کتاب اقدس امّ الكتاب دیانت بهائی

بند شصت و هشتم : حکم طلاق

و ان حدث بينهما کدورة او کره ليس له ان يطلّقها و له ان يصبر سنة کاملة لعلّ تسطع بينهما رآئحة المحبّة و ان کملت و ما فاحت فلا بأس فی الطّلاق انّه کان علی کلّ شیء حکيماً * قد نهاکم اللّه عمّا عملتم بعد طلقات ثلث فضلاً من عنده لتکونوا من الشّاکرين فی لوح کان من قلم الامر مسطوراً کلّ شهر بالمودّة و الرّضآء ما لم تستحصن و اذا استحصنت تحقّق الفصل بوصل اخر و قضی الامر الّا بعد امر مبين کذلک کان الامر من مطلع الجمال فی لوح الجلال بالاجلال مرقوماً *


Should resentment or antipathy arise between husband and wife, he is not to divorce her but to bide in patience throughout the course of one whole year, that perchance the fragrance of affection may be renewed between them. If, upon the completion of this period, their love hath not returned, it is permissible for divorce to take place. God’s wisdom, verily, hath encompassed all things. The Lord hath prohibited, in a Tablet inscribed by the Pen of His command, the practice to which ye formerly had recourse when thrice ye had divorced a woman. This He hath done as a favour on His part, that ye may be accounted among the thankful. He who hath divorced his wife may choose, upon the passing of each month, to remarry her when there is mutual affection and consent, so long as she hath not taken another husband. Should she have wed again, then, by this other union, the separation is confirmed and the matter is concluded unless, clearly, her circumstances change. Thus hath the decree been inscribed with majesty in this glorious Tablet by Him Who is the Dawning-place of Beauty.
اگر حادث شد کدورت بین زوجین، مرد نمیتواند فوراً زن را طلاق بدهد. بلکه باید صبر کند یک سال کامل، شاید که ساطع شد بینشان رایحه ی محبت. بعد از کامل شدن این مدت، آن وقت مرد زن را طلاق بدهد. خداوند حکیم بر هر چیزی است. نهی کرده است خدا شما را از آن کاری که میکردید بعد از سه طلاقه کردن، این فضلی است از طرف خدا که این عمل را نهی کرد، تا شکر کنید خدا را و این امر در لوحی از قلم امر نوشته شده است. اگر مردی زنش را طلاق داد، مرد میتواند به آن زن رجوع کند تا زمانی که آن زن شوهر نکرده باشد. و اگر آن زن شوهر کرد، متحقق میشود جدایی به علت ازدواج ثانوی و دیگر کار از کار گذشته است. مگر اینکه امری آشکار واقع شود (شوهر ثانی بمیرد و یا طلاق بگیرد) اینطور امر از مطلع جمال در لوح جلال الهی با کمال عظمت نوشته شده است.

“امّا در خصوص کراهت بين زوج و زوجه از هر طرفی کراهت واقع حکم تربّص جاری و در اينمقام حقوق طرفين مساوی امتياز و ترجيحی نه.” (اخبار امری طهران شماره ١٠ سنه ٨۶ مطابق ١٣٠٨)
“سؤال هشتم آيا زوجه ميتواند از زوج خود طلاق بگيرد يا نه؟ فرمودند مساوات تامّه است بين زوج و زوجه.” و در رساله قانون الاحوال الشّخصيّه علی مقتضی الشّريعة البهائيّه منطبعه مصر مذکور است: “حقُّ الطّلاقِ و طلبُ الأفتراقِ ليسَ قاصراً علی الزّوج بل هو ثابتٌ للزّوجةِ ايضاً کما للزّوج.” ( من توقيع ولی امراللّه)
حضرت عبدالبهاء جلّ ثنائه در لوح ملّا يوسفعلی رشتی ميفرمايند قوله العزيز:”از فصل و وصل زوج و زوجه سؤال نموده بوديد چون زوج قصد فصل نمايد بايد اعلان نمايد تا نفوسی بر اين مسئله مطّلع گردند بعد جدائی جويد مدّت يکسنه. اگر اجتناب بايتلاف مبدّل نگشت يعنی دوباره الفت حاصل نشد طلاق واقع و بايد اين نيز اعلان گردد که مدّت تمام شد. لهذا زوجه آزاد است اگر زوج آخر اختيار کند مختار است.”
و در لوح جناب علی اکبر فروتن مورّخ ١۶ شهر المسائل ٨٩ ميفرمايند:”آيا بعد از فصل و طلاق زوج ميتواند زوجه مطلّقه خويشرا بنکاح در آورد يا نه؟ فرمودند مختار است.”
“سؤال – از آيه قد نهاکم اللّه عمّا عملتم بعد طلقات ثلاث. جواب – مقصود حکم قبل است که بايد ديگری آنرا تزويج نموده بعد بر او حلال شود .”
منظور از حکم قبل، حکم دیانت اسلام است که بر اساس سوره ی بقره آیه ی 230 که میفرماید: “فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلَا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّى تَنْكِحَ زَوْجًا غَيْرَهُ فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَنْ يَتَرَاجَعَا إِنْ ظَنَّا أَنْ يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ يُبَيِّنُهَا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ یعنی و اگر [شوهر براى بار سوم] او را طلاق گفت پس از آن ديگر [آن زن] براى او حلال نيست تا اينكه با شوهرى غير از او ازدواج كند [و با او همخوابگى نمايد] پس اگر [شوهر دوم] وى را طلاق گفت اگر آن دو [همسر سابق] پندارند كه حدود خدا را برپا مى دارند گناهى بر آن دو نيست كه به يكديگر بازگردند و اينها حدود احكام الهى است كه آن را براى قومى كه مى‏ دانند بيان مى ‏كند.” بنا به این آیه بعد از طلاق سوم دیگر نمیتوان به زوجه رجوع کرد مگر آنکه محلل با زوجه ازدواج کند و او را طلاق دهد تا دوباره بشود به همسر سابق رجوع کرد.
“در ارتباط با تعریف “کره” مربوط به قانون طلاق بهایی، بیت العدل اعظم اشعار میدارند که هیچگونه اساس و جهتی برای طلاق بهایی، آنگونه که در بعضی مجموعه های قوانین مدنی یافت میشود، وجود ندارد. قانون شریعت الله، طلاق را مجاز میداند، اما همانطور که هم حضرت بهالله و هم حضرت عبدالبهاء کاملاً واضحاً بیان فرموده اند، طلاق امری منفور و مذموم است. لهذا، از نقطه نظر فرد مومن، هر تلاشی ممکن، بایستی صورت پذیرد تا از آن اجتناب شود. اهل بهاء، باید از تعالی و تقدس ازدواج، عمیقاً مطلع و آگاه باشند و لازم است جهد بلیغ مبذول دارند تا علقه ازدواجشان را به پیوند و ارتباطی ابدی از وحدت و هماهنگی، مبدل سازند. اما، تحقق این امر مستلزم کوشش و فداکاری و درایت و از خود گذشتگی است. یک فرد بهایی بایستی، فقط هنگامی، به فکر طلاق افتد که وضعیت زناشویی، دیگر غیر قابل تحمل شده باشد، به عبارت دیگر، زن یا شوهر، نسبت به ادامه زندگی با طرف دیگر، احساس تنفر و انزجار شدید نماید. اینست معیاری برای استعانت افراد، این قانون و حکم نیست، بلکه یک نصیحت و اندرز است. هدفی است که همه ی ما بایستی ، برای تحققش جهد و تلاش نمائیم. ( بیت العدل اعظم ۳ نوامبر ۱۹۸۲)

“از آنجایی که دوره ی تربص حکم محکم کتاب مستطاب اقدس است، کاهش مدت دوره ی آن امکان پذیر نیست، اما اگر شرایط و مقتضیات اجازه میدهد، محفل روحانی ملی میتواند، شروع یک سال تربص را به عقب ببرد، مشروط بر آنکه این زمان، عقبتر از آخرین دفعه ای که زوجین، به قصد طلاق از یکدیگر مفارقت کرده اند نباشد. ( بیت العدل اعظم ۱۸جولای ۱۹۷۶)