زنان در کارهای مهم جامعه نقشی ندارند!؟
اثر: دکتر موژان مومن
ترجمه: دکتر کیومرث مظلوم
برابری زن و مرد تنها با کوشش در جهت بالا بردن مقام زن در اجتماع به دست نمی آید، بلکه به تغییری بسیار بنیادین، با هدف آفرینش جامعه ای که در آن ” ارزش های ویژۀ زن” بیشتر جلوه گر باشد، نیاز است. در حال حاضر قدرت، دارای بالاترین ارزش اجتماعی است و بنابراین اساس قضاوت دربارۀ مقام و ارج هر فردی بر آن پایه قرار می گیرد. در حالی که آئین بهائی، تعلیم می دهد که باید در پی آفرینش جامعه ای بود با ارزش های متفاوت که در آن خدمت، همکاری و همدلی دارای مقامی بس والاتر و ارجمندتر باشد. این بحث ما را در درک برخی دیگر از تعالیم بهائی مانند عدم مداخله در امور سیاسی نیز یاری می کند.
عنوان این گفتار خلاصه ای از تجربۀ زنان در تمام طول تاریخ و تقریباً در همه جامعه های انسانی را بیان می دارد. چرا زنان پیوسته در جامعه های ما به کنار گذاشته شده اند؟ چگونه می توان جامعه ای ساخت که در آن زنان نقشی مساوی با مردان داشته باشند؟ از آنجا که دیانت بهائی بر سر آن است که جامعه ای بیافریند که در آن نقش زنان برابر مردان باشد، باید دید ویژگی های چنین جامعه ای چیست. تاریخ هشتاد سالۀ گذشته جهان غرب نشان داده است که تنها نیّت های خوب برای بالا بردن مقام زن در اجتماع کافی نمی باشد.
برای شروع بحث لازم است قبل از هر چیز دریابیم که در جامعه ما چه مطالبی واجد اهمیت می باشند. ساختار جامعه ما را کارشناسان مردم شناسی ” پدرسالاری” یا “مردسالاری” می نامند. مفهوم این اصطلاح این است که در اجتماع ما فرمانروایی با مردان است. اما تنها این مسئله که زن یا مرد، قدرت را در دست داشته باشند، مطرح نیست؛ بلکه مسائل و ارزش های اجتماعی حتی در زمان هایی که وضعیتی استثنایی پیش آمده، مانند وضعیت بریتانیا در سال 1980 که هم رئیس کشور و هم نخست وزیر هر دو زن بوده اند، ادامه یافته است. این دو زن نتوانستند جامعه بریتانیا را از ” مردسالاری” به “زن سالاری” تبدیل کنند. این جامعه هنوز مردسالار و دارای ارزش های مردسالاری است. آنچه که در آن دوران اتفاق افتاد این بود که این دو زن در ساختار مردسالاری جامعه خود، افتخاراً در جای مردان نشسته بودند.
مردسالاری ارزش های اجتماع ما را تعیین می کند. ممکن است بتوان گفت که مردسالاری بینش ما را دربارۀ حقیقت می سازد (1) و سپس این ساختار برای ما به صورت حقیقت در می آید و در نتیجه تمام پنداشت ها و ارزش های آن بدون لحظه ای تفکر، جزء وجود ما می گردد.
حال ببینیم ارزش های جامعه مردسالاری که ما در آن زیست می کنیم در چیست؟ در مردسالاری بالاترین ارزش، قدرت است. آنان که قدرت دارند، افراد مهمی هستند، خبرها همه در مورد آنها است و آنچه می کنند، در صفحه های روزنامه ها و کتاب های تاریخ ثبت می گردد. بر عکس، آنان که قدرت ندارند مورد اعتنا نیستند، به حساب نمی آیند و حتی در ساختار جامعه “دیده” نمی شوند، یعنی هنگام تصمیم گیری ها، کسی به آنها اهمیت نمی دهد و در کتاب های تاریخ، ذکری از نامشان نیست.
یکی از مثال های بارز در این مورد، جامعه یونان در قرن پنجم و چهارم پیش از میلاد مسیح است. در آن دوره، تمدن یونان به اوج خود رسیده بود. آتن، مقرّ فیلسوفان بزرگی چون سقراط و افلاطون و ارسطو بود و اسکندر بزرگ بیشتر سرزمین های متمدّن آن روز را زیر فرمان داشت. از این دوره تاریخ به “عصر بزرگ و پر افتخار” یاد می شود. اما بزرگی و افتخار در رابطه با که؟ تنها در رابطه با آنانی است که در یونان، قدرت را به دست داشته اند. دربارۀ زنان آتن، کسی سخن نمی گوید، زنانی که آنها را از نظر عقلانی و جسمانی ضعیف می دانستند، در نوجوانی، ازدواج می کردند و از آن به بعد در چهاد دیوار خانۀ شوهر، بدون هیچ گونه حق و آزادی، زندانی می شدند. همچنین کسی از برده های آتنی حرفی به میان نمی آورد. آیا آن دوره برای آنان نیز “عصر بزرگ و پر افتخار” بوده است؟ جواب این سوال ممکن است منفی باشد، اما حقیقت این است که ما هیچگاه درباۀ آنان اطلاعی نخواهیم داشت زیرا در جامعه نادیده انگاشته شده اند و هیچ تاریخ نگاری هرگز به خود زحمت نداده است که افکار و احساسات آنان را دربارۀ تمدن یونان ثبت نماید. همین تجزیه و تحلیل در مورد تمام گروه های دیگری که فاقد قدرت بودند، صادق است. زنان، مستمندان، اقلیت های نژادی و قومی، بردگان، روستائیان و کارگران در تاریخ نادیده انگاشته شده اند.
یکی از دلایلی که مردسالاری با همه کوشش های انقلابی متعدد برای سرنگون کردنش، این جنین دوام یافته، این است که قدرت با خود، سرکشی و طغیان می آورد.
طلوعی دیگر(Tlgrm.in/tolouidigar)