2007-02-16
امروزه بشر درعرصه های گوناگون به پیشرفت های بسیاری نائل شده و تا حدود زیادی اسباب لازم برای یك زندگی راحت را فراهم نموده است.
اما علی رغم این شرائط، متأسفانه هنوز اموری هستند كه به شكل معضلات اساسـی خود نمائی نموده و تأثیرات سوء خود را بر جوامع بشری تحمیل می نمایند كه از آن جمله می توان به تعصباتی اشاره نمود كه در انواع مختلف نژادی، وطنی، دینی، جنسی و… وجود داشته و بشر را در عصر تكنولوژی به قیود متعدده گرفتار نموده است. از جمله زجرآورترین این تعصبات در غالب تعصبات جنسی ظاهر گردیده است وبرگروه كثیری از انسانها كه بی اغراق نیمی از مردم كره ارض را تشكیل می دهند، تأثیر گذاشته و سبب گردیده است كه در طول تاریخ، زنان همواره مورد سوء استفاده وبی عدالتی قرار گیرند ودر بسیاری از موارد ازحقوق انسانی خود محروم گردند. ویا از حضور در اجتماع ممنوع شوند و در نتیجه به مرور ایام خود نیز به این باور رسند كه تفاوتهای اساسی با مردان داشته و هرگز قادر نخواهند بود كه به مراحل برتر و درجات عالیتر اجتماعی و انسانی فائق آیند و از سوی دیگر این نگرش سبب گردیده است كه مردان نیز معتقد شوند، زنان اساساً با ایشان متفاوت بوده و حتی از جهت هوش و ذكاوت پست تراز آنان می باشند و همین نگرش اسبابی را فراهم نموده كه به فرموده حضرت عبدالبهاء، «در بعضی ممالك، مرد آنقدر در این مورد افراط كرد كه معتقد شد و تعلیم می داد كه زن به دنیایی پست تر از انسان، تعلّق دارد .» (1) و این دیدگاه باعث ان شد كه زنان در بسیاری از امور نادیده گرفته شدند و بعضاً ارزشهای انسانی خویش را از دست دادند و از ترقیات اجتماعی و انسانی باز ماندند.
در دیانت بهائی «وحدت عالم انسانی» محور جمیع تعالیم است و برای نیل به آن (به عنوان هدف این دیانت)، تعالیم دیگری مـعرفی گردیده است كه از آن جمله می توان به تعلیم «تساوی حقوق زنان و مردان» اشاره نمود كه مطمئنـاً ترویج آن می تواند یكی از مشكلات اساسی این عصر و زمان را از میان بردارد و اسباب ایجاد وحدت و اتفاق در میان بشر گردد این تعلیم كاملاً منطبق بر مقتضیات عالمی است كه دیگر نمی تواند گروه كثیری از انسانها را نادیده گیرد بلكه ملزم است ایشان را در تـمامی عرصه ها به ارائه خدمت و فعالیت ترغیب نماید.حضرت عبدالبهاء در بیانی می فرمایند: «در قدیم دنیا با زور اداره می شد و مرد جسماً و فكراً از زن قوی تر و زورمند تر بود؛ بر او غالب و مسلط بود ولی حال وضع عوض شده و اعمال زور و عنف ، تسلط خود را از دست داده است و اكنون هوشیاری و فهم و فراست فطری و خصائل روحانی و محبت و خدمت كه در زن قوی تر است، تفوّق و غلبه یافته است و به این مناسبت عصر جدید بیشتر با عواطف و نوایای زنان آمیخته است تا با صلابت مردان ؛ یا اگر بخواهیم روشنتر و صریحتر بگوئیم عصری خواهد بود كه در آن دو عنصر مرد و زن در ایجاد تعادل و هماهنگی در مدنیت به طور یكسان مؤثر خواهند بود .» (2) پس دیانت بهائی برآن است كه با تكیه بر تساوی زنان و مردان در حقوق، شرائط، و فرصتها، عالم را به سوئی برد كه در آن، نه تنها حقوق زنان تضعیف نگردد بلكه استعدادها و توان ایشان كه گاه بینظیر و یا كم نظیر است برای ساختن جامعه ای موفق به كار گرفته شود و این تنها از طریق تعلیم و تربیت واحد امكان پذیر است و دقیقاً آن چیزی است كه عدم توجه به آن، به عمد و یا غیر عمد، سبب گردیده است كه تاكنون زنان عقبتر از مردان حركت نمایند در حالی كه دیانت بهائی معتقد است كه با ایجاد شرائط و فرصت های برابر می توان، تمایزهای موجود را از میان برد و امكانی فراهم ساخت كه عالم انسانی با دو بال قوی و متعادل به پرواز در آید.
این تساوی منافع و فوائد بسیاری را به همراه دارد كه از آن جمله می توان به موارد ذیل اشاره نمود :
اول آنكه، اگر این تساوی تحقق یابد و زنان با مردان از لحاظ بهره مندی از فرصتها و شرائط یكسان گردند و تعلیم و تربیت واحد یابند، دیگر اختلاف در میان نماند زیرا این امور سبب می گردد كه ایشان ابتدا به وحدت نظر و سپس به وحدت عمل نائل آیند و این خود مسیر را به سمت تحقق وحدت عالم انسانی هموار میسازد.
ثانی، این امر سبب می گردد كه جنگ و جدال از میان جوامع انسانی رخت بربسته و بشر از مصیبات آن رهائی یابد زیرا اگر زنان به مانند مردان تربیت شوند و حق ارائه طریق و نظر داشته باشندو به بیان دیگر در امور عالم به مشاركت دعوت گردند، فكر صلح را جایگزین فكر جنگ می نمایندچه كه از سوئی آن را مخالف طبع خود كه مملو از محبت و لطافت است می یابند و از سوی دیگر تنها ایشانند كه به غریزه فطری احساس مادرانه را تجربه نموده و حاضر نمی گردند فرزندانشان در میادین جنگ، طعمه هوی و هوس جنگ افروزان گردند.
و ثالث آنكه این تساوی حقوق سبب میگردد كه زنان در ضمن مشاركت در عرصه های گوناگون نه تنها قوای مردان را مضاعف نمایند، بلكه ایشان را قادر سازند كه با منشی بر گرفته از حالات و روحیات زنانه، در تصمیمات خود ظاهر گردند ویا به عبارت دیگر خصوصیات جنسی خود را كه به طور طبیعی به سمت خشونت و پرخاشگری متمایل است، متعادل نمایند و این تعادل در دنیای امروز برای پرهیز از ایجاد جو خشونت، لازم و ضروری به نظر می رسد.
نتیجه دیگری كه بر تساوی حقوق زنان و مردان مترتب می گردد آنست كه، زنان مربی نسلهای آینده محسوب میشوند ودرهر جامعه ای تربیت فرزندان بر دوش ایشان نهاده شده است بدیهی است و قتی زنان از شرائط مساوی با مردان برخوردار گردند می توانند از تربیت و تعلیم مناسبی بهره مند شوند و همین امر به ایشان توان بیشتر ی میدهد تا در مسیر تربیت نسلهای آینده از آن مدد گیرند. و این حقیقتی انكار ناپذیر است كه عدم كمال زن به عدم كمال عالم انسانی دلالت دارد.
البته بنا به معتقدات دیانت بهائی این تساوی در حقوق و شرائط و امكانات هرگز حاصل نمی شود مگر زنان خود تلاش نمایند و این مقام و اعتبار را برای خویش احراز كنند زیرا به فرموده حضرت عبدالبهاء «اگر چه این اصل برابری صحیح است ، این هم صحیح است كه زن باید قابلیت و استعداد خود را نشان دهد ، باید شواهد برابری را آشكار سازد او باید در فنون و علوم كفایت یابد و با موفقیتهایش ثابت كند كه قابلیتها و قوای او صرفاً مكنون بوده است.» (3) ایشان باید نشان دهند كه : «زنان بسیار باكفایت و مؤثرند ، كه قلوب آنها لطیف تر و حساس تر از قلوب مردان است ، كه نوع دوسـت تر و نسبت به محـتـاجان و رنـج دیدگـان حساستـرند .»(4)
منابع:
1) ترجمه خطابه 20 مه 1912
2) ترجمه خطابه 26 اوت 1912
3) همان مأخذ
4) همان مأخذ
منبع: سایت نقطه نظر