In like manner, two of the people of Kúfih went to ‘Alí, the Commander of the Faithful. One owned a house and wished to sell it; the other was to be the purchaser.
They had agreed that this transaction should be effected and the contract be written with the knowledge of ‘Alí. He, the exponent of the law of God, addressing the scribe, said: “Write thou: ‘A dead man hath bought from another dead man a house. That house is bounded by four limits. One extendeth toward the tomb, the other to the vault of the grave, the third to the Sirát, the fourth to either Paradise or hell.’” Reflect, had these two souls been quickened by the trumpet-call of ‘Alí, had they risen from the grave of error by the power of his love, the judgment of death would certainly not have been pronounced against them.
“و همچنين دو نفر از اهل کوفه خدمت حضرت امير آمدند. يکی را بيتی بود که اراده بيع آن داشت و ديگری مشتری بود. و قرار بر آن داده بودند که به اطّلاع آن حضرت اين مبايعه وقوع يابد و قباله مسطور گردد. آن مظهر امر الهی به کاتب فرمودند که بنويس: “قَدِ اشْترَی مَيِّتٌ عَن مَيِّتٍ بَيتاً مَحدُوداً بِحدودٍ اَربَعةٍ، حدٌّ إلَی القَبْرِ وَ حَدٌّ إلَی اللَّحْدِ وَ حَدٌّ إلی الصِّراط، و حدٌّ إمّا إلَی الجَنَّةِ و إمّا إلی النّارِ.” حال اگر اين دو نفر از صور حيات علوی زنده شده بودند و از قبر غفلت به محبّت آن حضرت مبعوث گشته بودند البتّه اطلاق موت بر ايشان نمی شد.”
بیع: خرید و فروش، فروختن، خریدن/ مبایعه: خرید و فروش، قرار معامله/ وقوع: ثابت شده، تحقق یافتن/
“قَدِ اشْترَی مَيِّتٌ عَن مَيِّتٍ بَيتاً مَحدُوداً بِحدودٍ اَربَعةٍ، حدٌّ إلَی القَبْرِ وَ حَدٌّ إلَی اللَّحْدِ وَ حَدٌّ إلی الصِّراط، و حدٌّ إمّا إلَی الجَنَّةِ و إمّا إلی النّارِ.”
همانا خرید مرده ای از مرده ها خانه ای که محدود میشود به حدود چهارگانه. حدی بجانب قبر، حدی به جانب لحد، حدی به جانب صراط و حدی به جانب بهشت و یا به جانب آتش.
در صفحه 1223 قاموس ایقان عبدالحمید اشراق خاوری نیز داستان دیگری از حضرت امیر به همین مضمون که در نهج البلاغه موجود است را ذکر کرده است که ذکر مجدد آن در اینجا بی مورد است.