گردد.
كسی كه به تنهايی در منزل خويش آيات خداوند را بخواند، ملائكه ناشرات خداوند، بوی خوش آن كلمات را به هر سوی عالم می برند و در تمام دنيا منتشر می كنند. با آن كلمات، قلبهای پاك و مستعد را به سوی خدا جذب می نمايند.
واسطه لازم است
بين بنده و خداوند واسطه ای لازم است. اين واسطه، وجود مقدسی است كه همچون آينه، انوار الهی به آن بتابد و او آن نور را بسوی مردمان منعكس نمايد.
اگر بخواهيم نماز بخوانيم بايد به يك مركزی توجه كنيم اگر بخواهيم به خدا توجه كنيم بايد چيزی در ذهن و فكرمان باشد تا به آن توجه كنيم. آيا كسی می تواند بگويد من نماز می خوانم و فقط به ذات غيب و بلند مرتبه ای توجه می كنم كه چشمی او را نديده و فكری او را ادراك ننموده و نخواهد نمود؟ آيا كسی می تواند ادعا كند من هنگام نماز به هيچ چيز توجه نمی كنم، چون خداوند نه ديده می شود و نه درك می شود؟ حتی درهای فكر و ذهنم را می بندم تا تصور و خيال خدا هم راه نيابد، چون آن چيزی كه تصور می كنم خدا نيست.
اگر كسی بخواهد خدا را بدون واسطهٔ مظهر امر عبادت كند، بايد اول حق را در فكر خود تصور كند. اين تصور، مخلوقِ فكرِ خود اوست. آيا اين تصور كه مخلوق فكر بشر است، خدا است؟ شكی نيست كه اين، خيال و اوهام است. تصوير ذهنی است. ابداً ربطی بين اين خيال و آن ذات مقدس غيب وجود ندارد. اگر كسی بخواهد خدا را بشناسد و عبادت كند، بايد او را در آينهٔ كامل جستجو كند. مظاهر ظهور در هر زمان، آينهٔ كامل خداوندند.
حضرت موسی، حضرت مسيح، حضرت محمد و حضرت باب و حضرت بهاءالله آينهٔ كامل الهی هستند كه ما خداوند را به واسطهٔ آنها میشناسيم. همچنانكه خورشيد با نور و حرارتش شناخته می شود، نور و حرارت خداوند، بواسطهٔ مظاهر امر به اين عالم فيض می رساند.
تا روح القُدس واسطه نگردد، كسی نمی تواند مستقيماً فيضی از ذات غيب و غير قابل درك خداوند دريافت كند.
اين بسيار واضح است كه هيچ طفلی بدون معلم، تعليم نگيرد. علم، فيض خداوند است كه معلم به طفل ارزانی می كند. خاك، بی باران سبز و خرم نشود. ابر، واسطهٔ فيض خداوند است.
نور، فيض خداوند است؛ اما بايد از يك مركزی بتابد. اگر آن مركز نباشد، رسيدن فيض ممكن نيست. ما برای عبادت ناچاريم به مركز تابش نور توجه كنيم. اگر كسی بخواهد خدا را بدون توجه به مظهر امر پرستش كند، مثل كسی است كه در سياه چال تاريك باشد و خيال كند كه از نور مستقيم خورشيد استفاده می كند.
دعا و مناجات لازمهٔ زندگی است
حضرت بهاءالله به روشنی فرموده اند كه نماز و دعا و خواندن آيات خداوند بصورت پيوسته، واجب است. در كتاب اقدس به ما می فرمايند كه آيات خداوند را هر صبح و شام تلاوت كنيم.
اگر كسی تلاوت نكند، به عهد خداوند وفا نكرده و اگر كسی از آيات خدا اعراض كند و رو بگرداند، او از آن كسانی است كه خدا را هميشه انكار كرده و از او رو گردانده است.
اگر كسی به مظهر ظهور الهی ايمان بياورد، آنچه را كه از قلم او نازل شده، از جانب خدا می داند و خير و صلاح خود را در اطاعت كامل از اين دستورات می بيند. او می داند كه برای اين كه جسمش قوت بگيرد و بتواند از عهدهٔ انجام كارهايش برآيد، پيوسته به غذا احتياج دارد. يا دو يا سه وعده غذای معين در روز به او توان می بخشد. اگر اين غذا به جسم نرسد، توان او از دست می رود و بعد از مدتی بيمار می شود. روح نيز برای آنكه قوی شود و بتواند با مشكلات اين عالم مقابله كند و در حقايق وجود، راز هستی را كشف نمايد و بهترين راه را برای پيشرفت انتخاب كند، به غذا احتياج دارد.
آيات خدا غذای روح است. اين غذا بايد مرتب و پيوسته به روح برسد وگرنه ضعيف و بيمار می شود. هر صبح و شام كه آيات خدا را تلاوت كنيم و در آن تفكر نمائيم، به روح خود نيرو می بخشيم تا در مقابل حوادث و موانع بينهايت اين عالم، تاب مقاوت و توان پيروزی داشته باشد. راز شادی و سرورِ روح ما در تلاوت آيات نهفته است.
حضرت بهاءالله فرموده اند كه آيات را تلاوت كنيد، اما به اندازه ای كه كسالت و اندوه شما را در بر نگيرد. آيات برای آن است كه ما را سبك نمايد و به ما بال پرواز در هوای محبت رحمن بدهد نه آن كه كسالت بخشد و سنگين نمايد.
حضرت عبدالبهاء می فرمايند كه نماز فرض و واجب است و به هيچ عذری، انسان معاف نشود. مگر آنكه عاجز باشد يا مانع كلی وجود داشته باشد.
حضرت عبدالبهاء در جواب كسی كه پرسيده بود دعا برای چيست و حكمت آن كدام است؟ خداوند كه همه چيز را در جای خود قرار داده و همهٔ امور به بهترين شكل اجرا می گردد. بنابر اين خواستن از او و طلب حاجت چه حكمت دارد؟ می فرمايند: “كه ضعيف هميشه به درگاه قوی التماس و زاری می نمايد و از او ياری می طلبد. هنگامی كه محتاج به درگاه بخشندهٔ توانا مناجات نمايد و طلب عنايت و بخشش كند، همين خواستن، قلبش را روشنی می بخشد و ديده اش را نورانی كند. روحش زنده شود و حقيقت ذاتش ترقی نمايد و تعالی يابد. ببين؛ همينكه می گوئی (اسمك شفائی) ای خدا نام تو شفای من است، قلب به هيجان خوشی می آيد و روح به ملكوت خداوند جذب می گردد. به اين انجذاب وسعت و استعداد در وجود زياده می گردد. آنگاه تشنگی روحانی افزون می شود و ميل روحانی، شديد می گردد. در اين حالت چشمهٔ روح بجوشد و ابر عنايت ببارد و تمام وجود از بي نيازی و غنا سرشار گردد. اين رازِ مناجات است.”
حضرت بهاءالله سه نماز نازل فرموده اند و هر بهائی می تواند بين اين سه نماز يكی را انتخاب نمايد. اما در هر حال بايد يكی از اين سه نماز را، آن طور كه حضرت بهاءالله فرموده، تلاوت نمايد.
اين نمازها انفرادی است. اما فقط نماز ميت به صورت جماعت برگزار می شود. چون در ديانت بهائی رئيس روحانی و پيشوا و امام وجود ندارد، يكی از بهائيان نماز را با صدای بلند و با لحن خوش می خواند و ديگران گوش می دهند. بهائيان می توانند در خانه يا محلی جمع شوند و به دعا و مناجات بپردازند. اينكار در ديانت بهائی سفارش شده است.
حضرت عبدالبهاء می فرمايند: “انسان ممكن است بگويد هر وقت ميل داشته باشم به دعا می پردازم. هر وقت احساسات قلبی به سوی خدا جذب گرديد؛ چه در بيابان؛ چه در شهر؛ يا در هر كجا كه باشم، دعا می خوانم ديگر چه لزومی دارد به جايی بروم كه در روز معينی و ساعت مخصوص همه جمعند و دعا می خوانند؟ در حالی كه در آن ساعت ممكن است حالت روحی مناسب برای دعا و مناجات نداشته باشم. اين فكر مقبول نيست. زيرا هر جا كه تعدادی دور هم جمع شده اند، قوتشان بيشتر است. افراد سپاه اگر تنها و فردی بجنگند، هرگز قدرت يك لشكر به هم پيوسته را نخواهند داشت. پس اگر در اين جنگ روحانی، همهٔ افراد لشكر متحد شوند، آنوقت احساسات و عواطف روحانی آنها متحد می گردد. يكديگر را ياری می نمايند و دعايشان مورد قبول واقع می شود.”
زبان محبت
اگر خدا به آنچه در قلب ما می گذرد آگاه است، ديگر چه لزومی دارد مناجات بخوانيم؟
وقتی اين سئوال از حضرت عبدالبهاء شد، فرمودند:
“اگر دوستی به ديگری محبت دارد، طبيعی است كه آرزويش اظهار آن محبت است. با آن كه می داند دوستش از محبت او آگاه است، باز هم ميل دارد احساسات خود را بيان كند. البته خداوند به آرزوهای قلب ما آگاه است، ولی عواطفی كه ما را به مناجات با حق دلالت می كند، سرچشمه اش محبت ماست به خداوند.
لازم نيست برای مناجات حتماً كلمات و الفاظ را بكار ببريم بلكه مناجات بسته به فكر و حالت است. اگر شوق و ذوق مناجات در ما نباشد، نشستن و كلماتی را به زور و بدون ميل خواندن، لزومی ندارد. اگر كسی از روی اجبار و بدون ميل قلبی با شما صحبت كند و از ملاقات با شما خوشحال نباشد، آيا شما از هم صحبتی با او لذت می بريد؟ آيا اصلاً مايل به چنين هم صحبتی ای هستيد؟
وقتی انسان به مناجات می پردازد، بايد قصدش فقط محبتی باشد كه به خدا دارد نه به خاطر ترس از او و از آتش جهنم و نه به اميد بهشت و نعمتهای آن. وقتی انسان مفتون حب ديگری گردد، ممكن نيست كه از محبوبش سخن نگويد. پس چقدر دشوار است كه انسان مفتون خدا باشد و از ذكر او دم فرو بندد.
انسان معنوی، به هيچ چيز مسرَّت و شادمانی نيابد، مگر به ذكر الهی.”
قانون طبيعت
(اطاعت و سركشی، سعادت و بدبختی)
همهٔ انبياء به ما آموخته اند كه اگر از دستورات و تعاليم خداوند اطاعت نكينم و به هوای نفس خود عمل نمائيم، به مشكلات و مصائبی مبتلا می شويم كه نتيجهٔ مستقيم يا غير مستقيم عمل خود ماست. حتی اتفاقات و حوادث ناگواری چون سيل و طوفان و زلزله به طور غير مستقيم، نتيجهٔ سرپيچی نوع انسان از اوامر الهی است.
اين رنج و مصيبت كه از گناه و سرپيچی از فرمان خدا حاصل می شود، انتقام و قصاص نيست، بلكه عكس العمل طبيعی كار ماست. از سوی ديگر، اين عكس العمل می تواند هشداری باشد كه از راه راست به خطا رفته ايم و يا زنگ بيداری باشد و يا داروی علاج.
اين به خود ما بستگی دارد كه تا چه اندازه با اين هشدار و زنگ خطر بيدار شويم و به جبران پردازيم و تعاليم و احكام را دستور العمل زندگی سالم و موفق خويش سازيم. اگر هيچيك از اين نداها را به گوش جان نشنويم و به انحراف خوداز مسير الهی و كجروی ادامه دهيم، غم و اندوه و مصيبت شديد دست دهد و پايانِ راه سركشی و عصيان، البته هلاكت است.
اين ندای خداوند در كلمات مكنونه عربی می تواند بگوش هريك از ما برسد و ما را به اراده او در زندگی خودمان آگاه سازد.
“حبی حصنی من دخَلَ فيه نَجا و اَمنَ و من اعرَض غَوی و هلَك”
(حب و دوستی من، قلعهٔ من است. هركس به اين قلعه داخل شد نجات يافت و ايمن شد و هركه از آن روگرداند، در صحراهای گمراهی بماند و هلاك گشت.)
همانطور كه نزول بلا و مصيبت، نتيجهٔ سرپيچی و انحراف است، نجات از بلا نيز فقط با اطاعت ممكن است. اين يك قانون و اصل پايدار خداوند است كه در همه ذرات اين عالم جريان دارد.
اين هيكل عالم انسانی، همهٔ اعضايش به هم ارتباط دارد. اگر كسی خطايی مرتكب شود، علاوه بر خود، ديگران را نيز كم و بيش به زحمت اندازد و اگر كسی عمل خيری بنمايد، ديگران نيز از آن نيكی نصيب برند. هركس بار ديگری را به دوش كشد، قدمی در راه سعادت عالم برداشته و آنان كه بار بيشتری بدوش كَشَند، سهم بيشتری در آسايش عالم بشری ايفا كرده اند. انبيای الهی بيشترين بار را در اين راه حمل كرده اند و بيشترين زحمت را متحمل شد ه اند تا نوع انسان به سعادت برسد.
اين برگزيدگان الهی تمام كوشش و تلاششان، سعادت و آسايش عالم است، نه خود. بندهٔ خالص و مخلص خداوند، تمام آرزويش به سعادت و آسايش خودش ختم نمی شود. او می خواهد كه همهٔ نوع انسان از نادانی و گناه و مصيبت هايی كه از گناه حاصل ميشود، نجات يابد. او ثروت و سلامتی را برای آن می خواهد كه به ملكوت خداوند خدمت كند؛ ديگران را جام عطا بخشد و راه وفا پويد؛ در راه تربيت كودكان عالم قدمی بردارد و كلمات خداوند را به گوش مشتاقان و طالبان رساند.
اگر به جای ثروت، فقر نصيب او شد و اگر به جای سلامتی، بيماری؛ با تسليم و رضا بپذيرد و آن را از حكمت خداوند داند.
وقتی در مسير حق قدم برداشتيم و اطاعت اوامر و تعاليم او نموديم، ديگر آنچه بر ما وارد شود رحمت خداوند است. ما آن را موهبتی از سوی او می دانيم كه وسيلهٔ ترقی و كمال ما است.
حرارت و فشاری كه در اعماق تاريك زمين بر ذغال تيره وارد می شود، سرانجام او را به الماسی بی نظير تبديل مي كند كه در نگين شاهزادگان جای می گيرد. ضربات سخت تيشهٔ مجسمه ساز بر پيكر سنگ يكپارچه و مرغوب، آن را به اثری گرانبها تبديل ميكند كه در كاخ محل يابد. همچنين ضربات كوبنده وقايع و حوادث و فشار شديد روزگار تاريك، ما را قابل و لايق دست ارادهٔ مظهر امر او خواهد ساخت.
حضرت عبدالبهاء به ما می آموزند كه هرگاه غمی رسد و اندوهی حاصل شود، انسان به ياد پدر آسمانی افتد كه قادر است او را از اين سختی نجات بخشد. هرچه انسان پاكتر شود صفات و فضائل ملكوتی و كمالات روحانی او بيشتر جلوه نمايد.
ممكن است تصور كنيم كه وقتی بلايی عمومی كه نتيجهٔ سرپيچی از دستورات خداوند است نازل شود، تر و خشك به آن آتش بسوزد و عدالت معنی خود را از دست بدهد. حضرت عبدالبهاء ما را مطمئن می سازند كه عدالت در بهترين حالت خود اجرا خواهد شد، حتی اگر به ظاهر، ما آن را نبينيم. در واقع ما در ا ين عالم فقط قسمتی از نمايشی را می بينيم كه تا ابد ادامه دارد. بسيار می شود كه اطفال بی گناه و ضعيفان ناتوان در دست ظالمان تبه كار گرفتار گردند.
حضرت عبدالبهاء می فرمايند:
“از برای اين نفوس در عالم ديگر، مكافات عظيمه است. اين نفوسرا اين صدمات، سببِ رحمت پروردگار گردد و موهبت كردگار؛ كه بهتر از صد هزار راحت دنيا و نشو و نما در اين دار فانی دنياست“
دعا و قانون طبيعت
بسياری از مردم در تأثير دعا و مناجات شك می كنند. آنها می گويند دعا نمی تواند قانون طبيعت را تغيير دهد. در پاسخ آنها به اين مثال توجه می كنيم: اگر آهن ربايی را روی براده های آهن بگيريم، ذرات براده از زمين جدا شده، جذب آهن ربا می شود. ما در قانون جاذبهٔ زمين دخالت نكرده ايم و آن را خنثی نساخته ايم، بلكه نيروی قوی تری فقط در آن نقطه كه براده ها قرار داشته وارد عمل شده است. اين نيروی قوی تر نيز دارای قانون و نظم مخصوص است.
شخص بهائی معتقد است كه دعا نيروی بالا تری را به فعاليت وا می دارد. نيرويی كه كمتر شناخته شده است. با وجود اين ناشناخته ماندن، هيچ دليلی وجود ندارد كه تصور كنيم اين نيرو خارج از قانون طبيعت و مخالف آن عمل می كند. شايد تحقيقات علمی در آينده، راز آن را كشف نمايد و به قانون و قاعدهٔ آن آگاه شود.
بعضی از مردم معتقدند كه اثر دعا ضعيف تر از آن است كه آثار عظيم و شگفت انگيز به آن نسبت می دهند. شايد با مثالی مطلب واضح و روشن گردد. آب فراوانی كه پشت سد بسيار بزرگی انباشته شده، با يك فشار اندك به كليد باز كنندهٔ دريچه، با فشار فراوان به پره های توربين پای سد می ريزد و توليد برق می نمايد و شهری كه شايد صدها كيلومتر دورتر از آن باشد نورانی می شود. يا با فشار يك كليد كوچك، جهت حركت كشتی بزرگی تغيير ميكند.
به اعتقاد بهائی قوه ای كه باعث اجابت دعا می شود، قدرت بی نهايت خداوند است. دعا كننده فقط سعی می كند با نيروی توجه و تكرار كلمات خداوند در دعا، كليد آن دريچه را بزند تا سيل مواهب و بخششهای الهی جاری گردد و سبب روشنی دل و جان گردد. اين مواهب عظيم و بی نهايت، هميشه آماده است. فقط كافی است كه ما با قوهٔ روحانی و توجه قلبی، مايل به كسب آن باشيم.
مناجاتهای بهائی
حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء مناجاتهای فراوانی را برای اوقات مختلف و منظورها و خواسته های گوناگون نازل فرموده اند.
مضمون اين مناجاتها و معانی عميق روحانی آن، هر صاحب فكر و انديشه ای را تحت تأثير قرار ميدهد. اما قدر و اهميت آن زمانی شناخته ميشود و قدرت فوق العادهٔ پنهان در آن، هنگامی آشكار می گردد كه انسان در زندگی روزانهٔ خود، اوقات منظم و مناسب و پيوسته ای را برای خواندن آن اختصاص می دهد.