نگارنده: فرزام ارباب (٢)،
ترجمۀ احسانالله همّت
نظم بديع جهانى که از يک قرن پيش ظهورش توسّط حضرت بهاءالله اعلان گرديده و حصولش مورد اعتقاد اهل بهاء است، اصولاً و کاملاً با نظامهاى موجود متفاوت است. اصلاح و بازسازى سيستمهاى موجود، حتّىٰ توسّط با هوشترين وخوشنيّت ترين رهبران، قادر به تغيير وضع موجود و تبديل آن بهنظم جهانى بهائى نخواهد بود. بيانات زير از حضرت بهاءالله گواه اين موضوع است:
“زود است بساط عالم جمع شود و بساط ديگر گسترده گردد”(٣)
و در اثر ديگرى ميفرمايند:
“… فى الحقيقه ارياح يأس از جميع جهات در عبور و مرور است و انقلابات و اختلافات عالم يوماً فيوماً در تزايد. آثار هرج و مرج مشاهده ميشود چه که اسبابى که تا حال موجود است بنظر موافق نمىآيد”(٤)
تصوّر اينکه تمدّنى جهانى و بديع که معرّف بلوغ جميع نوع بشر است بوسيلهٴ تغيير دادن يکى از سيستمهاى موجود، و يا روحانى شدن تمدّن غرب و يا استحالهٴ فرهنگهاى ديگرى توسّط افزودن تکنولوژى مناسب با محيط زيست ايجاد ميشود. صرفاًبمعناى آنستکه از شدّت و عظمت تغييراتى که بايد در اين عصر انتقال در نوع بشر حاصل شودغافليم. بيانات مبارکهٴ ذيل از حضرت ولی امرالله ما را اخطار ميدهند که بدام ادّعاها و لاف زنىهاى جنبش هاى متعدّد و متسلسل و يا علامات موفّقيّتهاى موقّتى رفرم ها و انقلابات گرفتار نگرديم:
“عالم بشريت چه از لحاظ اخلاق انفرادى و چه از حيث روابط اجتماعى چنان از راه راست منحرف گشته وچنان رنج کشيده که بهيچ وجه حتّى مساعى وتدابير سياستمداران و زمامداران بى طرف و خوش نيّت و ساعى و فداکار نيز نمىتواند به نجاتش پردازد. نه طرحها و نقشههائى که سياستمداران والامقام کشيده باشند و نه مبادى و اصولی که خبرگان بلند پايهٴ علم اقتصاد وضع کرده باشند و نه تعاليمى که اخلاقيون در ترويجش کوشاهستند هيچ يک نميتواند بالمآل اساس و شالودهٴ متينى را تدارک بيند که بر آن بتوان آيندهٴ اين جهان آشفته را بنا نمود. هرگز اصرار و الحاح خردمندان خوش نيّت که مردمان را به بردبارى و تفاهم نسبت بهم دعوت مينمايند جهان را آرام نسازد و تب و توان ازدست رفتهاش را باز نگرداند. هرگز طرح نقشه هاى کلّى و عمومى در تعاون و تعاضد بين المللی، هر قدر وسيع و دورانديش باشد، ريشهٴ فسادى را که موازنهٴ جامعهٴ کنونى را بر هم زده قلع و قمع نتواند. حتّى ميتوان گفت که تشکيل سازمانى براى ايجاد اتّحاد سياسى و اقتصادى جهان که اين روزها بسيار بر سر زبانهاست عاجز است تا سمّ مهلکى را که حيات اجتماعى مردم و نظم ملل را تهديد ميکند نوشداروئى شود.”(٥)
حضرت شوقى افندى در بيان ديگرى راجع به علامات زمان ما ميفرمايند:
“هيچ ناظر بىطرفى از کندى پيشرفت مدنيّتى که پيروان حضرت بهاءالله به ايجاد آن مشغولند و همچنين از ملاحظهٴ موفّقيّتهاى ظاهرى و زودگذرى که درجهان پديد ميآيد فريب نمىخورد و باشتباه نمىافتد و هرگز بغلط چنين استنتاج نمىکند که اين توفيقات سريع آنى ميتوانند از تأثيرات مرگبار امراض مزمنه اى که بر مؤسّسات اين عصر فاسد عارض گشته ممانعت نمايند زيرا قرائن و علائم زمانه بحدّى است که هيچ شخص منصفى نمىتواند خصائص بارزش را ناديده بگيرد و از اهميّتش بکاهد.”(٦)
البته بايد يادآور اين امر مهمّ بود که اين بيانات معرّف جنبشى که نسبت به آينده بدبين و متمايل به لعنت و نفرين بوده و اخبار دهندهٴ ويرانى و نابودى باشد نيست، بلکه بالعکس در ديانت بهائى در موارد متعدّد آيندهاى باشکوه براى بشريّت پيشبينى شده است، از جمله:
“امر حضرت بهاءالله که مقصد اعلايش اتّحاد صورى و معنوى اقوام و ملل عالم است آغاز دوران بلوغ نوع بشر محسوب ميگردد. آئين بهائى را نبايد گفت که فقط ظهورى ديگر از ظهوراتى است که مقصدشان احياء روحانى در سرنوشت دائم التغيير بشر بوده است. نبايد آنرا فقط دينى ديگر در سلسلهٴ اديان شمرد که يکى بعد ازديگرى ظاهر ميشوند و حتّى نبايد آنرا بمنزلهٴ اوج و ذروهٴ ادوار نبوّت انگاشت بلکه آئين بهائى را بايد مظهر آخرين و عاليترين مرحلهٴ تکامل عظيم حيات اجتماعى بشرى در کرهٴ زمين دانست”.
“پيدايش يک جامعهٴ جهانى و اعتقاد وجدانى بيک وطن بودن عالم وتأسيسمدنيّت وفرهنگ جهانى که بايد با اوّلين مراحل عصر ذهبى* دور بهائى مقارن باشد هرچند از لحاظ اجتماعى بالاترين حدّ پيشرفت در سازمان يافتن جامعهٴ بشرى محسوب ميشود امّا يقيناً بدنبال تحقق يافتن آن جامعهٴ جهانى ترقّى بشر از لحاظ انفرادى متوقّف نخواهد شد و پيشرفت وتقدّم نوع انسان الی غير النهايه ادامه خواهد يافت.”
“اگر بيانات حضرت بهاءالله را بدرستى ادراک کنيم چنين درمىيابيم که همان تغييرات نهانى و توصيف ناپذير و جامع التّأثيرى که با دورهٴ بلوغ جسمانى يک فرد همراه و مثلاً براى رسيدن ميوهٴ درخت لازم است، براى تکامل نظام جامعهٴ انسانى نيز ضرورت مىيابد. و دير يا زود بايد مرحلهٴ مشابهى در بلوغ حيات اجتماعى نوع انسان پديدار شود وموجب ظهور و بروز آثار اعجاب انگيزتر در روابط جهانى گردد و عالم انسانى را بقوائى مجهّز سازدکه بتواندبمرور دهورآنچه را براى فوز و وصول بسر نوشت عالی و متعالی او(لازم) است تدارک بيند.
اگر بدرستى عظمت دعوى رسالت حضرت بهاءالله را دريابيم يقين خواهيم کرد که پديد آمدن چنين مرحلهٴ بلوغى در نظام حاکمهٴ بشرى با ظهور آئين بهائى پيوستگى خواهد داشت.(٧)
حضرت بهاءالله ميفرمايند:
“امروز روز فضل اعظم و فيض اکبر است بايد کلّ بکمال اتّحاد و اتّفاق در ظلّ سدرهٴ عنايت الهى ساکن و مستريح باشند و تمسّک نمايند به آنچه اليوم سبب عزّت و ارتفاع است طوبى لقوم تحرک علی ذکرهم قلمى الاعلی و نعيماً للّذين سترنا اسمائهم حکمة من عندنا” (٨)
چنانکه مشاهده ميشود نه تنها ديانت بهائى با جنبشهائى که انذار دهندهٴ دوزخ و لعنت الهى بوده و بر مبناى ترس بنا شدهاند** هيچ وجه مشترکى ندارد بلکه بالعکس ارائه دهندهٴ تصويرى بسيار اميدبخش از آينده هست. و اگر اظهارميداريم که سيستم موجود از رهائى از مشکلات ناتوان است اين سخن ناشى ازتکبّر و خودستائى ما نيست. هر ناظر منصفى که بديانت بهائى بنگرد اقرار ميکند که يکى از موفّقيّتهاى قابل توجّه اين ديانت ايجاد جامعهٴ پيروانى است که در عين حال که شکّى در قاطعيّت راه حلّهائى که به بشريّت ارائه ميدهند ندارند و در حالی که به تعليماتشان بطور حيرتآورى مؤمن هستند، در ضمن از مقايسهٴ غير لازم خود با ديگران و قضاوت دربارهٴ آنها و از اينکه خود را نجات يافته و غير مؤمنان را محکوم به زوال شمارند اباء دارند.
“امروز روزيست که بحر رحمت ظاهر است و آفتاب عنايت مُشرق و سحاب جود مرتفع بايد نفوس پژمرده را بنسائم محبّت و مودّت و مياه مرحمت تازه و خرّم نمود احبّاى الهى در هر مجمع و محفلی که جمع شوند بايد بقسمى خضوع و خشوع ازهريک در تسبيح و تقديس الهى ظاهر شود که ذرّات تراب آن محلّ شهادت دهند به خلوص آن جمع و جذبهٴ بيانات روحانيّهٴ آن انفس زکيّه ذرّات آن تراب را اخذ نمايد نه آنکه تراب بلسان حال ذکر نمايد انّا افضل منکم چه که در حمل مشقّات فلاّحين صابرم و بکلّ ذى روح اعطاى فيض فيّاض که در من بوديعه گذارده نموده و مينمايم مع همه اين مقامات عاليه و ظهورات لاتحصى که جميع مايحتاج وجود ازمن ظاهر است باحدى فخر ننموده ونمىنمايم و بکمال خضوع در زير قدم کلّ ساکنم”(٩)
جهان بينى و نگرش راجع به آيندهٴ جهان
نظر بهائيان راجع به آيندهٴ نظام جهان کنونى مبتنى بر بدبينى و يا بخاطر غرورشان نيست بلکه بر دو منطق ديگرى مبتنى است:
منطق اوّل: اگر از ديد تعاليم بهائى نظرى به وضع دنيا افکنيم نمىتوانيم ازاين نکته غافل شويم که ديگر نظام موجود قابل ترميم و تعميم نيست و ايجاد تغييراتى اساسى و بنيانى درتمام جوانب زندگى بشرى اعمّ از زندگى فردى، رابطهٴ بين افراد و جوامع و ملّتها، و نيز در ساختهاى اجتماعى، اقتصادى و سياسى موجود ضرورى است. اين تغييرات با پيروزى يکى از ايدئولوژيهاى موجود بر ديگر ايدئولوژيها حاصل نخواهد شد. بلکه فقط با برقرارى ساختهاى جديدى ميسّر خواهد گشت که اصول ومبناى آن با آنچه تابحال موجود بوده يا به عرصهٴ پيشنهاد گذاشته شده کاملاً متفاوت باشد. اهل بهاء از تخريب و هر گونه جنبشى که روش تخريبى داشته باشد اجتناب مينمايند و از آنجائيکه ميخواهند نظم جديدى را به مقتضاى مرحلهٴ بلوغ بشريّت بنا نمايند خود را با سيستمها وايدئولوژيهاى متعلّق به مرحلهٴکودکى بشريّت سرگرم نمىنمايند. آنهامعتقدند که بايد در راه ساختن بنائى کاملاً جديد و متفاوت کوشش و تلاش نمود نه تعمير بنائى که از بنيان سست بوده و بهتر است بحال خودگذاشته شود تا خود بخود درهم فرو ريزد.
منطق دوّم مبتنى بر اعتقاديست که از ديدى بسيار مثبت راجع به طبيعت بشر ناشى ميشود. اهل بهاء شديداً تئوريهائى را که مقام بشر را بحدّ حيوان صرف تنزّل ميدهند ردّ ميکنند و با آنکه شاهد ظلم، بى عدالتى وتشنگى تسکين ناپذير براى قدرت طلبى هستند اين پديدهها را ناشى ازذات بشر نمىدانند. البتّه اگر در طول تاريخ هميشه اين نيروهاى منفى وجود داشته دليل بر آن نيست که نتوانيم روزى بر آنها پيروز شويم. و لکن تا زمانيکه بشر حتّىٰ در کوششهاى نوع پرستانهاش مانند کوشش بجهت حصول رفاه مادّى براى فقراء و سرعت بخشيدن به توسعه به بناى جامعه بر اساس جنبهٴ حيوانى طبيعت انسان اصرار ورزد هرگز بر اين نيروهاى منفى فائق نخواهيم گشت. طمع در نيمى ازجهان رسماً مورد قبول واقع شده و بر روى آن ايدئولوژى سياسى و اجتماعى قوى (سرمايهدارى) بنا گشته ودر نيمهٴ ديگر جهان تنازع بعنوان کمال مطلوب اساس بناى ايدئولوژى سوسياليستى قرار گرفته. در اين ميان و تحت نفوذ اين چنين جوامعى است که محقّقان سعى ميکنند رفتار فردى و اجتماعى را مورد مطالعه قرار دهند. رفتارى که بوسيلهٴ سيستمهاى پيچيدهٴ آموزش رسمى و غير رسمى که بشر را طبيعتاً خودخواه و خودمدار و ظالم مى نمايانند آموخته ميشود. تنازع عموماً بعنوان خصيصهٴ ضرورى براى سازمان دادن به فعّاليّتهاى بشرى شناخته شده و رقابت همچون اصل اساسى زندگى تلقى گرديده و گفته ميشود تنها کافى است بياموزيم تا خواستهاى نفسانى را در مسير منافع عمومى بکار بريم.
عجب در آنستکه متفکّران بزرگ با تکيه بر افکار ايدهآلی خود براى مشکلات غامض بشرى راه حلّهاى چنان ساده اى ارائه ميدهند. ازيکطرف ميگويند بايد بشر را آزاد گذاشت تا در جهانيکه در آن رقابت کامل حکمفرماست در زندگى بدنبال جلب منافع خود باشد و در نتيجه بنحوى در اين ميان جامعهاى پر برکت و غنى بوجود ميآيد واز طرف ديگر حکومتى توصيه ميکنند ديکتاتورى که در آن هرفرد همانند قطعهاى از يک ماشين بزرگ در خدمت خدا نماى حکومت مرکزى است.
البتّه اهل بهاء در جرگهٴ نفوسى هستند که اين عقايد را ردّ نموده و معتقدند که دليل واقعى براى اثبات مادّى بودن طبيعت بشر وجود ندارد. اکثر مطالب تاريخى مورد مطالعهٴ ما در حقيقت تاريخ بشريّت نبوده بلکه تاريخ معدودى از افراد بشر است که بر بقيهٴ نوع بشر غالب بودهاند. روزى تاريخ دوباره نوشته خواهد شد و ازميان جنگ و تنازع و ظلم و بدبختى مدلهاى گوناگون شرافت عشق و تحمّل صبورانه درسختى ها نمايان خواهد گرديد.
اهل بهاء معتقد به رشد هستند. آينده کودک را نبايد با توجّه و تمرکز روى اشتباهات دوران نموّ و يادگيرى سرنوشتش مورد قضاوت قرار داد. بشريّتى که بتازگى در حال خروج از دوران طفوليّت است قابليّت آنرا دارد که (درآينده) با درايتى خيلی بيشتر ازآنچه تا بحال تاريخ نشان داده اقدام و عمل نمايد. بيانات ذيل ازحضرت عبدالبهاء ازجملهٴ بسيارى ازاشارات مبارک راجع به اين نکته است:
“جميع کائنات مرتبه يا مرحلهٴ بلوغى مخصوص دارند بلوغ شجر در وقتى است که ثمر ظاهر شود… حيوان نيز مرحلهٴ رشد وکمالی دارد و در عالم بشر بلوغ در وقتى است که عقل و درايت انسان به اعظم درجهٴ رشد و قوّت رسد … بر همين منوال حيات اجتماعى عالم انسان نيز مراحل ومراتبى دارد در وقتى در مرحلهٴ طفوليّت بود و در وقت ديگر در عنفوان شباب امّا حال بمرحلهٴ بلوغ موعود رسيده آثارش از جميع جهات نمودار است … آنچه در مرحلهٴ بدوى و محدود گذشتهٴ بشر نيازمنديهاى نوع انسان را برطرف ميساخت از عهدهٴ حوائج دورهٴ تجدّد وبلوغ بر نيايد زيرا انسان ديگر از آن مراحل بدوى محدود گذشته است و بايد امروز به فضائل و قوائى جديد فائز گردد و احکامى جديد و استعدادى جديد يابد. انسان در اين زمان به مواهب و فيوضات جديدى مخصّص گشته است و ديگر آن مواهب و فيوضاتى که در ايّام صباوت داشت هرچند دروقت خود کافى و وافى بود امروز از تکافوى حوائج مرحلهٴ بلوغش عاجز است”.(١٠)
چنانکه ملاحظه ميشود ديد بهائى راجع به تحوّل بر اساس ايمان تغييرناپذيرش به استعداد وکفايت بشرى بنا گرديده. اهل بهاء معتقدند که ميشود تمدّنى ايجاد نمود که در آن تنازع و رقابت عادى تلقّى نشود و به بشر ميتوان آموخت که بجاى احساس برترى و تسلّط بر ديگران و يا نابود کردن طبيعت و محيط اطراف خود با رشد روحانى که بر خلاف رشد مادّى بى حدّ و تمام ناشدنى است ارضاء گردد. البتّه اگر بشر بحال خود گذارده شود چنين رشدى روحانى حاصل نخواهد شد و نه با مطالعهٴ علمى طبيعت و جامعهٴ کنونى اين روحانيّت ايجاد ميشود. بايد هر فرد بشر در جامعهاى تولّد يابد که به توسعهٴ پرورش واقعى استعداداتش کمک نمايد جامعه اى دوست داشتنى که او را در آغوش گرم و پر محبّت خانواده پرورش دهد. محيطى براى زندگانى که پاداش و مجازات را با توجّه و محبّت تواماً معمول دارد. نظام کنونى جهان کاملاً خلاف آنرا ارائه ميدهد، لذا نظمى بديع وجهانى بايد متدرجاً جايگزين آن گردد. دشوارى در آنستکه اين نظم بديع جهانى بايد توسّط زنان و مردانى بنا گردد که خود در سيستم موجود متولّد شده و حامل اثرات ناگوار آن هستند. با اينهمه اين از اعتقادات اصلی ديانت بهائى است که در طىّ چند نسل آينده اهل بهاء اين وظيفه را باکمال و اتمام خواهند رساند.
مؤسّسات بهائى و توسعه
از آنجائيکه مؤثّر بودن درمان بستگى زيادى به نوع تشخيص اوّليّهٴ مرض دارد نظرى به وضع دنياى (مريض) کنونى در بحث در ميزان دخالت مؤسّسات بهائى در توسعه و نيز براى پايهريزى بحث هاى بعدى ضرورى است.
اوضاع مادّى دنياى ما بسيار نگران کننده است حدّ اقلّ هشتصدمليون نفر*** در فقر مطلق زندگى کرده و در مرز قحطى زدگى بسر ميبرند و صدها مليون ديگر با وجود فقر بسيار تا بحال توانسته اند جان زنده بسر برند. جمعيّت جهان بطور تصاعدى افزايش مىيابد در حاليکه سرعت افزايش توليد غذا کمتر بوده و فاصلهٴ بين اين دو سريعاً اضافه ميشود در اغلب نقاط جهان بين ٦٠ تا ٧٠ در صد بچه ها از تغذيه صحيح محرومند و بين ٤٠ تا ٦٠ در صد مرگ و مير مربوط به اطفال کمتر از ٥ ساله است. يک ميليون از مردم دنيا از کرم روده، و ٦٠٠ مليون ديگر از کرم قلاب دار و چهار مليون نيز از تراخم رنج ميبرند. اگر چه نتيجه گيرى از آمار امرى نسبى است و درجهٴ مرگ اطفال هميشه بالا بوده و پارازيتها تقريباً ازابتداء با بشر همراه بودهاند.، و ليکن تأسّف در آنستکه از چند دههٴ قبل راه حلّ اغلب اين مشکلات شناخته شده و ليکن از آن بنفع عموم نوع بشر استفاده نگرديده. اگر به مقايسهٴ توزيع مرگ و مير بپردازيم مفهوم و اهميّت خاصّ اين آمار روشن ميشود. ازهر هزار طفل دويست نفر در افريقاى گرمسير، يکصدوسى نفر در آسيا، و صد نفر در آمريکاى لاتين قبل از رسيدن به سن يکسالگى تلف ميشوند در حاليکه اين رقم در ايالات متّحدهٴ آمريکا و اروپا شانزده نفر است.
تا چند سال قبل اغلب کشورهاى خارج ازخطهٴ اروپا وايالات متّّحدهٴ آمريکا توسعه نيافته ناميده ميشدند. بعداً در اثر حسّاسيّت مردم اين اصطلاح را به “درحال توسعه” تبديل نمودند تا به جنبهٴ مثبت تر آن تأکيدشده باشد. هراصطلاحىبکار برده شود اين واضح است که منظور آنها ازتوسعه رسيدن به مرحلهاى (ازرشد مادّى ) است که تابحال کشورهاى صنعتى به آن رسيدهاند. اهل بهاء وقتى به مسئلهٴ بهبود وضع مادى توجّه ميکنند بايد ازخطر دام طبقهبندى افراد احتراز نمايند. بحث بهائى راجع به توسعه بايد از همان مراحل ابتدائى در تعريف مفاهيم و لغات و طبقهبندى مشکلات با بقيّه متفاوت باشد. همهٴ جوامع بهائى در سراسر دنيا اعضاى مساوى يک خانواده هستند. حتىٰ اين به ذهن يک فرد بهائى نبايد خطور کند که بعضى از برادران بهائيش توسعه نيافته هستند. مگر فقر مادّى هيچ ربطى به توسعهٴ بشر دارد؟ آنکه به بکار بردن اصطلاح “توسعه نيافته” علاقه دارد واقع بينانه تر آنستکه تمام کرهٴ زمين را که در آن اقليّت کمى از رفاه مادّى بسيار بهرهمند بوده و اکثريّت در فقر محض بسر مىبرند توسعه نيافتهبداند.
با چنين توصيفى ازتوسعه نيافتگى البته طرز تشخيص امراض دنياى کنونى هم بايد تغيير نمايد. اثرات فقر مادّى هرقدر هم نگران کننده باشد با اثرات سوء يأس کاملی که از گرفتارى گروههاى دايمالتزايد بشر زير يوغ ظلم و تجاوزهاى حساب شده حاصل ميشود قابل مقايسه نيست. مشکل بسيار بزرگتر ازمرگ و مير بالاى نوزادان افزايش دائمى کودکانى است که از نعمت پرورش در آغوش گرم خانواده محروم بوده و به رشد و نما در فضاى تجاوز وسردى و بى تفاوتى در جامعهاى محروم از عشق و محبّت محکوم شده اند. اثرات کشتار ومظالمى که در جامعه عادى تلقى گرديده و مورد قبول عموم واقع شده بمراتب ازاثرات مرگ و مير وخيمتر است. آيا جنگ دائمى که توسّط توطئه هاى قبلاً برنامه ريزى شده اش محصول زحمت ميليونها ازافراد بشر را درکار ساختن آلات وابزار جنگى بهدر ميدهد ازعلل اساسى فقر و گرسنگى نيست؟ آيا در دنيائى با چنين شرايط مادى چيزى خوفناکتر ازآتش تعصّبات نژادى، مذهبى، ملىّ، طبقاتى، جنسى، وهم اکنون توسط آنانکه تحصيل کرده ناميده ميشوند تعصّب زيرکانه ولی بسيار شايع پدرمآبى وخود برتردانى که نسبت به بسيارى ازافراد در قلوب شعلهور است وجود دارد؟
تشخيص امراض جهان در چند دههٴ قبل توسّط حضرت شوقى افندى روشنگر کامل شرايطى است که نه تنها(با گذشت زمان) بهبود نيافته بلکه بطور دائم التزايدى بوخامت ميگرايد. مضمون بيان مبارک چنين است:(١١)
“در حقيقت خدا از قلوب مردم دور و برکنار گرديده و جهانى بت پرست و شهوتران خدايانى دروغين را که مخلوق توهمّات پوچ و خودپسندانه و مصنوع دستان خدانشناس و گمراهش است مصرّانه استقبال نموده و پرستش مىنمايد. سه بت اصلی و خداى کذائى معبد آلودهٴ بشرى که در محرابش دولتها و ملّتها اعم از دمکرات يا ديکتاتور، درصلح يادرجنگ، در شرق يا در غرب، مسيحى يا مسلمان به نحوه هاى مختلف و بدرجات متفاوت آنها را پرستش مى نمايند عبارتند از ملّيت پرستى، نژادپرستى و مرام کمونيستى. کاهنان بزرگ اين معبد سياستمداران وخردمند نمايان دنيوىاند که دانايان عصر ناميده شده اند و قربانى آنها خون وگوشت سلاخى شدهٴ گروههاى کثير مردم است. افسون آنها محکهاى پوسيده قواعد موذيانه و فرمولهاى بىشرمانه و بخور مشام فريبشان دود غصّههاى قلوب مجروحهٴ محرومان عجزاء و آوارگان است. تئورىها وسياستهائى چنان نادرست و چنان زيان آور که مقام کشور را بحدّ خدائى بالا برده و آنرا از مقام بشريّت مهمتر دانسته قصد دارند نژادهاى برادر جهان را تابع نژادهاى واحد نموده بين سياه و سفيد تبعيض قائل شده و تفوق و تسلّط طبقه اى امتياز داده شده را بر تمام طبقات ديگر روا دارند. عقايدى چنان غلط تاريک، مبهم ومعيوب که هر فرد يا گروهى که به آنها معتقد شد و يا بآنها عمل نمود بايد بخاطر آن دير يا زود غضب و تنبيه الهى را پذيرا شود”.
البته هر گروهى که به موضوع توسعه علاقمند است بايد از کوشش گروههاى ديگر که رابطهٴ با آنها ضرورى است آگاهى داشته باشد. در بسيارى از کشورهاى باصطلاح توسعه يافته بين ايدئولوژىهاى مختلف (درمورد توسعه)جدائى کامل وجود داشته و صرفنظر از موضع رسمى انواع گروهها و پروژه هاى متفاوت هريک با اهداف اجتماعى و سياسى متفاوت يافت ميشوند. تفاوت عمدهٴ اين جدائىها در نگرش سرمايهدارى و مارکسيستى است. و ليکن اين جدائى موضوع ساده اى نيست و دائماً بخاطر منافع خاص گروهى و يا فرصتهاى آنى توافقهاى عجيبى بين اين دو گروه بوجود ميآيد. بين دو قطب کاملاً متفاوت سرمايه دارى افراطى و احساسات قوى کمونيستى طيفى از عقايد صدها مکتب فکرى نزديک بهم تشکيل شده که با ايدئولوژيهاى گوناگون خود ذهن شخص ناظر را مغشوش مى نمايند. حتّىٰ گروههاى مذهبى که در برنامه هاى توسعه فعّاليّتى دارند اغلب براحتى خود را در محلىّ ازاين طيف جاى داده و با مادّىترين نظريهها تطبيق ميدهند.
در مورد انواع مختلف مدل هاى توسعه آنقدر که تبليغات آنها نشان ميدهد بين آنها تفاوت بزرگى وجود ندارد. براى ساده کردن موضوع ميتوان گفت که اساس ايدئولوژى سرمايه دارى، رقابت آزاد است و فرم افراطى آن تعليم ميدهد که جامعه وقتى به رونق و رفاه کامل ميرسد که افراد آن در رقابت اقتصادى آزاد باشند زيرا جمع نيروهاى حاصله از رقابت افراد و گروهها خود به خود بنحوى باعث ايجاد تعادل مطلوب اجتماعى ميشود. در چنين اجتماعى تصميمات نهائى راجع به توليد را (مثل اينکه: چه بايد توليد کرد، چه مقدار بايد توليد کرد، توليد کننده کيست، و براى که بايد توليد کرد) احتياجات و خواستهاى افراد که از نيروهاى متقابل عرضه و تقاضا ناشى ميشود تعيين مى کنند. البته در چنين سيستمى تجمّع ثروت اهميّت بسيار دارد زيرا سرمايه موجب سرمايه گزارى، توسعهٴ تکنولوژى و زيربناى سازمانى وعوامل ديگرى است که خود به تجمّع بيشتر سرمايه منتهى ميشود به اعتقاد آنکه در حالت رقابت آزاد همهٴ افراد ملّت فرصت آنرا دارند که از مزايائى که جامعهٴ سعادتمند و پر رونق آنها ارائه ميدهد بهرهمند شوند اين سرمايه که از آن افراد يا گروههاست بعنوان ثروت دائم التزايد ملّى بشمار ميآيد.
به اعتقاد مارکسيسم که در اصل بخاطر ملاحظهٴ شرايط غير انسانى کارگران قرن ١٩ در اروپا بوجود آمده عامل اصلی توليد کارگراست. بنابراين هم او بايد دريافت کنندهٴ اصلی منافع آن باشد. البته در مارکسيسم اهميّت سرمايه انکار نشده و بنظر ميآيد که هدف نهائى کشور کمونيستى هم جمع ثروت بوده و ليکن در اينجا کارگر بايد صاحب همهٴ ثروت باشد. در عمل اين بمعناى آنستکه مالک اصلی ثروت دولت است که نمايندهٴ طبقهٴ کارگر بوده و همه بايد به اراده اش سر تسليم فرود آورند. بعلاوه فلاسفهٴ مارکسيست مدّعى هستند که موضوع اصلی تاريخ نزاع طبقاتى است و همهٴ پديده ها را ميشود با اين اصل توجيه کرد از نظر آنها طرف خوب اين نزاع طبقهٴ کارگر است که بهر وسيلهاى شده بايد بر طبقات ديگر پيروز گرديده آنها را نابود نمايد و زمانيکه طبقهٴ کارگر پيروز شود بنحوى خود بخود جامعهاى که در آن تساوى و برادرى کامل حکمفرماست بوجود آمده و براى هميشه مشکلات بشر خاتمه خواهد يافت.
هدف از اين توضيح ساده آن بود که نشان داده شود که اين دو ايدئولوژى با هم تفاوت فاحشى نداشته و در حقيقت اهداف بسيار متشابهى دارند. در نتيجه توسعه توسّط طيف کامل عقايدى که از سرمايهدارى افراطى تا کمونيستى افراطى تشکيل گرديده صريحاً و يا ضمناً بعنوان روند دائمى رشد مادى مشخص گرديده و موضوع اصلی تمام مباحث آن بوده که چطور بايد برفاه مادى رسيد. توليد در بين تمام روندهاى زندگى بشرى بعنوان مهمترين موضوعها شناخته شده و کوشش شده تا تمام امور جامعه را در حول اين روند سازمان دهند.
البته اهل بها تارک دنيانبوده و رفاه مادى بشر از جملهٴ اهداف نظم جهانى است که اميد بنايش را دارند. و ليکن بهائيان ميگويند که اين اهداف تنها وقتى حاصل ميشود که همگام با اهدافى ديگر که اکثراً اهدافى صرفاً روحانى هستند تعقيب گردد. بنابراين اين موضوع بسيار اساسى است که هرگروه بهائى که خود را وقف ايجاد رفاه مادى مردم ميکند بايد دقيقاً مواظب باشد تا ازاستراتژيها، روشها، و وسيله هائى که با خود فلسفه هاى قوى و اغلب پنهان مادّه پرستى را که در اصل با نقطهٴ نظر بهائى موافق نيستند همراه دارند اجتناب نمايد.
در دهههاى اخير توسعه عموماً فقط به مدرن شدن يعنى مجموعهاى ازاستراتژيهائى که به صنعتى شدن مربوط بوده و با شرائط ماکرواکونومى (اقتصاد کلان) و سرعت رشد اندازهگيرى ميشود تعريف گرديده و چنان فرض شده که رشد فقط با دنباله روى ازکشورهاى صنعتى حاصل ميشود. امّا پس از بدست آمدن اطلاعات دقيق بطور روزافزونى واضح شد که روشهاى متداول گذشته با شکست واضح مواجه شده و باستثناى اوّلين گروه کشورهاى صنعتى و بعد ژاپن، رشد فقط به قيمت ايجاد و تثبيت فقر بيشترى حاصل گرديده اگر چه گروهى اين وضع را با خشونت بررسى نموده و گروه ها و عوامل ديگر را به ايجاد نابرابرى هاى موجود متّهم کرده اند حتّىٰ ملايمترين اين اتّهامات آنطور که در کتب مربوط به توسعه درج گرديده نمايان ميسازد که توسعه مردم اکثر کشورها را حدّ اقلّ به دو طبقه تقسيم کرده: طبقه کوچکى که در همان شرايط مدرن کشورهاى صنعتى زندگى نموده از نظرات آنان پيروى کرده و بوصول به آمال آنان اميدوارند و طبقه ديگرى که اکثريّت روستائيان يا مهاجرين به محلات حاشيه نشين شهرها را تشکيل ميدهند و غالباً بايد اوقات خود را به تحصيل حدّ اقل معاش صرف نموده و هميشه در کمبود غذا، لباس و مسکن بسر برند. بدين ترتيب از مدرن شدنى که مادّيون معرّفى نموده اند رفاهى براى بشريّت حاصل نگرديده و فقط بخش محدودى از مردم را ثروتمندتر و آسوده تر گردانيده.
در حاليکه بعضى ادّعا دارند که رفاه حاصله در ايالات متّحدهٴ آمريکا و اروپا صحّت روش معمول را توجيه ميکند، مخالفان آنها ابراز ميدارند که در حقيقت فقر در اين کشورها هرگز از ميان نرفته و فقط با کوششهاى امپرياليستى تغيير محل داده و به کشورها و قاره هاى ديگر منتقل گرديده. بعلاوه اضافه ميکنند که بهبود شرائط مردم ستمديدهٴ اروپا بقيمت آن تمام شده که در حال حاضر در آسيا و افريقا گروه هاى بزرگترى ازانسانها در شرايط خيلی وخيمتر زندگى کنند. قضاوت در صحّت يا سقم اين مباحث تاريخى کار ما نيست و حقيقت ايناست که بهر علّتى برخى از اين کشورها به رفاه مادى رسيده باشند اين معجزه ديگر تکرار نميشود. بعلاوه کشورهاى صنعتى خود هر روز با بحران بزرگترى مواجهند و بنظر ميرسد که تار و پود اين جوامع بتدريج دارد از هم گسسته و متلاشى ميشود.
بالاخره در چند دههٴ گذشته بعضى از رهبران و متخصّصان توسعه، کم کممتوجّه گرديدند که شاخصهاى رشد ماکرواکونومى (اقتصاد کلان) چندان اطلاعى در باره وضع فقرا بدست نميدهد و در نتيجه با دقّت بيشترى به ماهيّت و کيفيّت خدماتى که به اغلب ساکنين اکثر کشورها ارائه شده نظر نمودند. نتيجه اين بررسىهاى دقيق آن بود که برنامه هاى جديدى براى توسعه بوجود آمد. در اين برنامهها مستقيماً به رفاه فقراء توجّه شده و سعى نموده اند تا ازفرض هاى ساده مانند اينکه صنعتى شدن ايجاد شغل نموده و شغل رفاه آورده و صرف زياد پول بتدريج و مآلاً باعث بهبود شرائط مادى براى همه ميشود اجتناب نمايند.
در تهيّه و تنظيم اين برنامههاى جديد چند دانشگاه نقش مهمّى ايفاء نمودند. اين دانشگاهها با تشخيص آنکه خدمات و اقدامات ناهماهنگ آژانسهاى مختلف توسعه که هريک فقط بيک جنبه ازتوسعه مانند بهداشت، آموزش، توليد، و سازمان سياسى توجّه دارند بى اثر است، گروه هائى از تخصّصهاى مختلف تشکيل دادند تا اين گروه ها با مشارکت يکديگر مسئلهٴ توسعه را مورد مطالعه قرار دهند. بدين ترتيب تأکيد در مورد توسعه اى هماهنگ و جامع الجّهات افزايش يافته و اصطلاحاتى مانند “سعادت”، “کيفيّت زندگى”، “توسعهٴ همه جانبه بسيار متداول گرديده و در نقاط بسيار دنيا گروه هاى متعددى براى مشارکت با يکديگر تشکيل شده. در ابتداء اين گروهها بخاطر عدم تفاهم بين مؤسّسات و تخصّصهاى مختلف با مشکلات متعدّدى مواجه گرديدند، زيرا برايشان دسترسى به فلسفهاى مشترک آسان نبود و حتّىٰ اگر زمانى ظاهراً به توافق ميرسيدند، اغلب کوشش هر کدام از اين مؤسّسات براى جلب منافع بيشتر بطرف اهداف خود اين توافق دوام نمىآورد بسيارى از گروهها نتوانستند ازاين مشکلات اوّليّه فارغ گردند ولی تعداد کمى که از اين مرحلهٴ مشکل گذشتند توانستند بعضى از مزاياى برنامه هاى توسعه چند جانبه را که متشکل از همکارى تخصص هاى مختلف بود نشان دهند. اشتياق حاصله چندان بود که باعث شد دول مختلف براى از بين بردن شکاف بين طبقهٴ مدرن و سنّتى کشور خود بايجاد برنامه هاى بزرگى بجهت توسعهٴ همه جانبهٴ روستاهاى خويش اقدام نمايند. بعد از اخذ نتيجه ازاين پروژه ها متأسفانه واضح شد که نه تنها اين شکاف از بين نرفته بلکه در بسيارى ازنقاط افزايش هم يافته است.
در همان سالها بموازات اين کوششها شاهد پيدايش رو به افزايش سازمانهاى متّکى به جوامع محلّى بوديم که توسعهٴ عمودى و از بالا به پائين جامعه را بىاثر دانسته و مستقيماً در دهات و محلاّت فقير شهرها شروع به فعّاليّت نمودند. اين گروهها نمايندهٴ ايدئولوژيهاى بسيار متفاوتى هستند. بعضى مستقيماً از طريق سازمانهاى سياسى اقدام مينمايند تا از دولتها طلب عدالت کرده و خواستار بهبود خدمات شوند. ديگران با سيستمهاى دولتى مخالفت نموده به انقلاب مبادرت ميورزند و بالاخره بعضى ديگر سعى کردند در زمينه هاى تکنيکى فعّاليّت کرده سازمانهاى تعاونى ايجاد نموده و مددکاران اجتماعى تربيت کنند و يا آنکه براى مشکلات متعددى که جوامع روستائى و شهرى با آن درگيرند راه حلهاى تکنيکى (فنّى) ارائه دهند. بسبب کوشش بسيارى از اين گروه ها عبارت “مشارکت جامعه محلّى” (Community Participation) در تمام برنامه ها و سازمانهاى بين المللی بزرگ متداول گرديد وکوشش بسيارى براى شرکت دادن افراد محلی در پروژه ها بعمل آمد. از جملهٴ اين کوششها عبارتند از: برقرارى سيستم سنجش نتيجه و عکس العمل(feedback) در برنامه هائى که خدماتى را بجامعه ارائه ميدهند، اصرار در شرکت افراد جامعه در انجام کار و اهداى موادلازم، دخالت دادن جامعه در روند تشخيص مشکلات خود و مجاز نمودن دخالت جامعه در برنامه ريزى پروژه هاى خود.
نکتهٴ قابل توجّه آنستکه هرچقدر هم روشهاى مشارکت جامعهٴ محلّى براى فعّاليّتهاى آيندهٴ توسعه با ارزش باشد اقدامات کوچک در سطح محلی هرگز نتوانسته در بهبود کيفى زندگى گروههاى فقير نوع بشر سهم بزرگى داشته باشد. حتّىٰ هنگاميکه بسيارى ازاين گروه ها بهمفهوم تکنولوژى مناسب (Apropriate Technology) که در آنموقع يک جنبش جهانى شده بود تمسّک نمودند، اثر آن در مقابل جريان ازهم پاشيدگى و تجزيه اى که چنان سريع در تمام سطوح جامعهٴ بشرى رسوخ کرده بود ناچيز مىنمود. در آنوقت جنبش تکنولوژى مناسب که توسط شوماکر (Schomaker) مؤلف کتاب کوچک زيبائى است (١٢) Small is Beautiful)) براى کشورهاى در حال توسعه تکنولوژى متوسط (درمقابل تکنولوژى عظيم و پيچيدهٴ کشورهاى صنعتى) را توصيه مىنمود تحرکى بسيار ايجاد نموده بود ولی چون اصطلاح تکنولوژى متوسّط بنظر چندان جالب نمىآمد بعداً آنرا با اصطلاح تکنولوژى مناسب جايگزين نمودند. البتّه مشکل است شرايط لازم براى مناسب بودن را مشخص نمود لذا معادل آن تعاريف بسيار متفاوتى را پيشنهاد نموده اند. تکنولوژى متّکى به کارگر (در مقابل تکنولوژى متکى به ماشين_ مترجم) تکنولوژى ساده و تکنولوژى متّکى به منابع موجود محلىّ از جملهٴ طرحهاى پيشنهاد شدهٴ متعدّدى هستند که موفّقيّت قابل توجّهى نداشته اند. بعلاوه بنظر بسيارى اين جنبش به فروش تکنولوژى دست دوّم توسّط کشورهاى توسعه يافته و پيشنهاد راه حلّهاى ضعيف يا ناقص در بارهٴ وضع پيچيدهٴ فقر تبديل گشته. با وجود اين نميشود انکار کرد که اين کوشش به ايجاد بينشى جديد در بارهٴ روند توسعه و جايگزينى بعضى ازنوع هاى تکنولوژى منجر گرديد.
اگر چه بدون شک اظهار نظرهائى که تا بحال ارائه شده بنظر اکثرى مأيوس کننده ميآيد، وليکن در اينجا فقط منظور آن بوده که به اصولی کلّى که بايد در اجراى پروژه هاى بهائى در نظر گرفته شود اشاره گردد. همچنين منظور انذار از خطر اقدامهاى مجزّا از هم بدون توجّه و بررسى کاربردهاى فلسفى و روحانى آنهاست. در حقيقت هدف من تشويق به کوشش واقدام درهريک از رشتههاى متعدّد تحقيق ومطالعه است که بنحوى به توسعه مربوط باشد و ذيلاً نظر کسانىرا که مايلاند در پروژه هاى توسعه بهائى اشتراک مساعى نمايند به نکات ذيل جلب مى نمائيم:
١_ بايد از تمايل به عرضه داشتن توسعه مانند محصولی براى فروش و تحويل به مردم اجتناب نمود. توسعه روندى است که بايد طى آن استعداد وتوانائى مردم در رهبرى تحوّلات و نظارت و کنترل پيشرفت خويش افزايش يابد. اين روند بايد ما را به جهانى هدايت نمايد که ساکنين مناطق مختلف آن با منابع و فرهنگ هاى متفاوت همه با هم بتوانند بطور متساوى اقدام و همکارى نمايند نه آنکه گروهى دائماً وابسته و متّکى به اعمال خير خواهانه و برنامه هائى باشند که توسّط ديگران سازمان داده شده.
٢_ازآنجائيکه مشارکت ازلوازم ذاتى توسعه است بسيار بىمعنى است اگرپروژه اى شرکت مردم را در رهبرى امورشان افزايش ندهد. مشارکت بايد با همان شرائطى که قبلاً ذکر گرديده مورد نظر بهائيان باشد نه بعنوان وسيلهاى براى درگير نمودن مردم در مجموعه اى از برنامه ها و اقداماتى که (توسّط ديگران) از قبل تعيين گرديده. در اينجا مشورت که در زندگى بهائى چندان اساسى و ضرورى است اهميّت خاصّ خود را نشان ميدهد. حتّىٰ بجرأت مىتوانم بگويم که هيچ پروژهٴ بهائى را نبايد شروع نمائيم مگر آنکه از وجود مکانيزمى براى مشورت مستمر با کسانيکه بايد از آن بهرهمند گردند مطمئن باشيم.
٣_ مشارکت جامعه در پروژه ها بدون وجود سازمانهاى محلّى کلامى تقريباً پوچ و بىمعنى است. مشورتهاى تصنّعى معمول را (که از آنها توسّط رهبران بد يا خوب براى وصول باهداف خويش استفاده ميشود) مشکل ميتوان به مشورت حقيقى تبديل نمود مگر آنکه مؤسّساتى در جامعه ايجاد گردد که شرکت فردى را در تصميم گيرى و اجراء رسماً تثبيت نموده و آنرا محفوظ دارد. پس در حقيقت بيش ازنيم قرن است که بهائيان جهان به اجراى پروژه هاى توسعه مبادرت نموده و در سراسر جهان ساعيانه به پايه ريزى چنين تشکيلات و مؤسّساتى اقدام نموده اند. توسعه تدريجى محافل روحانى محلی و لجنات آن که در ظل محافل روحانى ملی با لجنات ناحيه اى و ملی در ارتباطند جوابى است به جستجوى صدها گروه که جويندهٴ سازمانى اجتماعى و زنده براى توسعه هستند. بنابراين تمام پروژه هاى بهائى بايد اين تشکيلات را در همهٴ سطوح محلىّ ،ناحيه اى و ملّى تقويت نموده با آنها همکارى کرده و به توسعه و ظهور استعدادات و امکانات نهائى آنها مساعدت نمايند.
٤_ دوّمين عنصر لازم که بدون آن مشارکت واقعى جامعه غير ممکن است يادگيرى و دسترسى به دانش و معلومات است. البته منظور اين نيست که کارآموزى جزء لاينفکّ پروژه هاى توسعه است. در بسيارى از برنامه هاى جهانى توسعه تصميم گرفته شد که به فقراء فقط آموزشى داده شود که بتوانند وظايف خاصّ توليد يا خدمات ساده را انجام دهند. زيرا بنظر ميآيد که اين از بزرگترين احتياجات کشورهاى در حال توسعه است. و ليکن با کمى تعمّق متوجّه ميشويم که اگر آموزش تنها بمنظور انجام دستورات بوده و با توسعهٴ روحانى وعقلانى همراه نباشد در اکثر موارد بجز افزايش جدائى کنونى بين طبقات متجدّد و طبقات سنّتى نتيجه اى نميدهد. در برنامه هائى که به آموزش سواد و کارآموزى حرفه اى ساده قناعت شده فرض بر آن بوده که تصميم گيرى در باره آيندهٴ مردم هميشه بايد توسّط عده معدودى ازافرادمنتخب(که عموماً با وضع جامعهٴ در حال توسعه بيگانه
بوده اند ) انجام گيرد. البته يکى ازاعتقادات امر بهائى آنستکه بايد به هر فردى حرفه و فنى مفيد آموزش داده شود، و ليکن بدون شکّ علامت توسعهٴ فرد کسب فهم حقيقى است و اگرچه بنظر اغراق آميز بيايد مايلم پيشنهاد کنم که نميتوان گفت که هيچ جامعه اى در راه توسعهٴ خود گام برداشته است مگر آنکه بنحوى ازانحاء در روند يادگيرى جمعى و ايجاد معرفت در بارهٴ خود و محيط خود و در کار برد مجموعهٴ دانش خود و ديگران و بالاخره در جستجوى بهبود بيشتر مادى و روحانى خويش مستقيماً شرکت داشته باشد.
٥_ هدف اصلی توسعه رفاه نوع انسان است نه آنچه شاخصهاى انتزاعى پيشرفت اقتصادى و اجتماعى نشان ميدهند. تفکيک و تقسيم زندگى نوع بشر به حوزههاى مجزاء و مستقلّ از هم، مادّى در مقابل روحانى، فرد در مقابل فاميل وجامعه، توليد در مقابل کيفيّت محيط، و بهداشت، درآمد، مسکن، کار و اوقات فراغت، تحصيلات رسمى و غير رسمى، شايد بجهت برنامه ريزى در سطحى خاص راحت و مناسب باشد امّا زياده روى در آن موجب سردرگمى و آشفتگى در سطح جامعهٴ محلی است. طريقهاى جديد و بسيار مفيد در طرح پروژههاى توسعه در نظر گرفتن تأثير متقابل مجموعهاى ازروندهاى بهم وابسته است که لزوماً با همهٴ مردم جامعه قابل انطباق باشد. بعضى ازاين روندها بايد تسريع داده شده و مؤسساتى بتدريج براى تقويّت آنها تأسيس گردد و روندهاى ديگرى را که در تجزيه و تخريب جامعه دخالت دارند بايد متوقّف نموده و بجاى آنها مجموعهٴ ديگرى از روندهاى جديد بکار انداخته شود. از جملهٴ روندهاى توسعه عبارتند از: سازمان دهى توليد، بهبود مجارى بازاريابى و توزيع، توليد و تطبيق تکنولوژى، تعليم و تربيت منابع انسانى مطابق نيازها وخواستهاى اجتماعى، تقويت مؤسّسات اجتماعى بخصوص مؤسّساتيکه در تصميم گيرى دخالت دارند. غنى نمودن فرهنگ، و توليد و بهبود خدمات پايه اى و اساسى مانند آموزش و پرورش، بهداشت و کالا و خدمات.
٦_ در اين برهه از تاريخ بشر دخالت در بسيارى از روندهاى توسعه (بمنظور تصحيح يا تکميل آنها _مترجم) عملاً محال بوده و ممکن است به عجزو واخوردگى کامل منجرشود. توسعهٴ دهکده يا منطقه اى کوچک را نمىتوان مجزا از شرائط و اوضاع تمام عالم مورد نظر قرار داد. تغييرات لازم براى ايجاد رفاه بشر بايد در همهٴ سطوح محلىّ، ملّى و بين المللی همگام ايجاد گردد. اگر تمام وظيفهٴ توسعه را بر دوش جامعهٴ محلىّ که معمولاً به منافع کافى دسترسى ندارد بگذاريم وبسيارى از محدوديّت هائى را که شرائط کنونى جهان باين جامعه تحميل ميکند از نظر دور بداريم توقع زيادى ازتوده هاى رنج کشيدهٴ بشر داشته ايم. (بعنوان نمونه) از جمله شرائط لازم براى حصول رفاه مادى عدالت و صلح است و هيچ کوششى در سطح محلی نميتواند محدوديّتهاى فراوانى را که توسّط جهانى درحال جنگ تحميل شده و بواسطهٴ بى عدالتى هاى اجتماعى که بسيار متداول وحاکم بر جامعهاست حاصل گرديده از ميان بردارد.
٧_ عبارت بالا باينمعنى نيست که بهائيان در سطح محلّى و ناحيهاى نبايد به هيچ اقدام مفيدى مبادرت نمايند. در حقيقت در ميان روندهاى ذکر شده بايد آموزش و پرورش منابع انسانى براى توسعه بر هر کوشش ديگرى که بجهت بهبود مادّى و روحانى جامعه انجام گيرد سبقت داشته باشند. در هر جامعه اى بايد روندى ازتعليم و تربيت عمومى که تربيت مادّى ومعنوى را توأماً شامل باشد بکار گرفته شود. در اينجا منظور صرفاً توجه به تحصيلات رسمى نيست بلکه منظور آموزش و پرورشى است که تدريجاً همهٴ ساکنين منطقه را بدون توجّه به اعتقادات و مقام اجتماعى در بر گرفته و روند پويا و متحرّک جامعه در فراگيرى طريقهٴ توسعهٴ خويش نحوهٴ زندگى فردى، خانوادگى، و جمعى، طبع و سرشت و ريشه هاى گذشته و مسير حال و آيندهشان گردد. هدف اصلی اين آموزش و پرورش تربيت افرادى است در درون جامعه که نيروى انسانى لازم براى ايجاد تحول و تکاملاند، يعنى تربيت تعداد کافى از زنان و مردانى با مهارتها و قابليّات مختلف که با وجودآگاهى به مشکل بودن وظيفهاى که در پيش دارند مصمماند علی رغم مشکلات بزرگ اين عصر انتقال، جامعه را در مراحل متتابع توسعه رهبرى نمايند.
اگر قبول شود که مرحلهٴ بعدى شرکت جامعهٴ بهائى در امر توسعه، افزايش کوشش هايش در بناى تشکيلات و مؤسّسات محلّى و ملّى است. تا آنکه روند آموزش و پرورش عمومى را در جوامعى مشخص بمرحلهٴ اجرا گذارند وبميزانى که اهميّت معلومات، يادگيرى واستنتاج مفاهيم (Conceptualization) در اين روند شناخته گرددبهمان ميزان نيز نقش خاصّ محقّقان بهائى در تلاشهاى آينده بطور افزايش يابندهاى آشکارميگردد. بايد مجمعى ازاين محقّقان ايجاد گرديده دائماً تقويت شده و توسعه داده شود. اين گروه بايد معلومات رشته هاى وسيع مختلف را با هم ادغام نموده و از آنها براى حلّ مشکلات توسعه استفاده نمايند. متخصّصان بهداشت، کشاورزى، رشته هاى مختلف مهندسى، علوم طبيعى، اقتصاد، جامعه شناسى، مردم شناسى، تعليم و تربيت، و مخابرات هريک مىتوانند به درک روزافزون بسيارى از مسائل پيچيدهٴ توسعه کمک نمايند.وليکن مهمّ آنستکه اين محقّقان که قصد دارند به جامعهٴ بهائى کمک نمايند تاروند توسعه اى را که براى گروه خاصّى ايجاد نموده بررسى و درک نمايد، بايستى کاملاً از خطاهاى بسيارى از انديشمندان جهان دانشگاهى امروز فارغ و برکنار باشند. مشخصات اين گروه از متخصّصان و محقّقان بهائى و نيز موضوع هاى خاصّى که بايد مورد مطالعه قرار دهند خود مطلب مهمّى است که بجاست مورد مشورتهاى متعدد قرار گيرد. در اينجا فقط ميخواهم بذکر دو نکته بپردازم که احساس ميکنم در اين رشتهٴ جديد فعّاليّت که بدون شکّ بسيارى ازدانشجويان بهائى را بخود جلب خواهد کرد بسيار مهمّ است:
نکتهٴ اوّل: بر طبق تعاليم بهائى عقل و قلب آدمى نبايد با هم در ستيز باشند و بين ظريفترين احساسات بشرى و قوىترين انضباط عقول تحصيل کرده و تربيت شده هيچ تناقضى نبايد وجود داشته باشد. بنابراين دليلی وجود ندارد که دانشمندان و دانشجويان روشنفکر بهائى ازهمان روحيهٴ عشق،محبّت،صبر، فداکارى، تفاهم، شفقت وتواضعى که عموماً جامعهٴ بهائى رااز ديگران متمايز ومشخص مىسازد بهره مند نباشند. بخصوص بايد انتظار داشت که دانشمندان بهائى ازتکبّر که اغلب اوقات مانند مرض مسرى به طبقهٴ روشنفکر سرايت ميکند برحذر بوده و تواضع حقيقى را در نهايت درجه اعمال دارند.
گرچه ممکن است به سخن راندن ازروى احساساتم متّهم گردم و حتىٰ اگر وقايع جهان امروز پيوسته مخالف نقطه نظر من را نشان دهند، قطعاً معتقدم که اين ايّامى است که در آن وعده هاى گذشته که مستضعفين وارثين ارض ميگردند(١٣) جامعهٴ عمل خواهد پوشيد، و قاطعاً اين اعتقاد را به کسانى که ميخواهند نيرو، استعداد، و توانائى خود را در راه رفاه بسيارى ازافراد بشر که در حال حاضر در پريشانترين شرائط مادى بسر مىبرند صرف نمايند توصيه مينمايم. ضعفاء و فقراء در طى قرون متوالی توسّط قدرتمندان و متکبّران تحقير گرديدهاند و ليکن تحقير کنندگان آنها هميشه بعنوان ظالم مشخص نبوده اند و در سراسر جهان هر روز هزاران نفر بفرض خود تصميمات مهمّى براى نفع توده هاى مردم ميگيرند. حتى بدون آنکه از شرائط حقيقى آنها آگاهى داشته و يا اينکه هيچگونه احساس واقعى در مورد احتياجات و خواسته هاى آنها داشته باشند. قوانينى ميگذرانند معاهده ها امضاءميکنند، منابع را بسيج مىنمايند، تصميماتى در مورد خط مشى هاى اقتصادى و اجتماعى ميگيرند، همه براى منفعت فقراء و تقريباً همه با حسّ غرور و اطمينان توسّط کسانيکه ابداً معنى فقير بودن را درک نکرده اند.
جهان ما به نسلی نوين با ذهنى بخوبى تعليم يافته و تربيت شده نياز دارد که خود را وقف آسايش بشريّت نمايد و بعلاوه به امور از ديد ضعفاء نگريسته از احساسات، عجزها، محروميّتها، خواستها و اهدافشان غافل نشده و با استفاده ازدانش توأم با تمام فضائل عاليه لازم آن بطور منظم وسيستماتيک به جستجوى استراتژيهائى براى وصول به رفاه و سعادت مادّى و روحانى بيشتر و بالاتر نوع بشر بپردازد. استفاده از شرائط پريشان اکثر ساکنين کرهٴ ارض بمنظور ساختن مدلهائى براى تمرين، تئورى، و مطالعه در محيط راحت دانشگاههاى غرب، اهداى انواع دائم التزايد درجات تحصيلی در جامعه اى تشنهٴ مدرک، اشغال نمودن صدها مقام و شغل در رشتهٴ عموم پسندانهٴ توسعه، و دائماً فقر را از ديد ثروتمندان بررسى نمودن، مطمئناً ازجملهٴ اعمال متکّبرانه ايست که دانشمندان و دانشجويان بهائى بايد ازارتکاب به آنها خوددارى نمايند.
نکتهٴ دوّم: اکثر رشتهها و شعبات دانش که به توسعه وابستگى نزديک دارند علوم نظرى نيستند و اگر چه هر پروژه اى بايد با مفاهيم نظرى (Conceptualization) وتئوريهاى بسيار قوى همراه باشد وليکن مفاهيم تئورى واستراتژيها بايد عملاً ريشههاى خود را در پروژه هاى اجرائى توسعه که دقيقاً براى جامعه اى معين طرح گرديدهاند محکم نمايند.
از بحث هاى فوق به اين نتيجه ميرسيم که از جملهٴ اوّلين وظائفى که بايد به عهده بگيريم تقويّت نمودن روند تعليم و تربيت عمومى است که از قبل ضمن پروژه هاى مختلف در نقاط متعدد دنيا شروع شدهاست. فى المثل در آمريکاى جنوبى نواحى اطراف اوتاوالو (دراکوادر) کالی (درکلمبيا) تموکو (درشيلی) پونو(درپرو)، بعضى نواحى در بوليويا، و مناطق مختلفى در هائيتى که با مدرسهٴ زنوزى رابطه دارند از جملهٴ نمونه هاى نواحى مناسب براى تقويّت و توسعهٴ تعليم و تربيت عمومى مىباشند.(١٤) محقّقين بهائى که در زمينهٴ هاى مختلف توسعه فعّاليّت دارند بايد با اين نواحى در تماس بوده و در روندهاى توسعهٴ آنها مشارکت نمايند. اساسىترين کار برقرارى يک سيستم فراگيرى است که ضمناً باهمهٴ فعّاليّتهاى اين پروژه ها همراهى نمايد. در اين روند يادگيرى بايد مستمراً تجارب مختلف را ارزشيابى نموده و نتائج آنرا به مجموعه اى از معلومات که بسرعت در حال افزايش باشد بيفزايند و ماحصل را درجهان بهائى انتشار دهند. البته از همين روند يادگيرى و از منطقه اى که بآن تخصيص داده شده ميتوان بعنوان موضوع و زمينه اى محسوس و واقعى براى آموزش دانشجويان بهائى در رشته ها و تخصص هاى مفيد و لازم استفاده نمود. مطالبى که در اين روند يادگيرى بايد براى جامعهٴ بهائى روشن گردد بسيار متعددند. در اينجا براى واضح شدن مطلب به ذکر برخى از آنها اکتفاء ميگردد:
- سيستم هاى توليد و تکنولوژى ملازم آن که توسط کشاورزان منطقه براى بهبود و رفاه جامعه بکار ميرود کداماند؟ با مدرن شدن جامعه چه تغييراتى در اين سيستمها حاصل ميشود؟ اين تغييرات چه تأثيرى روى تنوّع قديمى محصولات کشاورزى و دامهاى منطقه دارد؟
- چگونه ميتوانيم با جريان تخريب و تجزيهٴ اين مناطق که ازمدرن شدن آنها حاصل ميشود مقابله نمائيم بدون آنکه مدافع احساساتى وغير عملی سنّتها باشيم و يا آنکه اين حقيقت را از نظر دور بداريم که امر بهائى جامعه اى بسيار پيچيده و ازنظر مادّى پيشرفته اى را براى آينده پيش بينى مىنمايد
- در يک روستاى بهائى و يا منطقهٴ مشخصّ ديگرى چگونه بايد سيستم بازاريابى را اداره نمود و رابطه و رفتار متقابل صحيح بين توليد کننده و بازار چگونه است؟ چطور مىتوانيم بازده و قدرت توليد را افزايش دهيم بدون آنکه کمک ما در روستاها فقط به چند فاميل پيشرفته محدود شود؟ چطور ميتوانيم مطمئن شويم که منافع پروژههاى توسعهٴ ما بطور عادلانه توزيع گشته؟ آيا ميتوان مکانيزمى ايجاد نمود که قسمتى ازافزايش درآمد بعضى از فاميلها در راه پروژههائى بنفع تمام جامعه بکار رود؟ مکانيزمى که مانند بسيارى از جنبشهاى تعاونى بنوعى بهرهورى سياسى منتهى نگردد؟
- سيستم و مکانيزم جريان و گردش اطّلاعات بين جوامع مختلف کدام است؟ تاريخ تحوّلات آنها چگونه بوده و اثر وسائل جديد ارتباط روى آنها چگونه است؟ چگونه بايد از بعضى ازاين سيستمها براى اشاعهٴ معلومات ارزشيابى احتياجات، و تبادل تجربه بين روستاهاى منطقه استفاده کرد؟
- تکنولوژى، ابزار، دستورالعملها و سازمانهاى مورد استفاده در روندهاى مختلف زندگى کدامند؟ اثرات اجتماعى تحوّل تکنولوژى چيست و سازمانها و افرادى که بايد اين تحوّلات را ايجاد نمايند کدامند ؟
- تحت هدايت محفل روحانى محلّى که سازمان مسئول حفظ اتّحاد، عدالت، وسلامت روحانى در روستا است چه سازمانهاى ديگرى براى افزايش شرکت روستائيان در امور توسعهٴ خويش بايد ايجاد گردد ؟
- مکانيزم تقويّت نهاد خانواده چيست؟ آموزش خانواده در مورد تربيت اطفال بخصوص قبل از ورود بمدرسه چگونه بوده؟ درمورد اين وظيفهٴ بسيار مهمّ چگونه اصل تساوى زن و مرد با توجّه به جنبه هاى عملی محيط و شرايط زندگى روستائى بکار گرفته شده؟ جامعه کلاً چه نقشى را در تعليم و تربيت اطفال ايفاء ميکند؟ چه استراتژيهائى را بايد بکار بگيرد و بجهت چه سازمانهائى بايد ايجاد گردد ؟
- در مورد وضع سلامتى، تغذيه و بهداشت در روستاها چه مسائلی بايد مورد رسيدگى قرار گيرد؟ آيا خدمات بهداشتى که توسّط مددکاران بهداشتى ارائه ميشود و مراکز بهداشت چنانکه در روستاها رايج اند مورد قبول ما هستند يا بايد در ايجاد خدمات بهداشتى کاملترى جدّ و جهد نمائيم ؟
- ساخت و نظام (Structure) خدمات آموزشى براى ساکنان منطقه چگونه بايد باشد و نقش مدرسه در توسعهٴ منطقهٴ روستائى کدام است؟ مشخصات منابع انسانى لازم براى توسعه چيست؟ ديناميسمهاى آموزشى که در هر روستا بايد براى ايجاد چنين نيروى انسانى برقرار گردد کدام اند؟ موضوع و متدهاى آموزش و پرورش جديد کدامند؟ براى توسعهٴ تدريجى اين موضوعها از چه روش و متدولوژى بايد استفاده کنيم؟ البته نمىتوانيم بسادگى مفاهيم و مواضيع برنامههاى آموزشى تهيّه شده در نقاط ديگر را به مناطق خود انتقال دهيم، بخصوص آنچه براى شرائط کاملاً متفاوت کشورهاى آمريکاى شمالی و اروپا تهيّه گرديده
- علاوه بر سيستم آموزش رسمى چه متدها (روشها) و موضوعهاى ديگرى براى آموزش و پرورش جامعه وجود دارند؟ و چطور مىتوانيم افرادى را که نسل در نسل توسّط ديگران رهبرى شده اند راهنمائى کنيم تا خود مسئوليّت امور خود را درمذهب، فرهنگ، توليد، سازمان، ادارهٴ بهداشت و آموزش و پرورش بعهده گيرند. آيا برنامهاى در دست داريم که بعنوان مثال از ضيافت نوزده روزه بعنوان محلّى براى آموزش مشارکت افراد محلّى در امور خود استفاده نمائيم ؟
فهرست چنين سئوالاتى ازمواضيع عمومى گرفته تا سئوالات مربوط به متدها، موادّ و مفاهيمتئورى، همينطور ميتواند ادامه پيدا کند. نکتهٴ مهمّ بيادداشتن آنستکه فقط با بحث و تفکّرى بيگانه با وضع حقيقى جامعهٴ مورد نظر، و بدون بهره بردارى ازمشارکت افراد آن نميتوان باين سئوالات جواب داد. وظيفهٴ محقّقين بهائى آنستکه اين موضوع ها را در قالب برنامه هاى عملی و محسوس بررسى نموده و بدين ترتيب بهايجاد مجموعهٴ دائم التزايدى ازدانش و تجربه کمک نمايند. البته اين اقدام را بايد در ظلّ هدايت آثار نازله و تعاليم روحانى امر بهائى که به کوششهاى ما جهت، معنى، قالب فکرى (Conceptual framework) انگيزه هاى روحانى، و تحرّک مىبخشند انجام دهند.
مآخذ و يادداشتها
ديانت بهائى به سه عصر مربوط به تاريخ خود اشاره ميکند: عصر رسولی_ عصر تکوين و عصر طلائى که درآن بشارات گذشته تحقق صورى خواهند يافت.
** اشارهاى است به فرقههاى مذهبى که درعصرحاضر بفراوانى پديدار شدهاند.
*** مؤسّساتبين المللی سخن از ١٢٠٠ تا ١٤٠٠ مليون نفر ميگويند.
١_ توسعه ترجمهٴ لغت Development است. اين لغت به منظورهاى متعدّد بکار رفته شده لذا ترجمه فارسى آن برحسب منظور نويسنده تغيير ميکند. ترجمههاى ديگر اين لغت بفارسى عبارتند از: پيشرفت، رشد، سير، نمو، تحوّل، تکامل، بالندگى، بسط و پرورش، ظهور، گوالش، تکوين، و عمران (لطفاً رجوع شود به فرهنگ فلسفه و علوم اجتماعى، انگليسى به فارسى، توسّط پژوهشگاه علوم اجتماعى) عموماً در اين مقاله منظور ازتوسعه، عمران و بهبود و تکامل وضع اجتماعى واقتصادى جامعه است.(مترجم)
٢_ عنوان اصلی اين مقاله عبارت است از: Development A Challenge to Bahá’í Scholars که در جلد سوم شماره ٣ و ٤ (فوريهٴ ١٩٨٤) مجلهٴ انجمن مطالعات بهائى (Association for Bahá’í studies) چاپ گرديده.
٣_ منتخباتى از آثار حضرت بهاءالله صفحه ١٣.
٤_ مجموعهٴ الواح جمال اقدس ابهى که بعد از کتاب مستطاب اقدس نازل شده صفحهٴ ١٥.
٥_ نظم جهانى بهائى صفحه ٤٦
٦_ نظم جهانى بهائى صفحه ٩٣
٧_ نظم جهانى بهائى صفحه ٩٦
٨_ منتخباتى از آثار حضرت بهاءالله صفحه ١٢
٩_ منتخباتى از آثار حضرت بهاءالله صفحه ١٣
١٠_ نظم جهانى بهائى صفحهٴ ٩٨
١١_ بعلّت اينکه مترجم به ترجمهٴ قبلی کتاب قد ظهر يوم الميعاددسترسى نداشته به ترجمه شخصى اکتفا نموده.
١٢_ مترجم از عنوان ترجمهٴ فارسى اين کتاب (اگر بفارسى ترجمه شده باشد) اطّلاعى در دست ندارد.
١٣_ اشاره به آيهٴ مبارکهٴ مندرج در قرآن کريم است: و نريد ان نمنّ علی الّذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم وارثين (سورهٴ قصص آيهٴ ٤)
١٤_ در زمانيکه مؤلّف محترم اين مقاله را تدوين فرمودند هنوز مؤسّسات آموزشى بهائى وپروژههاى توسعه در بسيارى ازنقاط دنيا بطور سيستماتيک مستقر نشده بود. درحال حاضر فرصت هاى تقويّت مؤسّسات تعليم و تربيتى و ساير پروژه هاى بهائى در بسيارى از مناطق فراهم است.(مترجم)
منبع: پژوهشنامه، شمارهٔ ۸