The door of the knowledge of the Ancient of Days being thus closed in the face of all beings, the Source of infinite grace, according to His saying: “His grace hath transcended all things; My grace hath encompassed them all”
hath caused those luminous Gems of Holiness to appear out of the realm of the spirit, in the noble form of the human temple, and be made manifest unto all men, that they may impart unto the world the mysteries of the unchangeable Being, and tell of the subtleties of His imperishable Essence. These sanctified Mirrors, these Daysprings of ancient glory are one and all the Exponents on earth of Him Who is the central Orb of the universe, its Essence and ultimate Purpose. From Him proceed their knowledge and power; from Him is derived their sovereignty. The beauty of their countenance is but a reflection of His image, and their revelation a sign of His deathless glory. They are the Treasuries of divine knowledge, and the Repositories of celestial wisdom. Through them is transmitted a grace that is infinite, and by them is revealed the light that can never fade. Even as He hath said: “There is no distinction whatsoever between Thee and them; except that they are Thy servants, and are created of Thee.” This is the significance of the tradition: “I am He, Himself, and He is I, myself.”
“و چون ابواب عرفان ذات ازل بر وجه ممکنات مسدود شد لهذا به اقتضای رحمت واسعه “سَبَقَتْ رَحمَتُهُ کُلَّ شَیءٍ ” و “وَسِعَتْ رَحمَتی کُلَّ شَيْءٍ ” جواهر قدس نورانی را از عوالم روحانی به هياکل عزّ انسانی در ميان خلق ظاهر فرمود تا حکايت نمايند از آن ذات ازليّه و ساذج قدميّه. و اين مرايای قدسيّه و مطالع هويّه بتمامهم از آن شمس وجود و جوهر مقصود حکايت می نمايند، مثلاً علم ايشان از علم او و قدرت ايشان از قدرت او و سلطنت ايشان از سلطنت او و جمال ايشان از جمال او و ظهور ايشان از ظهور او. و ايشانند مخازن علوم ربّانی و مواقع حکمت صمدانی و مظاهر فيض نا متناهی و مطالع شمس لايزالی چنانچه می فرمايد: “لا فَرقَ بَينَکَ و بَينَهُم إلّا بانَّهُم عِبادُکَ وَ خَلقُکَ.” و اين است مقام “اَنَا هو و هو اَنَا” که در حديث مذکور است.”
ابواب عرفان: بابهای شناخت خداوند/ ذات ازل: حضرت پروردگار/ وجه: روی، چهره، صورت/ واسعه: وسعت دهنده/ ساذج قدمیه: منظور حضرت پروردگار است./
“سَبَقَتْ رَحمَتُهُ کُلَّ شَیءٍ ” و “وَسِعَتْ رَحمَتی کُلَّ شَيْءٍ “
رحمت من بر همه چیز سبقت گرفته است و رحمتم همه چيز را فرا گرفته است
در سوره ی اعراف آیه صد و پنجاه و شش میفرماید: ” قَالَ عَذَابِي أُصِيبُ بِهِ مَنْ أَشَاءُ وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ فَسَأَكْتُبُهَا لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَالَّذِينَ هُمْ بِآيَاتِنَا يُؤْمِنُونَ ” یعنی: فرمود عذاب خود را به هر كس بخواهم مى رسانم و رحمتم همه چيز را فرا گرفته است و به زودى آن را براى كسانى كه پرهيزگارى مى كنند و زكات مى دهند و آنان كه به آيات ما ايمان مى آورند مقرر مى دارم.
همچنین در دعای جوشن کبیر نیز میخوانیم: “يَا مَنْ لا يُرْجَى إِلا فَضْلُهُ يَا مَنْ لا يُسْأَلُ إِلا عَفْوُهُ يَا مَنْ لا يُنْظَرُ إِلا بِرُّهُ يَا مَنْ لا يُخَافُ إِلا عَدْلُهُ يَا مَنْ لا يَدُومُ إِلا مُلْكُهُ يَا مَنْ لا سُلْطَانَ إِلا سُلْطَانُهُ يَا مَنْ وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ رَحْمَتُهُ يَا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ يَا مَنْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْمُهُ يَا مَنْ لَيْسَ أَحَدٌ مِثْلَهُ ” یعنی: اى که امیدى نیست جز به نیکى او اى که درخواست نشود جز گذشتش اى که چشم داشتى نیست جز به نیکى او اى که ترسى نیست جز از عدل او اى که جاوید نمى ماند جز فرمانروایى و ملک او اى که سلطنت و قدرتى نیست جز سلطنت او اى که رحمتش همه چیز را فراگرفته اى که رحمتش بر خشمش پیشى جسته اى که علمش بر همه چیز احاطه کرده اى که مانندش هیچکس نخواهد بود.
” جواهر قدس نورانی را از عوالم روحانی به هياکل عزّ انسانی در ميان خلق ظاهر فرمود تا حکايت نمايند از آن ذات ازليّه و ساذج قدميّه”
دکتر داوودی در کتاب الوهیت و مظهریت مینویسند: نباید بر آن بود که کسانی از نوع انسان بتوانند از طریق تربیت یا ریاضت یا سلوک در مراحل معرفت یا سعی در تقویت کمالات صوری و معنوی به مقام شارعیت فرا رسند و محل نزول وحی الهی شوند، بلکه این مقام رتبه ی خاصی از وجود است و ارتقاء از مقام مادون به چنین رتبه ای میسر نیست. همانگونه که نبات به روح نباتی ممتاز از جماد است و حیوان به روح حیوانی ممتاز از نبات است و انسان به روح انسانی ممتاز از حیوان است، شارعان ادیان نیز به روح قدسی ممتاز از سایر افراد نوع انسانند. روح قدسی باید به موهبت الهیه به شخصی از نوع انسان تعلق گیرد و بر روح انسانی مزید شود و آنرا در خود فانی و مستهلک سازد تا چنین کسی را بتوان بنیان گذار دین دانست. این مقام عالی ترین مراتب وود در عالم خلق است، نزدیک ترین مقامات به ساحت قدس الهی است. نخستین امری است که از مبداء صادر میشود و خود مبدأ امور دیگر است. و اخرین حدی است که خلق بدان ارتقاء میجوید…. این رتبه غایت مراتب وجود است و سایر مراتب برای حصول این غایت تحقق میپذیرد. موجوداتی که فروتر از اینان باشند، یعنی هر چه در عالم امکان تصور وجود آن میرود، از ادراک حقیقت اینان چنانکه در خورشان باشد ناتوانند.
حضرت بهالله میفرمایند: ” به اقتضای استوای سلطان عدل بر عرش رحمت و مکرمت خود خلق فرموده نقطه ی وجود و طلعت معبود را به صرف ابداع و مجرد اختراع…. و بعد نفس اشیاء را به او خلق فرموده”
و در سوره ی نجم آیات هشت الی ده میفرمایند ” ثم دنی فتدنی فکان قاب قوسین او ادنی فاوحی الی عبده ما اوحی”
“لا فَرقَ بَينَکَ و بَينَهُم إلّا بانَّهُم عِبادُکَ وَ خَلقُکَ.” فرقی بین تو و آنان نیست به جز اینکه آنان خلق تو و بندگان تو هستند.
مفاتیح الجنان، بحار الانوار جلد ۹۵ صفحه ۳۹۳ همچنین در شرح عرشیه نیز شیخ احمد ذکر این جمله را کرده است
قسمتی از دعای ماه رجب است : … أَسْأَلُكَ بِمَا نَطَقَ فِيهِم مِنْ مَشِيئَتِكَ، فَجَعَلْتَهُمْ مَعَادِنَ لِكَلِمَاتِكَ، وَأرْكاناً لِتَوْحِيدِكَ، وَآيَاتِكَ وَمَقَامَاتِكَ، الَّتِي لا تَعْطِيلَ لَهَا فِي كُلِّ مَكَانٍ، يَعْرِفُكَ بِهَا مَنْ عَرَفَكَ، لا فَرْقَ بَيْنَكَ وبَيْنَهَا (بينهم) إلّا أنَّهُم عِبَادُكَ وَخَلْقُكَ، فَتْقُهَا وَرَتْقُهَا بِيَدِكَ، بَدْؤهَا مِنْكَ وَعَوْدُهَا إلَيْكَ… الا آخر القول.
قاموسی ایقان صفحه ۱۳۳۷: در این دعا اشاره به این مطلب است که مظاهر مقدسه الهیه و مصادیق الهام ربانیه از جنبه بشری مخلوق و عبادند و از جهت تجلی انوار غیبیه مظاهر مقدسه الهیه هستند.
روح الله خمینی نیز در تفسیر این قسمت از این دعا مینویسد:” “فقط همین عبد بودن ائمه است که فارق بین اینها و خداست و الاّ تمام آن نیروهای الهی در دست اینهاست.”
همچنین علامه حسن زاده آملی نیز در شرح “مقام کُن عارف و اقامت وی در آن” و “اوصاف صاحب مقام کُن” از شارح محقق قیصری ذکر میکند که گفته است: ” و مرتبه الانسان الکامل عباره عن جمع جمیع المراتب الالهیه و الکونیه من العقول و النفوس الکلیه و الجزئیه و مراتب الطبیعه الی آخر تنزلات الوجود و یسمی بالمرتبه العمائیه ایضا فهی مضاهیه للمرتبه الالهیه و لا فرق بینهما الا بالربوبیه و المربوبیه لذلک صار خلیفه الله” که البته همانطور که ما ذکر کردیم عارف و سالک و عالم را راهی به این مقام نیست و مراد از مرتبه انسان کامل را نباید جز مظاهر ظهور الهیه دانست.
“اَنَا هو و هو اَنَا” من او هستم و او من است.
حدیث قدسی است که فرموده است” الانسان سری و انا سره فانا هو و هو انا….”
در سوره ی بقره میخوانیم که خداوند به فرشتگان فرمود: “رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً” فرشتگان خطاب به خداوند گفتند: “أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ” و خداوند در جواب ایشان گفت ” إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ”
در تفسیر روح البیان در تفسیر این حدیث قدسی آمده است، منظور از «اَلإنسانُ سِرّی وَأنا سِرُّه» این است که سر انسان، ظاهر و صورت اسرار من است، و سر من نیز باطن و حقیقت اسرار انسان است. سر انسان عبارت از حقیقت انسانی است که بر صورت حقیقت الاهی ظاهر شده است. چنان که پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: خداوند آدم را بر صورت خود خلق کرد.
همچنین از امام صادق نیز حدیث است که فرمود: لنا حالات مع الله هو فیها نحن، و نحن فیها هو، و مع ذلک هو هو و نحن نحن.(کلمات مکنونه فیض، کلمه پنجاه)