This people have repudiated all these verses, that unmistakably testify to the reality of “attainment unto the Divine Presence.” No theme hath been more emphatically asserted in the holy scriptures.
Notwithstanding, they have deprived themselves of this lofty and most exalted rank, this supreme and glorious station. Some have contended that by “attainment unto the Divine Presence” is meant the “Revelation” of God in the Day of Resurrection. Should they assert that the “Revelation” of God signifieth a “Universal Revelation,” it is clear and evident that such revelation already existeth in all things. The truth of this We have already established, inasmuch as We have demonstrated that all things are the recipients and revealers of the splendors of that ideal King, and that the signs of the revelation of that Sun, the Source of all splendor, exist and are manifest in the mirrors of beings. Nay, were man to gaze with the eye of divine and spiritual discernment, he will readily recognize that nothing whatsoever can exist without the revelation of the splendor of God, the ideal King. Consider how all created things eloquently testify to the revelation of that inner Light within them. Behold how within all things the portals of the Ridván of God are opened, that seekers may attain the cities of understanding and wisdom, and enter the gardens of knowledge and power. Within every garden they will behold the mystic bride of inner meaning enshrined within the chambers of utterance in the utmost grace and fullest adornment. Most of the verses of the Qur’án indicate, and bear witness to, this spiritual theme. The verse: “Neither is there aught which doth not celebrate His praise” is eloquent testimony thereto; and “We noted all things and wrote them down,” a faithful witness thereof. Now, if by “attainment unto the Presence of God” is meant attainment unto the knowledge of such revelation, it is evident that all men have already attained unto the presence of the unchangeable Countenance of that peerless King. Why, then, restrict such revelation to the Day of Resurrection?
“جميع اين آيات مدلّه بر لقاء را که حکمی محکم تر از آن در کتب سماوی ملحوظ نگشته انکار نمودهاند و از اين رتبه بلند اعلی و مرتبه ارجمند ابهی خود را محروم ساختهاند. و بعضی ذکر نمودهاند که مقصود از لقاء، تجلّی اللّه است در قيامت. و حال آنکه اگر گويند تجلّی عامّ مقصود است اين در همه اشياء موجود است. چنانچه از قبل ثابت شد که همه اشياء محلّ و مظهر تجلّی آن سلطان حقيقی هستند و آثار اشراقِ شمسِ مجلّی در مرايای موجودات موجود و لائح است. بلکه اگر انسان را بصر معنوی الهی مفتوح شود ملاحظه می نمايد که هيچ شیء بی ظهور تجلّی پادشاه حقيقی موجود نه. چنانچه همه ممکنات و مخلوقات را ملاحظه می نمائيد که حاکی اند از ظهور و بروز آن نور معنوی. و ابواب رضوان الهی را مشاهده می فرمائيد که در همه اشياء مفتوح گشته برای ورود طالبين در مدائن معرفت و حکمت و دخول واصلين در حدائق علم و قدرت. و در هر حديقه ای عروس معانی ملاحظه آيد که در غرف های کلمات در نهايت تزيين و تلطيف جالس اند. و اکثر آيات فرقانی بر اين مطلب روحانی مدلّ و مشعر است. “وَ إنْ مِنْ شَيْءٍ إلّا يُسَبِّحُ بِحَمدِهِ.”شاهدی است ناطق، “وَ کُلَّ شیءٍ اَحْصَيْنَاهُ کِتَاباً” گواهی است صادق. حال اگر مقصود از لقاء اللّه، لقاء اين تجلّيات باشد پس جميع ناس به لقاء طلعت لايزال آن سلطان بی مثال مشرّف اند ديگر تخصيص به قيامت چرا؟”
” مقصود از لقاء، تجلّی اللّه است در قيامت”
در بندهای پیشین خاصه در توضیح بنده سوم و هفدهم معنای لقاء الله در آثار ذکر شده است و استشهاداتی از آثار مبارکه آورده شده است که معنای آن را به دقت تقریر فرموده اند. در اینجا نیز وجه های دیگری از این مفهوم توضیح میدهیم.
تَجَلّی، در لغت به معنی جلوه کردن، آشکارا شدن و ظهور و تابش و نمایش است. در اصطلاح عرفان اسلامی تجلی به دو معنای سلوکی و متافیزیکی (وجودشناختی) آمده است. در معنای اول تجلی عبارت است از آشکار شدن ذات و صفات و افعال حقتعالی بر ضمیر سالک، اما در معنای دوم، عالَمِ هستی تجلی حقتعالی است بر خویش. این دو معنا با حدیث قدسی «کنتُ کنزاً مخفیاً فَاَحبَبْتُ اَن اُعرَف فَخَلَقْتُ الخَلقَ لِکی اُعرف» که در سخنان عارفان بارها آمده است، ارتباط نزدیکی دارد. [کلاباذی، ابوبکر محمد بن ابراهیم، التعریف لمذهب اهل التصوف، ج۱، ص۱۲۲، دمشق ۱۴۰۷/ ۱۹۸۶]
اصطلاح تجلی تا پیش از ابن عربی بیش از هر چیز مفهومی سلوکی بود که چگونگی تقرب وجودی ـ معرفتیِ سالک را به حضرت حق، از طریق کنار رفتن حجابها و آشکار شدن افعال و صفات و ذات حقتعالی، توضیح میداد. در مکتب ابن عربی تجلی در کنار نقش سلوکی، به نظریهای وجودشناسانه تبدیل شده که عهده دار تبیین نظام هستی و نحوه ارتباط حق و خلق و ربط جهانِ نموداری کثرات با وحدت مطلق حق است. این تلقی وجودشناسانه در شکل ساده و شاعرانه آن در بین صوفیه وجود داشت، ما ابن عربی و پیروان وی، تجلی را از اصطلاح به نظریه ارتقا دادند.
نظریه تجلی مکمل نظریه وحدت وجود محسوب میشود، زیرا کثرت مشهود را با وحدت محض وجود سازگار میکند. از نظر ابن عربی نظریه علیت فلاسفه مستلزم دوگانگی علت و معلول است و نظریه خلق از عدم زمانی متکلمان نیز گذشته از اینکه تباین وجودی خالق و مخلوق را لازم میآورد، مستلزم زمانمندی خلقت است. نظریه حلول و اتحاد نیز آلوده تشبیه و تجسیم است؛ لذا، تمام این نظریهها با توحید حق ناسازگار است و ابن عربی در تبیین رابطه خدا و عالم (حق و خلق) ضمن نقد نظریه علیت و نظریه خلق از عدم زمانی و نظریه حلول و اتحاد، نظریه تجلی را عرضه میکند. نظریه وجودشناسانه تجلی، همچنین نظریه فیض فیلسوفان، با اندیشه افلوطینی صدور اشیا از احد قابل مقایسه است. [ ابن عربی، کتاب المسائل، ج۱، ص۲۱، با مقدمه و تصحیح و ترجمه و تعلیق محمد دامادی، تهران ۱۳۷۰ش.] همچنین [ابن عربی، محییالدین، الفتوحات المکیة، ج۱۳، ص۲۶۱، چاپ عثمان یحیی، قاهره، ج ۱ـ۳، ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵، ج ۴، ۱۳۹۵/ ۱۹۷۵، ج ۷، ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱، ج ۸، ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳، ج ۱۳، ۱۴۱۰/ ۱۹۹۰.]ابن عربی در توضیح کیفیت تجلی و تمیز آن از دیگر انحای ارتباط حق و خلق، از استعاره مرآت (آیینه) استفاده میکند. همچنان که تصویر در آیینه، نه با آیینه متحد شده و نه در آن حلول کرده، حق تعالی نیز نه با عالم یکی شده نه در آن حلول کرده است. این استعاره در آثار عرفای دیگر نیز آمده است. در مکتب ابن عربی، حق در اطلاق و تعالیِ غیرمشروط خویش (مرتبه ذات) هیچگونه تجلی ندارد و لذا ادراک شدنی نیست. به این مرتبه، حضرت احدیت و غیب الغیوب یا غیب مطلق میگویند که هیچ تعینی در آن راه ندارد و صرفاً مصدر تجلی است [ابن عربی، فصوص الحکم و التعلیقات علیه بقلم ابوالعلاء عفیفی، ج۱، ص۶۱ـ۶۲، تهران ۱۳۶۶ش.] همچنین [ابن عربی، فصوص الحکم و التعلیقات علیه بقلم ابوالعلاء عفیفی، ص۹۱، تهران ۱۳۶۶ش.]
دکتر داوودی در شرح لقاء الله و امکان تجلی در الوهیت و مظهریت مینویسند:”… ذات خدا نادیدنی است. نه تنها خدا را نمیتوان دید بلکه چنانکه گفتیم به ذات وی در مقام حق مطلق نمیتوان راه یافت. او را چنانکه گفتیم به ذات وی در مقام حق مطلق نمیتوان راه یافت. او را چنانکه گفتیم به ذات وی در مقام حق مطلق نمیتوان راه یافت. او را چنانکه اوست نمیتوان شناخت. این است که برای حفظ توحید و تنزیه و تقدیس، مقصود از لقای خدا را لقای مظهر امر او در هر زمان باید دانست. نه خدا را بدین جهان میتوان فرود آورد تا انسان به دیدار او نائل آید و نه انسان را در هر جهانی به مقامی میتوان فرا برد که نادیدنی را ببیند یا ناشناختنی را بشناسد. پس این دیدار را معنی دیگری است و آن معنی جز این نیست که خدا را در خلق او، و البته در اعلی مرتبه ی خلق او و مظهر امر اوست، بتوان دید، و این دیدار را که دیده ی آدمی در ظاهر و باطن بدان سوی آن راهی ندارد. دیدار پروردگار دانست. راستی چه میتوان گفت؟ از یک سوی به لقای خدا موعودیم، از سوی دیگر خود را از مقام او که مقام حق است چنان دور میبینیم که چنین امری را ممکن نمیشماریم. اگر لقاء الله را تجلی خدا در ذات او بنگاریم، کسی را از عالم خلق بدین مقام راهی نیست. اما اگر به تجلی خدا در سوای او تعبیر کنیم، پیداست که برترین مرتبه ی این تجلی در مظاهر امر اوست. اهل بهاء میگویند که لقای خدا در عالم حق میسر نیست، چه اگر به چنین قولی قائل باشند یا خدای متعال را از علو تنزیه فرو آورده یا انسان را به ساحت جلال او فرا برده اند، و این هر دو منافی توحید است. اما اگر این لقاء در عالم خلق باشد، ناگزیر در اعلی مراتب خلق که مقام عصمت و طهارت و عزت است در پی آن باید رفت، یعنی لقای او لقای مظهر امر اوست. این امر به هر صورت صادق است، خواه لقاء الله را به دیدار ظاهر و به دیده ی ظاهربین بگیریم، خواه این مقام را به معنی وصول و ادراک و عرفان بشماریم. بنا به آنچه گفتیم لقای او لقای مظهر امر او در عالم خلق است، نه دیدار ذات ناپیدای او در عالم حق.”
حضرت عبدالبهاء در مکاتیب میفرمایند:
“هو الأبهی الحمد للّه الّذی تجلّی فی البقعة المبارکة الأرض المقدّسة طور الايمن وادی طوی جبل سيناء علی موسی الکليم و اشرق فی برّيّة القدس وادی المقدّس جبل ساعير البقعة البيضاء و العدوة النوراء علی عيسی المسيح و ظهر فی فاران الحبّ مطلع الانوار مشرق الآثار بطحاء الروح يثرب الاسرار ظهور الضياء فی رابعة النهار علی محمّد الحبيب و لاح و اضاء فی کينونة العلی و ذاتيّة الثناء مصباح الملأ الأعلی النقطة الاولی أفق التوحيد ثمّ هتک ستر الغيوب و زال الظلام الديجور و انکشفت السبحات المجلّلة علی شمس الظهور و ارتفع النقاب و انشقّ السحاب و زال الحجاب و کان يوم الاياب الموعود فی کلّ صحف و زبر و کتاب أنزله العزيز الوهّاب فی سالف القرون و الدهور و الاحقاب. فاشرق و سطع و لمع و بزغ نور الجمال فی هيکل الجلال و استقرّ الرحمن علی عرش الأکوان و تشعشع و تلألأ شمس الحقيقة علی آفاق الامکان و کانت بهاء السموات و الأرض فی عالم الغيب و العيان. و البهاء و الثناء و التحيّة و السلام علی حقائق مقدّسة استفاضت من فيض القدم و استشرقت من أنوار سطعت من اسمه الاعظم و علی نفوس مقدّسة انجذبت بنفحات اللّه و استمعت لنغمات الورقاء المغرّدة فی أيک الثناء و اشتعلت بالنار الموقدة فی سدرة السيناء و فازت بيوم اللقاء و شکرت للّه بما أنعم عليها بهذه الفيوضات المختصّة بالنقباء النجباء الّذين لم تأخذهم لومة لائم فی ثبوتهم علی ميثاق اللّه و تمسّکهم بعهد رقم من القلم الأعلی الا انّهم من أولياء اللّه و الا انّهم هم الفائزون أمّا بعد أيّها السائل الجليل المتوجّه الی الملکوت العظيم اعلم انّ الرؤية فی يوم اللّه مذکور فی جميع الصحائف و الزبر و الالواح النازلة من السماء علی الانبياء فی غابر الازمان العصور الخالية و القرون الأوّليّة و کلّ نبيّ من الانبياء بشّر قومه بيوم اللقاء فارجع الی النصوص الموجودة فی الانجيل و الزبور و التوراة و القرآن قال اللّه تعالی فی الفرقان “اعلموا انّکم ملاقوه يوم القيامة” و ايضاً “قد خسر الّذين کذّبوا بلقاء ربّهم” و أيضاً “لعلّکم بلقاء ربّکم توقنون” و فی حديث مروی من أحد و عشرين من الصحابة انّ رسول اللّه صلّی اللّه عليه و آله قال”سترون ربّکم کما ترون البدر فی ليلة أربعة عشر” و قال علی عليه السلام “رأيت اللّه و الافريدوس برأی العين” و أيضاً قال “و رأيته و عرفته فعبدته لا أعبد ربّا لم أره”مع هذه العبارات المصرّحة و النصوص الصريحة و الروايات المأثورة اختلف الاقوام فی هذه المسئلة منهم من قال ان الرؤية ممتنعة و استدلّ بالآية المبارکة و هی “لا تدرکه الابصار و هو يدرک الابصار و هو اللطيف الخبير” و منهم من قال اذا أنکرنا الرؤية بالکلّيّة يقتضی انکار نصوص القرآن و يثبت عدم العصمة للانبياء فانّ السؤال عن الممتنع المحال لا يجوز قطعيا من نبيّ معصوم و سئل موسی الکليم عليه السلام الرؤية و قال “ربّ أرنی أنظر اليک” و العصمة مانعة عن سؤال شیء ممتنع و حيث صدر منه هذا السؤال فهو برهان قاطع و دليل لائح علی امکان الرؤية و حصول هذه البغية و ما عدا هذا الدليل الجليل عندک دليل واضح مبين و هو اذا فرضنا امتناع الرؤية حقيقة فی عالم الشهود و العيان فما النعمة الالهيّة الّتی اختصّ اللّه بها فی جنّة اللقاء عباده المکرمين من الاصفياء بل امتناع الرؤية انّما هو فی الدنيا و امّا فی الآخرة متيسّرة حاصلة لکلّ عبد أوّاب. فانّ الکليم عليه السلام لمّا شرب مدام محبّة اللّه و اهتزّ من استماع کلام اللّه و ثمل من سورةصهباء الخطاب نسی انّه فی الدنيا و انکشفت له الجنّة المأوی و حيث انّ الجنّة مقام المشاهدة و اللقاء قال “ربّ أرنی أنظر اليک” فأتاه الخطاب من ربّ الارباب انّ هذه المنحة المختصّة بالاصفياء و يختصّ برحمته من يشاء انّما تتيسّر فی اليوم الّذی ترتعش فيه أرکان الأرض و السمآء و تقوم القيامة الکبری و تنکشف الواقعة عن الطامّة العظمی. هذا ماورد فی جميع التفاسير و التأويل من أعلم علماء الاسرار فی کلّ الاعصار من جميع الاقطار. و امّا جوهر المسئلة و حقيقة الامر انّ اللقاء أمر مسلّم محتوم منصوص فی الصحف و الواح الحيّ القيّوم و هذا هو الرحيق المختوم ختامه مسک و فی ذلک فليتنافس المتنافسون.
فانّ للحقيقة الکلّيّة و الهويّة اللاهوتيّة الظهور فی جميع المراتب و المقامات و الشّؤون لانّها واجدة المراتب ساطعة البرهان لامعة الحجّة فی کلّ کيان و هو بکلّ شیء محيط کما قال عليه السلام “أيکون لغيرک من الظهور ما ليس لک حتّی يکون هو المظهر لک عميت عين لا تراک” و قال “يا من دلّ علی ذاته بذاته و تنزّه عن مجانسة مخلوقاته” لانّ المراتب و المقامات مجال و مرايا لظهور الاسماء و الصفات فظهور الحقّ محقّق فی جميع الشؤون حتّی يکون الوصول اليه فی جميع المراتب ممّا کان و يکون و الممکنات ممتلئة من اسرارالاسماء و الصفات و الادراک لا يتحقّق الّا من حيث الصفة و امّا الذات من حيث هو هو مستور عن الانظار و محجوب عن الابصار غيب منيع لا يدرک ذات بحت لا يوصف”السبيل مسدود و الطلب مردود” فانّ الحقّ من حيث الاسماء و الصفات له ظهور فی جميع المراتب المترتّبة فی الوجود علی النظم الطبيعی و الترتيب الفطری و له تجلّيات علی رؤوس الاشهاد فی جنّة اللقاء الفردوس الأعلی و الملکوت الأبهی اذاً فاعلم بانّ الرؤية و اللقاء من حيث الحقيقة الغيبيّة الّتی تعبّر عنها بالغيب الوجدانی لا تدرکه الابصار و هو يدرک الابصار. و امّا من حيث الظهور و البروز و التجلّی و کشف الحجاب و ازالة السحاب و رفع النقاب فی يوم الاياب فالرؤية أمر مشروع موعود فی اليوم المشهود يختصّ اللّه بها من يشاء من أهل السجود الّذين لهم نصيب مفروض من هذا المقام المحمود و البرهان واضح منصوص مثبوت و يشهد به العقول المستوية الربّانيّة الالهيّة. فانّ الفيض لا ينقطع من مرتبة من المراتب و الفضل و الجود لا يحرم منه مقام من المقامات و بما ان حضرتک الآن مصمّم علی السفر فلم يتيسّر أکثر من هذا الاثر و ان شاء اللّه من بعد هذا عند سنوح الفرصة نشرح لک شرحاً بليغاً تامّاً مستوفياً تنشرح به الصدور و تقرّ به الاعين فی يوم النشور و الآن اکتف بهذا المقدار و توجّه الی الديار وناد باسم ربّک المختار و أحيی الناس بالماء النازل من سحاب الاسرار و کن فی کلّ صقع قدوة للاحرار و أسوة للابرار للقيام فی خدمة أمر اللّه العزيز الجبّار. فيا زائر الروضة المقدّسة الغنّاء خذ نفحة من جنّة الأبهی و اعرضها علی مشام أهل الآفاق حتّی يتعطّر برائحة زکيّة محيية للقلوب المنجذبة الی الاشراق و ادع الناس الی اللّه و طهّرهم بماء المزن الهامی المنسجم المنهمر من السمآء و نوّر الوجوه بنور معرفة اللّه و ألبس الهياکل خلع المواهب الّتی ظهرت أنوارها فی ميثاق اللّه. تاللّه الحقّ انّ الغبراء تهتزّ بنفحات القميص و الخضراء تتنوّر بنور أبدی الاشراق و ينزع الوجود عن هيکله الثوب الرّثيت و يظهر فی أحسن حلل من الجمال علی الهيکل المکرّم العزيز. حينئذ تمتدّ مائدة السماء و تنزل الرحمة علی الکبراء و الصغراء و تنکشف جنّة الأبهی بأحسن جلوة نورانيّة ساطعة الارجاء لامعة الانحاء متدفّقة الحياض مؤنّقة الرياض غضّة الغياض و تنطلق الالسنة بثناء البهاء و الشکر للعليّ الأعلی سبّوح قدّوس ربّ الملائکة و الروح. الهی الهی هذا عبدک المستجير بباب رحمتک اللائذ بکهف رحمانيّتک قدّر له کلّ خير بسلطان أحديّتک و نوّر وجهه بانوار ربوبيّتک انّک انت الکريم الرحيم البرّ الرؤف القديم ع ع “
مضمون بیان مبارک به فارسی چنین است:
هوالابهی
حمدوثنا سزاوار خدایی است که در بقعه مبارکه ارض اقدس،وادیطور و کوه مقدس نور بر حضرت موسیکلیمالله تجلی کرد و در صحرای قدس،وادی مقدس،کوهساعیر،بقعهمبارکهنورا بر حضرت عیسیبن مریم اشراق کرد و در فاران محبت مطلعانوار،مشرق آثار(الهی)،مکه روح،مدینه اسرا ،در نورانیترین ساعت روز(ظهر)بر محمد(ص)ظاهر شد و در ذات و کنه بلند مرتبه پرستش و ستایش بر چراغ تابان ملااعلی،نقطهاولی(حضرت اعلی) و افق توحید تابید و نورانی کرد. پس پردههای امور پنهانی را پاره کرد(امور پنهانی را آشکار کرد)و سیاهی شبهای تیره را از بین برد و سبحات جلالی را که بر شمس ظهور واردبود را کشف کرد و نقاب را برداشت و ابرها را پاره کرد و حجاب را از میان برداشت.در همه کتابها و نوشتههاییکه در زمانهای گذشته و قرون و اعصار ماضیه از طرف (خداوند) عزیز بخشنده نازل شده به روز آمدن موعود بشارت داده شده است. پس نور جمال (الهی)در هیکل جلال (مظاهر امر) تابید و اشراق نمودو (حضرت)رحمن بر سریر عالم هستی استقرار یافت و شمس حقیقت بر افق امکان تابید و از آن(فیض الهی) آسمانها و زمین در عالم غیب و شهودبوجود آمد.
سلام و تحیت و ثنا و بها بر حقایق مقدسهای که از فیض قدم مستفیض شدند و از انوار ساطعه از اسم اعظم (الهی)منور شدند و (سلاموتحیتوبها)بر نفوس مقدسهای که از نفحاتالله منجذب شدند و نغمات کبوتر(الهی)را که در بیشه مدح و ثنا به آواز خوانی(مشغول)بود را شنیدند و به آتش شعله ور شده بر درخت در (صحرای)سینا مشتعل شدند و به یوم لقا فائز گشتندو خدا را به خاطر نعمتهای (عطا)شده به آنها شکر میکنند و این از فیوضاتی است که مختص اولیا و بزرگان است.
کسانیکه ملامت و سرزنش ملامت کنندگان آنها را از تمسک(به) و ثبوت(در)عهدومیثاق الهی که از قلم اعلی نوشته شده بازنداشت.آگاه باش که اینان همانا از اولیاءالله (محسوب) هستندو آگاه باش (که)اینان از فائزین هستند.و اما بعد از این (حقایق)ای سائل متوجه به ملکوت عظیم الهی بدان که همانا رويت (مسئله لقا) در یومالله در همه آثار و کتب و الواح نازله از آسمان (وحی الهی) بر پیامبران قرون و اعصار و ازمنه گذشته مذکور شدهاست و هریک از انبیا گذشته قوم خود را به یوم لقاء(الله) بشارت دادهاند،به نصوص موجود در انجیل و تورات و زبور و قرآن مراجعه کن.
خداوند تعالی در قرآن کریم چنین میفرماید(اعلموا انکم ملاقوه یومالقیامة) و همچنین (قد خسرالذین کذبوا بلقا ربهم) و همچنین(لعلکم بلقاء ربکم توقنون) و همچنین در یک حدیث مروی که از دهها تن از صحابه نقل شدهاست رسولالله صلیالله علیه و آله میفرمایند(سترون ربکم کما ترون البدر فی لیلة رابعة عشر) و حضرت علی علیهالسلام میفرمایند(رایت الله و الا فریدوس برایالعین) و همچنین میفرمایند(و رایته و عرفته فعبدته لا اعبد ربا لم اره)
(حال)با همه این عبارات تصریح شده و نصوص صریح و واضح و روایات نقل شده از پیش (هنوز)اقوام بر سر این موضوع اختلاف دارند.(بعضی)از ایشان میگویند مشاهده (امری)ممتنع و محال است و استناد به این آیه قرآنی میکنند که میفرماید(لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار و هواللطیف الخبیر). و (بعضی )از ایشان نیز میگویند وقتی (مسئله )لقارا بکلی انکار کنیم اقتضا (در اینست که)نصوص قرآن را انکار کنیم و (این خود)عدم عصمت مظاهر امر را اثبات میکند پس (در اینصورت)سوال کردن در مورد ممتنع و محال بودن این مسئله از نبی معصوم(مظاهر امر) قطعا مجاز نمیباشد.
حضرت موسی کلیم علیه السلاماز (مسئله)لقا سوال کرد و گفت(رب ارنی انظر الیک) و عصمت (آنحضرت) مانع از آن شد که (ایشان ) درباره امر ممتنع و محال (بودن لقاالله)سوال کنند.
از نظر قلبی(باطنی)این سوال خود دلیلی قاطع و روشن برای (اثبات ) امکان رویت ورسیدن به این هدف( عالی) است.
به غیر از این دلیل جلیل دلیل واضح و روشنی(هم)وجود دارد و آن (اینست)که در حالیکه برما فرض شده(محقق شده)حصول مشاهده(لقاءالله)در عالم شهود و عیان ممتنع و سخت است ولی (با این حال)این نعمت الهی است که خداوند بر بندگان معزم و مکرم خود که از برگزیدگان هستند اختصاص داده است.بلکه (مسئله )رویت در این دنیا سخت و مشکل است(باشد)اما در (دنیای )آخرت بر هر بنده توبه کنندهای میسر و سهل است.پس وقتیکه موسی علیهالسلام از محبت دائمی الهی نوشید از استماع کلام الهی به اهتزاز آمد و از سوره صهبا سرمست شد هر چه در دنیا بود را فراموش کرد و بهشت ماوی بر او مکشوف شد و اعتبار بهشت همان مقام مشاهدت و رویت است(در این حال)گفت (رب ارنی انطر الیک) پس از جانب خداوند ربالارباب به او خطاب آمد همانا این عطیه است که بر برگزیدگان اختصاص داده شده است و (خداوند)از روی رحمت آن (عطیه)را به هر کسی که بخواهد اختصاص میدهد برای اینکه آسایش و سهولتی (باشد)در این روزی که پایههای زمین و آسمان در آن (روز)لرزید و قیامت کبری برپا شد و همچنین قیامت عظیم مکشوف شد..
اینست آنچه که در تفاسیر و تاویلهای علمای بزرگ که در هر دوری و عصری آمده است.
و اما حقیقت مسئله و اصل امر اینست که لقا امری است مسلم و محتوم (که در )الواح و آثار (نازله از طرف خداوند)حی قیوم منصوص شده است و این همانا شراب ناب سربه مهری است که با مسک مهر و موم شده است و در آن (امر – مسئله)همه از پیشی گیرندگان و مجاهدت کننده گان هستند.
پس حقیقت کلیه و ذات لاهوتیه همانا ظهور در جمیع مراتب و شئون و مقامات است زیرا اینان واجد (همه)مراتب هستند(که) دليلی تابان و حجتی روشن در کل عالم وجود است(که)همانا او بر هر چیزی احاطه دارد. همانطور که میگوید علیهالسلام(ایکون لغیرک من الظهور ما لیس لک حتی یکون هوالمظهر لک عمیت عین لاتراک)و همچنین(یا من دال علی ذاته بذاته و تنزه عن مجانسة مخلوقاته).
همانا (این)مراتب و مقامات محل تجلی و آینهای برای ظهور اسما(وصفات)است پس ظهور حق در همه شئون محقق میشود تا اینکه به همه مراتب از آنچه بوده و خواهد بود واصل شود و ممکنات از اسرار اسما و صفات پر و لبالب شود و ادراک محقق نمیشود مگر از حیث صفت و اما ذات از حیث (او)محقق میشود و از دیدهها پوشیده شدهاست و از چشمها در حجاب است غیب بلند مرتبهای است که (هرگز)ادراک نمیشود اصل(وجوهری)است که قطعا بوصف در نمیآید.(السبیل مسدود و الطلب مردود).
پس برای حق از لحاظ اسما و صفات ظهور در همه مراتب است در عالم وجود (که) بر (اساس) نظم طبیعی و ترتیب فطری مرتب شدهاست و برای آن مقام تجلیاتی در جنت لقا و بهشت بلند مرتبه و ملکوتابهی است (که)بر همه آشکار است.
پس در این صورت بدان که لقاء از حیثحقیقت غیبی تعبیر (وتفسیر) غیبی وجدانی دارد چشمها آنرا درک نمیکنند (نمیبینند)و او چشمها را درک میکند(میبیند).
و اما از نظر ظهور و بروز و تجلی و کشف حجاب و برطرف کردن ابرها(ظنون و اوهام) و برداشتن نقاب در یوم ظهور رویت(لقاء)امریست مشروع که در یوم مشهود به آن وعده داده شدهاست.خداوند آنرا به هر کس که بخواهد از سجدهکنندگان اختصاص میدهد.کسانیکه برایشان از این مقام محمود و برهان واضحی که منصوص و مثبوت شدهاست نصیبی مقدر شده است و عقول کامله و ربانیه و الهیه به آن شهادت میدهد.
و همانا فیض الهی در هیج مرتبهای از مراتب قطع نمیشود هیچ مقامی از این مقامات (مظاهر مقدسه) از فضل و جود (الهی)محروم نمیشوند.
اکنون برای اینکه شما (جنابعالی)آماده سفر هستید پس (توضیح) بیشتر از این میسر نیست انشاءالله در فرصت مناسب (بصورت) کامل،رسا،واضح و تام برای تو شرح میدهم تا به آن (شرحوتفسیر)چشمها روشن و قلوب نورانی شود.حال تو به این مقدار اکتفا کن و راهی دیار شو و به نام پروردگار مختارت ندا ده و مردم را از آب زندگانی که از ابر اسرار نازل شده زنده کن و در هر دیار سرمشقی برای آزادگان و الگویی برای نیکان برای قیام بر خدمت امر خداوند عزیز جبار باش.
پس ای زائر روضه مقدسه سبز(روضه مبارکه) بویی از جنت ابهی برگیر و آنرا بر مشامهای اهل آفاق عرضه دار تا به این بوی خوش معطر باشند و قلوب منجذبه را زنده کن و مردم را به راه الهی دعوت کن و ایشان را به آب باران الهامات (غیبیه)من که بصورت منسجم نازل میشود طهارت بده و رویها را به نور معرفتالله منور کن و هیاکل را به خلعت مواهب (الهی)که انوارشان در (عهدو)میثاق الهی ظاهر میشود ملبس کن.
قسم به خداوند که کل ارض از بوهای خوش (نسايمالهی)به اهتزاز میآید و آسمان از نوری که اشراق ابدی دارد منور میشود و (عالم)لباس کهنه و پوسیده (اوهام و خرافات)را از هیکلش برمیکند و در بهترین لباسها به بهترین صورت بر هیکل مکرم و عزیز ظاهر میشود.اینک مائده آسمانی بدون وقفه(نازل)میشود و رحمت الهی بر بزرگ و کوچک نازل است و جنتابهی به بهترین جلوه نورانی و مکشوف است و اطراف و اکناف (از این نور)روشن و نورانی هستند حوضهای آب در حال فورانند و باغها و بیشهها در نهایت زیبایی و تازگی و سبزی و خرمی هستند و لسانها به شکر و ثنای بها و علی اعلی ناطق که میگویند پاک و منزه است پروردگار ملائکه و روح.خدای من خدای من این بنده توست که به باب رحمت و پناهگاه رحمانیتت پناه آورده از سلطان احدیتت برای او کل خیر را مقدر فرما و روی او را به انوار ربوبیتت منور کن همانا تو بخشنده و مهربان و عادل و رئوف و قدیم هستی. عع
سوره اسراء آیه ۴۴: “وَ إنْ مِنْ شَيْءٍ إلّا يُسَبِّحُ بِحَمدِهِ.” هیچ چیز نیست مگر اینکه در حال ستایش اوست.
سوره نباء آیه ۲۹: “وَ کُلَّ شیءٍ اَحْصَيْنَاهُ کِتَاباً” و حال آنکه حساب هر چیزی را ما در کتابی (به احصاء و شماره) رقم کردهایم.
حضرت بهالله در کلمات مبارکه مکنونه میفرمایند: (ای ظالمان ارض ) از ظلم دست خود را کوتاه نمائيد که قسم ياد نمودهام از ظلم احدی نگذرم و اين عهدی است که در لوح محفوظ محتوم داشتم و بخاتم عزّ مختوم *