تعالیم دیانت بهائی

پزشک حقیقی، درمان الهی

نگارنده: آرام

حضرت بهاءالله در بسیاری از الواح خود به غفلت نوع بشر از ظهور جدید الهی که مسیر تازه ای را متناسب با مقتضیات دنیای جدید بدانها می نمایاند اشاره میفرمایند و از اینکه مردمان به واسطه ی انواع تعصبات و ذهنیات اشتباه و نیز توجه شدید به شئونات مادی و دنیوی از ندای الهی و مسیر نجات بخش، خود را محروم نموده و در مسیری افتاده اند که به مصیبتهای جهانی ختم می گردد، اظهار تأسف نموده اند. بلایا و مصیبتهایی که با وجود پیشرفت شدید در علوم و فنون و همچنین تفکرات جدید با نام روشنفکری دینی، روز به روز دنیا را در کام خود فرو می برد چه که همگی در یک امر مشترکند و آن غفلت از ظهور جدید و مسیری است که مردمان را بدان فرا میخواند و غیر از آن را علّتِ سقوط در مهالک بسیار پر مخاطره میشمارد. از جمله ی این بیانات به عنوان مثال میتوان به برخی موارد زیر اشاره نمود:

( ای پسر انسان )
شبنمی از ژرف دریای رحمت خود بر عالمیان مبذول داشتم و احدی را مُقبل نیافتم زیرا که کل از خمر باقی لطیف توحید به ماء کثیف نَبید اقبال نموده اند و از کأس جمال باقی به جام فانی قانع شده اند. فَبِئسَ ما هُم بِهِ یَقنَعُون.
( کلمات مکنونه فارسی – فراز ۶۱ )

“… رگ جهان در دست پزشک دانا است، درد را می بیند و به دانائی درمان میکند. هر روز را رازی است و هر سر را آوازی. درد امروز را درمانی و فردا را درمان دیگر. امروز را نگران باشید و سخن از امروز رانید. دیده میشود گیتی را دردهای بیکران فرا گرفته و او را بر بستر ناکامی انداخته. مردمانی که از باده خود‌بینی سر مست شده اند پزشک دانا را از او باز داشته اند. اینست که خود و همه مردمان را گرفتار نموده اند. نه درد میدانند نه درمان میشناسند. راست را کژ انگاشته اند و دوست را دشمن شمرده اند …”
(مجموعه دریای دانش – ص ۳)

متأسفانه هنوز بسیاری از مردم جهان با وجود آنکه راه بسیار واضح و روشن و در جلوی روی آنهاست، به هر مسیری رو می آورند جز تنها مسیری که به آرامش کلّ جهان منتهی خواهد شد و خداوند در این زمان آن را برای نوع بشر تجویز نموده است.

این راه و مسیر به طور خلاصه به تعالیم دوازده‌گانه بهائی معروف است که حضرت عبدالبهاء در خطابات خود در اروپا و امریکا در تمام معابد مسیحی و کلیمی و دارالفنونها و دانشگاه ها بدان ها اشاره نموده اند و به طور بسیار خلاصه چنین است:

۱- وحدت عالم انسانی:

این حکم به عنوان محور تمام تعالیم بهائی از آن یاد شده و بدین معناست که همه ی انسانها باید بپذیرند که یکی هستند و هیچکس از دیگران برتر نیست . تفاوت در نژاد ، ملیت ، مذهب و … نباید سبب برتری کسی نسبت به دیگری و یا موجب جدایی انسانها از یکدیگر گردد و لذا همه باید خود را متعلق به یک خانواده جهانی بدانند و در این خانواده تمام رقابتها و بدخواهی ها کنار گذاشته شود و به همکاری و خیرخواهی مبدل شود به گونه ای که هر عضوی از این خانواده اگر دچار نابسامانی باشد، تمام خانواده در جهت رفع آلام و مشکلات او متّحدا حرکت نمایند.

۲- ترک جمیع تعصبات:

این حکم به نوع بشر تذکر می دهد که تعصب از هر نوعی باعث می شود که انسانها خود را شدیداً به یک گروه بخصوص متعلق بدانند و از خانواده جهانی خود را جدا تصور کنند و حتی برتر بدانند و لذا در مسیر اشتباه قدم بردارند و به جای توجه به مصالح کل نوع بشر تنها به مصالح گروه خود که میتواند دین خود، ملت خود، نژاد خود و … باشد توجه کند و در این راه حتی به انسانهای دیگری که آنها را بیرون از گروه خود تصور می کند خسارات سنگینی وارد کند و حقوق انسانی آنها را زیر پا بگذارد. در جهان امروز تعصبات مذهبی، ملی، نژادی و …. موجب بروز جنگها و مصیبات بزرگ جهانی شده و میلیونها خانواده را آواره و یا در معرض ظلم و ستم و بی‌عدالتی قرار داده است که این امر نشانه ی عدم توجه و غفلت نوع بشر از راهی است که خداوند به درستی تجویز نموده و جهانیان را بدان فرا خوانده است اما مردمان همچنان با لجاجت تمام به کار خود و افکار خود مشغولند.

۳- ترک تقالید و تحری حقیقت:

این حکم از همه ی انسانها می خواهد که از تقلید کورکورانه از رؤسای مذهبی و یا تقلید و تبعیت بی دلیل از فرهنگها و آداب و رسوم اشتباه و غیر موجّه دست بردارند و در هر موضوعی مستقلاً به تفکر و تحقیق بپردازند. تقلید و تبعیت کورکورانه و همرنگ‌ شدن با جماعت در هر موضوعی اگر ناآگاهانه و فقط به این دلیل باشد که اکثریت در آن مسیر هستند، امری نامعقول و سبب فرو افتادن جامعه در سراشیبی سقوط و اضمحلال فکری و فرهنگی است. مسلماً اگر عمل و رفتار یک جامعه حاصل تفکر و تعقل و مشورت و گفتگو باشد و آگاهانه صورت پذیرد بسیار ممدوح و در جهت اتحاد و اتفاق است اما این تعلیم، آن دسته از تقالید کورکورانه ای را منع می کند که همیشه موجب عقب ماندگی و پسرفت جوامع مختلف شده و غالباً با اسامی مقبولی مانند دین و مذهب یا هر آرمان دیگری، مردم را به مسیری که منافع افراد یا گروه هایی را تامین می کند، سوق داده است.

حضرت بهاءالله در بسیاری از آثار و الواح خود به این نکته اشاره فرموده اند که هیچ امری نباید حجاب و مانعی برای دیدن حقیقت باشد و انسان را از مسیر حق و انصاف خارج نماید حتی اگر آن حجاب، با نام و ظاهر موجّهی همچون دین و مذهب و وطن و یا عدالت خواهی و غیره باشد.

در یکی از الواح خود به این مطلب که تقلید و اکتفاء به شنیده ها در بسیاری از اوقات انسانها را از مسیر درست محروم نموده است اینگونه اشاره نموده و تفکر مستقل را به عنوان حکم الهی توصیه مینمایند:

“… الیوم بر هر نفسی من عند الله فرض شده که به چشم و گوش و فؤاد خود در امر او ملاحظه نماید و تفکّر کند تا از بدایع مرحمت رحمن و فیوضات حضرت سبحان باشراقات شمس معانی مستنیر و فائز شود. و علّتی که جمیع ناس را از لقاءالله محروم نموده و به‌ ماسواه مشغول داشته اینست که به وهم صرف کفایت نموده‌اند و به آنچه از امثال خود شنیده قناعت کرده‌اند، به راههای مُهلک تقلید مشی نموده‌اند و از مناهج تجرید محروم شده‌اند. امر الهی چون صبح نورانی ظاهر و لائح بوده. اینکه بعضی از ادراک او محتجب مانده‌اند نظر به آنست که گوش و قلب را به آلایش کلمات ناس آلوده‌اند و الّا اگر ناظر به اصل میزان معرفت الهی باشند هرگز از سبیل هدایت محروم نگردند…”
(مجموعه آیات الهی ج ۱ ص ۲۴۷)

حضرت بهاءالله همچنین تقلید ناآگاهانه و بدون تفکر از آداب و رسوم و سنن و فرهنگ جامعه را مانعی برای تغییر و پیشرفت فرد و جامعه ذکر نموده اند چرا که کنار گذاشتن فرهنگ مرسومی که بدان خو گرفته شده، همیشه برای انسانها بسیار سخت و دشوار بوده و همین امر سبب توقف و تحجّر فکری بسیاری از جوامع شده است. ایشان یکی از دلائل انکار همیشگی همه ی پیامبران و نیز مخالفت اکثریت مردم با هر تفکر و مسیر جدیدی را همین امر یعنی خو گرفتن به افکار و اعمال مرسوم ذکر نموده و به آن در یکی از الواح خود اینگونه اشاره می نمایند:

“… و این معلوم است که تغییرات و تبدیلات که در هر ظهور واقع میشود همان غمامیست تیره که حایل میشود بصر عرفان عباد را از معرفت آن شمس الهی که از مشرق هویّه اشراق فرموده زیرا که سالها عباد بر تقلید آباء و اجداد باقی هستند و بآداب و طریقی که در آن شریعت مقرّر شده تربیت یافته‌اند یک مرتبه بشنوند و یا ملاحظه نمایند شخصی که در میان ایشان بوده و در جمیع حدودات بشریّه با ایشان یکسانست و مع‌ذلک جمیع آن حدودات شرعیّه که در قرنهای متواتره بآن تربیت یافته‌اند و مخالف و منکر آن را کافر و فاسق و فاجر دانسته‌اند همه را از میان بردارد البتّه این امور حجاب و غمام است از برای آنهائی که قلوبشان از سلسبیل انقطاع نچشیده و از کوثر معرفت نیاشامیده و به مجرّد استماع این امور چنان محتجب از ادراک آن شمس میمانند که دیگر بی ‌سؤال و جواب حکم بر کفرش میکنند و فتوی بر قتلش میدهند چنانچه دیده‌اند و شنیده‌اند از قرون اولی و این زمان نیز ملاحظه شد. پس باید جهدی نمود تا به اعانت غیبی از این حجبات ظلمانی و غمام امتحانات ربّانی از مشاهدهٔ آن جمال نورانی ممنوع نشویم و او را به نفس او بشناسیم ….”
(منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله – ص ۱۳)

و لذا حضرت بهاءالله در جای دیگر گسستن زنجیر تقلید را اینگونه توصیه نموده اند :

“… اصنام تقلید را به قوّت توحید بشکنید و به فضای رضوان قدس رحمن وارد شوید. نفس را از آلایش ما سوی الله مطهّر نمائید و در موطن امر کبری و مقرّ عصمت عظمی آسایش کنید. به حجاب نفس خود را محتجب مسازید چه که هر نفسی را کامل خلق نمودم تا کمال صُنعم مشهود آید. پس در این صورت هر نفسی بنفسه قابل ادراک جمال سبحان بوده و خواهد بود چه اگر قابل این مقام نباشد تکلیف از او ساقط …”
(مجموعه الواح مبارکه ص ۱۸۶)

تاریخ بشر و خصوصا تاریخ ادیان نیز اغلب نشان داده که همیشه هر تفکر و دین جدیدی مورد مخالفت و مقاومت شدید مردم واقع شده است زیرا از کودکی به افکار و اعمالی خو گرفته اند که آن را بدیهی پنداشته و به مصداق (کُلُّ حِزبِِ بِما لَدَیهِم فَرِّحُون)، هر راهی را جز راه خود باطل و نادرست تصوّر نموده اند و حضرت بهاءالله تنها راه گسستن از این مانع و حجاب را ترک تقالید کورکورانه با کمک گرفتن از دو ابزار قوی انسانی که هر دو موهبتی خدادادی است یعنی عقل سالم و قلب پاک و یا چشم سَر و سِرّ ذکر نموده اند.

حضرت عبدالبهاء در خطابات مختلف خود در امریکا و اروپا به این مطلب مهم اشاره نموده اند از جمله در قسمتی از یکی از خطابات ایشان چنین میخوانیم:

“… اسفا که این عالم انسانی غرق در دریای تقالید شده هر چند حقیقت ادیان الهی یکی است و لکن افسوس که ابرهای اوهامات انوار حقائق را ستر نموده است و این غمامهای تقالید عالم را تاریک کرده است لهذا نورانیّت دیانت ظاهر نیست و ظلمت سبب اختلاف شده است زیرا تقالید مختلف و این سبب جدال و نزاع بین ادیان گردیده. و حال آنکه ادیان الهی مؤسّس وحدت انسانی است سبب محبّت بین بشر است سبب ارتباط عمومی است سبب اکتساب فضائل است و لکن ناس در بحر تقالید مستغرق شده و بواسطهء اکتساب این تقالید بکلّی از طریق اتّحاد دور شده اند و از نورانیّت دیانت محروم مانده اند و به اوهامی متشّبث اند که میراث آباء و اجداد است. چون این تقالید سبب ظلمت شد نورانیّت دیانت را محو کرد و آنچه سبب حیات بود سبب ممات شد آنچه برهان دانائی بود دلیل نادانی گشت و آنچه که سبب علویّت و ترقّی عالم انسانی بود سبب دنائت و جهالت نوع بشر شد لهذا عالم دیانت روز بروز تدنّی کرد و عالم مادّیات روز بروز غلبه نمود و آن حقیقت قدسیّهء ادیان الهی مستور ماند… باری چون این عالم را تاریکی و ظلمت احاطه کرد حضرت بهاءاللّه از افق ایران مانند آفتاب درخشید جمیع آفاق را به انوار حقیقت روشن ساخت حقیقت ادیان الهی را ظاهر ساخت ظلمت تقالید را دفع نمود تعالیم جدیدی گذارد و به آن تعالیم شرق را زنده کرد. اوّل تعلیم حضرت بهاءاللّه تحرّی حقیقت است. باید انسان تحرّی حقیقت کند و از تقالید دست بکشد زیرا ملل عالم هر یک تقالیدی دارند و تقالید مختلف است و اختلاف تقالید سبب جنگ و جدال شده است و تا این تقالید باقی است وحدت عالم انسانی مستحیل است. پس باید تحرّی حقیقت نمود تا بنور حقیقت این ظلمات زائل شود زیرا حقیقت حقیقت واحده است تعدّد و تجزّی قبول نکند و مادامی که حقیقت تجزّی و تعدّد قبول نکند اگر جمیع ملل تحرّی حقیقت کنند شبهه ئی نیست که کلّ متّحد و متّفق شوند….”
(خطابات عبدالبهاء ج ۲ – ص ۱۴۳)

۴- دین باید سبب الفت و محبت باشد:

یکی دیگر از آموزه های بهاءالله که سبب نگاه و رویه ی درست تری به دین و درک جدیدی از مقصود و هدف از تدیّن در بین پیروان ایشان گردید، این تعلیم است که دین باید سبب الفت و محبت باشد.

پیروان ادیان مختلف همواره بر سر اثبات درستی راه خود و باطل بودن راه و روش و دین دیگران به بحث و مجادله و نهایتاً جنگ و درگیری پرداخته اند غافل از آن که اگر دیانت سبب کدورت و نفرت انسانها از یکدیگر و دوری و جدایی قلوب و نابسامانی اجتماعی شود مسلما نمیتواند موجب رستگاری و آسایش نوع بشر گردد. پیروان ادیان اغلب با درکی نادرست از اصل و جوهره دین و با تعبیر و تفسیر برخی از کلمات کتب مقدسه در جهت افکار و مقاصد خود، دین و تدیّن را به انحراف کشیده و به ابزاری در اختیار منافع مادی و قدرت سیاسی خود تبدیل کرده اند.

حضرت بهاءالله هدف از دین را اتحاد و محبت ذکر نموده و در الواح مختلف خود خطاب به بهائیان بر این مطلب بسیار تاکید نموده اند که دین اگر خود سبب جنگ و جدال و اختلاف بین مردم گردد، مردود است. ایشان در الواح مختلف خطاب به نوع بشر چنین فرمودند:

“… کمر همّت محکم نمائید و در تربیت اهل عالم توجّه کنید دین الهی را سبب اختلاف و ضغینه و بغضا ندانید … آنچه از سمآء مشیّت در این ظهور امنع اقدس نازل مقصود اتّحاد عالم و محبّت و وداد اهل آن بوده باید اهل بهاء که از رحیق معانی نوشیده‌اند به کمال روح و ریحان با اهل عالم معاشرت نمایند و ایشان را متذکّر دارند به آنچه که نفع آن به کل راجعست. اینست وصیّت مظلوم اولیا و اصفیای خود را … عالم به محبّت خلق شده و کل به وداد و اتّحاد مأمورند…”
(الواح مبارکه حضرت بهاءالله ، اقتدارات و چند لوح دیگر ص۲۷۳)

و در لوحی دیگر اینچنین فرمودند:

“حضرت موجود میفرماید:
ای پسران انسان! دین الله و مذهب الله از برای حفظ و اتّحاد و اتّفاق و محبّت و الفت عالم است، او را سبب و علّت نفاق و اختلاف و ضغینه و بغضاء منمائید. اینست راه مستقیم و اسّ محکم متین. آنچه بر این اساس گذاشته شود حوادث دنیا او را حرکت ندهد و طول زمان او را از هم نریزاند …. انتهی.
امید هست که علما و امرای ارض متّحداً بر اصلاح عالم قیام نمایند. و بعد از تفکّر و مشورت کامل بدریاق تدبیر، هیکل عالم را که حال مریض مشاهده میشود شفا بخشند و به طراز صحّت مزیّن دارند …”
(دریای دانش – ص۲۰)

حضرت عبدالبهاء نیز در خطابات خود در اروپا و امریکا بارها و بارها به این اصل مهم که باید به آن توجه مستمر گردد اشاره نمودند زیرا عدم توجه به این واقعیت است که امروزه جهان را درگیر جنگها و منازعات مذهبی کرده و به بلای جهانی و خانمانسوز تعصبات دینی دچار کرده است.

“… اگر دین سبب جدال و قتال گردد عدم آن بهتر است زیرا دین باید سبب حیات گردد اگر سبب ممات شود البتّه معدوم خوشتر و بی دینی بهتر. زیرا تعالیم دینی به منزلهء علاج است اگر علاج سبب مرض شود البتّه عدم علاج خوشتر است….”
(خطابات عبدالبهاء ج۲ ص۶۱)

“… حضرت بهاءاللّه اعلان وحدت عالم انسانی کرد و اعلان نمود که دین باید اسباب محبّت و الفت شود و سبب حیات باشد اگر دین سبب عداوت باشد عدمش بهتر از وجود آنست. زیرا مقصد، محبّت بین بشر است از دین چون عداوت بین بشر حاصل شود البتّه معدوم باشد بهتر است…”
(خطابات عبدالبهاء ج۲ ص۸۸)

“… خدا دین را تأسیس فرمود تا محبّت بین بشر زیاد شود سبب الفت و مؤانست گردد ما چنین موهبت الهی را سبب جنگ و جدال نموده ایم دین که باید سبب ارتباط باشد سبب خونریزی شد دین که باید سبب عدل و انصاف باشد سبب ظلم بی پایان گردید. پس اگر دین سبب جنگ و جدال شود البتّه بی دینی بهتر است زیرا مقصد از دین محبّت است تا قلوب را به یکدیگر ارتباط دهد ولی اگر دین سبب شود که قلوب را از یکدیگر متنفّر نماید و سبب این ظلم و عدوان گردد البتّه این دین نیست بل عین ضلالت و گمراهی است و بی دینی خوشتر …”
(خطابات عبدالبهاء ج۲ ص۲۶۲)

دین از منظر آئین بهائی منشائی اعتقادی برای اموری است که از ضروریات روابط اخلاقی و اجتماعی بین انسانها در هر زمان است و اگر به هر دلیلی خودش سبب اختلاف و آشفتگی در روابط انسانی و از بین رفتن اتحاد و اتفاق و محبت و یکدلی بین انسانها گردد مسلماً یا باید در فهم آن تجدید نظر نمود و یا بکلّی آن را کنار گذاشت.


کانال تلگرام گل مستور (https://t.me/Gol_e_Mastour)