Inasmuch as the Christian divines have failed to apprehend the meaning of these words, and did not recognize their object and purpose, and have clung to the literal interpretation of the words of Jesus, they therefore became deprived of the streaming grace of the Muhammadan Revelation and its showering bounties.
The ignorant among the Christian community, following the example of the leaders of their faith, were likewise prevented from beholding the beauty of the King of glory, inasmuch as those signs which were to accompany the dawn of the sun of the Muhammadan Dispensation did not actually come to pass. Thus, ages have passed and centuries rolled away, and that most pure Spirit hath repaired unto the retreats of its ancient sovereignty. Once more hath the eternal Spirit breathed into the mystic trumpet, and caused the dead to speed out of their sepulchers of heedlessness and error unto the realm of guidance and grace. And yet, that expectant community still crieth out: When shall these things be? When shall the promised One, the object of our expectation, be made manifest, that we may arise for the triumph of His Cause, that we may sacrifice our substance for His sake, that we may offer up our lives in His path? In like manner, have such false imaginings caused other communities to stray from the Kawthar of the infinite mercy of Providence, and to be busied with their own idle thoughts.
“و علمای انجيل چون عارف به معانی اين بيانات و مقصود مودعه در اين کلمات نشدند و به ظاهر آن متمسّک شدند لهذا از شريعه فيض محمّديّه و از سحاب فضل احمديّه ممنوع گشتند. و جهّال آن طائفه هم تمسّک به علمای خود جسته، از زيارت جمال سلطان جلال محروم ماندند زيرا که در ظهور شمس احمديّه چنين علامات که مذکور شد به ظهور نيامد. اين است که قرن ها گذشت و عهدها به آخر رسيد و آن جوهر روح به مقرّ بقای سلطنت خود راجع شد و نفخه ديگر از نَفْس روحانی در صور الهی دميده شد و نفس های مرده از قبور غفلت و ضلالت به ارض هدايت و محلّ عنايت محشورّ شدند و هنوز آن گروه در انتظار که کی اين علامات ظاهر شود و آن هيکل معهود به وجود آيد تا نصرت نمايند و مال ها در راهش انفاق کنند و جان ها در سبيلش ايثار. چنانچه امم ديگر هم به همين ظنونات از کوثر معانيِ رحمت نامتناهيِ حضرت باری دور ماندهاند و به خيال خود مشغولند.”
مودعه: ودیعه گذاشته شده.
حضرت بهالله در این قسمت به نادرستی و نامشروعی فهم بعضی از آیات مندرج در اناجیل اشاره میکنند و در واقع به سالک راه حقیقت که تا این زمان اسیر اینگونه طرز فکر و این گونه اوهام است میفهمانند که درک حقیقت روحانی با ظاهر بینی میسر نیست. حضرت بهالله در این قسمت متذکر میشوند که مسیحیان نیز دقیقاً همین نوع پرسش ها و اعتراض ها را نسبت به حضرت محمد مطرح کردند و بر اساس دقیقاً همین روش و مقولات بود که به نفی و طرد و آزار حضرت محمد پرداختند. به همین سان همان پرسش ها و روش بود که توسط یهودیان برای بررسی ادعای حضرت مسیح و حضرت محمد استفاده گردید و به اتکاء همان روش و همان پرسش ها بود که حضرت مسیح و حضرت محمد مورد انکار قرار گرفتند. بدین ترتیب اگر آئین جدید را میتوان به اتکاء این روش انکار نمود در آن صورت باید همان دیانتی که شخصی سالک بدان معتقد و متمسک است را نیز باید مورد انکار قرار داد. اما اگر هر یک از این پیامبران را قبول کنیم در آن صورت باید روش نادرستی را که همواره به نفی ایشان منجر شده است به دور ریزیم (برگرفته از مقاله ی جغرافیای دل در آثار بهایی، نادر سعیدی) مسلمانان هم از علائم ظهور آخرالزمان که قائم آل محمد ظاهر میشود منتظر همان حوادثی هستند که در بند پیشین حضرت بهالله، در خصوص ظاهر شدن حضرت عیسی فرمود.
” آن جوهر روح به مقرّ بقای سلطنت خود راجع شد”: دور دیانت حضرت محمد تمام شد.
“و نفخه ديگر از نَفْس روحانی در صور الهی دميده شد”: بار دیگر در صور الهی دمیده شد، ظهور حضرت اعلی