And now, consider and reflect a moment upon the waywardness of this people. What could have been the reason for such denial and avoidance on their part? What could have induced them to refuse to put off the garment of denial, and to adorn themselves with the robe of acceptance? Moreover, what could have caused the nonfulfillment of the divine promise which led the seekers to reject that which they had accepted? Meditate profoundly,
that the secret of things unseen may be revealed unto you, that you may inhale the sweetness of a spiritual and imperishable fragrance, and that you may acknowledge the truth that from time immemorial even unto eternity the Almighty hath tried, and will continue to try, His servants, so that light may be distinguished from darkness, truth from falsehood, right from wrong, guidance from error, happiness from misery, and roses from thorns. Even as He hath revealed: “Do men think when they say ‘We believe’ they shall be let alone and not be put to proof?”
“حال قدری تأمّل بايد که سبب چه بود در اين مدّت آن عباد به اين قسم اعتراض نمودند و احتراز جستند و از قميص نفی به خلع اثبات مفتخر و فائز نشدند؟ و ديگر چرا در وعده های الهی بدا شد که سبب ادبار بعضی مقبلين شود؟ بسيار تأمّل بايد تا بر اسرار امور غيبی واقف شويد و از طيب معنوی گلستان حقيقی بوئی بريد و تصديق نمائيد که امتحانات الهيّه هميشه در ما بين عباد او بوده و خواهد بود تا نور از ظلمت و صدق از کذب و حقّ از باطل و هدايت از ضلالت و سعادت از شقاوت و خار از گل ممتاز و معلوم شود. چنانچه فرمود: “الم اَحَسِبَ النَّاسُ اَن يُترکُوا اَن يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُم لا يُفتَنُونَ.”
قمیص: پیراهن = قميص نفی: لباس عدم ایمان / خِلَع: جامه هاي مزين = خلع اثبات: لباس ایمان / طیب: بوی خوش /
آیه سوره عنکبوت آیه ۲”الم اَحَسِبَ النَّاسُ اَن يُترکُوا اَن يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُم لا يُفتَنُونَ.” یعنی آيا مردم پنداشتند كه تا گفتند ايمان آورديم رها مى شوند و مورد آزمايش قرار نمى گيرند.
مندرج در تفسیر المیزان است که ” كلمه (حسب ) از ماده حسبان است كه معناى پندار را مى دهد و جمله (ان يتركوا) قائم مقام دو مفعول آن است، (چون اين ماده هميشه دو مفعول مى گيرد، همچنان كه در فارسى هم مى گوييم : من فلانى را پسر فلانى پنداشتم )، و جمله (ان يقولوا) با تقدير باء سببيت (بان يقولوا) مى باشد و كلمه (فتنه ) به معناى آزمايش است، و چه بسا بر معناى مصيبت و عذاب اطلاق شود، كه معناى اول با سياق سازگارتر است، و استفهام در آيه استفهام انكارى است.”
امتحان:
حضرت علی علیهالسلام میفرمایند: “فی تَقَلُبِ الاَحوالِ عُلِمَ جَواهِرُ الرِجال” در فراز و نشیبها و حالات گوناگون، جوهرهی انسان آشکار میشود و ایمان واقعی در هنگام سختیها روشن میگردد.”
در روایت نیز میخوانیم: “یُفتَنون کَما یُفتَنُ الذَهَب … وَ یُخلَصون کَما یُخلَصُ الذَهَب” آزمایش میشوند همانگونه که طلا در کوره آزمایش میشود، و خالص میشوند همان طور که فشار آتش ناخالصیهای طلا را از بین میبرد”
” زينهار از افتتان و امتحان الهی آسوده نشويد و در کلّ حين پناه بخداوند متعال برده که شايد اليوم از صراط واضح منحرف نشويد و نلغزيد فطوبی للثّابتين چه که امتحان برای کلّ بوده و خواهد بود و احدی از کمندش خارج نه اِلّا مَن شَاءَ رَبّکَ اگر نسيم عدلش مرور نمايد صدهزار جوهر نور را در ظلمت نفس و هوی مشاهده نمائی و اگر نسيم فضلش هبوب فرمايد صد هزار هياکل فانيه را بمقرّ عرش باقيه ملاحظه کنی ” ( ص ٦٧ ج ٧ مائده آسمانی ط ١٢٩ بديع )
حضرت عبدالبهاء میفرمایند: چون بديده بصيرت ملاحظه نمائی ذرّات کائنات در موقع امتحانست تا چه رسد بانسان علی الخصوص اهل ايمان . تفاوت در اينست که از امتحانات وارده نور مبين در جبين مخلصين برافروزد و ضعفاء چون در دام بلا گرفتار گردند ناله و حنين بلند کنند و هر روز اسير صد هزار شُبُهات گردند ” . ( ص ١٣٣ ج ٩ مائده آسمانی ط اوّل )
” از امتحانات هيچ محزون مگرديد زيرا امتحان و افتتان حصار اشرار و سبب ظهور کمالات ابرار است لهذا بايد بسيار ممنون و خوشنود بود چه که مقصد از ظهور نور مبين تربيت نفوس مبارکه است و اين جز بامتحانات الهيّه ممکن نه اگر امتحانات الهيّه نبود ابداً نفوس تربيت نميشدند بلکه جميع مستغرق بحر هوی و هوس ميماندند چون شدائد امتحان بميان آيد نفوس منقطع گردند و منجذب بحقّ و متوجّه اِلَی اللّه و متخلّق باوصاف رحمانی و مستمدّ از فيوضات آسمانی شوند ” .(ص ٢٦ ج ٥ مائده آسمانی ط ١٢٩)
“در يوم امتحان ضعفاء بکلّی متزلزل گردند و منصرف شوند و اقوياء که قوّت روح دارند بر قوّت بيفزايند “( ص ٧٧ ج ٣ مکاتيب )
حضرت ولی امرالله میفرمایند: ” امر عظيم است عظيم و حوادثش بس خطير و جسيم صَر صَر امتحانش شديد است وصراطش اَحَدّ از سيف حديد جز جبال باذخه و اطواد شامخه مقاومت ريح عقيم نتواند و جز اَقدام ثابته مستقيمه از اين منهج قويم نگذرد شعله انقلابش شرربار است و صاعقه قهرش اشدّ از لهيب نار اَلنّاس ُهُلَکَاءُ اِلّا المُؤمِنُونَ وَ اَلمُومِنُونَ هُلَکَاءُ اِلّا اَلمُمتَحِنُونَ وَ المُمُتَحِنُونَ هُلَکَاءُ اِلّا اَلمُخلِصُونَ وَ المُخلِصُونَ فِی خَطَرِ عَظِيمٍ ” (ص ١٦٦ ج ٢ توقيعات مبارکه )