قد عفا اللّه عنکم ما نزّل فی البيان من محو الکتب و اذنّاکم بان تقرئوا من العلوم ما ينفعکم لا ما ينتهی الی المجادلة فی الکلام هذا خير لکم ان انتم من العارفين *
God hath relieved you of the ordinance laid down in the Bayán concerning the destruction of books. We have permitted you to read such sciences as are profitable unto you, not such as end in idle disputation; better is this for you, if ye be of them that comprehend.
ما شما را عفو کردیم از محو کتب که در کتاب بیان نازل شده بود. و به شما اجازه دادیم، بخوانید از علوم آنچه را که به حال شما نافع است، نه علومی که به مجادله در کلام منتهی میشود. این خیر شماست اگر اهل عرفان باشید.
لوح بشارات نازل قوله تعالی:”بشارت يازدهم تحصيل علوم و فنون از هر قبيل جائز ولکن علومی که نافع است و سبب و علّت ترقّی عباد است کذلک قضی الأمر من لدن امر حکيم.”
لوح مقصود نازل قوله تعالی:”علمای عصر بايد ناس را در تحصيل علوم نافعه امر نمايند تا خود و اهل عالم از آن منتفع گردند. علوميکه از لفظ ابتدا و بلفظ منتهی گردد مفيد نبوده و نخواهد بود. اکثری از حکمای ايران عمرها بدرس حکمت مشغولند و عاقبت حاصل آن جز الفاظی نبوده و نيست ….”
آیه ی نازله از حضرت باب در کتاب بیان فارسی است که در باب السادس من الواحد السادس میفرمایند: ” فی حکم محو کل الکتب کلها الا ما انشئت او تنشیء فی ذلک الامر.”
این آیه یکی از احکام چهارگانه ایست که سبب احتجاب نفوس از ایمان به حضرت باب شد، چنانچه حضرت بهالله میفرمایند: معرضين و منکرين بچهار کلمه متمسّک * أوَّل کلمه فضرب الرّقاب * و ثانی حرق کتب * و ثالث اجتناب از ملل أخری * و رابع فنای أحزاب * حال از فضل و اقتدار کلمه إلهی اين چهار سدّ عظيم از ميان برداشته شد و اين چهار أمر مبين از لوح محو گشت * و صفات سبعی را بصفات روحانی تبديل نمود جلّت ارادته و جلّت قدرته و عظم سلطانه *
حضرت بهاءاللّه در لوح اشراقات میفرمايند: حضرت مبشّر روح ما سواه فداه احکامی نازل فرمودهاند ولکن عالم امر معلّق بود به قبول لذا اين مظلوم بعضی را اجرا نمود و در کتاب اقدس به عبارات اخری نازل و در بعضی توقّف نموديم.
مغرضین دو استدلال بر رد امر در این خصوص میکنند که به هر دو پاسخ داده میشود. اول اینکه میگویند، حضرت باب فرموده است محو کتب، چرا حضرت بهالله در لوحی که در بالا ذکر شد فرموده اند حرق کتب. دلیل واضح است محو به معنی نابود کردن است و کتاب را هم با آتش زدن محو میکنند. بنابراین محو و حرق در اینجا هم معناست کما اینکه در کتاب اقدس عین عبارت محو کتب آمده است.
استدلال دوم این است که چرا اساساً این آیه وجود دارد و ایشان استدلال میکنند که حضرت باب بر طبق این آیه دستور به نابودی کلیه ی کتب داده اند. حدیث نبوی است که امام صادق در اين باره مىفرمايد: «يصنع ما صنع رسول الله، يهدم ما كان قبله كما هدم رسول الله امر الجاهليه و يستأنف الاسلام جديد»؛ الغيبة نعمانى، ص ۲۳۰، ح ۱۳؛ بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۵۲، ح ۱۰۸.؛ «(مهدى) بر طبق شيوه رسول خدا«ص» رفتار مىكند و آنچه از نشانههاى گذشته باشد، از ميان مىبرد، همان گونه كه پيامبر نشانههاى جاهليت را از بين برد. پس از ريشه كن ساختن بدعتها، اسلام را از نو پياده مىكند». همچنین جناب اشراق خاوری در تقریرات ذکر میکنند که “مقصودشان کتابهایی است که علماء و فقها در فنون مختلفه نوشته اند. مثلاً کتابهایی که متکلمین اسلام در مسائل علم کلام نوشته اند، تمامش ایراد و اشکال و اعتراض بر یکدیگر و جنگ و جدال و سایر شئونی است که نه به درد دنیا میخورد نه به درد عقبی…. کتبی که فقها و در فقه اسلام نوشته اند و آن همه احکام عجیبه و حدود غریبه از خود ابداع و اختراع کرده اند و به نام حکم الله منتشر نموده اند اسباب گمراهی و بدبختی و ضلالت است. حضرت اعلی میفرمایند، حال که مظهر امر الهی ظاهر شده و کتاب بیان از آسمان عزت حق جل جلاله نزول یافته، حقایق شرایع در این کتاب ذکر شده است، اسرار و رموز کتب مقدسه در این کتاب الهی کشف شده است، شما این کتاب را بخوانید، کتب الهی را بخوانید تا از یک طرف به اسرار و رموز مودوعه در کتب قبل اگاه شوید و از طرف دیگر خود را مهیا کنید برای ایمان به حضرت من یظهر الله که مژده ی ظهورش در همین کتاب بیان داده شده است. …. ابداً منظور حضرت اعلی از محو کتب، محو قران یا تورات یا انجیل نبوده است. خود حضرت اعلی در کتاب بیان و در سایر آیات مقدسه به آیات قران برای اثبات حقانیت خود استدلال کرده اند، خود حضرت اعلی در دوره ی ظهور خود چندین مرتبه سوره های قرانی را تفسیر فرموده اند و حقایق قران را ذکر کرده اند. اینکه معرضین و معترضین به دروغ نسبت میدهند که حضرت اعلی گفته اند، قران و تورات و انجیل را بسوزانید، ابداً چنین حکمی در کتاب بیان و سایر کتب حضرت اعلی نیست” پس فحوای بحث در بند مورد ذکر که حضرت باب تشریح میکنند و توضیح میدهند نیز همین بر میاید چنانچه میفرمایند:” در یوم من یظهرالله یک آیه از آیات او را تلاوت نمودن اعظم تر است از کل بیان و آنچه در بیان مرتفع شده زیرا که آن روز حکم ایمان بر آن تالی میشود اگرچه به نفس آیه واحده باشد و بر غیر او نمیشود اگرچه به اعلی درجه ی علو بیان رسیده باشد الا آنکه راجع شود الی الله ای اهل بیان محتجب نمانده از رزق بدع خود در ظهور من یظهرالله و محتجب نمانده به مثل آنچه اهل فرقان ماندند زیرا که به ارزاق قبل او مسترزق هستند و به ارزاق بدع او محتجب که این است جوهر کل علم و عمل اگر توانید درک نمود والله یهدی من یشاء الی صراط حق یقین. “
کتاب بيان امّ الکتاب دور بابی است و حضرت اعلی کتاب احکام خويش را به اين عنوان تسميه فرمودهاند و همين عنوان نيز به تمام ١٧۸ آثار حضرتش اطلاق میگردد. کتاب بيان فارسی مخزن عمده عقايد دينی و احکام دور بابی است که حضرت اعلی نازل فرمودهاند. بيان عربی محتوياتش با بيان فارسی مطابق ولی مختصرتر و اهميتش کمتر است. حضرت ولىّ امراللّه در توصيف کتاب بيان فارسی در کتاب ﴿گاد پاسز بای﴾ چنين فرمودهاند: فی الحقيقه اين کتاب را در رتبه اولی بايد گنجينهای دانست شامل اوصاف و نعوت حضرت موعود نه مجموعهای از سنن و احکامی که جهت هدايت مستمرّ نسلهای آتيه تدوين شده باشد.
حضرت عبدالبهاء میفرمايند: کتاب بيان به کتاب اقدس منسوخ مگر احکامی که در کتاب اقدس مؤکّداً مذکور.
حضرت ولىّ امراللّه در توقيعی که حسب الامر هيکل اطهر صادر گرديده در باره ماهيّت و کيفيّت احکام شديدی که در کتاب مبارک بيان نازل شده چنين میفرمايند: فهم و درک کامل احکام و حدود شاقّه نازله از قلم حضرت اعلی فقط از اين طريق ميسّر است که ماهيّت و مقصد و خواصّ ممتازه شريعت مبارکش به نحوی که نفس آن حضرت در آثار خويش بيان فرمودهاند منظور گردد. طبق اين بيانات واضحه دور بيان اصولاً يک نهضت دينی و انقلاب اجتماعی بود که مدّتش بالضّروره کوتاه ولی مملوّ از وقايعی مصيبت آميز و مشحون از اصلاحاتی وسيع النّطاق و بنيان کن بود. موازين شديده و اعمال قاطعهای را که حضرت نقطه اولی و اصحاب مجری میداشتند کل برای اين بود که بنياد تقاليد حزب شيعه را برانداخته راه را برای ظهور حضرت بهاءاللّه هموار سازد. حضرت اعلی به منظور اثبات استقلال دور جديد و نيز برای آماده ساختن زمينه جهت ظهور قريب الوقوع جمال قدم احکامی بسيار دشوار و شديد نازل فرمودند. اگرچه اغلب اين احکام هرگز به مرحله اجرا در نيامد ولی نفس نزول اين احکام دلالت بر استقلال آئين حضرت اعلی داشت و همين کافی بود تا هيجانی عظيم ايجاد نمايد و علمای دين را به چنان مخالفتی برانگيزد که بالمآل شهادت حضرتش را سبب گردد.