تألیف: دکتر نصرت الله محمدحسینی
برای دانلود فایل PDF کتاب حضرت باب کلیک کنید.
فهرست مندرجات:
تاریخ چیست
تعریف شناخت
انواع شناخت
تعریف علم
طبقه بندی علوم
تعریف تاریخ شناسی
سرگذشت علم تاریخ
مقولات اصلیه در تاریخ نگاری
اوضاع جهان در زمان ظهور امر بدیع
مبشرین امر بدیع
مبشرین غربی
مبشرین شرقی
ایام کودکی و نوجوانی حضرت باب
ایام اقامت در بوشهر
سفر کربلا
ازدواج حضرت باب
اظهارامر حضرت باب
مسافرت جناب بسطامی به عراق
عزیمت جناب باب الباب به طهران
قیام حضرت بهاءالله برای انتشار امر حضرت باب
سفر جناب باب الباب به خراسان
سفر حضرت باب به حجاز
وقوع بداء در باب اجتماع کربلا
ایام شیراز پس از مراجعت از سفر حج
ایام اصفهان
از اصفهان تا آذربایجان
قیام جناب طاهره
ایام سجن ماکو
سجن چهریق
احتفال بدشت
محاکمه حضرت باب در تبریز
واقعه مازندران
واقعه نیریز
واقعه زنجان
شهدای سبعه طهران
شهادت حضرت باب
واقعه رمی شاه
داستان ازل
اصحاب حضرت باب
حروف حی بیان
دیگر اصحاب حضرت باب
منسوبان حضرت باب
آثار حضرت باب
انواع آثار مبارک
آثار نازله پیش از اظهار امر مبارک
رساله فقهیه
رساله سلوک
تفسیر سوره بقره
تفسیر سوره یوسف قیوم الاسماء
صحیفه مخزونه
صحیفه بین الحرمین
توقیع سلطان عبدالمجید
توقیع والی شوشتر
توقیع خصائل سبعه
کتاب الروح
تفسیر سوره کوثر
تفاسیر هاء
شرح دعای زمان غیبت
تفسیر القدر
توقیع سرّالهاء
تفسیر بسم الله
رساله ذهبیه
صحیفه اعمال سنه
رساله عدلیه
صحیفه عدلیه
رساله فروع عدلیه
صحیفه رضویه
تفسیر سوره توحید
تفسیر سوره حمد
تفسیر سوره والعصر
رساله اثبات نبوت خاصه
توقیع محمد سعید
رساله غناء
توقیع وقایع نگار
زیارتنامه شاع عبدالعظیم
توقیعات محمد شاه
توقیعات حاج میرزا آقاسی
دلائل سبعه
بیان عربی
بیان فارسی
کتاب الاسماء
کتاب پنج شأن
لوح حروفات
دیگر آثار حضرت باب
کتب مسروقه در سفر حج
تفاسیر آیات و اصطلاحات قرآنی
تفسیر احادیث و ادعیه اسلامی
توقیعات خطاب به علماء دین
توقیعات خطاب به برخی از حکّام
توقیعات خطاب به حروف حی و دیگر اصحاب
توقیعات خطاب به منسوبان مبارک
ادعیه
زیارتنامه
توقیعات در باب موضوعات متفرّقه
توقیعات خطاب به حضرت من یظهره الله
مقام حضرت باب
فهرست تصاویر
حضرت باب
شرح حیات و آثار مبارک و احوال اصحاب عهد اعلی
دکتر نصرتالله محمدحسینی
152 بدیع- 1995 میلادی
مؤسسهٔ معارف بهائی
دربارهٔ مؤلّف
دکتر نصرتالله محمدحسینی در سال 1314 شمسی در طهران متولّد شد. مراحل تحصیلی خود را در ایران ادامه داد و در سالهای بعد در کانادا به اکمال آن پرداخت.
وی دارای دانشنامهٔ لیسانس زبان و ادبیّات فارسی، فوق لیسانس، حقوق، فوق لیسانس جرمشناسی و دکترای حقوق میباشد.
دکتر محمدحسینی به تدریس در مدارس ابتدائی و متوسطه، مشاورهٔ حقوقی وزارت فرهنگ، کارشناسی و عضویت وزارت علوم و آموزش عالی، تدریس ادب فارسی و حقوق و جرمشناسی در دانشگاه طهران و مجتمع عالی آموزشی دانشکدهٔ توانبخشی، و چندین مدرسهٔ عالی از جمله مدارس عالی علوم بانکی، مددکاری اجتماعی، ترجمه، کار، پرستاری میثاقیه و نیز در کانادا به سمت مدرّس و جرمشناس و مشاور به کار اشتغال داشته و دارد.
دکتر محمدحسینی از سالیان گذشته به تحقیق در مسائل تاریخی پرداخته و نتیجهٔ تحقیقات خود را بصورت مقالات متعدد در مجلات امری به چاپ رسانده است.
دو کتاب «فورل، نابغهٔ بهائی» و «یوسف بهاء در قیومالاسماء» از این نویسنده توسط مؤسسهٔ معارف بهائی چاپ و منتشر شده است.
کتاب «حضرت باب»
صرفنظر از شرح و تفصیل وقایع مربوط به دیانت بابی و حیات پرحادثهٔ مؤسس بزرگوار آن که در متن هزاران دائرةالمعارف، کتب تاریخی، جزوات تحقیقی، رسائل علمی، نمایشنامههای هنری، مقالات ادبی و غیرهم، بطور تفصیل و یا موجز و مختصر درج گردیده شاید بدون اغراق در ظرف یکصد و پنجاه سال که از آغاز این نهضت روحانی میگذرد بیش از یکصد و پنجاه جلد کتاب مفصّل تاریخ، اختصاصاً در اینباره به رشتهی تحریر کشیده شده و بسیاری از آنها چاپ و منتشر گردیده است.
گرچه هرکدام از این آثار، خواه موافق و یا مخالف با توجّه به مقصد و منظور و طرزتفکر و اعتقادات نویسنده ارزنده و قابلتوجه میباشد، ولی در این میان کتابی که واجد همهٔ جنبههای تاریخی این آئین بدیع بوده و با توجّه به اقوال مختلفه و گاه ضدّ و نقیض سایر آثار گذشته نوشته شده باشد انتشار نیافته است.
کتاب حاضر تألیف جناب دکتر نصرتالله محمدحسینی در حقیقت رافع این نقیصه و تحقیقی دقیق در مجموعهٔ آراء و عقاید تاریخنگاران گذشته و حال در زمینهٔ تاریخ دیانت بابی و شاید بزرگترین و مفصلترین کتاب تارخی دربارهٔ حیات حضرت باب، مؤمنین اولیهٔ امر بدیع، وقایع اتفاقیهٔ دور دیانت بابی، شرح مبسوطی از آثار صادره از قلم حضرت رباعلی و مدّعای آن حضرت باشد که مؤسسهٔ معارف بهائی به تهیه و چاپ آن همت گماشته و اینک در دسترس دوستداران آثار ارزنده میگذارد.
مؤسسهٔ معارف بهائی
پیشگفتار
یکصد و پنجاه سال از ظهور مبارک حضرت باب میگذرد. شرح حیات آن حضرت بارها به رشتهی تحریر درآمده است، ولکن هنوز جای سخن بسیار است. هر تاریخنگار از شیوههای تاریخشناسی خویش مددگرفته و کار تازهای آفریده است. شاید درست باشد که بگوئیم آنچه پیوسته تازه است خود گذشته نیست بل نگاهی است که تاریخشناس به گذشته دارد. هر تاریخشناس به مدد یافتههای دیگران توصیف و سطح ادراک تاریخی تازهای میآفریند. تاریخ پویش مستمر واکنش میان تاریخشناس و واقعیات است. گفتگوی پایانناپذیری است میان حال و گذشته، اساساً تاریخ دیدن گذشته به مدد چشمان زمان حاضر و در پرتو مسائل مربوط به آن است.
کار تاریخنگار تنها ضبط مدارک و اسناد نیست بل ارزیابی آنهاست. همچنین نگارش تاریخ هرگز میسّر نیست مگر آنکه تاریخنگار بصورتی با ذهن قهرمانانی که در باب آنان مینویسد تماس یابد. البته هیچ تاریخنگار بهائی نمیتواند مدّعی شود که با فؤاد مطهّر مظهر الهی ارتباط یافته زیرا این امری است محال ولکن ارتباط با اذهان اصحاب و عشّاق طلعت حضرت باب از طریق بررسی دقیق شرح حیات و آثار آنان تا حدودی میسر است و همین ارتباط عامل اصلی آفرینش یک اثر جاودانه است.
تاریخ نبیل زرندی نمونهای گویا از این حقیقت است خصوصاً که نبیل با اصحاب حضرت باب سالها مأنوس بوده و خود از بطن وقایع عهد اعلی برخاسته است. تأثر از مظلومیت و حقانیت حضرت باب و اصحاب، نبیل را به قضاوت اخلاقی واداشته است. این حق تاریخنگار است، زیرا باعتباری ثمرهی تاریخ درس عبرت برای نسلهای آتی روزگار است. نهتنها نبیل که هر تاریخنگار دیگر نیز چون به پژوهش درخصوص حیات حضرت باب و اصحاب آن حضرت پردازد چنان شیفتهی جانبازی و وفاء آن بزرگواران میشود که با چشمانی اشکبار بر ستمکاران آن روزگار لعنت میفرستد.
نگارنده بیش از پنجاه سال است که به شرح حیات حضرت باب و اصحاب آن بزرگوار عشق میورزد. پنجاه سال اُنس و دوستی و عشق پایهای محکم دارد. هرکجا نام اصحاب را دیده آنان را چون دوستان دیرین خویش بیاد آورده است. در سالهای اخیر غالباً در رؤیاهای خویش با آنان زیسته و بوده است. در طی نگارش کتاب به کرات اشک در چشمانش حلقه زده و پس از اتمام شرح حیات و شهادت حضرت باب در تنهائی خویش دقیقهها بتلخی گریسته است.
نگارش تاریخ کاری بس دشوار است، زیرا تاریخ طبعی دوگانه دارد. به عنوان یک پژوهش علم است و به عنوان یک نوشته هنر است. تاریخنگار هم باید بشناسد و هم بیافریند. بدیهی است که توسل بیش از حدّ به اصول علمی و تخصصی نمودن کار تاریخنگاری اگرچه نزد غالب تاریخشناسان پسندیده است ولکن سبب میگردد که تاریخنگار اثر خویش را صرفاً برای تاریخشناسان بنگارد که البته عموم را از آن بهرهای نیست. لذا ارائه ارزیابی مدارک باید بگونهای باشد که لذت عقلانی و معنوی به همگان دهد.
کتاب حاضر بدین امید فراهم گشته که عموم را بکارآید، اگرچه گاه خصوصاً در گفتار سوم (معرفی آثار مبارک) عرصه بر نگارنده تنگ گردیده و ناچار از کاربرد برخی لغات و اصطلاحات و عبارات مشکل و پیچیدهی علمی و فلسفی بوده است.
گفتار نخست کتاب از جمله حاوی تعریف تاریخ است. نگارنده با نقل آراء تاریخنگاران برجستهی جهان قصد آن داشته که در حدّ توان خویش خوانندگان ارجمند را با تعاریف مختلف تاریخشناسی آشنا نماید و قضاوت در باب صحت آن تعاریف را بخود آنان واگذار کرده است.
آنچه در این پیشگفتار در باب تعریف تاریخ و مقولات پژوهش تاریخنگاری آمده اگرچه مأخوذ از نظریات برجستهترین تاریخشناسان جهان است ولکن جوهر اعتقادات نگارنده در باب تاریخ است و اصول و قواعد آن (و نیز محتوای گفتار نخست) در نگارش گفتار دوم که حاوی شرح حیات حضرت باب و اصحاب است موردنظر بوده است.
در گفتار دوم برای حفظ توالی وقایع گاه شرح زندگی اصحاب حضرت باب (و اعدای امرالهی) ضمن شرح حیات آن حضرت بیان گشته است. ولکن بخش مخصوصی نیز به احوال آن دسته از اصحاب که شرح حیاتشان در طی بیان احوال حضرت باب نیامده اختصاص داده شده است.
گفتار سوم کتاب در معرفی آثار حضرت باب است. مقصود اصلی از نگارش این جزء بیان علّت نزول، زمان نزول و مشخصات مخاطب و محتوای کلی هر اثر مبارک است. آثار حضرت باب در این گفتار اصولاً از لحاظ صوری و نه ماهوی باختصار معرفی شده است، زیرا بررسی ماهوی و تفصیلی توقیعات مبارک و توضیح دقایق و بدایع مندرج در آن آثار کار مجامع تحقیق است و نیاز به بیان مقدمات و تشریح اصطلاحات و عقاید خاص و نگارش کتب و رسالات عدیده دارد. سرانجام خاتمهی کتاب به بحثی پیرامون مقام حضرت باب اختصاص یافته است.
این کتاب اصولاً برای آن دسته از احبای فارسیزبان نگارش یافته که با شیوههای کلاسیک تاریخنگاری بزبان فارسی مأنوس بودهاند. تا شاید سبب افزایش شور و وجد و حال یاران گردد و غم دوری از خاک مقدّس ایران برای هزاران تن از آنان کاهش یابد.
اندیشهی نگارش کتابی در شرح حیات حضرت باب و اصحاب از همان آغاز کودکی در ذهن نگارنده قوت یافت. از مادر عزیزم بانو قدسیهی آل ندّاف سپاسگزارم که نخستین بار مرا عشق بهاء و خواندن و نوشتن و پژوهش آموخت.
همسر گرانقدر و محبوبم افسر عزیز مشوّق اصلیم در نگارش کتاب حاضر بود و اگر انجام این پژوهش مأجور است اجر آن حقّ اوست که بانهایت گذشت و صبر و استقامت مرا در اتمامش همراهی و یاری کرده است.
مرحمت و عنایت و تحسین معهد مقدّس اعلی خصوصاً طیّ دو مرقومهی مکرمهی مورخهی دوم شهرالسلطان 148 بدیع (بیستم ژانویهی 1992) و پانزدهم شهرالعلاء 149 بدیع (اشنزدهم مارچ 1993) دارالانشاء بیتالعدل اعظم الهی مسبب حقیقی اتمام این اثر و تشویقات مؤسسهی جلیلهی معارف بهائی همواره منبع امید و نیروی روحانی این عبد بوده است.
در پایان وظیفهی خود میداند که از خادم جلیل امرالله جناب عنایتالله عزیزی علیه بهاءالله که با نهایت محبت مؤسسه را در انتشار این کتاب یاری فرموده است سپاسگزاری نماید. از آستان جمال ابهی رجا دارد که این اثر ناچیز در درگاه ربّ عزیز مذکور آید و در ساحت یاران راستان مقبول شود.
برگ سبزی است تحفهٔ درویش
چه کند بینوا همین دارد
نصرتالله محمد حسینی
در شهر برنابی، بریتیش کلمبیا
گفتار نخست- مقدمات بخش نخست- تاریخ چیست؟
الف- تعریف شناخت
شناخت آدمی با احساس SENSATION پدیدههای جهان خاک آغاز میگردد. این احساس در درون او تعبیر میشود و بصورت ادراک PERCEPTION جلوه مینماید. اگرچه احساس مشترک است میان آدمیان و دیگر جانوران ولی ادراک ویژهی انسان است و بحقیقت موهبت یزدان است که از جهان جاودان بر این خاکدان افاضه گشته است. احساس زادهی برخورد غریزه با جهان خاک است. غریزهی آدمی کور است و جهان خاک نیز بیشعور است ولی بمدد فیض الهی از برخورد این دو پدیدهی ناآگاه شناخت آدمی پدیدار و امر بدیعی در طبیعت آشکار است. هر ادراک با ادراک پیشین مقایسه میشود و در نتیجه مفهوم CONCEPT شکل میگیرد. از تشکل مفاهیم CONCEPT FORMATION مراحل حکم JUDGEMENT و استدلال REASONING فرا میشوند و ذهن آدمی به انواع استنتاج چون استقراء INDUCTION و یا قیاس DEDUCTION دست مییابد. شناخت آدمی نتیجهی عبور ذهن او از همهی مراحل یاد شده است. (1)
ب- انواع شناخت
از نظر شناختشناسی یا دانششناسی EPISTEMOLOGY علم SCIENCE شناخت منطبق با واقعیت و یا نظام هستی است. بتصریح حضرت عبدالبهاء علم عبارتست از روابط ضروریه منبعث از حقایق اشیاء. هنر ART نیز بر واقعیت استوار است ولی علم بیشتر بر کمیت و هنر بر کیفیت تکیه مینماید. هم علم و هم هنر شناخت و یا مشاهدهی منظم واقعیت از طریق تجربه EXPERINCE و بمدد روشهای (METHODS) معین است. فلسفهی نگرشی کلی به جهان هستی است. در این جهانبینی، فلسفه از کلیات همهی آموختههای علمی و هنری موجود مدد میگیرد. علم (و هنر نیز) صرفاً به بررسی پدیدههای جهان مادی میپردازد ولی فلسفه از علم و هنر فراتر میرود و به بررسی حقیقت غائی (ULTIMATE REALITY) جهان هستی میپردازد. بدین اعتبار علم (و هنر نیز) بررسی نمودهای مادی است بکمک تجربه و فلسفه اصولاً شناخت کلی جهان است بمدد اندیشه و بخردی. فلسفه از علم فراتر میرود و عازم سرزمینی میشود که علم را بدان راهی نیست. فلسفه تعبیر مسائل مجهولهای چون خیر و شرّ، زیبائی و زشتی، جبر و اختیار و مرگ و زندگی است. (2) بهرحال هیچ علمی نیست که بر فلسفهی خاصی استوار نباشد.
حضرت عبدالبهاء در کتاب مبارک مفاوضات و در بحث موازین ادراک (صفحات 20-219) به یکی از مشکلترین مباحث فلسفی اشاره فرمودهاند و آن بررسی ارزش و اعتبار شناخت انسانی است. بفرمودهی مبارک هیچیک از موازین ادراک (حس، عقل و حتی نقل) کافی برای درک تمام واقعیت نیست و تنها بمدد فیض روح قدسی توان به آن رسید. بدیهی است که محدودیت میزان علم در برابر فیض روح قدسی هرگز ارزش پژوهش علمی را کاهش نمیدهد. زیرا علم ما را از جمود فکری، سوگیری و پیشداوری میرهاند و آمادهی پذیرش حقایق روحانی میسازد. بیتردید چون پژوهش علمی با کوشش روحانی توأم شود آثار جاودانهتری ببار میآورد.
پ- تعریف علم
بنظر جرج سارتنGEORGE SARTON، (2) ارنست نیگلERNEST NAGEL، (4) کارل پاپر KARL POPPER (5) و تامس کون (6) علم شناختی است منظم که بمدد روشهای معین بدست میآید و قوانین واقعیات را میکاود. بگفتهی آلبرت آینشتاین ALBERT EINSTEIN «علم تلاشی است بمنظور تطبیق تنوع تجارب حسی انسان با نظام منطقی یکنواخت اندیشهی او» (7).
سرانجام بنظر فرهنگ علوم اجتماعی گولد و کلب GOULD AND KOLB «علم مطالعهی منضبط و عینی پدیدههای قابل تجربه» است. (8) با توجّه به تعاریف یادشده میتوان گفت که علم شناختی است منظم که بمدد روشهای معین بدست میآید و قوانین واقعیات را میکارد. بدیهی است که تعریف مذکور ناظر به عناصر اصلی شناخت علمی است و باید توجّه داشت که کاوش علمی بیشتر بر پایهی کمیات استوار است برخلاف هنر که غالباض بر کیفیات تأکید میورزد.
ت- طبقهبندی علوم
گرچه از زمان تامس اکویناس THOMAS AQUINAS (74-1225) موضوع طبقهبندی علوم موردنظر پژوهشگران قرارگرفته (9) ولکن از نظر علمی پایگاه بلندی نداشته و غالباً بخشهای شناخت دینی و فلسفی با شاخههای علم آمیخته بوده است. از اوائل قرن بیشتم طبقهبندی علوم از لحاظ علمی مبنای دقیقتری یافته و اصولاً در میان پژوهشگران وحدت نظر نسبی بوجود آمده است. (10) درحال حاضر علوم را میتوان بترتیب زیر طبقهبندی و تعریف نمود:
- علوم فیزیکی PHYSICAL SCIENCES علومی هستند که به بررسی قوانین حرکات مادهی بیجان میپردازند. علوم فیزیک، شیمی، زمینشناسی و ستارهشناسی از آن جملهاند.
- علوم زیستیBIOLOGICAL SCIENCES که هدفشان بررسی قوانین حرکات مادهی جاندار است چون زیستشناسی، گیاهشناسی و جانور شناسی.
- علوم اجتماعی SOCIAL SCIENCES که اصولاً به قوانین مربوط به حرکات زندگی اجتماعی انسان میپردازند. علوم اقتصادشناسی، حقوقشناسی، روانشناسی، جامعهشناسی و تاریخشناسی از آن جملهاند.
تاریخ دیانت بابی و بهائی, [8/6/2021 1:16 AM]
6
ث- تعریف تاریخشناسی
بگفتهی کنتر CANTOR و اشنایدر SCHNEIDER دو پژوهشگر آمریکائی، برجستهترین تاریخشناسان جهان، علم تاریخ را به عنوان شاخهای از علوم اجتماعی به سه گونهی متفاوت ولی بسیار مرتبط تعریف نمودهاند:
- «تاریخ علم بررسی کردهها، گفتهها و اندیشههای آدمی در گذشته است».
- «تاریخ بیان شرح احوال آدمی است. اثری است از تخیل خلاق انسانی که مؤلف آن در تلاش است تا زندگی و اندیشههای مردمی خاص را که در زمانی معین میزیستهاند دوباره بیافریند».
- تاریخ مطالعهی احوال آدمی است از دیدگاههای اجتماعی و گذشته و حال».
کنتر و اشنایدر پس از ارزیابی، نقد و بیان کاستی و نارسائی هریک از تعاریف یاد شده مینویسند «تاریخشناس نهتنها در تلاش است تا آنچه را در گذشته واقع شده بیان نماید بل به دو پرسش اساسی: نخست- چگونه واقع شده؟ دوم- چرا واقع گردیده است؟ پاسخ میدهد.
تاریخشناس از چگونگی و چرائی زندگی فردی، کارکرد یک تأسیس اجتماعی، یک اجتماع و یا جامعه، یک حکومت، یک فرهنگ و یک نظام اقتصادی خاص ما را آگاه میسازد. به ما میگوید چگونه و چرا آن افراد، اجتماعات، حکومات، فرهنگها و یا نظامات اقتصادی خاص با شکست روبرو شدند و یا پیروز گردیدند.
این مسائل موضوعات اساسی در تاریخشناسیاند». بنظر کنتر و اشنایدر تاریخشناس باید دور از حبّ و بغض (سوگیری) BIAS و تعصب (پیشداوری) PREJUDICE و با بررسی دقیق فرضیات، اسناد و مدارک موجود و ایجاد رابطه میان واقعیات FACTS نظامی منضبط بیافریند و سپس به چگونه و چرای مربوط به حوادث تاریخ پاسخ دهد (11).
به عقیدهی ادوارد هلت کار EDWARD HALLET CARR «تاریخ پویش مستمر واکنش میان تاریخشناس و واقعیات است. گفتگوی (DIALOGUE) پایانناپذیری است میان حال و گذشته». بنظر تاریخشناس مذکور تاریخ اساساً دیدن گذشته بمدد چشمان زمان حاضر و در پرتو مسائل مربوط به آن است. بعقیدهی نامبرده کار مورخ ضبط مدارک نیست بل ارزیابی آنهاست. نگارش تاریخ هرگز میسر نیست مگر آنکه تاریخنگار بصورتی با ذهن قهرمانانی که در باب آنان مینویسد تماس یابد. کار تاریخشناس نه حبّ گذشته است و نه عدم اعتناء به آن بل تسلط بر آن و درک صحیح آنست تا زمان حاضر را نیز بخوبی ادراک نماید (12)
باید توجّه داشت که تاریخ طبعی دوگانه دارد. هم شاخهای از علم است و هم از هنر متأثر است. تاریخشناس تلاش میکند تا هم بشناسد و هم بیافریند. لذا هم تاریخشناسی HISTORIOLOGY میکند و هم تاریخنگاری HISTORIOGRAPHY. ارائه ارزیابی مدارک بشکلی که لذت عقلانی INTELLECTUAL PLEASURE به دیگران دهد کار هنری تاریخنگار است (13). تاریخ تصویری از گذشته بمدد تخیل و تعقل و بر پایهی مواد و مصالحی است که نسلهای پیشین بجای گذاشتهاند (14).
بنظر رابرت پال موهن ROBERT PAUL MOHAN تاریخ بعنوان پژوهش علم است و بعنوان یک نوشته هنر است. خواه علم باشد و خواه هنر، تاریخ متأثر از جوّ فکری و مهارت شخصی تاریخشناس است. هدف اصلی تاریخشناس پژوهش علمی و انتقادی در باب گذشته است. اگر این پژوهش با مهارت ادبی نگارش یابد بر ارزش کار تاریخشناسی بسی افزوده میشود. (15)
باید توجّه داشت که تاریخ بعنوان شاخهای عظیم از علوم اجتماعی با جامعهشناسی داد و ستد بسیار دارد تا آنجا که برخی ترسیم مرزهای روشن فاصل میان این دو شاخهی علمی را دشوار دانستهاند. شاید این عقیدهی قدیمی درست باشد که تاریخ اصولاً حوادث خصوصی SINGULAR یا SPECIFIC و جامعهشناسی حوادث عمومی GENERIC را میکاود. مثلاً ازدواج بعنوان یک تأسیس اجتماعی موضوع بررسی در جامعهشناسی است. حال آنکه ازدواج سقراط موضوع بحث در تاریخشناسی است. مفهوم تاریخ همواره با پویش زمان همراه است زیرا مطالعهی انسان در هر لحظهی معین، اگر قدری دقیقتر بموضوع بنگریم، کار دانش باستانشناسی است و مطالعهی انسان در لحظهی حاضر نیز وظیفهی جامعهشناسی است. لذا باید گفت که تاریخ به انسان بعنوان پدیدهای که تابع گذشت زمان است مینگرد (16).
از آنچه مذکور آمد برخی از عناصر تعریف تاریخشناسی مفهوم گشت. اما برای یافتن تعریفی جامع و مانع از تاریخ (در حدّ توان نگارنده) بیتردید مطالعهی نظریات تاریخنگاران عالم ولو باختصار ضروری است. این مقوله را تحت عنوان سرگذشت علم تاریخ مورد بررسی قرار خواهیم داد.
ج- سرگذشت علم تاریخ
اختراع خطّ و کشف تقویم راه را برای نگارش تاریخ باز کرد. نخستین بار تاریخنگاری در معابد و مراکز دینی شکل گرفت. از میان مردم قدیم آسیا شاید قوم یهود بیش از دیگران تاریخنگاری کردهاند نوشتههای آنان در کتاب مقدّس تورات آمده است. کتاب داوران و کتاب پادشاهان بحقیقت از شاهکارهای تاریخنگاری در عهد باستاناند. در میان ملل قدیم جهان تنها مردم یونان با یهودیان در این باب همسری کردهاند. تاریخنگاری در اروپا بهمت یونانیان شکل گرفته است یونانیان نخستین بار تلاش نمودند تا نگارش واقعات تاریخ از افسانهنویسی جدا شود و تکامل یابد. آنان تاریخ را شاخهای از ادب (ادبیات) میدانستند و نوشتههای تاریخی آنان بیشتر مربوط به تاریخ نظامی و سیاست بود.
بزرگترین تاریخنگار یونان باستان هرودوت HERODOTUS (425-484 پیش ازمیلاد) است که او را پدر تاریخ خواندهاند. هرودوت بیشتر بشرح جنگهای ایران و یونان پرداخته و اگرچه تاریخش ساده و قابل درک است ولی از سوگیری و پیشداوری آکنده است (17).
تاریخنگار دیگر یونانی گزنفون XENOPHON (حدود 355-430 پیش از میلاد) از شاگردان جوان سقراط بود. آثار او اگرچه حاوی برخی از اشتباهات مهم تاریخی است ولی اطلاعات ارزشمندی را برای نسلهای بعد بیادگار نهاده است. هدف اصلی گزنفون از نوشتن سرگذشت کوروش ارائهی تصویری است از یک نظام حکومتی منضبط و عادل که استاد او سقراط همیشه توصیه مینمود. (18)
پولی بیوس POLYBIUS (حدود 117-198 پیش از میلاد) مورخ دیگر اصلاً یونانی ولی ساکن شهر رُم بود. وی پایبند نظریهی ادواری CYCLICAL THEORY در تاریخ بود. وی عقیده داشت که زندگی حکومات تابع همان قوانین رشد و انحطاطی است که بر انسان و طبیعت حاکم است. بعقیدهی او حکومات پس از طی ادوار کودکی، جوانی، میانسالی و کهولت میمیرند. گاه پیدایش، رویش و مرگ حکومات را به فصول چهارگانهی سال تشبیه نموده است (19).
مورخ معروف دیگر یونانی بلوتارک PLUTARCH (126-46 میلادی) در نوشتههای خود تاریخ را به «تعلیم فلسفه با ذکر مثال» بدل ساخته است. این مورخ بیشتر به منابعی مراجعه کرده که نظر و غرض او را تأمین نموده و غالباً موثق نبوده است (20).
پس از یونانیان رومیان در تاریخنگاری بیش از دیگران دست داشتهاند. بزرگترین تاریخنگار روم باستان لیوی LIVY یا تیتوس لیویوس TITUS LIVIUS (سال 59 پیش از میلاد تا سال 17 میلادی) است. تاریخ وی از گنجینههای پرارزش عهد باستان است. اما شیوههای استفادهی این تاریخنگار از مدارک موجود اصلاً انضباط علمی ندارد و اثر او بیشتر به یک نثر حماسی میماند تا یک تاریخ انتقادی. جملاتی که در تاریخ خود بکارمیبرد تا حدودی روشن ولکن بسیار دراز است. کمتر به حقیقت توجّه دارد و بیشتر امیال و اغراض خویش را در تاریخنگاری دخالت میدهد. لیوی تقدیر الهی را در پیدایش و گسترش شهر رُم بسیار دخیل دانسته است. (21)
مورخ دیگر رومی که باید از او یاد کرد تاسیتوس TACITUS (حدود 117-55 میلادی) است. وی عمیقاً بدبین است و به روزگاران خوش گذشتهی رُم غبطه میخورد. علّت این بدبینی باید خونهای بسیاری باشد که در زمان او بعلت جنگهای داخلی در قلمرو امپراطوری رُم ریخته شده است. تاسیتوس بیش از هر مورخ دیگری تاریخ را از طریق شخصیات افراد و جوّی که بر گرد خویش آفریدهاند تفسیر کرده است. بجرأت میتوان گفت که هیچ نویسندهای در عهد باستان نتوانسته است چنین گالری جالبی از پیکرههای قلمی بوجود آورد (22).
در این بخش باید از تاریخنگار دیگری یاد کرد که اصلاً یهودی است ولکن بعلت تابعیت رومی و اشتغالش در بساط نظامی و اداری امپراطوری روم و اقامت بیش از سی سال در شهر رُم او را از تاریخنگاران رومی دانستهاند. نام این مورخ یوسیفوس JOSEPHUS (حدود 95-37 میلادی) و در آغاز جنگ یهود و رومیان (در قرن اول میلادی) حاکم جلیل بود. رومیان برای تضعیف روحیهی یهود یوسیفوس را وادار نمودند که وقایع تاریخی را مسخ نماید با وجود این احساسات برادرانهی او نسبت به قوم یهود از خلال نوشتههایش آشکار است (23).
ذکر تاریخ یوسیفوس در آثار حضرت عبدالبهاء آمده است و از جمله در لوح مبارک خطاب به جناب آقا سید حسین افنان میفرمایند: «حضرت مسیح روحی لهالفداء در زمان خویش شهیر آفاق نگشت. حتی در تاریخ اصلی یوسیفوس یهودی ذکر مسیح اصلاً نیست و طبع اول این تاریخ موجود است. ابداً ذکری از آن حضرت نیست ولی در طبع ثانی و ثالث مخصوصاً ادخال نمودند…».
در قرون وسطی در جهان اسلام و بویژه در سرزمین ایران تاریخ نگاران برجستهای ظهور نمودند که میتوان آنان را با تاریخنگاران یونان باستان مقایسه نمود. تاریخنگاری در اسلام از دو منبع نشأت گرفته است یکی قرآن شریف و دیگری سنّت و روایت. توضیح آیات قرآن و بیان شأن نزول هریک و نیز بیان احوال نفوسی که مخاطب این آیات بودهاند و پس از رحلت رسول اکرم نگارش شرح احوال و توضیح سنّت ایشان و روایات منقوله از آن حضرت و بیان احوال اصحاب و تابعان کمکم راه را برای تاریخنگاری بازکرد.
تاریخنگاران اسلامی بتدریج از توضیح مسائل مربوط به جهان اسلام پافراتر نهادند و به بیان احوال و عقاید ملل قدیمهی عالم و پیروان ادیان دیگر پرداختند. غالب تواریخ معروف اسلامی بعربی و برخی نیز بفارسی است.
ابن اسحق (قرن دوم هجری)، ابن هشام و بخاری (قرن دوم و سوم هجری) از جمله تاریخنگاران معروف اسلامیاند. واقدی (207-130 هجری قمری برابر با 822-847 میلادی) چند اثر معروف در زمینهی تاریخ دارد که از جمله «التاریخ الکبیر» و «فتوح الشام» را توان نام برد.
از محمد بن جریر طبری (310-226 هجری قمری برابر با 922-840 میلادی) تاریخنگار و فقیه برجستهی ایرانی کتاب «تاریخ الرسل و الملوک» بعربی و معروف به تاریخ طبری در دست است. این تاریخ وسیلهی ابوعلی بلعمی (فوت 363 هجری قمری برابر با 973 میلادی) به فارسی ترجمه شده و همراه با مطالب و اضافاتی چند بعنوان تاریخ بلعمی انتشار یافته است.
از میان مورخان نامی قرن چهارم هجری ابوالحسن علی بن حسین مسعودی (متوفی بسال 346 هجری قمری برابر با 957 میلادی) را میتوان نام برد که کتاب «مُروجالذهب» او بسیار معروف و درحقیتق یک دایرةالمعارف است.
از کتب مهم تاریخنگاری دو قرن چهارم و پنجم هجری تاریخ بیهقی است که بتاریخ مسعودی نیز شهرت دارد. این کتاب تألیف ابوالفضل بیهقی (470-385 هجری قمری برابر با 1077-995 میلادی) است. تاریخ بیهقی از بهترین آثار فارسی در تاریخنگاری است و دقت بیهقی در توضیح وقایع و ارائهی اسناد و مدارک شایان توجّه است. این کتاب از دید فرهنگشناسی نیز بسیار مهم و حاوی توضیحات جالبی از عادات و رسوم مردم زمان است.
از دیگر مورخان اسلامی میتوان از ابن بلخی (قرن پنجم هجری) ابن عساکر (قرن پنجم و ششم هجری) ابن خَلَکان (681-608 هجری قمری برابر با 1282-1211 میلادی) و صاحب کتاب معروف «وفیات الاعیان» یاد کرد.
در دو قرن هفتم وهشتم هجری چند تاریخنگار اسلامی میزیستهاند که شهرت فراوان جهانی دارند. از جملهی آنان علیبن محمد معروف به ابن الاثیر (فوت 630 هجری قمری برابر با 1232 میلادی) است که چند کتاب در زمینهی تاریخنگاری دارد و اهمّ آنها کتاب «کامل التواریخ» در تاریخ عالم از آغاز آفرینش تا سال 627 هجری قمری (1229 میلادی) است. این کتاب در سطح جهانی به تاریخ ابن اثیر معروف است. گزارش تحلیلی ابن اثیر از جنگهای صلیبی در نوع خود بینظیر است.
رشیدالدین فضلالله همدانی (718-645 هجری قمری برابر با 1318-1247 میلادی) صاحب کتاب مفصل و معتبر «جامعالتواریخ» از جملهی آن مورخان است.
اسمعیل بن علی معروف به ابوالفداء (732-627 هجری قمری برابر با 1331-1273 میلادی) صاحب کتاب «المختصر فی تاریخالبشر» معروف به تاریخ ابوالفداء از آن دسته است. حضرت عبدالبهاء در آثار مبارکه خویش گاه به تاریخ مذکور استناد فرموده و آن را از «تواریخ معتبرهی عربی» دانستهاند (24).
ابوزید عبدالرحمن ابن محمد معروف به ابن خلدون (808-732 هجری قمری برابر با 1405-1331 میلادی) نیز از مشاهیر مورخان عالم است. تاریخ او «کتاب العبر و دیوان المبتدأ و الخبرفی ایام العرب و العجم و البریر» از معروفترین کتب تاریخی در سطح جهانی است.
آرنولد توین بی ARNOLD TOYNBEE تاریخشناس برجستهی فقید انگلیسی در باب مقدمهی کتاب العبر ابن خلدون میگوید «در نوع خود بزرگترین اثری است که ذهن آدمی تا کنون آفریده است». (25)
میرخواند (وفات 904 هجری قمری برابر با 1498 میلادی) صاحب کتاب معروف «روضةالصفاء» بفارسی و خوندمیر (وفات 941 هجری قمری باربر با 1531 میلادی) نوهی دختری میرخواند مذکور و صاحب کتاب مشهور «حبیب السیر» از تاریخنگاران معروف اواخر قرون وسطی در جهان اسلاماند.
تاریخنگاری در جهان اسلام (و از جمله در ایران) تا اواخر قرون وسطی درخشش خاصّ داشت و از آن پس رو به افول نهاد. ولکن در مغرب زمین این شاخه از معرفت بشری اهمیت و شکل تازه یافت و شیوههای تاریخنگاری دگرگون شد.
فاصلهی میان دو قرن پانزدهم و هجدهم میلادی غالباً دوران انتقال TRANSITION خوانده میشود در این دوران بتدریج تفسیر انتقادی در تاریخنگاری آغاز میشود و سرانجام در قرن نوزدهم شکل پژوهش نسبتةً کامل علمی بخود میگیرد. سهم ماکیاولی MACHIAVELLI ایتالیائی، مونتسکیو MONTESQUIEW و ولتر VOLTAIRE فرانسوی در تحولات دورهی انتقال چشمگیر است.
ادوارد گیبون EDWARD GIBBON (1794-1737) تاریخنگار مشهور انگلیسی با تألیف کتاب معروف خود «تاریخ انحطاط و سقوط امپراطوری رُم» “THE HISTORY OF THE DECLINE AND FALL OF THD ROMAN EMPIRE” فصل تازهای در تاریخنگاری تحلیلی گشوده است. گیبون در تاریخ خود با یک نوع قضاوت اخلاقی به بررسی علل انحطاط و سقوط امپراطوری رُم پرداخته است (26).
شیوهی نگارش گیبون در تألیف کتاب مذکور بی نهایت مورد توجه حضرت ولی امرالله قرارگرفته و غالباً جلدی از مجلدات این کتاب حتی در سفر و نیز تا آخرین لحظات حیات مبارک همراه آن حضرت بوده است (27).
اما سرآمد تاریخشناسان قرن هجدهم ویکو VICO فیلسوف و تاریخنگار ایتالیائی است. ویکو بحقیقت نخستین بار شیوههای منضبط تحقیق تاریخنگاری را ارائه نمود. بنظر او دیگر تاریخ انحصاراً بیان احوال افراد، جنگها، قراردادها، اتحادها و سلسلههای پادشاهی نبود. بل عادات، قوانین، اشکال مختلف تأسیسات و سازمانهای اجتماعی و اقتصادی و تحول فلسفه و علم نیز میتوانست در متون تاریخی مورد بررسی قرارگیرد (28). کانت KANT آلمانی، تورگو TURGOT، کندرسه CONDORECET و سن سیمون SAINT SIMON فرانسوی نیز در قرن هجدهم در زمینهی دانش تاریخشناسی آراء ارزشمندی ارائه کردهاند.
از میان اندیشمندان و دانشمندان اروپائی که در قرن نوزدهم عقایدشان در شیوههای تاریخنگاری تأثیرات شگرفی داشته است میتوان از هگل HEGEL، نیچه NIETZSCHE، تئودور مامسن THEODOR MOMMSEN، کارل مارکس KARL MARX و لئوپولد فن رنکه LEOPOLD VON RANKE آلمانی، اوگوست کنت AUGUSTE COMTE و ارنست رنان ERNEST RENAN فرانسوی، هربرت اسپنسر HERBERT SPENCER، تامس کارلایل THOMAS CARLYLE و ویلیام استابز WILLIAM STUBBS انگلیسی، جرج بنکرافت GEORGE BANCROFT، فردریک جکسن ترنر FREDERICK JACKSON TURNER آمریکائی، لئوتولستوی LEO TOLSTOY و ماکسیم کوالوسکی MAXIM KOVALEVSKY روسی اشاره کرد.
قرن نوزدهم بحقیقت قرن پیدایش علم تاریخشناسی SCIENCE OF HISTORY است و این رشته از معرفت بشری خصوصاً بکوشش تاریخشناس آلمانی رنکه RANKE (1886-1795) معروف به «پدر تاریخنگاری جدید» بصورت دانشی منضبط مبتنی بر روشهای پژوهش علمی درآمده است. رنکه با کاربرد شیوههای سندی و زبانشناختی به اعماق عصرهای گذشته راه یافت. وی هم در پی صحت VERACITY اسناد بود و هم بدنبال اسنادی میگشت که به حادثهی مورد پژوهش جان VITALITY بخشد (29). اشتهار رنکه در دنیای تاریخنگاری مدیون شیوهی نگارش ادبی و هنیر او نیست. آثار او که بیش از 65 مجلد آن انتشار یافته در مقایسه با مثلاً آثار گیبون و بویژه کتاب «انحطاط و سقوط امپراطوری رُم» از این حیث در سطح پائینتری است. شهرت و توفیق رنکه در چگونگی کندوکاو او در علل حوادث تاریخی ملل جهان است. وی شیفتهی پژوهش در باب شخصیات افراد و ملل بود. تاریخ انتزاعی ABSTRACT HISTORY برای او جاذبهای نداشت. رنکه عمیقاً مذهبی بود و بتأثیر حتمی ارادهی الهی در تاریخ عقیده داشت. بنظر او کار اصلی تاریخشناس بررسی جریان تاریخ و تبیین مراحل منطقی تحول تاریخ شناسی نیست. وظیفهی او کشف این نکتهی دقیقه است که هر حادثهی تاریخی در عمل چگونه رخ داده است. رنکه توجّه داشت که اقوال مختلف در باب یک حادثهی تاریخی غالباً آکنده از سوگیری و پیشداوری تاریخنگاران است و در حقیقت غالب روایات تاریخی تصویری ممسوخ از خود حادثه است. کار تاریخشناس اینست که به مدارک و اسناد اصلی مربوط به هر حادثهی تاریخی رجوع کند و صرفاً به اقوال تاریخنگاران دیگر اکتفاء ننماید. بعقیدهی او در این کاوشها باید از شیوههای منضبط علمی مدد گرفت و حتی صحت مدارک و اسناد موجود را نیز وارسی کرد. موضوع چگونگی طبع و انتشار این اسناد، افراد و سازمانهائی که این اسناد را جمعآوری نمودهاند، همه و همه باید دقیقاً بررسی شود و صلاحیت آنها احراز گردد. در قرن هجدهم گردآوری و انتشار منابع و اسناد تاریخی کاری جدا از نگارش خود تاریخ بود. رنکه نوعی ائتلاف پدید آورد و مصراً عقیده داشت که تاریخنگاری بیبررسی دقیقه منابع نگارش کاری عبث است. بنظر او ارزیابی منابع تاریخی دانش و آموزش مخصوص میخواهد. بعبارت دیگر تاریخشناسی و تاریخنگاری کار متخصصان این رشته از معرفت بشری است و هرکس از عهدهی آن برنمیآید. بعقیدهی او تاریخ شاخهی مستقلی از علوم اجتماعی است.
این شاخه وسیعترین بخش از علوم اجتماعی است و لذا زمینههای مختلفی را دربرمیگیرد و یک تاریخنگار و یا تاریخشناس نمیتواند در همهی زمینهها پژوهش کند و باید در محدودهی تخصص خویش کارنماید (30).
بهرحال تاریخنگاران قرن نوزدهم بویژه رنکه راه را برای پژوهش علمی تاریخشناسات قرن بیستم بازنمودند. اما برخی از تاریخنگاران زمان ما عقیده دارند که توسل بیش از حدّ به اصول علمی و تخصصی نمودن کار تاریخنگاری سبب گردیده که عامه از آن روگردان شوند و تاریخنگاران صرفاً کتب خود را برای تاریخشناسان بنویسند. بنظر غالب تاریخشناسان دهههای اخیر تاریخنگار باید به مسائلی از گذشته توجّه کند که در حال حاضر زنده است و علل وجودی خود را از دست نداده است. لذا نگارش تاریخِ تحول و توسعهی اندیشهی انسانی اهمیت خاص یافته است. تأکید رنکه در تاریخنگاری بیشتر بر ملیت و خصائص ملی بود. اگرچه گاه بر وحدت اروپا نیز تصریح داشت.
در قرن بیستم بتدریج نوعی فلسفهی جهان وطنی ترویج یاف و تاریخنگاری نیز بسوی آن شتافت. تاریخنگاران و دیگر دانشمندان و اندیشمندانی که در تحولات تاریخشناسی قرن بیستم سهیم بوده و هستند بسیارند و ازجمله میتوان به کروچه COCE ایتالیائی، رابینسون ROBINSON، بیرد BEARD، فی FAY، دورانت DURANT و لنگر LANGER آمریکائی، اشپنگلر SPENGLER و مای نک MEINECKE المانی، کالینگ وود COLLINGWOOD، کار CARR برلین BERLIN، توین بی TOYNBEE و پاپر (اتریشیالاصل) انگلیس، پیرن PIRENNE بلژیکی، بلوک BLOCH فرانسوی و پوکراوسکی POKROVSKY روسی اشاره کرد. از میان نامبردگان کروچه، اشپنگلر و توین بی بیش از همه به تحول دانش تاریخنگاری در قرن بیستم مدد کردهاند و در اینجا عقاید آنان را باختصار بررسی میکنیم.
بندتو کروچه BENEDETTO CROCE (1952-1866) ایتالیائی عقیده داشت که کشف وقایع گذشته بصورت حقیقی بسیار دشوار است و همیشه گفتهی روسو ROUSSEAU را تکرار میکرد که: «تاریخ هنر انتخاب آن نوع دروغ است میان دروغها که به حقیقت نزدیکتر است» (31).
بنظر کروچه تاریخ بحقیقت آفرینش، گزینش و بینش ما از زمان حال است و نه ضبط گذشته. تاریخ صرفاً نتیجهی تفکر و لذا بخشی از فلسفه است. بگفتهی او تاریخ فلسفه است و فلسفه تاریخ است. تاریخ والاترین شکل فلسفه است که با تبیین هنری پرداخته میشود. بعقیدهی کروچه عقل تنها حقیقت هستی است پس تاریخزادهی تعقل است، تعقل در زمان حاضر بمنظور تفسیر گذشته. برای آنکه گذشته را دوباره بیافرینیم باید قضاوت کنیم و این قضاوت کار عقل است پس تاریخ همان فلسفه است.
آنچه که در تاریخشناسی کروچه اساسی است تلقی او از زمان است. بعقیدهی او زمان حال جاودانه است و گذشته را نیز در زیر پوشش خود میگیرد. گذشته و آینده از حال جدا نیستند بلکه بخشهائی از آنند. بعبارت دیگر گذشته و آینده صرفاً تقسیمات ذهنی و روانی در داخل زمان حالاند.
تلقی کروچه از ابدیت زمان حال او را به وحدت حقیقت و ذهن و نیز وحدت تاریخ و فلسفه میکشاند. واقعیات تاریخی خاطراتی از افعال تمام شدهاند و لذا به بخشی از زمان حال تعلق دارند که ما آن را گذشته مینامیم. هر واقعهی تاریخی از حیث همهی ویژگیهای خود بینظیر است و تکرار نمیشود. بدین لحاظ تاریخشناسی علم نیست بل فلسفه است. زیرا علم تابع تعمیمات تجربی، قوانین طبیعت و عینیت است حال آنکه کار تاریخشناسی بیشتر یک پویش ذهنی است تا عینی و لذا تاریخشناسی همان فلسفه است بعبارت گویاتر تفکر فلسفی روش تاریخشناسی است. مدرک واقعی تاریخشناس نیز پویش ذهنی خود اوست. اما ذهن تربیت شده، ذهنی که با منطق آشناست. زیرا منطق به ذهن تاریخشناس انضباط بینظیر میبخشد. این نکته بدان معنی نیست که تاریخشناس از اسناد مدارک موجود در خارج وجود خویش مدد نمیگیرد بلک بعکس همهی مدارک و اسناد موجود دقیقاً مورد بررسی تاریخشناساند ولی نه مدارک مرده. مدارکی که جان دارند و در ذهن تاریخنگار میدرخشند و با اصول و قوانین منطق نیز مباینت ندارند. حفظ و ارائهی این مدارک برای استفاده در تاریخنگاری کار هرکس نیست و نفوس خبره، تربیت شده و با انضباط میخواهد.
عقاید کروچه با همهی تأثیرش در غالب تاریخنگاران قرن بیستم مورد انتقاد شدید برخی از آنان نیز واقع شده است. افراط او در ردّ جنبههای علمی تاریخنگاری و احتساب تاریخشناسی بعنوان بخشی از فلسفه او را به کوتاهبینی در تصور قلمرو وسیع علوم اجتماعی متهم کرده است. گفتهاند کروچه با فلسفهی علم در قرن بیستم بخوبی آشنا نشده و اگرچه ظاهراً بسیار عقلگرا RATIONALIST بوده ولکن نظریات او غالباً بر پایهی عواطف شخصی استوار گشته است (32).
تاریخشناس دیگر قرن بیستم که آثارش در افکار تاریخنگاران غربی تأثیر بسزائی داشته اسوالد اشپنگلر OSWALD SPENGLER (1936-1880) آلمانی است. وی در کتاب «انحطاط غرب» و دیگر آثارش ضمن توضیح عقاید خویش در باب فلسفهی تاریخ تصریح میکند که دانش غرب خسته از تلاش بیحاصل سرانجام به آشیانهی روحانی خود برمیگردد (33). اشپنگلر عقیده دارد که رشد و تکامل فرهنگهای انسانی تاربع قوانین مشخص و معینی است و لذا پیشگوئی در تاریخشناسی کاری دشوار نیست. بعقیدهی وی تعیین سرنوشت انسان تنها با مطالعهی همزمان و تطبیقی همهی جنبههای فعالیت او میسر است و اصولاً بررسی حوزهی خاصی از تلاشهای انسان به پیشگوئی تاریخ منجر نمیشود (34).
بنظر اشپنگلر ارزیابی مطلوب یک واقعه هنگامی میسر است که جزئی از گذشتهی بسیار دور شده و نتایج خوب و بد آن بصورت واقعیات محسوس و ملموس درآمده باشد (35). اشپنگلر عقیده دارد که هر فرهنگ واجد شخصیت و روح اختصاصی خویش است ولی همهی فرهنگها تابع سرنوشت اجتنابناپذیر واحدند. هر فرهنگ پس از گذشت از منازل رشد به مرتبهی تمدن CIVILIZATION که مرحلهی پیش از زوال نهائی است میرسد و سپس میمیرد. بعقیدهی او مراحل خلاقهی فرهنگ غربی بپایان رسیده و مرگ قابل پیشبینی آن نزدیک است (36).
کتاب «انحطاط غرب» اشپنگلر اگرچه برای گروهی از تاریخشناسان بسیار جذاب و حاوی نکات دقیقه در باب ادوار تاریخی است ولکن انتقاد شدید برخی از پژوهشگران قرن بیستم را سبب شده است. بنظر دستهی اخیر کتاب مذکور کار قابل احترامی در جهان پژوهش فاضلانه بحساب نمیآید و بیش از حدّ قشری و در غالب جنبهها افراطی و گاه مانع عظیمی در طریق دانش واقعی تاریخشناسی است (37).
یکی از دیگر تاریخشناسان برجستهی قرن بیستم که عقاید و آثارش مورد نقد و بحث فراوان قرارگرفته و شهرتش عالمگیر گشته است آرنولد جوزف توینبی ARNOLD JOSEPH TOYNBEE انگلیسی (1975-1889) است. مهمترین و مشهورترین اثر او کتابی است عظیم در دوازده مجلد بنام «تحقیقی در باب تاریخ» “A STUDY OF HISTORY” که بحقیقت تصویری منظم از تاریخ انسانی و نظری اجمالی به آن است. از توین بی بعنوان خلاق مفاهیمی تازه از تاریخ و پیامبر بزرگ تاریخشناسی یاد گشته است. از سوی دیگر گروهی از تاریخشناسان معاصر آثار او را مخلوق تخیل شخصی، شاعرانه، متأثر از عقاید مذهبی خاص و فاقد روح علمی دانستهاند (38). توین بی در پاسخ انتقادات مخالفان و مورخان دیگر تصریح میکند که هدفش از همهی این تلاشها آنست که دانش تاریخی نسل حاضر را بعنوان یک دوربین قوی برای نگرش کلی به جهان هستی بکابرد (39).
در پاسخ کسانی که او را متأثر از عقاید شخصی مذهبی دانستهاند میگوید که دین محور اساسی تصویر من از جهان هستی است. اگرچه در آغاز مسیحیت را تنها دیانت مهم جهان و حاوی حقائق روحانیه میدانستم ولکن طی سالها دریافتهام که همهی ادیان متضمن بخشی از آن حقایقاند و اصول ادیان الهی یکی است (40).
توین بی در کتاب «تحقیقی در باب تاریخ» و دیگر آثار خود بظهور بیست و یک مدنیت CIVILIZATION مشخص و معین اشاره میکند و عقیده دارد که این تمدنها برهبری افراد اقلیتهای خلاقی تشکل و تکامل یافته و چون روح خلاقیت در آن رهبران نابود گشته مدنیتها نیز راه زوال گرفتهاند. توین بی برخلاف اشپنگلر انحطاط تمدن غرب را حتمی ندانسته است بل محتمل میشمارد.
برخلاف کارل مارکس که نیروهای اقتصادی را خلاق تاریخ میدانست توین بی عقیده داشت که عوامل روحانی به تاریخ انسانی شکل میدهند. توین بی تأسیس یک حکومت جهانی را در رأس دولتهای متخاصم کنونی الزاماً براساس تحلیل حوادث تاریخی عصر حاضر پیشبینی میکند (41). اگرچه توین بی نظریهی انحطاط تمدنها را بطورکلی از اشپنگلر اخذ کرده است ولکن بجای تشبیه ادوار مدنیتها به ادوار عمر موجودات زنده و مرگ الزامی آنها، به الگوهای اخلاقی توسل نموده و عقیده دارد ک تنها انحطاط اخلاقی سبب مرگ یک مدنیت میگردد (42).
منقدان آثار توین بی غالباً اظهار میدارند که اصطلاحات فرهنگ CULTURE، تمدن CIVILIZATION و جامعه SOCIETY و نیز خصائص مربوط به پیدایش و مرگ تمدنها در آثار او بخوبی تعریف و توضیح نگردیدهاند. بعبارت دیگر از آثار توین بی نمیتوان بتصریح دریافت که یک مدنیت چه زمان شکوفا و چه هنگام مضمحل و منقرض میگردد. توین بی در آثار خود و از جمله «تحقیقی در باب تاریخ» به امر بهائی و انتشار سریع آن اشاره کرده است (43).