اماءالرحمن در دیانت بهائی

زنان و جهان فردا – بخش سوم

در این جامعه ها اهمیت زنان برای این نیست که آنان دارای قدرت بیشتری هستند یا بر دیگران تسلط دارند، بلکه بیشتر به این دلیل است که در آن جوامع، قدرت، ارزش و اهمیت چندانی ندارد. در این قبیله ها مردان و زنان در کنار هم و با روح همکاری زیست می کنند نه اینکه با هم رقابت کنند.

به نظر می رسد که در گذشته هایی دور در بسیاری از جامعه ها و شاید در بیشتر آنها، زنان در کانون و مرکز توجه جامعه قرار داشتند(2). علت پایان یافتن چنین نظامی شاید به میزان واکنش های بین گروه های انسانی مربوط بوده است. تا هنگامی که انسان ها دور از هم بودند و برخوردهای بین گروه های همسایه اندک بود، زنان پیوسته در کانون توجه جامعه قرار داشتند، اما از زمانی که جمعیت گروه ها افزایش پیدا کرد و تماس بین گروه های مختلف و کنش و واکنش مابین آنها گسترش یافت، ناگزیر قدرت، تحول پیدا کرد و چیرگی گروهی بر گروه دیگر به میان آمد.

ویژگی های جامعه مردسالاری را می توان با دادن ارزش های زیاد به قدرت، اختیارات بی چون و چرا، کنترل، پیروزی، حق مالکیت، قانون، شجاعت و زور بازو توصیف نمود. مهم ترین کنش ها و واکنشها در این نظام، مبارزه برای دستیابی به قدرت و رقابت با هم است. هدفها راه های دستیابی را توجیه می کنند. نتایج را با واژه های پیروزی یا شکست باز می نمایند. در این جامعه تنها به کسانی که برنده شوند، جایزه می دهند و هیچ چیز به آنانی که در مسابقه کوشش کرده اند، تعلق نمی گیرد. مظهر مردسالاری، سنّت ها، نهادها، تمدن و کنترل طبیعت است. در چنین جامعه ای کوشش می شود تا اختیارات در نقطه ای متمرکز گردد زیرا از این راه می توان به قدرت های هر چه افزون تر دست یافت.

اما در جامعه ای که در آن زنان در کانون جامعه باشند، والاترین ارزش ها عبارتند از: پرورش و تربیت، روح افزایی، همدلی و شفقت، حساسیّت، احساسات طبیعی و غریزی، نوآوری و ابتکار، کار همراه با مهر و محبت و کمک به دیگران. مهم ترین کنش ها و واکنش ها در این نظآم، همیاری و همکاری است و راه های دستیابی به هدف، همانند هدف، دارای اهمیت می باشند. پیروزی و موفقیت با میزان بهتر شدن وضعیت همگان سنجیده می شود. مظهر چنین جامعه ای دنیای طبیعی است نه کنترل و فرمانروایی بر طبیعت.

حال ببینیم که مفهوم اصل برابری زن و مرد در آئین بهائی در رابطه با آنچه که بیان گردید، چیست؟ بسیاری گمان کرده اند که بر اساس این اصل باید به زنان همان قدرت و اختیاری را داد که در جامعۀ ما به مردان داده شده است. اما حضرت عبدالبهاء پیش بینی نموده اند که جامعه آینده دارای ویژگی های زنانه خواهد بود- جامعه ای که در آن قدرت اهمیت کمتری خواهد داشت، چنانکه می فرمایند:

” در ایام گذشته، عالم اسیر سطوت و محکوم قساوت و قوّت بوده و رجال (مردان)، به قوّۀ شدّت و صلابت، جسماً و فکراً بر زنان تسلط یافته بودند اما حال این میزان به هم خورده و تغییر کرده؛ قوّۀ اجبار رو به اضمحلال است و ذُکاء عقلانی و مهارت فطری و صفات روحانی یعنی محبت و خدمت که در نسوان (زنان)، ظهورش شدید تر است، رو به عُلُوّ و سُمُوّ و استیلاست. پس این قرن بدیع، شئونات رجال را بیشتر ممزوج با کمالات و فضائل نسوان نماید و اگر بخواهیم درست بیان کنیم، قرنی خواهد بود که این دو عنصر در تمدن عالم میزانشان بیشتر تعادل و توافق خواهد یافت.” (3)

در حقیقت حضرت عبدالبهاء برخی از واژه ها را که در گذشته مربوط به ارزش های مردانه در جامعۀ مردسالاری بود، دوباره تعریف کرده اند. به طور مثال، درباره واژۀ “پیروزی” یا به اصطلاح ایشان، “غالبیّت” می فرمایند: ” در دورۀ بهائی،… مظلومیت کبری، غالبیت است….” (4)

و در جای دیگر بیانی از حضرت بهاءالله را چنین نقل می فرمایند:

” پس نصرت، الیوم اعتراض بر احدی و مجادله با نفسی نبوده و نخواهد بود، بلکه محبوب آن است که مدائن (شهرها) قلوب که در تصرّف جنود نفس و هوی است، به سیف بیان و حکمت و تبیان مفتوح شود” (5)


طلوعی دیگر(Tlgrm.in/tolouidigar)