2007-02-16
سؤال فوق از جمله سؤالاتی است كه غالباً برای ایجاد شبهه در خصوص دیانت بهایی از سوی دشمنان آن مطرح می گردد اخیراً نیز در سایت بهایی پژوهی مطلبی در این خصوص درج گردیده و نویسنده سعی نموده است با ذكر دلائلی نامربوط، وجود طرد روحانی را به عنوان دلیلی برای رد معتقدات اساسی دیانت بهایی از جمله محبت و وحدت قلمداد نموده و آن را به عنوان تنبیهی كه مربوط به زمانهای گذشته بوده، و در اصل از میان برنده هویت فرد می باشد، معرفی نماید.
در ابتدا لازم است به ایشان خسته نباشید بگوِِیم زیرا با تلاشی بسیار سعی نموده اند ایرادی را وارد نمایند كه دیگران نیز بارها بر بهائیان وارد نموده اند و در ضمن تلاش كرده اند در همین مختصر، وابستگی این دیانت به افكار سیاسی را نیز اثبات كنند اما علی الظاهر مطالبی را فراموش نموده اند كه یادآوری آنها برای خوانندگانی كه قصد تحقیق دارند، خالی از لطف نمی باشد. بر اساس معتقدات ادیان، خداوند در میان خلق خود سنتهایی رابه مورد اجرا میگذارد كه بر خلاف تصورنویسنده هرگز این سنتها علی رغم تحولات زمانه و حتی در جوامع مدرن نیز تغییر نمی یابند. و از آن جمله می توان به طرد به عنوان تنبیهی برای خطاكاران اشاره نمود كه خداوند برای اولین بار آن را در حق آدم و حواء به كار بست و ایشان را از بهشت خدایی خود راند و مطرود نمود البته این تنبیه دلیلی داشت كه بر اساس آیات قرآنی (1) سبب این قهر و غضب الهی، نافرمانی و به عبارتی عهد شكنی ایشان بود. پس بر خلاف ایشان وجود چنین شكلی از تنبیه ما را به یاد «سازمانهای مخوف كمونیستی» و یا سازمانهایی چون «سازمان مجاهدین خلق» نمی اندازد بلكه صرفاً یادآور سنتی است الهی كه از ابتدای آفرینش موجود بوده است. در دیانت بهایی نیز از این سنت الهی در مقابل كسانی استفاده می شود كه در پی شكستن عهد خود به عـنوان یك فرد بـهایی می باشند یعنی یا به آنچه به آن متعهد گشته اند عمل نمی نمایند و یا با اعمالی سعی در برهم زدن اصل وحدت در میان سایر بهاییان دارندكه حاصل آن می تواند ایجاد انشعاب ،اختلاف و تفرقه درمیان مؤمنین باشد همان بلایی كه سائر ادیان را مبتلا نموده و بواسطه آن، حقیقت دین كه می بایست سبب وحدت و محبت میان قلوب گردد رنگ دیگری یافته و صفحات تاریخ بشر با بوجود آمدن جنگهای مذهبی آلوده و نازیبا گشته است و البته بدیهی است كه دیانت بهایی قصد تكرار این تجارب تلخ را ندارد بلكه قصد آن دارد كه وحدت را در میان عالمیان مستقر سازد، از این روست كه ابتدا با ید وحدت را در میان پیروانش ایجاد نماید و طبیعی است كه راه را بر هر اقدامی كه بواسطه آن این وحدت خدشه دار گردد، خواهد بست. نباید فراموش نمود كه افرادی طرد روحانی می شوند كه قصد از میان بردن این وحدت را می نمایند و به مقابله با اصول اعتقادات این دیانت می پردازند و در واقع به دست خویش نهال اعتقاداتشان را از ریشه می كنند پس ایشان خودشان ،خود را بی هویت می نمایند و بی هویتی آنان ، بر خلاف آنچه نویسنده قصد القاء آن را دارد، در گرو طرد شدن از جامعه نیست بلكه مقدم بر آن است، یعنی ابتدا با عهد شكنی ریشه حیات روحانی خود را می خشكانند و سپس شاخه خشكیده كه ثمری از آن حاصل نمی شود از درختی كه زنده است و می خواهد زنده بماند جدا می گردد . البته لازم به ذكر است كه برخلاف قول نویسنده مزبور، جامعه بهایی به یكباره و با سرعت فردی را مشمول تنبیه نمی نماید بلكه مراحلی را برای اعمال آن در نظر می گیرد و مؤكداً عواقب اَعمال فرد را به او گوشزد می كند. و نهایتاً اگر او به تذكراتی كه دریافت می دارد، بی اعتنائی نماید، مشمول مجازات می گردد. این امر نه تنها با اصل وحدت كه اساس دیانت بهائی است مغایرت ندارد بلكه خود عاملی برای حفظ وحدت محسوب می گردد. زیرا بقای چنین افرادی در جامعه در حكم سلولی سرطانی است كه می تواند در اندك زمانی سلولهای مجاور را مبتلا سازد. پس برای اینكه موجود زنده امكان حیات یابد، عضو مبتلا را از بدن خارج می نمایند زیرا بدیهی است كه ادامه داشتن فعالیتهای آن، سرعت پیشرفت بیماری را افزوده و سلامتی را تهدید می نماید .و از این روست كه عطایش را بر لقایش می بخشند. از سوی دیگر دیانت بهایی همانطور كه دیانت محبت است، دیانت عدالت هم هست و عدالت را دادن حق هر فرد به او دانسته اند در اینجاست كه هر فرد می بایست مراقب عواقب اعمال خود نیز باشد علی الخصوص اگر این اعمال سبب ضرر عمومی گردد چون در چنین صورتی عادلانه نیست كه جامعه را فدای فرد نمایند حتی اگر این فرد درآن جامعه مقام و جایگاه ویژه ای را دارا باشد.
نكته دیگری كه نویسنده تعمداً مورد توجه قرار نداده اند تا شاید به واسطه این عدم توجه بتوانند قضیه را آنطور كه می خواهند سخت و پیچیده و بعضاً دور از انصاف جلوه دهند آن است كه، تنبیهاتی كه برای افراد در نظر گرفته می شود بنا بر میزان خطائی است كه انجام می گیرد و تنها در مواردی نادر فردی مستوجب تنبیه طرد روحانی میشود و در سائر موارد كه نتیجه عمل فرد تنها به خود او باز می گردد و تأثیری بر وحدت جامعه ندارد او صرفاً از حقوق اداری خویش كه جامعه در اختیارش گذاشته است، محروم می گرددكه در اصطلاح به آن طرد اداری گفته می شود. چنیین فردی برای مثال از شركت در انتخابات، از عضویت محفل و از شركت در ضیافت نوزده روزه ، محروم می گردد و این در حالیست كه همچنان به عنوان فرد بهائی در جامعه عضویت دارد. اما نكته مهم اینجاست كه نه طرد روحانی و نه طرد اداری هیچكدام به معنی پایان راه نیست زیرا حقیقت محبت و رأفت بهایی در اینجا نیز جلوه گر می گردد و حتی فردی كه طرد روحانی میشود می تواند مجدداً به جامعه برگردد و به اصطلاح ایشان هویت از دست رفته خود را كه البته خود آن را از دست داده است دوباره بیابد.و این همه از آن روست كه در دیانت بهایی فرد از مقام و جایگاه ویژه ای برخوردار می باشد و هرگز قوای حاكمه بر خلاف ادعای نویسنده قصد ندارد كه او را به انزوا كشد و یا از جامعه خارج نماید. زیرا در این دیانت هرگز كسی در پی قدرت و یا زمامداری نیست واصولاً نبودن طبقات خاص به عنوان رهبران دینی، برای پرهیز از چنین بلایی است، كه بی تردید مثالهای بسیاری از آن در جوامع دینی موجود می باشد . حال قدری انصاف لازم است آیا اگردر جامعه ای، رهبری به معنای تلاش برای بروز و ظهور توانائیها و استعدادهای افراد جامعه در مسیر خدمت باشد ، می توان گفت كه : «اعضای آن جامعه سودای قدرت دارند و نه هوای دیانت»؟
نكته قابل توجه دیگر آن است كه دیانت بهایی بر خلاف ادعای ایشان، هرگز مدعی آن نمی باشد كه تمام اصول متداول در حكومت دموكراسی را پذیرفته و در عمل به مورد اجراء در می آورد بلكه همواره سعی نموده است از هر نظامی فقط نقاط مثبت آن را اخذ نماید و خود را از قیود نقاط منفی آزاد سازد به عنوان مثال انتخابات در این دیانت با روشی آزادمنشانه صورت می گیرد كه می توا ن آن را شبیه ِالگوهایی دانست كه نظامهای دموكراسی ارائه می دهند .اما سائر موارد از جمله انتخاب كاندیدا و یا انجام تبلیغات كه در غالب حكومات مرسوم است نفی می گردد.
نكته ای كه ایشان به عنوان اصلی از اصول دموكراسی مطرح نموده و معتقدند دیانت بهائی آن را به مورد اجراء در نمی آورد، مجاز بودن افراد به نقد تشكیلات است كه البته طرح این مطلب نیز نشان می دهد نویسنده در بیان مطالبش صرفاً راه غرض ورزی را برگزیده است و دانسته و یا ندانسته سعی برآن دارد كه حقایق را به شكل دیگری مطرح نماید زیرا ایشان نیز می دانند كه در دیانت بهائی هرگز تشكیلات به عنوان آمر مطلق عمل نمی نماید بلكه از راههای متفاوت سعی بر آن دارد كه افراد جامعه را به مشورت گرفته و از نظراتشان استفاده نماید. از سوی دیگر همیشه برای هر فرد امكان بیان عقائد و نظراتش موجود می باشد و حتی افراد مجازند كه در مورد حكمی به مرجع بالاتر تقاضای تجدید نظر نمایند و این اوج آزادی افراد یك جامعه است اگرچشم انصاف گشوده گردد وحجاب حاصل از اغراض انسانی از مقابل دیدگان كنار رود .
منبع:
1- سوره بقره آیات 36-28
سوره طه آیه 120
سوره اعراف آیات 26-10
منبع: سایت نقطه نظر