از جمله اتهامات، اتهامات سياسي است که به مظاهر مقدسه الهيه وارد ساخته اند.
حضرت موسي يکي از پيامبراني است که خودش و قومش مورد اتهام سياسي قرار گرفتند. در قرآن مي فرمايد: «وَقَالَ الْمَلأُ مِن قَوْمِ فِرْعَونَ أَتَذَرُ مُوسَى وَقَوْمَهُ لِيُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ»[i] يعني و سران قوم فرعون گفتند آيا موسي و قومش را رها ميكني تا در اين سرزمين فساد كنند؟ در کتاب تورات سفر (استر) شرح جالبي در مورد تهمت سياسي که به يهوديان دوره خشايار شا زده شد آمده است.[ii]
حضرت عيسي، خود و پيروانش هدف اتهامات سياسي دشمنان پر کين واقع گرديدند و مطابق نص صريح انجيل، آن حضرت و پيروانش را در نزد حکام و سلاطين روم، مدعي مقام سلطنت و دشمن حکومت و دولت معرفي کردند. شرح استنطاق آن حضرت در باب 27 انجيل مي آيه 11 مسطور است.[iii]
حضرت محمد نيز از اتهامات سياسي دشمنان مصون نماندند. مطابق نص صريح قرآن، آن حضرت را شاعري ديوانه و ساحري کذاب دانسته و مؤمنين به آن حضرت را طبق آيه «أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاء[iv]» مردماني سفيه و نادان مي پنداشتند و مي گفتند قرآن را يک نفر خارجي بر محمد مي آموزاند يعني «سلمان فارسي»، چنانکه در قرآن آمده است: «يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِّسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُّبِينٌ»[v] يعني آنان ميگويند جز اين نيست كه بشري به او ميآموزد [نه چنين نيست زيرا] زبان كسي كه [اين] نسبت را به او ميدهند غير عربي است و اين [قرآن] به زبان عربي روشن است. نظير همين اتهام را امروز به آيات امر جديد مي زنند و گفته اند يک نفر جاسوس روسي، آن آيات را براي حضرت باب صادر مي کرده است. همچنين حضرت محمد را مدعي تاج و تخت و سلطنت ظاهره تصور مي کردند، چنانکه چون دعوت نامه آن حضرت را به خسرو پرويز، پادشاه ساساني رساندند، نامه آن حضرت را پاره کرد و به حامل نامه پرخاش نمود و اين موضوع را فردوسي در شاهنامه از قول خسرو پرويز چنين بيان نموده است:
ز شير شتر خوردن و سوسمار عرب را به جايي رسيده است کار
که تاج کياني کند آرزو تفو بر تو اي چرخ گردان تفو
همان اتهامات سياسي را به حضرت باب و حضرت بهاءالله وارد ساخته اند.[vi] در مورد رابطه حضرت بهاءالله با روس بايد گفت که پس از واقعه رمي شاه که توسط سه نفر بابي که به خيال خودشان در صدد انتقام خون حضرت باب برآمده بودند، انجام گرفت، حضرت بهاءالله در آن موقع تازه از عراق مراجعت فرموده بودند و در لواسان، قريه افچه مهمان ميرزا آقا خان صدر اعظم نوري بودند و جعفر قلي خان، برادر صدر اعظم، مأمور پذيرايي از آن حضرت بود و از آن حضرت استدعا نمود که چندي در يکي از نقاط حول و حوش، مخفي شوند تا آن غائله آرام گيرد و آن فتنه خاموش شود، ولي آن وجود مبارک، اين رأي را نپسنديدند و روز بعد با نهايت سکون و وقار به جانب اردوي پادشاه، که در آن وقت در نياوران از محال شميران مستقر بود، رهسپار گرديدند و در زرگنده ميرزا مجير آهي، شوهر همشيره آن حضرت، که در سفارت روس سمت منشي گري داشت، آن حضرت را ملاقات و به منزل خود که متصل به باغ سفارت بود، دعوت و هدايت نمودند. گماشتگان حاجي علي خان حاجب الدوله از ورود آن حضرت آگاه شدند و به حاجب الدوله اطلاع دادند و او به عرض شاه رسانيد و شاه دستور داد حضرت بهاءالله را دستگير و به نياوران بردند و از آنجا زنجير نموده، پياده و پاي برهنه به طرف انبار سياه چال طهران حرکت دادند و مدت چهار ماه در انبار سياه چال زنداني شدند. سفير روس نظر به مقام ميرزا مجيد آهي، منشي اول سفارت که شوهر خواهر حضرت بهاءالله بود، شاه و درباريان را مجبور نمود که رسيدگي نمايند و شخص بي گناهي را مسجون و مقتول نسازند. لذا پس از رسيدگي، دانستند که ساحت مقدس حضرت بهاءالله، منزه و مبرّا از دخالت در اينگونه امور بوده است. ناگزير شاه از قتل آن حضرت صرف نظر کرد و حکم بر نفي و اخراج ابدي ايشان از طهران به عراق، صادر نمود.[vii] و اما صدور الواح به امپراطور روس، بايد دانست همانطور که حضرت محمد دعوتنامه به پادشاه ايران و امپراطور حبشه و قيصر روم ارسال فرمودند، حضرت بهاءالله نيز به جميع سلاطين و رؤساي جمهور و زمامداران امور الواح صادر و ارسال فرمودند و آن الواح در کتاب مبين طبع و نشر گرديده است. من جمله لوحي خطاب به امپراطور روس بوده است.
و اينکه حضرت عبدالبهاء را پادشاه انگلستان به لقب » سر» يعني آقايي ستوده و احترام نموده و يا حضرت عبدالبهاء در مناجاتي نسبت به او دعا فرموده اند، معاندين مي گويند همه اينها دلالت دارد بر صحت يادداشتهاي کينياز دالغورکي و حمايت و دخالت ممالک خارجي در امر بهائي. اين حرفها درست بدان مي ماند که کسي بگويد که چون حضرت محمد دعوتنامه براي نجاشي، امپراطور حبشه ارسال فرمود و نجاشي با اداي احترام تحف و هدايايي جهت آن حضرت فرستاد، پس محققاً در پيشرفت دين اسلام، سياست خارجي و تحريکات کشورهاي بيگانه در کار بوده؛ لکن ارباب بصيرت و ادعا مي دانند که تنها سفير روس نبوده که براي رفع ظلم و نجات مظلومي از چنگ ظالمان خونخوار حمايت نموده، آن هم به خاطر ميرزا مجيد آهي منشي سفارت و انتساب او با حضرت بهاءالله.
و اينکه چرا اسرائيل مرکز جهاني بهائي است و به مقامات و ساختمان هاي جهاني آئين بهائي در جبل کرمل در اسرائيل قرار دارد. برخي با استناد به همين مورد مي گويند که اگر شما در جهت منافع صهيونيسم نبوديد پس چرا به شما جا و مکان دادند؟ جواب آنکه دولت ايران و عثماني حضرت بهاءالله را به آنجا تبعيد کردند و بهائيان بسيار قبل ازصهيونيستها ساکن اراضي مقدسه بودند، يعني دولت اسرائيل در سال 1948، حدود 100 سال بعد از ظهور آئين بهائي به وجود آمد، بنابراين آنها به ما جا ندادند بلکه آنجا بسيار قبل از اين، مرکز ديانت بهائي بود. آن حضرت همان جا صعود فرموده و مقبره ايشان در آنجا قرار دارد و با تغيير رژيم هاي سياسي درفلسطين واسرائيل، مقبره عوض نخواهد شد و مثل قبل زيارتگاه بهائيان است و خواهد بود، همانطور که مقبره حضرت علي صدها سال است که در نجف قرار دارد و با تغيير دهها حكومت درآنجا، تغيير نکرده است. همچنين اگر زيارتگاه بهائيان در اسرائيل است، مسجدالاقصي نيز در اسرائيل است و بيت اللحم مسيحيان نيز آنجاست. پس همان طوركه رفتن مسلمانان ايران به نجف و كربلا وعربستان و حتي اسرائيل براي زيارت، به معني ارتباط سياسي آنها با حكومت هاي آن کشور ها نيست، بهائيان نيز ارتباطي سياسي با حكومت اسرائيل عليه ديگران ندارند.
بسياري از مستشرقين نامي جهان[viii] از قبيل نيکلاي فرانسوي و پروفسور براون مستشرق انگليسي و دکتر اسلمونت دانشمند انگليسي و تولستوي فيلسوف شهير روسي و ماري ملکه رومانيا و بسياري ديگر از مشاهير و معاريف جهان، در کتب و نوشتجات خود که منتشر ساخته اند حقانيت و مظلوميت آن وجود مبارک و پيروان آئين جديد را اثبات نموده اند و بر خلاف مورخين و ناشرين مغرض ايراني، حقايق را آن طور که بوده مرقوم داشته اند و در مورد جانبازي و فداکاري مؤمنين اين امر اعظم الهي و ظلم و فجايع دشمنان پر کين الحق داد سخن داده اند. من جمله اطباي مخصوص دربار ناصرالدين شاه از قبيل شليمر طبيب اتريشي که مدت 9 سال طبيب مخصوص شاه و معلم دارالفنون بوده و دکتر تولوزان پزشک فرانسوي در کتابي موسوم به بابيان ايران و مولر پزشک آلماني طبيب مخصوص و معلم دارالفنون و بسياري از اين قبيل اشخاص بي غرض که مشاهدات خود را نوشته و منتشر ساخته اند. همه آنها به زعم باطل نويسنده مقدمه بر داستان مجعول کينياز دالغورکي دليل است بر صحت آن داستان و برهان است بر اتهامات سياسي دشمنان و الا به زعم باطل آنها چه علت داشته که خارجيان اين همه از بابيان و بهائيان دلجوئي نمايند.
و نيز در کتب رديه که در سنوات اخيره منتشر شده است متذکر شده اند که بابيان و بهائيان سبب تفرقه در امت اسلامي گرديده اند. گويا توجه به بيان مبارک حضرت رسول اکرم ننموده اند که فرموده است «سيأتي زمان علي امتي لا ييقي من الاسلام الا اسمه و لا من القرآن الا رسمه…». حديث شريف آن حضرت وقايع آخرالزمان و ظهور حضرت قائم و مظلوميت آن حضرت و تفرقه و فساد امت را اخبار فرموده اند که شرح مفصل آن در اين مختصر نگنجد. آيا سبب تفرقه امت اسلام و انشعاب آن به سني و شيعه و هفتاد ملت و مذهب ديگر و آن همه اختلافات هزار ساله آن امت بابيان و بهائيان بوده اند؟! بالعکس, اگر به نظر انصاف ملاحظه شود، بهائيان سبب اعتقاد و ايمان معتقدين ساير اديان به پيغمبر اسلام گرديده اند و گروه کثيري از پيروان اديان بودائي و برهمائي و زردشتي و يهودي و مسيحي و حتي کسانيکه به هيچ يک از اديان اعتقاد نداشته اند، همين که به امر بهائي گرويده اند، مبلغين بهائي حقانيت اسلام و ساير اديان را به آنها ثابت و مدلل نموده اند و از اين جهت، امر بهائي علاوه بر آنکه سبب تفرقه در دين اسلام نگرديده است، جمع کثيري را به حقانيت اسلام معتقد ساخته، زيرا که اس اساس ديانت مقدسه بهائي اتحاد اديان و وحدت عالم انساني است.[ix]
[i]. سوره اعراف – آيه 127
[ii]. مراجعه کنيد به برهان واضح – صفحات 174 و 175
[iii]. مراجعه کنيد به برهان واضح – صفحه 176
[iv]. سوره بقره – آيه 13
[v]. سوره نحل – آيه 103
[vi]. مراجعه کنيد به برهان واضح – صفحات 178 – 181
[vii]. بهاءالله – محمد علي فيضي
[viii]. نظريات دانشمندان و مشاهير عالم در باره امر بهائي
[ix]. برهان واضح – صفحات 172 – 187