پاسخ به شبهات وارده بر دیانت بهائی

در پیرامون پاره ای از اتّهامات بر دیانت بهائی

2007-02-16

خوانندگان عزیز! همانگونه که مطّلعید زادگاه آئین بهائی کشور ایران است و لذا بهائیان آنرا کشور مقدّس ایران خطاب میکنند. حضرت باب و حضرت بهاءِاللّہ زادهء این مرز و بوم هستند، گر چه حضرت باب به فتوای علمای عظام و امرای دولت در میدان تبریز تیرباران شد و هزاران پیروان جان نثارش در همان کشور به شهادت رسیدند و حضرت بهاءاللّہ را بدستور حکومت ایران تبعید به عراق عرب کردند معهذا این رابطه و پیوند معنوی بهائیان با ایران همچنان برقرار و ناگسستنی است.

هر که تاریخ این آئین را خوانده میداند که حضرت بهاءاللّہ شارع دیانت بهائی را نه یک بار بلکه چهار بار بنا بارادهء دو پادشاه مستبدّ ممالک اسلامی یعنی ناصرالدّین شاه و سلطان عبدالعزیز نفی بلد کردند:
از طهران به بغداد، از بغداد به استامبول، از آنجا به ادرنه و بالاخره به قلعهء نظامی در شهر عکّا در شمال فلسطین (در سال ۱۸۶۸) که در آنزمان قسمتی از امپراطوری عثمانی بشمار میآمد و والی شام سرپرست و فرماندار آن دیار بود. و امّا چرا عکّا را برای حبس و زندان بهاءاللّہ انتخاب کردند داستانش مفصّل است و مجمل آن اینست که عکّا گرچه شهری قدیمی و تاریخی است و در احادیث اسلامی هم از آن مکرّر یاد شده «طوبی لمن زار عکّا، طوبی لمن زار زائر عکّا…الخ» (خوشا بحال آنکه عکّا را زیارت کند و خوشا بحال کسی که زائر عکّا را زیارت کند) ولی در آنزمان از حیث بدی آب و هوا و دوری از مرکز سلطنت و خلافت چنان بود که محکومین سیاسی و دینی را برای اینکه بزودی محو و فراموش شوند به قلعه نظامی آن محل تحت مراقبت شدید مأمورین میفرستادند تا بالکلّ از صفحهء روزگار ناپدید شوند و یاران و هواداران آنان بهیچوجه امکان ارتباط و ملاقات با آنان را پیدا نکنند. حضرت بهاءاللّہ از ۱۸۶۸ تا پایان حیات ۱۸۹۲ در آن دیار زندانی و تحت نظر بوده و در همانجا بجهان باقی شتافت. پیروان مخلص و ثابت قدم او یعنی بهائیان با تحمّل رنج و تضییفات شدید و گاهی طی ۳-۴ ماه پیاده خود را به عکّا میرساندند و بعضی به زیارت مولای خود نائل میشدند. اکنون ضریح یا مزار حضرت بهاءاللّہ که در خارج عکّا است زیارتگاه بهائیان جهان است.
از طرف دیگر جسد مطهّر حضرت باب پس از شهادت ایشان در تبریز در مدّت ۵۰ سال توسّط پیروان ایشان مخفیاً در نقاط مختلف، از تکایا و مساجد و منازل خصوصی محفوظ و از تطاول و اهانت دشمنان و مخالفین که حتّی حاضر به قبول دفن آن نبودند در امان ماند و سرانجام بدستور حضرت عبدالبهاء رهبر جامعه بهائی به ارض اقدس یعنی فلسطین منتقل شد (۱۸۹۸) و پس از آزادی زندانیان دولت عثمانی (انقلاب جوانان ترک) در سال ۱۹۰۹ در دامنه کوه کرمل پس از قریب ۶۰ سال به خاک سپرده شد. بتدریج در سالهای بعد مزار و مرقد حضرت باب بصورت شایسته بنا گردید و در اطراف آن باغهای پرطراوت و زیبائی ایجاد شد. این دو مکان یعنی مزار حضرت بهاءاللّہ و حضرت باب در عکّا و حیفا زیارتگاه بهائیان جهان است و علاوه بر این هزاران گردشگر و سیّاح از ممالک مختلف و اقوام متفاوت از آن دیدن میکنند و از تماشای درختان و گلهای متنوع و محیط آرام و روحانی آن لذّت میبرند.
در نیمقرن گذشته به تدریج بهائیان به بنای مراکز اداری و روحانی بهائی در دامنهء کوه کرمل اقدام کردند و ضمناً باغهای حول آن ابنیه را به زیباترین وجه توسعه دادند بطوریکه بعضی رسانه ها آن اماکن و باغها را یکی از عجایب ۸ گانه (پس از عجایب ۷ گانه تاریخی) قلمداد کرده اند. در هنگام افتتاح رسمی آن در سال ۲۰۰۱ با حضور نمایندگان بهائیان از بیش از یکصد کشور جهان که نمودار گسترش این دیانت در سراسر عالم بود موسیقی دان شهیر بهائی لاسه تورسن (از نروژ) و یکی دیگر از هنرمندان از آسیای مرکزی سمفونی مخصوصی را برای اوّلین بار رهبری کردند و هنرمندان بهائی دیگر منجمله ویولنیست شهیر بیژن خادم میثاق از اطریش و خوانندگان بهائی از کانادا و کشورهای دیگر برنامه های هنری اجراء کردند که بطور مستقیم توسّط تلویزیون در سراسر جهان پخش شد. دو آرشیتکت برجسته بهائی ایرانی حسین امانت و فریبرز صهبا در طرح ابنیه و باغهای زیبای کرمل نقش فعّالی داشتند و از عهدهء این کار بخوبی برآمدند.

متأسّفانه سایت «راهپویان» باز با نادیده گرفتن حقائق تاریخی که شمه ای از آن بیان شد استقرار مراکز اداری و روحانی بهائی را در کوه کرمل و عکّا واقع در «فلسطین اشغالی» و «رژیم صهیونیستی» نمودار پیوند بهائیّت و اسرائیل جلوه میدهند. هر ناظر هوشمندی بآسانی این نکته را درک میکند که در سال ۱۸۶۸ هنگام تبعید حضرت بهاءاللّہ نه دولت «اسرائیل» بود و نه «صهیونیسم» بوجود آمده بود، آن قسمت از فلسطین بخشی از مستملکات عثمانی و محلّ اقامت اعراب و دروز بود و هنوز هم هزاران عرب مسلمان و دروز و مسیحی در آن مناطق زندگی میکنند. این دو پادشاه و سلطان اسلام پناه بود که بزعم خود رهبر بهائیان را برای اضمحلال و محو آئین و مؤمنین آن به آن نقطه تبعید و نفی بلد کرده بود.
و امّا ساخت «این مجموعهء عظیم» فقط و فقط با همّت بهائیان جهان و اعانت صدها هزار بهائی از آفریقائی تا استرالیائی، ژاپنی و هندی و ایرانی و اروپائی و آمریکائی میسّر و عملی شد و بهائیان دیناری برای ساختمان آن از هیچ منبع و مقامی نپذیرفتند و چه بسا با فداکاری و ایثار بی نظیر از مصارف غیر ضروری شخصی گذشتند و آنرا صرف این طرح عظیم کردند – هر کس که با اصول تعالیم بهائی آشنا است بخوبی میداند که جامعهء بهائی هیچ کمک مادّی و اعانه و هدیه ای را خارج از حلقه مؤمنین و پیروانش قبول نمیکند.
و امّا اینکه موسیقی افتتاح آن مقامات با همراه ارکستر سمفونیک حیفا بوده و آنرا بصورت اتّهامی متوجّه برگذارکنندگان مراسم مزبور تلقّی کرده اند در نزد صاحبان اندیشه و فرهنگ مردود و بی پایه است. چنانچه ذکر شد مصنّف یا composer سمفونی، بهائی نروژی «لاسه تورسن» بوده که در بسیاری از کشورها منجمله لهستان و فرانسه موسیقی وی را اجراء میکنند و همین ماههای اخیر (فوریه-مارس ۲۰۰۶) در پاریس و لندن ارکستر سمفونیک شهرهای فوق با حضور خود او ساخته های او را نواختند و از وی تقدیر و استقبال فراوان کردند. حال چه اشکال دارد که در حیفا هم هنرمندان و نوازندگان ارکستر تحت هدایت وی اجراء برنامه نمایند؟
و امّا شرکت کمیسر عالی فلسطین سر هربرت ساموئل در مراسم تدفین حضرت عبدالبهاء (که تحریفاً و مغرضانه) نویسندهء سایت او را «سوّمین خدا و پیامبر بهائیان» نامیده امری عجیب نیست زیرا صرفنظر از مقام عظیم روحانی حضرت عبدالبهاء بعنوان رهبر جامعهء بهائی، ایشان محبوبیّت بی نظیری در فلسطین بین همهء طبقات و اقوام از اعراب مسلمان و مسیحی و دروز و یهودی داشتند و زعماء و مشایخ مسلمین و مسیحیان خطابه های بسیاری در رثای ایشان قرائت کردند – خدمات نوع دوستانهء معظّم له در ایّام جنگ اوّل و قحطی متعاقب آن چنان بود که جلب محبّت و اخلاص هزاران نفر از اهالی آندیار را کرده بود. حال اگر هربرت ساموئل معتقد بدیانت کلیمی بود ارتباطی با مسألهء تشییع جنازه نداشته و انتصاب او بآن مقام مربوط به دولت انگلیس است و از این بابت ایراد و انتقادی به بهائیان نمی توان گرفت.
مختصر اینکه استقرار دولت اسرائیل که در حال حاضر اماکن مقدّسهء بهائی در شمال آن واقع است دلالت بر «پیوند بهائیّت و اسرائیل» چنانکه نویسندهء سایت القاء میکند نتواند بود. مگر نه اینست که بسیاری از اماکن مقدّسهء ادیان دیگر از مسیحی و اسلام نیز امروزه در محدوده و حیطهء همان دولت قرار دارد از آنجمله مسجدالاقصی در بیت المقدّس و کلیساهای مهمّ و زادگاه حضرت مسیح ‹عیسی بن مریم›؟ آیا باین علّت میتوان آنانرا وابسته به اسرائیل دانست؟
و امّا مطلبی دربارهء گرویدن عدّۀ کثیری از یهودیان به آئین بهائی در ایران و در غرب که نویسندهء گرامی عنوان کرده است در خور مطالعه و بررسی است. اوّلاً ایشان از این حقیقت چشم پوشی کرده که لااقلّ ۹۰٪ از پیروان امر بهائی در ایران سابقهء اسلامی دارند (منجلمه نگارندهء این سطور) و کماکان به رسول اکرم ایمان داشته و ائمّهء اطهار را گرامی میدارند. ثانیاً این یک واقعیّت است که دیانت بهائی بواسطهء عقاید و تعالیم اجتماعی و روحانی عمومی و جهان شمولش گروه کثیری از پیروان سائر ادیان از زرتشتی، مسیحی و کلیمی و صابئین را در ایران بخود جذب کرده و اکنون به این آئین جهانی ایمان آورده اند. البتّه در خارج از ایران هزاران هندو و بودائی و فرق مختلف مسیحی و پیروان مذاهب بومی نیز به جامعهء بهائی پیوسته اندبنحویکه اکنون جامعهء جهانی بهائی شبیه رنگین کمانی از مردم و اقوام مختلف است که پیشینه مذهبی متفاوت و گوناگون داشته ولی حال بصورت یک مجموعهء متّحد و هماهنگ در آمده اند و مصداق بیان حضرت بهاءاللّہ «همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار» را مجسّم نموده اند.

در ایران نخستین یهودی که به آئین بهائی ایمان آورد طبیب مخصوص دربار بود (حکیم مسیح ) که در سفر عتبات شاه در بغداد بدیدار جناب قرةالعین – طاهره نائل و مجذوب فصاحت و کمالات و فضائل آن شیرزن از پیشگامان نهضت بابی شده بود و بعدها در طهران هنگامیکه همهء پزشکان مسلمان از معاینهء یک پدر و فرزند بهائی زندانی در سیاه چال مخوف آن شهر بواسطهء «کافر» بودن ایشان بر خلاف جوانمردی و قانون پزشکی، امتناع ورزیدند هم او بود که به معالجهء آنان پرداخت و در ضمن ملاقاتها به تدریج به حقّانیّت آئین جدید پی برد و قلباً ایمان آورد. خانوادهء آن حکیم انساندوست بعدها از بهائیان ثابت قدم و فعّال و هر یک در رشته علمی تخصّص یافتند که از آنجمله پروفسور منوچهر حکیم استاد کرسی تشریح ‹کالبدشناسی› دانشگاه طهران است که صدها دانشجوی طبّی را در آموزش پزشکی راهنما بود و ضمناً هر روز در مطب خود به درمان بیماران از هر فرقه و مذهبی با نهایت محبّت می پرداخت تا کمی پس از انقلاب اسلامی به پاداش آن خدمات طولانی توسّط بنیادگرایان متعصّب در مطب خود ترور شد!
از دیگر بهائیان از تبار کلیمیان دانشمند و نویسندهء بنام حاج مهدی ارجمند همدانی است که عدّهء زیادی از یهودیان آنشهر توسّط وی از حقیقت دیانت بهائی آگاهی یافتند و هم او بود که با شجاعت و فصاحت کلام در یک بحث طولانی و یا مناظره با مبلّغ پروتستان آمریکائی دکتر هلمز که برای تبلیغ اهالی از آمریکا به همدان آمده بود بخوبی توانست نه تنها حقّانیّت دین بهائی را به اثبات برساند بلکه مقام شایخ سائر انبیاء منجمله نبیّ اکرم را تبیین و تشریح نماید. حال آیا از این خدمت بالاتر که فردی باسابقهء یهودیّت توسّط آئین بهائی به حقّانیّت حضرت عیسی و رسول اکرم (که سابقاً آنانرا انبیاء کذبه میدانست) ایمان آورد و آنرا به سائرین با ادلّه و براهین محکم به ثبوت رساند؟
نویسندهء سایت فوق الذّکر با تحریف واقعیّت می نویسد که در اوّلین بیت العدل اعظم فقط یک ایرانی و آنهم یک یهودی بنام (دکتر) لطف اللّہ حکیم عضویّت داشته که در این مطلب ۲ اشتباه فاحش دیده میشود. اوّل آنکه در نخستین بیت العدل اعظم سه عضو – و نه یک عضو- ایرانی توسّط نمایندگان ۵۶ محفل ملّی جهان انتخاب شدند. دوّم: فرد مذکور در سایت یعنی دکتر لطف اللّہ حکیم نسل دوّم بهائی بوده و نه یهودی و چنانکه قبلاً اشاره شد خاندان حکیم گرچه از تبار یهودی بودند ولی پس از ایمان رئیس خاندانشان حکیم مسیح همه خود را بهائی میدانند نه کلیمی. جامعهء بهائی از اینکه جمعی از هموطنان کلیمی در ایران و عدّه ای در ممالک دیگر دیانت بهائی را پذیرفته و آنرا تحقّق نبوات کتاب مقدّس خود محسوب داشته اند مفتخر و شادمان است کما اینکه مسلمانان هم در دورهء قاجار «تشرّف بعضی از یهودیان مشهد را به دین اسلام» با سلام و صلوات اعلام داشتند و آنها را «جدیدیها» مینامیدند که داستانش مفصّل و خارج از حوصلهء این گفتار است. امّا نکتهء اساسی مطلب دیگری است و آن اینکه چون دیانت بهائی به وحدت عالم انسانی معتقد است در مورد انتخاب بیت العدل اعظم که یک مؤسّسهء جهانی است به سابقهء وطن یا نژاد یا هر چیز دیگری که انسانها را طبقه بندی کند و یا آنها را بر دیگری ترجیح دهد معتقد نیست زیرا خلاف اصول تعالیم بهائی است.
عجبا در ادوار گذشته یهودیان دانشمند و بنامی چون موسی بن میمون طبیب خلفای آندلس و جابر بن حیّان شیمیدان شهیر در قلمرو اسلام صاحب ارج و احترام خاصّی بودند و کسی آنها را بواسطهء یهودی بودن متّهم نمیکرد. امّا در این قرن بیست و یکم – عصر روشنگرائی و تسامح هر که سابقهء یهودی دارد یعنی خود یا اجدادش از آن قوم بوده اند برچسب اتّهام باو زده میشود خواه استاد دانشگاه باشد و با آرشیتکت – مهندس- و طبیب و متفکّر. جای تأسّف است که نویسندهء سایت راهپویان از تاریخ این یک قرن اخیر که بواسطهء اشاعهء اندیشهء آنتی سمتیسم Anti-Semitism دچار فجایع رقّت باری شده پند نگرفته و همچنان کینه و تعصّب کهنهء مذهبی را در مورد پیروان کلیمی نژاد دین بهائی بوضوح نشان میدهد. این فلسفه و اندیشه دیگر در بین اهل دانش و معرفت مردود و غیر قابل توجیه است و حال آنکه یک قرن پیش یک افسر فرانسوی را بنام دریفوس تنها بواسطهء سابقهء کلیمی بودنش متّهم و محکوم کردند که البتّه با مقاومت و مخالفت اهل علم و روشنفکران مواجه شد و بعدها اسباب سرافکندگی دولت فرانسه شد. در آلمان هیتلری نیز دانشمندی چون آلبرت اینشتین را بجرم یهودی بودن تحقیر و تکفیر ! نمودند و او مجبور به جلای وطن شد!

باری سایت راهپویان با آوردن سه گزارش مجعول از مأمورین ساواک (بدون ارائهء اصل آن گزارشها) میکوشد «پیوند» این فرقه ‹یعنی بهائی› را با زر سالاری یهود و صهیونیسم نشان دهد. عبارات این گزارشها چندان مغشوش و نامربوط است که هر خواننده با یک نظر اجمالی به ساختگی بودن آن پی میبرد. عباراتی چون «پس از قرائت مناجات شروع و خاتمه و قرائت صفحاتی از کتاب لوح احمد و ایقان … الخ»- میرساند که نویسنده لوح احمد را کتابی میداند که صفحاتی از آن خوانده شده و حال آنکه لوح احمد کتاب نیست بلکه لوحی است که آنرا در یک یا دو صفحه میتوان رونویسی کرد – یا در گزارش- ب ساواک از محفل شماره ۴ بهائیان! همه میدانند که بهائیان در هر شهر تنها یک محفل را برای یکسال انتخاب میکنند و محافل متعدّدی در کار نیست که نمایندهء مزبور در محفل شماره ۴ آن شرکت کرده باشد و قس علیهذا از ادّعاهای عجیب و غریب همچون داشتن آسمان خراشهای طهران – شیراز و اصفهان (خدا میداند که در سال ۱۳۵۰ اصولاً در آن شهرها آسمان خراشی وجود داشته باشد).
در پایان گفتار یک بار دیگر تکرار میکنم که پیوند بهائیان با کشور مقدّس ایران که زادگاه این آئین است محکم و ناگسستنی است. قبل از انقلاب صدها بهائی از شرق و غرب برای زیارت اماکن متبرّکهء بهائی به ایران سفر میکردند. با سائر کشورها بهائیان رابطهء خاصّی ندارند جز آنکه در هر کشوری که زیست میکنند در نهایت امانت و صداقت با آن رفتار میکنند. در ارض اقدس (اسرائیل) هم که مرکز اداری و روحانی بهائی در دامنهء کرمل واقع است جمع محدودی برای نگاهداری و حفظ مقامات مقدّسهء خود و وظائف اداری زندگی میکنند و در طیّ یک قرن و اندی اقامت، پیوند بهائیان در آن منطقه با همهء اقوام از عرب مسلمان، دروز و مسیحی و یهودی در کمال مسامحت و دوستی بوده و خواهد بود.


منبع: سایت نقطه نظر