حضرت ولی امرالله میفرمایند:
«… بايد دانست که دين بهائی که حضرت بهاءالله موجد و مصدر آنست هرگز اديان سابقه را انکار نمی نمايد و هرگز حتّی بقدر ذرّه ای از قدر و منزلتشان نمی کاهد و يا حقيقتشان را دگرگون نمی سازد. بلکه تخفيف مقام انبياء گذشته و تحقير حقايق جاودانی تعاليمشان را به هر نوع که باشد تقبيح ميکند.
دين بهائی هرگز با جوهر دعوت پيغمبران پيشين مخالفتی ندارد و هرگز نمی خواهد اساس ايمان پيروانشان را متزلزل سازد. بلکه مقصد اصليش آنست که پيروان هر يک از اديان پيشين از حقايق دين خويش خبری بيشتر گيرند و معرفتی روشنتر يابند.
دين بهائی حقائق مکنونه اش را به عنوان مجموعه ای که در آن تصنّعاً بهترين تعاليم عالم را جمع کرده باشد عرضه نمی کند و نيز ندايش را با نخوت و غرور به جهان اعلان نمی نمايد بلکه تعاليمش بر اين محور دور ميزند که حقايق دينی امری نسبی است نه مطلق و آئين يزدانی تجديد پذير است نه جامد و نهائی. و بيدرنگ اعلان می نمايد که تمام اديان اساسشان الهی است. هدفشان واحد است. هر يک مکمّل ديگر ی است. منظور و مقصدشان استمرار دارد و نوع بشر سخت بدان همواره نيازمند است.
حضرت بهاءالله در کتاب ايقان می فرمايند: “… و اگر به نظر لطيف ملاحظه فرمائی همه را در يک رضوان ساکن بينی و در يک هوا طائر و بر يک بساط جالس و بر يک کلام ناطق و بر يک امر آمر …” از “اوّل لا اوّل” اين مظاهر وحدانيّت الهيّه و مطالع کلمات ربّانيّه انوار جمال غيبی را بر عالميان اشراق فرموده و تا “آخر لا آخر” ظهورات قدرت و جلال بی مثالش را در عالم امکان ظاهر خواهند ساخت و اين کفر محض است که بگوئيم که فلان دين آخرين اديان است و “… جميع ظهورات منتهی شده و ابواب رحمت الهی مسدود گشته ديگر از مشارق قدس معنوی شمسی طالع نمی شود و از بحر قدم صمدانی امواجی ظاهر نگردد و از خيام غيب ربّانی هيکلی مشهود نيايد …”
و در بسط اين مقام در همان کتاب می فرمايند: “… نهايت بعضی در بعضی مراتب اشدّ ظهوراً و اعظم نوراً ظاهر ميشوند …” و اين اختلافات دليلش آن نيست که انبياء الهی در گذشته عاجز بوده اند که مقادير بيشتری از حقايق عاليه ای را که بالقوّه در پيامشان مکنون بود ظاهر سازند بلکه دليلش عدم بلوغ و عجز مردم هر عصر و زمان بوده که نميتوانسته اند به جذب حقايق بيشتر ی پردازند.
به فرموده حضرت بهاءالله “انک ايقن بأن ربّک فی کلّ ظهور يتجلّی علی العباد علی مقدارهم مثلاً فانظر الی الشّمس فانّها حين طلوعها عن افقها تکون حرارتها و اثرها قليله و تزداد درجة بعد درجة ليستأنس بها الاشياء قليلاً قليلاً الی ان يبلّغ الی قطب الزّوال ثمّ تنزل بدرايج مقدّرة الی ان يغرب فی مغربها و انّها لو تطّلع بغتة فی وسط السّماء يضرّ حرارتها الاشياء … کذلک فأنظر فی شمس المعانی لتکون من المطّلعين فأنّها لو تستشرق فی اوّل فجر الظّهور بالانوار الّتی قدّر الله لها ليحترق ارض العرفان من قلوب العباد انّهم لن يقدّرن ان يحملّنا لو يستعکسنّ منها بل يضطربنّ منها و يکوننّ من المعدومين …”
(مضمون فارسی: به يقين بدان که خداوند پروردگار تو در هر ظهوری بر بندگان به اندازه استعدادشان تجلّی می فرمايد. مثلاً به آفتاب نظر نما که حرارت و اثرش به هنگام طلوعش از افق بسيار قليل است و بعداً درجه به درجه افزايش می يابد تا کم کم جميع اشياء به آن مأنوس گردند و اين چنين می گذرد تا به اوج ظهر رسد سپس به درجات مقدّر کم کم کاهش می يابد تا در افق باختر غروب نمايد. و اگر آفتاب ناگهان در وسط آسمان طلوع کند حرارتش اشياء را ضرر می رساند … به همچنين به آفتاب معانی ناظر باش و بدان که اگر در فجر ظهور به انواری که خدا در او مقدّر فرموده بتابد ارض عرفان را در قلوب بندگان بسوزاند زيرا قدرت تحمّلش را ندارند و از انعکاس انوارش عاجزند حتّی آنانرا مضطرب نمايد و نابود سازد.)
فقط و فقط به همين دليل است که بهائيان که از انوار الهی در اين زمان پرتو گرفته اند هرگز نمی گويند که دينشان آخرين دين جهان است و نمی گويند که دينشان به صفات و کمالاتی آراسته است که برتر از اديان پيشين و اصولاً با آنها متفاوت است.»
(نظم جهانی بهائی، منتخباتی از آثار صادره از قلم حضرت ولی امرالله، ص 50)