تعالیم دیانت بهائی

نگرشى کوتاه بر تعاليم اجتماعى آئين بهائى

نگارنده: حوريوش رحمانى

اديان الهى همواره نقش مؤثرى در رهبرى حيات اجتماعى بشر و شکل‌گيرى تمدنها داشته اند. الهام از تعاليم اديان بوده که عواطف و احساسات بشرى راتلطيف نموده و راهگشاى جوامع بسوى پيشرفت و ترقى گرديده است اديان پايه‌گذارمعنويّت و اخلاق بوده. انسانها را متوجّه جنبه روحانى طبيعت خود ساخته و بزندگى مفهوم بخشيده‌اند.

نقش دين را در ترقى روحانى انسان و شکوفائى تمدّن نميتوان انکار کرد. گرچه ممکن است امروزه اين سخن نزد بسيارى از مردم که شاهد پس‌گرائى جوامع در زير سلطه حکومتهاى دينى بوده و به همه مصائب ومظالمى که در طول تاريخ در زير پوشش مذهب وانگيزه‌هاى مذهبى بر انسانها روا داشته شده واقف هستند سخنى بس گزاف و نابجا باشد. ولی تحقيق و تعمق کافى در تاريخ تمدّن نمايانگر آنست که اديان همواره مشعل‌دار بيدارى و آگاهى در جوامع بوده و هدف وجهت براى زندگى بشر تعيين نموده اند. اکنون که قرنها از ظهور اديان ديرين گذشته است شايد درعمل غير ممکن باشد بتوان تأثير عميقى را که اين جنبش‌هاى روحانى بر جامعه گذاشته اند آنطور که بايد‌و شايد درک نمود، چه که در طول تاريخ گرايشها و تصورات پيروان اديان و بخصوص تعبير و تفسيرها و ديدگاههاى شخصى پيشوايان دينى که از حب و بغض خالی نبوده واکثراً با انگيزه جاه‌طلبى و دنياپرستى همراه بوده موجب انحراف اديان ازمسير واقعى خود گرديده است.

با توجّه باينکه اديان بزرگ پايه‌گذاران اصول وموازين اخلاقى بوده اند شايدبتوان تصور نمود که اگر اصولاً بشر بحال خود رها شده بود و پيامبران الهى هرگز ظاهر نشده بودند جامعه بشرى اکنون درچه شرايطى بود و انسانها از نظر اخلاقى و معنوى در چه موقعيّتى قرار داشتند؟ مطالعه وضع جوامع قبل و بعد از ظهور انبياى الهى نشان ميدهد که انتشار و نفوذ تعاليمشان ازميزان توحّش جامعه بنحو قابل ملاحظه‌اى کاسته است. جامعه‌هائى که قبل از ظهور پيامبران الهى در نهايت تدنّى و وحشيگرى بوده اند بعد از ظهور آنان و يا پيروى از تعاليم الهيه بناگهان تغيير جهت داده و همان مردم وحشى به انسانهائى شريف و بزرگوار تبديل شده اند. مثلاً ظهور حضرت موسى قوم بنى اسرائيل را ازبردگى وپستى نجات داد و به اوج بزرگى و اعتبار رسانيد تا جائى که انبياى بنى اسرائيل خود الهام‌بخش تمدّن يونان گرديدند. حضرت عبدالبهاء در اين خصوص ميفرمايند: “… در تواريخ متعدده مذکور که فلاسفه يونان مثل فيثاغورث اکثر مسائل حکمت الهيه و طبيعيه را از تلامذه حضرت سليمان اقتباس نمود و سقراط بسياحت شتافته با بعضى از اجله علماى ربّانى اسرائيلی ملاقات نموده در مراجعت به يونان بنيان اعتقاد وحدانيّت الهيه و بقاى روح انسانيه بعد از خلع لباس اجسام عنصريه راتأسيس نمود” (١)

همچنين ظهور حضرت بودا حيات معنوى مردم هند و ساير جوامع آن منطقه را تجديد نمود و پايه‌گذار تمدّنى شکوفا در آن مناطق گرديد. ظهور حضرت مسيح تمدّن اروپا را بنيان نهاد و مسيحيّت در طى قرنها مشعل معنويّت و اخلاق را‌در بسيارى از جوامع در سراسر جهان فروزان نگهداشت. ظهور حضرت محمّد موجب اتّحاد قبائل متخاصم عربستان گرديد بطوريکه از بطن قبائلی وحشى که پيوسته با هم درجنگ و ستيز بودند جامعه جديد متّحدى ظهور نمود و تمدّنى بنيان نهاد که دامنه وسعتش از هند تا اسپانيا کشيده ميشد و با تأثيرگذارى بر اروپائيان، عاملی براى رنسانس اروپا گرديد. حضرت عبدالبهاء در رساله مدنيه اين معنا را چنين تأييد فرموده‌اند:

” اقوام و طوائف متوحشه اقليم حجاز قبل ازاشتعال سراج وهاج نبوت کبرى در زجاجه بطحا جاهلترين قبائل و متوحش‌ترين طوائف عالم بودند… لکن بعد از طلوع نير آفاق در آن خطّه و ديار از تربيت آن معدن کمال و مهبط وحى ذى الجلال و فيوضات شريعت مقدسه الهى در مدّت قليله در ظل کلمه وحدانيت جمع شده اين جمهور اشخاص متوحشه در جميع مراتب انسانيه و کمالات بشريه چنان ترقى نمودند که کل ملل عالم در آن عصر مبهوت و متحيّر گشتند…” (٢)

در واقع نقش مؤثّرى که اديان الهى در پيشبرد تمدّن داشته‌اند انکار ناپذير است. ولی آنچه که از نظر کسانى که منکر اين تأثير هستند پنهان مانده حرکت تکاملی اديان الهى و يا باصطلاح اهل بها استمرار ظهورات الهيّه است. اگر از اين ديدگاه به تحولات تاريخى بنگريم همه مسائل بنحو ساده اى قابل توجيه خواهد بود.

اصل استمرار ظهورات الهيه در واقع نمايانگر ديدگاه آئين بهائى در مورد تاريخ و فلسفه تاريخ ميباشد. بهائيان نيروهاى روحانى را عامل اصلی حرکت تاريخ و شکل‌گيرى تمدنها ميدانند. در بين فلاسفه و پژوهشگران تاريخ آرنولد‌توين بى A. Toynbee مورخ انگليسى نظر مشابهى دارد. او بر خلاف مارکس که حرکت تاريخ را بر مبناى نيروى اقتصاد و انگيزه هاى مادى ميدانست. معتقد است که قواى روحانى شکل دهنده تاريخ و عامل پيشبرد تمدن ميباشند. جالب توجّه آنکه آرنولد توين بى در بحث از تحولات ادوارى تاريخ و مراحل رشد و سقوط تمدنها، در مورد آينده جهان و برخورد بين تمدن شرق و غرب به جنبشهاى روحانى جديد و از جمله آئين بهائى اشاره نموده از آن بعنوان مرحله اوّليه شکل‌گيرى يک دين برتر که احتمالاً نويد دهنده تمدن شکوفاى آينده خواهد بود نام ميبرد.(٣)

بديهى است امروزه اديان کهن با مشکل بزرگى روبرو هستند. ديگر هيچيک از آنها نفوذ و تسلط گذشته را ندارند تعاليمشان با شرايط کنونى جهان تطابق ندارد و با واقعيّات زندگى روزمره بشدّت در تضادى آشکار قرار ميگيرد. بسيارى از رهبران مذهبى خود بر اين حقيقت واقفند، گرچه سعى ميکنند آن را ناديده بگيرند تلاشهاى فراوانى از ناحيه علماى مذهبى جهت هم آهنگ نمودن احکام پيامبران گذشته با نيازهاى اين زمان بعمل آمده ولی با همه اين کوششهاى پى‌گير نتيجه اى حاصل نشده است در واقع نفس اين تلاشها خود مؤيّد آنست که پيشوايان دينى نيز عليرغم گرايش‌هاى تعصب‌آميز خود بطور ضمنى به لزوم تجديد دين معترف هستند. اهل بهاء را اعتقاد بر آنست که پيامبران الهى مربيان بشريّت هستند که بر اساس يک قانون کلّى روحانى و بر حسب نيازهاى جوامع بشرى، درزمانهائى که جامعه دچار رکود معنوى ميگردد ظاهر ميشوند و با ظهور خود موجب پيشرفت و ترقى روحانى انسانها و شکوفائى تمدّن ميگردند.

در واقع تاريخ، داستان رشد بشريت است. همه جنبه هاى زندگى بشر درچهارچوب تاريخ در حال تکامل و ترقى است، چه که اصولاً تحرک و پيشرفت لازمه زندگيست و سکون وتوقف پيام‌آور مرگ. امّا متأسفانه گوئى افراد بشر از اين واقعيّت غافل مانده‌اند چه که ملاحظه ميشود با اينکه دين يکى ازجنبه هاى حيات اجتماعى بشر است پيشوانان و پيروان هريک ازاديان کهن بدون استثناء دين خود را نقطه پايان حرکت دينى در تاريخ حيات بشر ميدانند و بر اين باورند که احکام و تعاليم دينى آنها ابدى و تغيير ناپذير است و با سرسختى خاصى بر اين عقيده پافشارى دارند، حال آنکه اين اعتقاد همه تلاشهاى بشرى را درجهت پيشرفت نفى ميکند و دين را از ساير جنبه هاى زندگى جدا و آنرا با مسائل اجتماعى روز نامرتبط ميسازد. در نتيجه دين جنبه عملی خود را از دست ميدهد و وارد محدوده تخيلات و خرافات ميشود و در نهايت سدى در راه پيشرفت ايجاد مى نمايد. شايد بتوان گفت ديانت بهائى اوّلين دينى است که بصراحت ازلزوم استمرار فيوضات الهى و يا حرکت تکامل اديان سخن گفته است.

بطور کلّى تعاليم اديان بر دونوع است. اوّل تعاليم فردى است که روابط انسان را با همنوعان خود و با عالم خلقت مشخص ميسازد مانند درستى، صداقت، پرهيزکارى، رحم و شفقت، نيکوکارى، بخشش و غيره اين اصول کلّى اخلاقى جزو تعاليم همه پيامبران الهى ميباشد و در واقع وجه مشترک اديان است. البته با ظهور هر پيامبر، اين تعاليم نيز تجديد ميشود و نيروى معنوى جامعه که در طول زمان به تحليل رفته تقويّت ميگردد.

دسته ديگر تعاليم اجتماعى است که با شرايط زمان و بر حسب بلوغ فکرى جامعه در حال تغيير و تحول ميباشد و در واقع اين دسته از تعاليم است که با ظهور پيامبران تغيير ميکند. حضرت عبدالبهاء اين مسئله را چنين توضيح فرموده اند:

” هر دينى ازاديان الهى منقسم به دو قسم است يک قسم اصل است که تعلّق به عالم ابدى دارد و آن بيان تعاليم الهيه و مبادى اصليه و ظهور محبّت الله است که منطوق همه اديان بوده و لن يتغير و لن يتبدل است قسم ثانى فرع است که تعلّق به جسمانيات يعنى معاملات دارد و بحسب ترقى انسان و اقتضاى زمان و مکان در هر شريعتى تغيير و تبديل پيدا کند”(٤)

بررسى دقيق تعاليم اديان خود نمايانگر ميزان رشد جامعه بشرى مقارن ظهور آنها ميباشد. ده فرمان حضرت موسى تعاليم اخلاقى ساده و اوّليه ايست که اکثراً به اخلاق فردى و روابط فرد با خانواده و در نهايت همسايگان مربوط ميشود و بيشتر بصورت قوانين قاطع اخلاقى ميباشد که لازمه تربيت قومى است که در شرايط خشن اوّليه زندگى ميکنند. تعاليم حضرت مسيح با ملايمت ومحبّت بيشترى همراه است ولی باز کلاً به زندگى فردى مربوط ميگردد. بطور کلّى تعاليم اجتماعى اديان کهن ازمرز همسايگى فراتر نميرود چه که اجتماعات بشرى در آنزمانها ارتباط زيادى با يکديگر نداشتند و روابط انسانها عموماً منحصر به محدوده همسايگى بود٠

در اسلام، تعاليم اجتماعى اندگى پيشرفته‌تر ميگردد و ارتباط و اتحاد قبايل را مطرح ميسازد و از اينرو در مورد اداره امور اجتماعى نيز مسائلی عنوان گرديده است در واقع اسلام باعث اتّحاد قبائل عرب شد و فکر تشکيل ملّت واحد اصولاً از تعاليم حضرت محمّد سرچشمه گرفته است. امّا اکنون دوران ملّت‌سازى به مراحل پايانى خود رسيده و جامعه بشرى به مرحله بعدى تکامل خود يعنى وحدت جهانى وارد ميشود از اينرو ديانت بهائى که در اين زمان ظاهر شده است مبادى و اصولی ارائه ميدهد که با نيازهاى اين دوره از‌زندگى بشر هم‌آهنگى دارد. تعاليم بهائى تماماً متناسب با مرحله بلوغ جامعه بشرى و در جهت تأسيس يک مدنيّت جهانى پيشرفته ميباشد که با اصلاح “مدنيّت الهى” و يا “ملکوت الهى” تعبير گرديده است. ذيلاً با مرورى کوتاه، بعضى از تعاليم اجتماعى آئين بهائى را که پاسخگوى نيازهاى اين مرحله ازتکامل معنوى انسان است مورد بررسى قرار ميدهيم:

وحدت عالم انسانى

رسالت اصلی حضرت بهاءالله تحقّق اتّحاد ملل عالم ميباشد. اين اتّحاد نشانه اوج تمدّن و بلوغ نوع انسان است. حضرت ولی امرالله ديانت بهائى را آخرين و‌والاترين مرحلهٴ تکامل حيات جمعى انسان بر کره ارض توصيف فرموده‌اند.(٥) ميتوانگفت که جامعه بشرى پس از طى مراحل مختلف و شکل‌گيرى‌هاى گوناگون، بتدريج در طول تاريخ در واحدهاى اجتماعى بزرگترين متّحد گرديده و اکنون به مرحله اوج تکامل خود که وحدت تمامى نوع بشر ميباشد نزديک شده است. تعاليم حضرت بهاءالله راهگشاى اين اتّحاد شگوهمند و پاسخگوى مشکلات و معضلات اين زمان است، زمانى که مقدر شده است اتّحاد بشرى سراسر کره زمين را در برگيرد.

در حقيقت وحدت عالم انسانى محور اصلی اکثر تعاليم اين ظهور اعظم است، ظهورى که داراى چنان قدرت و قابليّتى است که قادر است بشريّت را در نيل به بالاترين مرحله تکاملی حيات جمعى خود که دوران بلوغ عالم انسانى است يارى دهد. حضرت بهاءالله با خطابى محبّت‌آميز مردم جهان را اين چنين به وحدت و يگانگى دعوت مى‌نمايند:

“‌اى دانايان امم از بيگانگى چشم برداريد و به يگانگى ناظر باشيد و باسبابى که سبب راحت و آسايش عموم اهل عالم است تمسّک جوئيد. اين شبر عالم يک وطن و يک مقام است”(٦)

همچنين ميفرمايند:

“‌اى احزاب مختلفه باتّحاد توجّه نمائيد و بنور اتّفاق منور گرديد لوجه‌الله در مقرى حاضر شويد و آنچه سبب اختلاف است از ميان برداريد”(٧)

و نيز درلوح دنيا ميفرمايند: “آنچه سبب اختلاف و فساد و‌نفاق است از کتاب محو نموديم و آنچه علّت الفت و اتّحاد واتّفاق است ثبت فرموديم”(٨)

در واقع انبياى الهى همه پيام‌آور محبّت و اتّحاد بوده اند چنانچه در هر ظهور جديد بر حسب مقتضيات زمان و موقعيّت زندگى اجتماعى حلقه اتّحاد انسانها را وسيع‌تر کرده اند. حضرت عبدالبهاء در مورد اهميّت اتّحاد و همچنين نقش سازنده دين در ايجاد الفت واتّحاد در بين نوع انسان ميفرمايند:

“اين واضح و معلوم است که اعظم وسائط فوز و فلاح عباد و اکبر وسائل تمدّن و نجاح من فى البلاد محبّت و الفت و اتّحاد کلی بين افراد نوع انسان است و هيچ امرى در عالم بدون اتّحاد و اتّفاق متصوّر و ميسر نگردد و در عالم اکمل وسائل الفت و اتّحاد ديانت حقيقيه الهيه است” (٩)

باين ترتيب حيات اجتماعى بشر که سير تکاملی خود را از اجتماعات کوچک آغاز کرده در اين زمان وارد مرحله جهانى شدن ميشود و البته اتّحاد و اتّفاق انسانها نيز بايد در ابعادى جهانى جلوه نمايد تا راهگشاى تمدّن و رفاه نوع انسان گردد. در مورد سرنوشت محتوم بشريّت که اتّحاد جهانى است حضرت ولی امرالله ميفرمايند:

“‌اتّحاد خانواده و قبيله و تأسيس حکومت شهرى و وطنى بکلی بعد از ديگرى به محک تجربه آمده و با موفّقيّت تحقّق يافته است. حال اتّحاد جهانى هدفى است که بشر پريشان بسويش روان است”(١٠)

صلح عمومى

استقرار يک صلح پايدار که در سايه آن مردم جهان بتوانند در رفاه و آسايش زندگى کنند و به پيشرفتهاى مادى و معنوى نائل گردند از ديرزمان يکى از آرزوهاى بشريّت بوده است. متفکّرين و مصلحين اجتماعى هر يک در زمان خود کوشيده اند تا براى تحقّق اين رؤياى ديرينه راههائى بيابند.

صلح جهانى در واقع يکى ازوعود کتب مقدّسه ميباشد. بنيان‌گذاران اديان بزرگ جهان همه باتّفاق تحقّق اين صلح را که طليعه مدنيّتى درخشان و آغاز دوران طلائى حيات جمعى نوع انسان ميباشد نويد داده اند. امروز استقرار صلح جهانى بعنوان بزرگترين آرمان و مهمّ‌ترين هدف بشريّت بيش از پيش اهميّت حياتى پيدا کرده است.

در بيانيّه بيت العدل اعظم “وعده صلح جهانى” که در سال ١٩٨٦ به سراى دول جهان ابلاغ گرديده آمده است:

” اين اوّلين بار در تاريخ جهان است که ميتوان تمام کره زمين را با وجود اختلافات بيشمار مردمش بشکل يک واحد مجسم کرد. پس استقرار صلح جهانى نه تنها امکان دارد بلکه اجتناب ناپذير است و مرحله ديگرى ازترقى و تکامل عالم است که بقول يکى از متفکرين بزرگ مرحله جهانى شدن عالم بشرى است” (١١)

امروزه با پيشرفت علوم و صنايع، يکپارچکى جهان کاملاً آشکار گرديده وملل جهان بيش از پيش بيکديگر همبستگى پيدا کرده اند. در حقيقت اتّحاد ملل جهان از نظر مادى تحقّق يافته است ولی وجدان جمعى بشر هنوز اين واقعيت را درک نکرده و اين اتّحاد را نشناخته است و قصور در شناسائى اين واقعيّت است که براى نوع بشر اينهمه رنج و الم ببار آورده وجهان را به بن‌بست کشانده است. حضرت بهاءالله بيش از يک قرن پيش با ارسال پيامهائى، فرمانروايان جهان را متوجّه ابعاد عظيم اين مصائب و مشکلات فرمودند. ولی متأسفانه اين پيام ملکوتى ناشنيده انگاشته شد و در نتيجه بشريّت متحمل مصائب فراوانى گرديد که هنوز هم ادامه دارد چنانچه ميفرمايند:

“‌ارياح يأس از جميع جهات در عبور‌و‌مرور است وانقلابات واختلافات عالم يوماً فيوماً در تزايد. آثار هرج و مرج مشاهده ميشود چه که اسبابى که حال موجود است بنظر موافق نمى‌آيد” (١٢)

جنگها، انقلابات و رويدادهاى وحشت‌بار و اسف‌انگيز قرن بيستم و همه مشکلات ونابسامانى هائى که هنوز هم بشريّت با آن روبروست، خود نمايانگر تحقق اين پيشگوئى است.

حضرت بهاءالله چگونگى نيل به صلح را به سران دول پيشنهاد فرموده و از آنها خواسته‌اند تا با تشکيل يک انجمن عمومى، در اين مسئله مهمّ مشورت نمايند:

“لابّد بر اين است مجمع بزرگى در ارض برپا شود وملوک و سلاطين درآن مجمع مفاوضه در صلح اکبر نمايند”(١٣)

حضرت عبدالبهاء با اشاره به اهميّت صلح عمومى و حياتى بودن آن فرموده‌اند:

” تا رايت صلح عمومى بلند نگردد محکمه کبرى عالم انسانى تشکيل نشود و جميع امور مابه‌الاختلاف دول و ملل در آن محکمه قطع و فصل نگردد عالم آفرينش آسايش نيابد بلکه هر روز بنيان بشر زير و زبر گردد و آتش فتنه زبانه کشد و ممالک قريب و بعيد را مثل خاکستر کند جوانان نورسيده هدف تير اعتساف گردند اطفال مظلوم يتيم و بى‌پرستار مانند، و مادرهاى مهربان در ماتم نوجوانان خويش نوحه و ندبه نمايند شهرها خراب شود و ممالک ويران گردد چاره اين ظلم و اعتساف، صلح عمومى است” (١٤)

آنچه در اينجاحضرت عبدالبهاء حدود صد سال پيش در مورد جامعه بشرى جامعه‌اى که با سرسختى از قبول پيام شفابخش الهى سرباز ميزند توصيف فرموده اند واقعيّت تلخى است که در طى يک قرن اخير در نقاط مختلف جهان به دفعات تکرار شده است و متاسفانه هنوز هم مردم جهان با وحشت فراوان روزانه شاهد صحنه هائى ازاين تجارب دردناک هستند.

تساوى‌حقوق زن ومرد

نابرابرى حقوق زن ومرد از ابتداى تاريخ تمدن بشرى تقريباً در همه جوامع کم و بيش وجود داشته است. زنان با اينکه نيمى از جمعيّت جهان را تشکيل ميدهند‌بلحاظ آنکه شايد از نظر قواى جسمانى ضعيف‌تر از مردان هستند در طول تاريخ که پيوسته قدرت جسمانى غلبه داشته و جوامع بر اساس زور اداره ميشده از حقوق اجتماعى و انسانى خود محروم بوده اند. در تمامى طول تاريخ، زنان در همه نقاط جهان شهروند درجه دوّم بوده و تحت سلطه مردان قرار داشته اند مثلاً حتىٰٰ تا قرن نوزدهم در انگستان زنان شوهردار قانوناً حقّ مالکيّت نداشتند و از شرکت در امور اجتماعى محروم بوده اند.(١٥)

تنها در طى صدوپنجاه سال گذشته بوده که زنان در امور اجتماعى به پيشرفت‌هاى بيسابقه اى نائل شنده اند بطوريکه در همه کشورهاى دموکراتيک از حق راًى مساوى با مردان برخوردار شده اند. همچنين به عضويّت مجالس قانونگذارى انتخاب شده و به سمت هاى وزارت انتصاب يافته و حتّىٰ در چند مورد به نخست وزيرى رسيده اند. با اين حال اين پيشرفتها بسيار محدود بوده است و در سطح جهان، زنان براى برخوردارى از تساوى کامل با مردان هنوز راه درازى در پيش دارند.

بطور کلّى وضع زنان در جهان رضايت‌بخش نيست. هنوز تعصّبات کهنه در مورد آنان وجود دارد بطوريکه تعداد زيادى از زنان که در معرض حمله و خشونت حتّىٰ در خانواده خود واقع ميشوند خود شاهدى است بر اين واقعيّت دردناک. در اکثر کشورهاى جهان سوّم وضع بسيار اسف‌انگيزتر است. ميزان تلفات اطفال در بين دختران بيشتر از پسران است هرچند که دختران از نظر بيولوژيکى قوى‌تر از پسران هستند. در اين کشورها دختران از تحصيلات کافى برخوردار نيستند وغالباً مجبور به پذيرفتن ازدواج‌هاى تحميلی ميشوند و در معرض انواع رفتار خشونت‌بار و الزام به فحشاء قرار ميگيرند.

از نظر اقتصادى نيز زنان در طبقه پائين‌ترى از مردان قرار دارند. بر طبق گزارش سال ١٩٨٠ سازمان ملل متّحد، زنان در حاليکه ٥٠ در صد جمعيّت جهان و يک سوّم نيروى کار رسمى را تشکيل ميدهند تقريباً معادل دو سوم مجموع ساعات کار رسمى کار ميکنند و درآمدشان فقط يک دهم درآمد کلّ است و کمتر از يک درصد مالکيّت جهان را دارا ميباشند.

با توجّه باينکه در طول تاريخ در اکثر جوامع، زنان از تحصيل علم محروم بوده اند و حتّىٰ در آخرين سالهاى قرن بيستم، بر طبق گزارش سال ٢٠٠٠ سازمان ملل متّحد در باره زنان جهان، تقريباً دوسوّم بيسوادان جهان را زنان تشکيل ميدهند (١٦) اين نکته حائز اهميّت است که در ديانت بهائى تأکيد بر آنست که زمان و مردان بايد از امکانات مساوى برخوردار باشند، بلکه حتّىٰ از اين نيز فراتر رفته و به تعليم و تربيت دختران اولويّت و اهميّت بيشترى داده شده است.

عدم حضور زنان در صحنه اجتماع خود از عوامل مهمّى است که فرهنگ جنگ را تقويّت ميکند. حضرت عبدالبهاء ميفرمايند:

“‌ممکن نيست سعادت عالم انسانى کامل گردد مگر به مساوات کامله زنان و مردان” (١٧) تساوى حقوق زن و مرد شايد يکى ازانقلابى‌ترين تعاليم اين ظهور اعظم است. نگاهى بوضع کلّى زنان در جهان امروز عليرغم همه کوششهائى که در جهت آزادى زن بعمل آمده و بخصوص توجّه به وضع تأسف‌انگيز زنان در جامعه ايرانى مقارن اين ظهور اعظم خود اين معنا را تأييد ميکند. حجاب از چهره برافکندن حضرت طاهره در مجمع بدشت حرکتى نمادينى بود که طلوع عصر جديدى را در حيات اجتماعى زن وعده ميداد. اين حرکت شهامت‌آميز و تحول آفرين در نيمه قرن نوزدهم در بطن جامعه اى آنچنان متحجّر و سنّت‌گرا در واقع يکى از شگفت‌ترين حرکت هاى انقلابى در تاريخ دو قرن اخير ايران ميباشد چنانچه انديشمندان وپژوهشگران اجتماعى ايران نيز بر اين معنا گواهى داده‌اند.(١٨)

تعديل معيشت

اى اغنياى ارض فقراء امانت منند در ميان شما پس امانت مرا درست حفظ نمائيد و براحت نفس خود تمام نپردازيد” (حضرت بهاءالله، کلمات مکنونه فارسى)

يکى ديگر از تعاليم بهائى که راهگشاى صلح عمومى ميباشد تعديل معيشت است چه که وجود ثروت و فقر مفرط در جهان يکى ازعلل عمده جنگ در عصر حاضر بشمار ميرود.، در وعده صلح جهانى آمده است:

“‌اختلاف فاحش و مفرط ميان فقير وغنى سرچشمه مصائب بسيار شده که جهان را از حال توازن خارج ميکند و عملاً به پرتگاه جنگ مى‌کشاند. بسيار کم‌اند جامعه هائى که درست به اين مشکل پرداخته باشند. راه حل اين مشکل را بايد در ترکيبى از مجموعه اى از اقدامات روحانى و اخلاقى و عملی جستجو نمود و بآن با ديد تازه‌اى که مستلزم مشورت با متخصّصين در ميدانهاى وسيع و متنوع باشد نگريست” (١٩)

چگونگى مالکيّت و نحوه توزيع ثروت و منابع مادى در جامعه از ديرزمان منشاء اختلافات و درگيريهاى فراوان و يکى ازعلل اصلی جنگها و انقلابات بزرگ بوده است. بخصوص پس ازانقلاب صنعتى و با رشد حجم ثروت جهان اين مسئله بيش از پيش اهميّت يافته است بطوريکه اختلاف نظر بر سر اين مسئله موجب شکاف ايدئولوژيکى و سياسى عظيمى در جهان گرديد و عملاً جهان را به دو قطب عقيدتى تقسيم نمود و موجب جنگ و خونريزى فراوانى در طى يکى قرن اخير گرديد. ميتوان گفت که از سال ١٩١٧ تقريباً همه قارات عالم عرصه جنگهائى بوه که از اختلاف نظر بر سر اين مسئله ناشى شده است. در طى چند دهه اخير اين درگيريها ابعاد تازه اى پيدا کرده است يعنى روياروئى کشورهاى صنعتى غرب و ملل جهان سوّم که فقر خود را نتيجه استعمارگرى گذشته وجديد کشورهاى پيشرفته ميدانند و معتقدند اين کشورها الزام اخلاقى دارند که به آنها کمک کنند.

فقر از ديرزمان يکى از مشکلات اجتماعى جوامع در سراسر جهان بوده است. البته در گذشته هاى دور، فقراء کم و بيش تن به‌مقدّرات داده بودند وبطور ضمنى پذيرفته بودند که بايد به حد اقل اکتفاء کنند و انتظارى بيش از قوت لايموت نداشته باشند. با وقوع انقلاب صنعتى وضع تغيير کرد. انقلاب صنعتى براى اوّلين بار در تاريخ وعده ميداد که بايک مديريّت صحيح و شايسته ميتوان يک زندگى مناسب براى همه افرادبشر تضمين نمود. از آنزمان بود که فقراء ديگر حاضر به تحمل مصائب فقر نبودند و آنرا ستمى غير مستقيم از طرف جامعه ميدانستند و اصولاً وجود فقر و ثروت فوق العاده در کنار يکديگر خود بصورت يک بيعدالتى بزرگ اجتماعى چهره گشود.

با کمال تأسّف بايد اعتراف کرد که فقر هنوز يکى ازمشکلات اساسى عصر حاضر ميباشد و تهديد بزرگى براى صلح جهانى بشمار ميرود آمار وارقامى که گهگاه از طرف نهادهاى بين المللی منتشر ميشود در بعضى مواقع بسيار تکان‌دهنده و اخطارآميز است با فراتر رفتن روابط اقتصادى از مرزهاى ملّى بحران اقتصادى نيز ابعادى جهانى پيدا کرده است. مشکل فقر تنها به کشورهاى عقب افتاده جهان منحصر نيست، بلکه در ثروتمندترين کشورهاى جهان نيز فقر با کريه‌ترين چهره خود در کنار ثروت‌هاى کلان بچشم مى‌خورد. وجود محله هاى فقيرنشين در شهرهاى بزرگ کشورهاى پيشرفته خود نمايانگر اين واقعيت تلخ است و شکاف بين ثروت و فقر که روز بروز ژرف‌تر ميگردد خود يکى از نشانه هاى عدم توازن و بيعدالتى اجتماعى در جهان ميباشد. سازمان ملل متّحد در يکى از گزارشهاى خود در سال ١٩٩٦ اعلام نمود که ميزان ثروت ٣٥٨ نفر از ثروتمند‌ترين مردم جهان مساوى مجموع درآمد ٤٥ درصد از فقيرترين مردم جهان يعنى در واقع مساوى دارائى ٣/٢ ميليارد نفر از مردم جهان است. سازمان ملل متّحد در گزارش ديگرى فاش ميسازد که تنها ثروت سه نفر از ثروتمندترين مردم جهان از مجموع ثروت ٤٨ کشور در حال توسعه بيشتر است(٢٠) اين آمار بوضوح بيانگر آنست که شکاف بين غنى و فقير در جهان ما در حال عميق شدن ميباشد. بفرموده حضرت عبدالبهاء:

“‌امّا سبب اصلی اين مشکلات قوانين طبيعى مدنيّت حاضره است زيرا نتيجه اين قوانين اينکه نفوسى معدوده بيش ازلزوم ثروت بى‌پايان يابند و اکثرى برهنه و عريان و بى‌سر و سامان مانند و اين مخالف عدالت و مروت و انصاف است … پس بايد نظام و قانونى ترتيب داد که معدل ثروت مفرط نفوس معدوه گردد و باعث سدّ احتياج هزار ميليون از فقراء جمهور شود”(٢١)

ترک تعصّبات

تعصّبات گوناگون که همچون سريانى بر اعماق روح و انديشه انسانها ريشه دوانده است در واقع بفرموده حضرت عبدالبهاء هادم بنيان انسانى است. آئين بهائى پيروان خود را از هرگونه تعصبى برحذر ميدارد، چه که تعصّبات بزرگترين مانع بر سر راه صلح جهانى و اتّحاد نوع بشر ميباشد. مادام که تعصّبات مذهبى، ملّى، قومى، نژادى و فرهنگى بين مردم جهان شکاف مى‌اندازد دورنماى صلح تيره و تار است. حضرت عبدالبهاء ميفرمايند:

“تعصّبات است که عالم را خراب کرده هر عداوت و نزاعى و هر کدورت و ابتلائى که در عالم واقع شده يا از تعصّب دينى بوده و يا از تعصّب جنسى و يا از تعصّب سياسى. تعصب مذموم و مضر است هر نوع باشد. وقتيکه تعصّبات ازعالم دور شود آنوقت عالم انسانى نجات يابد”(٢٢)

اصولاً تعصّبات در وجود هر انسان ابتدا در محيط خانواده و تحت تأثير تربيت خانوادگى شکل ميگيرد و اثر مسموم‌کننده خود را بر روح انسان ميگذارد و آنگاه در شرايط اجتماعى و فرهنگى تقويّت ميگردد و باين ترتيب ميتوان با تداومى اسف‌انگيز از نسلی به نسل ديگر منتقل گردد. مردمانى که در جنگال تعصّبات اسيرند غالباً سعى ميکنند به تعصّب خود رنگ منطقى دهند و حالتى حق بجانب بخود گيرند، حال آنکه با هيچ منطقى نميتوان جنگهاى خونريز، مشقّات و مصائب فراوانى را که تا کنون بر اثرتعصّبات بر جامعه بشرى وارد آمده و همچنين موانع بزرگى را که بر سر راه صلح، آرامش و رفاه جامعه بشرى ايجاد نموده توجيه نمود.

تعصّب ميتواند انسان عصر تمدّن پيشرفته را به وحشيانه ترين اعمال و پائين ترين مراحل تدنى اخلاقى و انسانى سوق دهد. وقايع موحش و تکان دهنده قرن بيستم مانند فاجعه قتل عام يهوديان توسّط رژيم نازى در طى جنگ جهانى دوّم و جناياتى که در سالهاى اخير تحت عنوان تصفيه قومى در اروپاى شرقى رخ داد وجنگها و فجايعى که با انگيزه تعصبات مذهبى و يا نژادى هنوز در گوشه و کنار جهان اتّفاق مى‌افتد شاهد اين مدّعاست.

در زمان ما ارتباط و تماس بين مردمان از فرهنگها ومليّتهاى گوناگون بعلّت رشد ارتباطات، بسيار بيشتر از گذشته شده است. حرکت توده هاى زيادى از مردم تحت عنوان مهاجرت، تجارت، جهانگرى و پناهندگى براى اوّلين بار در تاريخ ملل و اقوام مختلف را در تماس نزديک با يکديگر قرار داده و اين امر گرچه در دراز مدّت نتايج ثمر بخشى خواهد داشت ولی مقدمتاً ميتواند موجب برانگيختن حسّ تعصّب گردد.

اصل وحدت در کثرت که تعاليم بهائى ترويج مينمايد بهترين طريق براى برطرف نمودن تعصّبات و دگرستيزى ميباشد. ديانت بهائى ناظر به وحدت عالم انسانى است و متحدالشکل ساختن را نفى ميکند و تنوع و گوناگونى نوع بشر را ارج مى‌نهد و آنرا موجب غنى شدن و شکوفائى فرهنگ جهان ميداند. هياکل مقدسه ديانت بهائى مروّج چنين طرز فکرى بوده اند. حضرت عبدالبهاء با ظرافت خاصّى تنوع افراد بشر را در بيانى به الحان مختلف موسيقى و در جاى ديگر به گلهاى رنگارنگ يک بوستان تشبيه فرموده اند:

“اين تنوع در جامعه انسانى بايد موجب محبّت و يگانگى و مايه اتّفاق و يکرنگى گردد بمثابه موسيقى که چون الحان مختلفه ترکيب يابد و اصوات متنوعه مقترن و موزون شود نغمه بديع فراهم آيد و آهنگ دلپذير آذان را متلذذ و محظوظ نمايد”(٢٣)

“‌اگر حديقه‌اى از گلها و رياحين وشکوفه و اثمار واوراق واغصان و اشجار از يک نوع و يک لوم و يک ترکيب و يک ترتيب باشد بهيچوجه لطافتى و حلاوتى ندارد و لکن چون الوان و اوراق و ازهار و اثمار گوناگون باشد هر يکى سبب تزئين و جلوه سائر الوان گردد و حديقه انيقه شود و در نهايت لطافت و طراوت و حلاوت جلوه نمايد و همچنين تفاوت و تنوع افکار و اشکال و آراء و طبايع و اخلاق عالم انسانى چون در ظل قوه واحده و نفوذ کلمه وحدانيّت باشد در نهايت عظمت و جمال وعلويّت وکمال ظاهر و آشکار شود”(٢٤)

تعليم و تربيت عمومى و‌اجبارى

” انسان طلسم اعظم است و لکن عدم تربيت او را از آنچه با اوست محروم نموده ” (حضرت بهاءالله)

از دير زمان تعليم و تربيت نفوس و پرورش قواى روحانى و معنوى انسان هدف و مقصد پيامبران الهى بوده ولی در اين ظهور اعظم بر اين امر مهم بيش از پيش تأکيد شده است تا جائى که تعليم و تربيت عمومى و اجبارى يکى از اصول اساسى ديانت بهائى قرار گرفته است. حضرت بهاءالله ميفرمايند:

“‌انسان را بمثابه معدن که داراى احجار کريمه است مشاهده نما، بتربيت جواهر آن بعرصه شهود آيد”(٢٥)

يکى از مهمّ‌ترين وظائف پدر و مادر تربيت فرزندان ميباشد. حضرت عبدالبهاء بر اين وظيفه مهمّ چنين تأکيد ميفرمايند:

“بر پدر و مادر فرض عين است که دختر و پسر را بنهايت همّت تعليم و تربيت نمايد و از پستان عرفان شير دهند و در آغوش علوم و معارف پرورش بخشند و اگر در اين خصوص قصور کنند در نزد رب غيور مأخوذ و مذموم و مدحورند و اين گناهى است غير مغفور…(٢٦)

تعليم و تربيت در امر بهائى از چنان اهميّتى برخوردار است که با آنکه بر اساس تعاليم اين آئين مرد و زن از تساوى کامل برخوردارند امّا در شرايطى که خانواده اى بر اثر محدوديّت امکانات مجبور به انتخاب باشد، تعليم و تربيت دختران مقدّم شمرده شده است، چه که دختران مادران آينده هستند و بفرموده حضرت عبدالبهاء اوّلين مربى طفل مادر است. همچنين تعليم و تربيت در ديانت بهائى عمومى و اجبارى اعلام شده است و اگر پدر ومادرى در اين امر مهمّ قصور نمايد و يا طفلی بى‌سرپرست باشد جامعه و يا هيئيت اجتماعيه مسئول تعليم و تربيت آن طفل است.

نگاهى به وضع تربيتى اطفال و نوجوانان در سراسر جهان وحتّىٰ در کشورهاى پيشرفته که ازامکانات فراوانى برخوردارند نمايانگر اهميّت حياتى اين تعليم مبارک است. فروپاشيدگى خانواده‌ها و ازهم‌گسيختگى نظام اجتماعى و سقوط موازين اخلاقى اثرات نامطلوب خود را مستقيماً بر نونهالان جامه ميگذارد. اطفال و نوجوانان از ديرزمان مظهر بيگناهى و پاکى در جامعه بشرى بوده اند ولی امروزه سقوط معنوى جامعه بشرى بجائى رسيده که هر کهگاه با وحشت و تأسف شاهد جنايات هولناکى بدست اطفال و نوجوانان در کشورهاى پيشرفته هستيم از سوى ديگر، در کشورهاى عقب افتاده اطفال از تعليم و تربيت و بهداشت و رفاه وهمه امکانات اوّليه محروم هستند در بسيارى از اين کشورها اطفال براى امرار معاش خود وخانوادشان در سنين خردسالی مجبور به کارهاى سخت ميگردند و حتّىٰ در بعضى موارد به مفاسد وفحشا سوق داده ميشوند.

وضع نابسامان تربيت اخلاقى کودکان و نوجوانان در جهان امروز بسيار تکان‌دهنده و اخطارآميز است وبيش ازپيش جوامع را متوجه حياتى بودن امر تعليم و تربيت مينمايد، چه که حيات معنوى جامعه فردا واصولاً مدنيّت آينده بر تربيت اخلاقى کودکان امروز متّکى است در باره اهميّت حياتى امر تعليم و تربيت و تأثير آن بر شخصيّت انسان. حضرت عبدالبهاء ميفرمايند:

” تعليم اطفال و پرورش کودکان اعظم مناقب عالم انسان وجاذب الطاف و عنايت حضرت رحمان است زيرا اين اس اساس فضائل عالم انسانيست و سبب تدرج باوج عزّت جاودانى … اگر در اين مورد عظيم همّت جليله مبذول شودعالم انسانى زينت ديگر يابد و نورانيّت ديگر حاصل نمايد جهان ظلمانى نورانى شود و عالم امکانى بهشت جاودان گردد حتّىٰ ديوان فرشتگان شوند و گرگان شبان اغنام گردند … لهذا بايد مسئله تربيت را بسيارمهمّ شمرد”(٢٧)

هم‌آهنگى علم و دين

” دين با علم توأم است زيرا دين و علم هر دو حقيقت است اگر دين مخالف حقيقت باشد وهم است و هر مسئله دينى که مخالف علم صحيح و عقل کامل باشد شايان اعتماد نه پس تقاليد و رسوماتى که منافى علم و ترقى است بايد زائل نمود” (٢٨)

اين بيان حضرت عبدالبهاء ديدگاه ديانت بهائى را در مورد هم‌آهنگى علم و دين روشن ميسازد. هدف علم و دين هر دو کشف حقيقت است و از آنجائى که حقيقت يکى است دين حقيقى نميتواند با علم سر ناسازگارى داشته باشد. امّا امروزه در بين اکثر مردم روشنفکر اين احساس و يا توهّم وجود دارد که دين با علم در تضادّ قرار ميگيرد علّت پيدايش اين احساس آنست که اکثر اديان و فرق مذهبى افکار وعقايدى را ترويج ميکنند که بوضوح با حقايق علمى و عقل و منطق در اصطکاک قرار ميگيرد. بفرموده حضرت عبدالبهاء:

“‌اگر دين را به علم تطبيق ميکردند حقيقت ظاهر ميشد و ظهور حقيقت سبب ازاله خلاف ميگشت” (٢٩)

پيروان اديان کهن بمرور زمان از مبانى روحانى دين خود دور افتاده و به عقايد خرافى که با حقايق علمى سازگار نيست گرايش پيدا کرده اند و همين امر سبب پيدايش شکاف بين علم و دين شده است. اين خرافه پرستى که از طرف پيشوايان دينى نيز حمايت شده قرنها سد راه پيشرفت جوامع بوده است. اصطکاک علم و دين در طول تاريخ شواهد فراوانى دارد. چه بسا دانشمندان و محقّقينى که بخاطر فعّاليّت‌هاى علمى خود از ناحيه مؤسّسات مذهبى مورد تعقيب و شکنجه قرار گرفته و حتّىٰ با فجيع‌ترين وضعى بمرگ محکوم شده اند. مقاومت کليسا در مقابل علم وعقايد علمى در قرون وسطى و رفتار خشونت‌آميز ارباب کليسا با گاليله از نمونه هاى بارز اين درگيرى است. ولی علم براه خود ادامه داد و سدهاى خرافات را شکست و بر بينش و آگاهى مردم افزود. واقعيّت گرائى علم باعث گرديد که در حيات‌اجتماعى بشر، علم بر دين غلبه کند و گرايش علمى بر افکار جهانيان تسلّط يابد. ديانت بهائى علم و دين را مکمل يکديگر مى‌شمرد وهر دو را براى پيشبرد تمدّن بشرى لازم ميداند دين پاسخگوى نيازهاى اخلاقى ومعنوى انسان است، حال آنکه علم پاسخگوى نيازهاى مادى است اگر مبانى دينى سست گردد غرور وخودخواهى بر بشر غلبه ميکند وميتواند بشريّت را بمسير خطرناکى بکشاند و بالعکس اگر علم از پيشرفت و کارآئى باز ماند حقايق روحانى دين در زير پرده جهل و خرافات پنهان ميشود و بشريّت از حقيقت بدور مى‌افتد. بقول آلبرت انيشتين “علم بدون دين لنگ است و دين بدون علم کور” (٣٠) حضرت عبدالبهاء در مورد لزوم تطابق علم و دين ميفرمايند:

“‌دين بايد مطابق علم و عقل باشد اگر مطابق علم و عقل نباشد اوهام‌است” (٣١)

وحدت زبان و خط

حضرت بهاءالله در لوح مقصود ميفرمايند:

از جمله امورى که سبب اتّحاد و اتّفاق ميگردد وجميع عالم يک وطن مشاهده ميشود آنست که السن مختلفه بيک لسان منتهى گردد و همچنين خطوط عالم به يک خط، بايد جميع ملل نفوسى معين نمايند از اهل ادراک و کمال تا مجتمع شوند و بمشاورت يکديگر يک لسان اختيار کنند چه از السن مختلفه موجوده و چه لسان جديد تازه اختراع نمايند و در جميع مدارس عالم اطفال را به آن تعليم دهند”(٣٢)

يکى از تعاليمى که بشريّت را در جهت تحقق وحدت عالم انسانى يارى ميدهد تأسيس يک زبان بين المللی است که در کنار زبان مادرى آموخته شود. وجود يک زبان مشترک موجب تسهيل تفهيم و تفهّم بين ملل جهان ميگردد، سوء تفاهم و بيگانگى را برطرف نموده راه را جهت حصول صلح و وحدت نوع انسان هموار ميسازد. البته منظور از وحدت زبان منسوخ نمودن زبانهاى مختلف نيست، چه که ديانت بهائى بر اساس اصل وحدت در کثرت، ادبيات، زبان، هنر وفرهنگ اقوام مختلف را ارج مى نهد و ترويج مى‌نمايد، بلکه هدف اينست که يک زبان بين المللی در کنار زبان مادرى آموخته شود تا مردم جهان بتوانند براحتى با يکديگر در تماس باشند بدون آنکه مجبور شوند سالها وقت ارزشمند خود را صرف فراگيرى زبانهاى گوناگون نمايند.

ساير تعاليم

البته بررسى کامل همه تعاليمى که مبادى اجتماعى آئين بهائى را تشکيل ميدهند در اين مختصر نمى‌گنجد شايد بتوان براى اجتناب از تطويل کلام فقط به اشاره کوتاهى به بعضى از تعاليم ديگر اکتفاء نمود و مطالعه جامع و وسيع در اين باره را به علاقمندان انديشمند واگذار کرد.

تأکيد بر اهميّت کشاورزى بعنوان اساس اقتصاد ونيز بر لزوم اشتغال به کسب و کار مفيد و اجتناب از تنبلی و کاهلی از جمله اصولی است که باعث رونق و شکوفائى اقتصاد خواهد شد. در آئين بهائى کار عبادت شمرده شده و بالاترين نوع عبارت خدمت به عالم انسانى ميباشد:

“‌قد وجب علی کلّ واحد منکم الاشتغال بامر من الامور من الصنايع و الاقتراف وامثالها و جعلنا اشتغالکم بها نفس العبادت لله الحق” (٣٣) (ترجمه مضمون کلام: به تحقيق بر هر يک از شما واجب شد که بکارى از صنعت يا تجارت و امثال آن مشغول شويد و اشتغال شما را به آن کار نفس عبادت خداوند قرار داديم.)

“‌امروز انسان کسى است که به خدمت جميع من علی الارض قيام نمايد”(٣٤)

اين تعاليم به همراه بسيارى از دستورات اخلاقى زيربناى معنوى اقتصاد بهائى را تشکيل ميدهد. البته بررسى تعاليم اقتصادى امر مبارک خود در خور بحث جداگانه ايست که ميتواند موضوع مقاله مبسوطى قرار گيرد. لزوم تأسيس يک پول جهانى و واحدهاى مشترک اندازه‌گيرى اوزان و مقادير بين المللی نيز از تعاليمى است که به جريان جهانى شدن و وحدت نوع بشر کمک ميکند.

اصولاً تعاليم بهائى آنچنان عملی است و با نيازهاى زمان هم گامى دارد که هرگاه موقعيّت ايجاب نمايد ملل جهان بدون آنکه خود متوجّه باشند خواه و ناخواه بسوى تحقق بسيارى از آنها گام برميدارند. مثلاً تأسيس پول واحد خود يکى از نمونه هاى آنست که در حال حاضر ملل اروپائى عليرغم مقاومت‌هاى شديد در اين راه پيشگام شده اند. نگاهى به گذشته هاى نه چندان دور نشان ميدهد که کشورهاى اروپائى که اکنون نمايندگانشان بر سر ميز اتّحاد اروپا در کنار هم نشسته اند و دوستانه جهت منافع مشترک خود بعنوان يک واحد تصميم ميگيرند و با تأسيس پول مشترک، بسوى اتّحاد و يکپارچگى بيشتر گام برميدارند تا نيمه قرن بيستم دشمنان قسم خورده‌اى بودند که تنها تماسشان با يکديگر در ميدانهاى جنگ و از طريق سلاح‌هاى آتشين بود. تصور شکل گرفتن چنين اتّحادى تا چند دهه پيش حتّىٰ براى متفکرين و انديشمندان پيشرو نيز غيرممکن بود. ولی مقتضيات زمان اين ملل را به يکديگر نزديک نموده است و حرکت اجتناب ناپذير تاريخ آنها را بسوى اتّحاد بيشتر به پيش ميبرد.

نظم ادارى ديانت بهائى

يکى ازويژگيهاى برجسته ديانت بهائى در بر‌داشتن اصول و تعاليمى جهت فعّاليّت‌هاى جمعى جامعه بشرى ميباشد. همانطور که قبلاً اشاره شد در بين تعاليم اديان گذشته بندرت ميتوان دستورالعملهائى در مورد اداره امور جامعه و فعّاليّت هاى اجتماعى پيدا کرد. روابط انسانها در آن زمانها محدود به جوامع کوچک بود امّا امروزه انديشمندان کره زمين را دهکده جهانى توصيف کرده‌اند. چه که دايره روابط انسانها بوسعت کره زمين شده است و البته اصول و تعاليمى که ميتواند هادى و راهنماى چنين جامعه‌اى باشد بايد فراگير و جهان‌شمول بوده تمامى کره زمين را در برگيرد و با مقتضيات کنونى جامعه بشرى هم‌آهنگى داشته باشد. پيشرفت شگرف علوم و صنايع مخصوصاً در طى يک قرن اخير جهان را کاملاً بشکلی نو درآورده و روابط انسانها را دستخوش تغيير و تحولی بنيادى ساخته است. جامعه بشرى اکنون وارد مرحله جهانى شدن ميشود. جهانى شدن جريانى است بسيار پر قدرت که همه مرزها و موانع را در هم کوبيده و بسرعت در حال پيشرفت است. حتّىٰ کسانى که با گرايش قوى به افکار ديرينه سعى دارند در مقابل اين حرکت ايستادگى نمايند خود را در مقابل آن بسى ناتوان يافته و بطور ضمنى مجبور به پذيرفتن ره‌آوردهاى آن شده‌اند.

مسائلی که امروزه بشريّت با آن روبروست مانند آلودگى زيانبارمحيط زيست، تهديد موحش جنگ اتمى، اختلاف شديد و غير عادلانه در توزيع منابع مادى و وجود فقر در سطحى وسيع، رواج تعصّبات مذهبى، قومى و ملّى و جنگها و گرايشهاى تروريستى ناشى ازاين تعصّبات که با لگام گسيختگى خاصّى در ابعادى وسيع و موحش ظاهر شده و بشريّت را دچار حيرتى آميخته به وحشت ساخته است مسائلی است آنچنان بغرنج و پيچيده که سياستمداران جامعه شناسان، اقتصاددانان، انديشمندان و فلاسفه جهان از حلّ آن عاجزمانده اند. اين مسائل را نميتوان بکمک سياستهاى سنتى ديرينه که در محدوده مرزهاى ملّى کاربرد داشت حل نمود، بلکه حل آنها مستلزم اقدام و توجّهى همه جانبه از طرف همه ملل جهان در سطحى جهانى ميباشد. تنها يکپارچکى واتّحاد مردم جهان در چهارچوب نظامى نو قادر است بشريّت را از بن بست اين مشکلات برهاند.

ساختار تشکيلاتى جامعه بهائى در سطح محلّى، ملی و بين المللی داراى آنچنان ظرفيّت و کارآئى ميباشد که براحتى ميتواند تمامى جامعه بشرى را در بر گيرد و در عين حال که آزادى عمل و فرهنگهاى متنوع جوامع محلی و ملی را حفظ ميکند تمامى بشريّت را در يک سطح جهانى بيکديگر پيوند داده متّحد سازد. اين نظام در واقع يک نوع دموکراسى روحانى پيشرفته ارائه ميدهد. از جمله ويژگى خاصّ تشکيلات بهائى آنست که دراين تشکيلات هيچ فردى تمايز و برترى بر ديگران ندارد و اصولاً جامعه از رهبرى فردى که باعث گرايش به ديکتاتورى و خودکامگى ميگردد بکلی برکنار ميباشد. برخلاف تشکيلات کنونى جهان، اعضاى منتخبه تشکيلات بهائى فقط بطور دستجمعى و در نفس تشکيلات، داراى قدرت و اختيارات ميباشند و بعنوان فرد فاقد هرگونه اختيارى هستند. کليّه تصميمات بر اساس مشورت و تبادل نظر اتّخاذ ميگردد. روش مشورت بهائى کاملاً با روش مجادله و روياروئى در نظامهاى دموکراتيک فرق دارد و بيشتر بر مبناى روش علمى وکشف حقيقت ميباشد.

انتخابات بهائى نيز از ويژگيهاى خاصى برخوردار است. اين انتخابات کاملاً با اصول دموکراتيک يعنى حق رأى عمومى، رأى مخفى و آزادى انتخاب انجام ميشود. در انتخابات بهائى بر خلاف نظامهاى کنونى تعيين کانديدا، مبارزه انتخاباتى و وجود احزاب و فعّاليّت‌هاى سياسى مرسوم نيست، بلکه انتخابات در محيطى آرام و با دعا و مناجات و در جوّى کاملاً روحانى برگزار ميشود.

ديدگاه آئين بهائى در مورد آينده يک نظام فدرال جهانى است که داراى قوهٴ قانونگذارى، اجرائى و قضائى باشد. در حاليکه وحدت جامعه جهانى حفظ ميگردد ازتمرکز بيش ازحد قدرت جلوگيرى ميشود و اختيارات جوامع محلی و ملّى حفظ ميگردد.

“‌نظم جهانى حضرت بهاءالله … از يک طرف تمرکز بيش از حد قدرت را نفى ميکند و از سوى ديگر کوشش در جهت اتّحاد شکل را رد مينمايد هدف آن وحدت در کثرت است … اصل وحدت عالم انسانى … بمفهوم تأسيس يک جامعه متّحد جهانى ميباشد … که در آن همه ملل و نژادها واديان در کليه شئون اصلی حيات متّحد باشند… و در عين حال خودمختارى و خصوصيات ملّى ممالک اعضاى آن محفوظ ماند” (٣٥) (ترجمه)

گسترش روابط بين ملّتها و لزوم تأسيس سازمانهاى بين المللی ازجمله نيازهاى اين زمان است که بشريّت بسوى جهانى شدن به پيش ميرود و طبعاً ديانت بهائى دستوراتى صريح در اين زمينه نيز ارائه داده است. يکى از نهادهاى مهمّ بين المللی که در آثار بهائى به اهميّت آن اشاره شده دادگاه جهانى است که بنا بفرموده حضرت ولی امرالله “در کليه مناقشات احتمالی بين عناصر مختلفه اين نظم عمومى قضاوت نموده حکم لازم الاجراء و نهائى خويش را صادر خواهد کرد” (٣٦)

نتيجه‌گيرى

آنچه را که ديانت بهائى بعنوان نظم جديد جهانى ارائه داده در واقع نظام نوينى است که مقدر شده است در طول زمان جايگزين نظامهاى نارساى کنونى جهان گردد وچهارچوبى براى امور اجتماعى در مرحله بعدى تکامل بشرى ميباشد که اکنون زمان آن فرا رسيده است.

فرو ريختن نظامهاى کهنه عالم، بشريّت را در يک خلاء آرمانى قرار داده و دچار سرگردانى و پريشانى ساخته است همه اين رنجها و مصائبى که امروزه بشر با‌آن روبروست خود از اثر اين تحولات است که در مقاطع تاريخى و نقطه عطف تمدّنها روى ميدهد. آشفتگى اجتماعى و اقتصادى در سراسر جهان، انحطاط مؤسّسات مذهبى، تدنى اخلاقى و معنوى انسانها، گرايش شديد به ماديّات، سقوط نظامهاى عقيدتى و فقدان آرمان، فساد سياسى و گسترش بى اعتمادى و بدگمانى در جامعه، عصيان و قانون شکنى و عدم احساس مسئوليّت اجتماعى از خصوصيات بارز اين عصر انتقال است.

دکتر حسين دانش علائم زوال تمدّن کنونى رادر کتاب Unity, The Creative F‌oundation of peace چنين توصيه ميکند: (ترجمه)

“‌درجهان ما حرکت اجتناب‌ناپذير دگرگونى‌ها بطور پيوسته بنيان نهادهاى کهن را سست ميکند و عملاً ما را مجبور ميسازد تا باورهاى ديرينه خود را در باره همه جنبه‌هاى زندگى و معتقدات خود مورد تجديد نظر قرار داده از نو ارزشيابى نمائيم. نگرانى و فشارهاى زيادى که بر روح افراد بشر سنگينى ميکند، سستى بنيان ازدواج و ازهم‌پاشيدگى خانواده‌ها بميزانى نگران کننده، شرايط نامناسب و نارساى نظام آموزشى، حالت سردرگمى و ابهامى که بى نظمى اقتصاد جهانى را احاطه کرده، عدم کارآئى معتقدات ديرينه مذهبى و مکتب‌هاى عقيدتى جديد در پاسخگويى به نيازهاى کنونى جامعه بشرى و ناتوانى اسفبار رهبران سياسى و علمى از يافتن راه‌حلی براى مشکلاتى که روياروى بشريّت قرار دارد، اين ها بعضى از نشانه هاى سقوط تمدّن کنونى بشر ميباشد” (٣٧)

همانگونه که در آغاز اين نوشتار اشاره رفت ازديدگاه آئين بهائى، سير وقايع جهان و حرکت تاريخ جهت مشخصى دارد و هدف معينى را دنبال ميکند. در واقع تاريخ تنها شرح جنگهاى خونين بين گروههاى متخاصم و کشمکش بر سر قدرت نيست، بلکه عبارت است از يک جريان رشد و پيشرفت بسوى يک هدف مشخّص که در نهايت، تکامل روحانى بشريّت و پيشبرد تمدّن را در بر دارد. اين معنا را نه تنها پيامبران الهى، بلکه فلاسفه و انديشمندان نيز تأييد کرده‌اند چنانچه امانوئل کانت در مقاله “صلح ابدى” مينويسد:

“تاريخ حيات بشرى را با ديدى کلّى ميتوان تحقّق يک نقشه پنهانى طبيعت در جهت تأسيس يک نظام اجتماعى که ازنظر ظاهر و باطن هر دو در‌حدّ کمال باشد، نظامى که در آن کليّه استعدادهائى که در وجود بشر بوديعه نهاده شده بتواند بطور کامل رشد نموده شکوفا گردد”(٣٨)

اين مقاله را با بيانى از حضرت ولی امرالله در توصيف وحدت عالم انسانى بعنوان مرحله‌اى که بشريّت بر حسب مقدرات خود به آن نزديک ميشود بپايان ميرسانيم:

” وحدت نوع بشر چنانچه منظور‌نظر حضرت بهاءالله است به مفهوم تأسيس يک جامعه متّحد جهانى ميباشد که در آن تمامى ملل ونژادهاى واديان وطبقات بطور کامل و براى هميشه متّحد گردند و خودمختارى ممالک اعضاى آن و همچنين آزادى شخصى وابتکارات فردى منجزاً محفوظ ماند… درچنين جامعه جهانى علم و دين يعنى نيرومندترين قواى موجود در حيات بشرى با هم درآشتى و اشتراک مساعى بوده بطور هم‌آهنگ رشد خواهند کرد … رقابتها و خصومتها و دسائس ملّى موقوف و عداوت و تعصّب نژادى به دوستى و حسن تفاهم و تعاون بين نژادها تبديل خواهد شد. علل منازعات دينى براى هميشه رفع خواهد گرديد و موانع و قيود اقتصادى بکلّى برطرف و تفاوت فاحش بين طبقات مرتفع خواهد شد”(٣٩)


منابع و يادداشت‌ها

١_ حضرت عبدالبهاء، “رساله مدنيّه” لجنه ملّى نشر آثار، لانگهاين _ آلمان ١٩٨٤ ص ٩١

٢_ حضرت عبدالبهاء، “رساله مدنيّه” ص ١٠٤

٣_آرنولد توين بى Civiliztion on Trial انتشارات دانشگاه آکسفورد ١٩٤٨ ص ٢٠٤

٤_حضرت عبدالبهاء، نقل شده در “بهاءالله و عصر جديد” دکتراسلمنت چاپ برزيل ١٩٨٨ ص ١٤١

٥_ حضرت ولی امرالله، “جلوه مدنيت الهيّه” ترجمه جمشيد فنائيان چاپ هند ١٩٨٦ ص ٧

٦_ حضرت بهاءالله، کلمات فردوسيه” مجموعه اى از الواح جمال اقدس ابهى” لجنه ملّى نشر آثار، لانگهاين _ آلمان ١٩٨٠ ص ٣٧

٧حضرت بهاءالله، “مجموعه الواح مبارکه حضرت بهاءالله” ويلمت‌ ايلينوى ١٩٧٨ ص ٢٨٤

٨_ حضرت بهاءالله، لوح دنيا “مجموعه‌اى ازالواح جمال اقدس ابهى” ص ٥٣

٩_ حضرت عبدالبهاء، “رساله مدنيّه” صص ٧_٨٦

١٠_حضرت ولی امرالله، نقل شده در “بهاءالله و عصر جديد” ص ٣١١

١١_ وعده صلح جهانى ترجمه بيانيه بيت العدل اعظم چاپ هند ص ١

١٢_حضرت بهاءالله ، لوح مقصود‍”مجموعه‌اى از الواح جمال اقدس ابهى” ص ١٠٥

١٣_ حضرت بهاءالله، “مجموعه‌اى از الواح” ص١٠٥

١٤_ حضرت عبدالبهاء، نقل شده در “امر و خلق” جلد چهارم فاضل مازندرانى لجنه ملّى نشر آثار لانکهاين‌_ آلمان صص ٦_٣٢٥

١٥_ جان هادلستون “درجستجوى عدالت اجتماعى”‌ترجمه حوريوش رحمانى،‌سنچرى پرس ١٩٩٨ص١٤٠

١٦The World,s Women 2000:‎ Trends and Statistics١٧ حضرت عبدالتبهاء “مجموعه خطابات حضرت عبدالبهاء”‌قسمت دوّم لجنه ملّى نشر آثار، لانگهاين _ آلمان ١٩٨٤ ص ١٥٠

١٨_ دلارام مشهورى، “رگ تاک” انتشارات خاوران. پاريس صص ٢٠_٢١٨

١٩_ وعده صلح جهانى، “بيانيه بيت العدل اعظم” صص ١_٢٠

٢٠_ روزنامه سيدنى مورنينگ هوالد مورخ ٢٢ آگست ١٩٩٧

٢١_ حضرت عبدالبهاء، “مفاوضات” چاپ مصر، ص ١٩١

٢٢_ حضرت عبدالبهاء، نقل شده در گلزار تعاليم بهائى، دکتر رياض قديمى. لجنه ملّى نشر آثار لانگهاين _ آلمان ١٩٨٥ ص ١٢٢

٢٣_ حضرت عبدالبهاء، نقل شده در “گلزار تعاليم بهائى” ص ١٢٢

٢٤_ حضرت عبدالبهاء “ظهور عدل الهى” ويلمت _ ايلينوى، ١٩٨٥ ص ١١٥

٢٥_ حضرت بهاءالله، نقل شده در”گلزار تعاليم بهائى” ص ٣٧

٢٦_ حضرت عبدالبهاء، نقل شده در “امر و خلق” جلد سوّم ص ٣٢٧

٢٧_ حضرت عبدالبهاء، “منتخباتى از مکاتيب حضرت عبدالبهاء” ويلمت _ ايلينوى ١٩٧٩ ص ٧_١٢٦

٢٨_ حضرت عبدالبهاء، خطابات قسمت دوّم ص ٥٦

٢٩_ حضرت عبدالبهاء، خطابات قسمت اوّل ص ١٥٨

٣٠_ گاى مورکى، Seven Mystries بوستن، انتشارات Houghton Miffin Company ص ٦١٥

٣١_ حضرت عبدالبهاء، خطابات قسمت دوظم ص ٢٢٧

٣٢_ حضرت بهاءالله، لوح مقصود‍”مجموعه‌اى از الواح جمال اقدس ابهى” ص ٩٩

٣٣_ حضرت بهاءالله، لوح بشارات “مجموعه‌اى از الواج جمال اقدس ابهى” ص ١٣

٣٤_ حضرت بهاءالله، لوح مقصود “مجموعه‌اى از الواح جمال اقدس ابهى” ص ١٠١

٣٥_ حضرت ولی امرالله، The World order of Baha’u’llah ويلمت _ ايلينوى ١٩٩١ ص ٣_٤٢

٣٦_ حضرت ولی امرالله، “جلوه مدنيّت الهيّه” ص ١٠٣

٣٧_ دکتر حسين دانش، Unity The Creative F‌oundation of Peace از انتشارات Baha’i Studies کانادا ١٩٨٦ ص ١٨

٣٨_ نقل از کتاب The Renewal of civilization نوشته ديويدهافمن. انتشارات جورج رنالد ص ٣٧

٣٩_ حضرت ولی امرالله “جلوه مدنيّت الهيه” صص ٥_١٠٣

معانى لغات دشوار ‌در آثار بهائى:

تلامذه _ شاگردان خلع _ برکندن سراج وهّاج _ چراغ روشن

زجاجه _ شيشه بطحا _ مکّه منطوق _ مورد ذکر و بيان

لن يتغيّر_ تغيير ناپذير شِبر _ وجب لوجه الله _ براى خاطر خدا

فوز و فلاح _ رستگارى نجاح من‌فى‌البلاد_ نجات همه کسانيکه درشهرها وممالک هستند.

ارياح يأس _ بادهاى نوميدى اسباب _ نظم و ترتيب. لابد_ ناچار و ناگزير

رايت_ بيرق اعتساف _ ظلم وجور اغنياى ارض _ توانگران زمين

معدّل _ تعديل کننده هادم _ ويران کننده مذموم _ ناپسند

مقترن _ همراه حديقه انيقه _ باغ‌زيباوآراسته. احجار کريمه _ سنگهاى قيمتى

مدحور_ شکست خورده (اينجا سرخورده) غيرمغفور_ نابخشودنى

ازاله_ ازميان بردن السن _ زبانها خصومتها_ دشمنى ها

دسائس_ دسيسه‌هاو توطئه‌ها. قيود_ بندها و حدود.

توضيح:
حضرت عبدالبهاء فرزند‌وجانشين و مبيّن و مفسّرآثار حضرت بهاءالله بوده‌اند که در فاصله ١٨٩٢ و ١٩٢١ زمام امور جامعهٴ بهائى را بدست داشتند جانشين ايشان حضرت شوقى افندى ربّانى بودند که در سالهاى ١٩٢١_١٩٥٧ همان وظيفه را عهده‌دار شدند. از سال ١٩٦٣ مرکز روحانى و مرجع ادارى امر بهائى در سراسر جهان بيت العدل اعظم است که هر ٥ سال يکبار توسّط نمايندگان جمهور مؤمنان انتخاب مى‌شود.

منبع: پژوهشنامه، شمارهٔ ۹