And when the days of Moses were ended, and the light of Jesus, shining forth from the dayspring of the Spirit, encompassed the world, all the people of Israel arose in protest against Him. They clamored that He Whose advent the Bible had foretold must needs promulgate and fulfill the laws of Moses, whereas this youthful Nazarene, who laid claim to the station of the divine Messiah, had annulled the law of divorce and of the sabbath day—the most weighty of all the laws of Moses.
Moreover, what of the signs of the Manifestation yet to come? These people of Israel are even unto the present day still expecting that Manifestation which the Bible hath foretold! How many Manifestations of Holiness, how many Revealers of the light everlasting, have appeared since the time of Moses, and yet Israel, wrapt in the densest veils of satanic fancy and false imaginings, is still expectant that the idol of her own handiwork will appear with such signs as she herself hath conceived! Thus hath God laid hold of them for their sins, hath extinguished in them the spirit of faith, and tormented them with the flames of the nethermost fire. And this for no other reason except that Israel refused to apprehend the meaning of such words as have been revealed in the Bible concerning the signs of the coming Revelation. As she never grasped their true significance, and, to outward seeming, such events never came to pass, she, therefore, remained deprived of recognizing the beauty of Jesus and of beholding the face of God. And they still await His coming! From time immemorial even unto this day, all the kindreds and peoples of the earth have clung to such fanciful and unseemly thoughts, and thus have deprived themselves of the clear waters streaming from the springs of purity and holiness.
“مثلاً چون ايّام موسی گذشت و انوار عيسی از فجر روح عالم را احاطه نمود جميع يهود اعتراض نمودند که آن نفس که در تورات موعود است بايد مروّج و مکمّل شرايع تورات باشد و اين جوان ناصری که خود را مسيح اللّه می نامد حکم طلاق و سبت را که از حکم های اعظم موسی است نسخ نموده. و ديگر آنکه علائم ظهور هنوز ظاهر نشده چنانچه يهود هنوز منتظر آن ظهورند که در تورات مذکور است. چقدر از مظاهر قدس احديّه و مطالع نور ازليّه که بعد از موسی در ابداع ظاهر شده و هنوز يهود به حجبات نفسيّه شيطانيّه و ظنونات افکيّه نفسانيّه محتجب بوده و هستند و منتظرند که هيکل مجعول با علامات مذکوره که خود ادراک نمودهاند کی ظاهرخواهد شد. کَذلِکَ اَخَذَهُم اللّه بِذَنبِهم وَاَخَذَعَنهُم رُوح الايمان وَعَذَّبَهُم بِنَارٍ کانَت فی هاويةِ الجَحيم. و اين نبود مگر از عدم عرفان يهود عبارات مسطوره در تورات را که در علائم ظهور بعد نوشته شده. چون به حقيقت آن پی نبردند و به ظاهر هم چنين امور واقع نشد لهذا از جمال عيسوی محروم شدند و به لقاءاللّه فائز نگشتند وَکَانُوا مِنَ المُنتَظرينَ. و لم يزل و لا يزال جميع امم به همين جعليّات افکار نالائقه تمسّک جسته و از عيون های لطيفه رقيقه جاريه خود را بی بهره و بی نصيب نمودند.”
ابْداع: نو آوردن – ايجاد امور غير عادي – قوس نزول – جهان آفرينش/ حکم طلاق : در دیانت یهود حکم طلاق وجود دارد ولی حضرت مسیح آن را نھی فرمودند (تثنیه فصل بیست و چهار آیه اول- انجیل متی فصل پنجم آیه سی و یک) /”سبت ” : عبارت از تعطیلی روز شنبهٔ یهودیان است که در این روز کار نمی کنند و از داستان تورات گرفته شده که دربارهٔ آفرینش جهان مذکور است که خدا در شش روز عالم را خلق کرد و روز هفتم استراحت نمود. حضرت مسیح این حکم را نسخ فرمودند. تعطیلی مسیحیان روز یکشنبه است ولی کار می کنند./ نسخ: در اصطلاح از میان برداشتن حکم و قانونی است که به جای آن حکم و قانون جدیدی وضع و مجری گردد./
“هنوز یهود به حجبات نفسیهٔ شیطانی… ” حضرت عبدالبهاء در نطقی می فرمایند:” به نص اشعیا، منتظر بودند که مسیح از آسمان بیاید. از مکانی غیر معلوم بیاید. وقتی بیاید کوه ها از هم می پاشند و زلزلهٔ عظیم گردد و این ها فی الحقیقه واقع شد. لکن رمزش را نفهمیدند. از این رمز آگاه نشدند که مقصود از کوه ها، کوه های سنگ نبود بلکه نفوسی بود که مثل کوه، آن ها از هم متلاشی شدند و مقصود از زلزله، در عالم افکار بود نه در عالم خاک. جمیع آنچه انبیا خبر دادند واقع شد و لکن همه رمز بود. مثلا حضرت مسیح می فرمایند منم آن نان آسمانی و این واضح است که حضرت مسیح نان نبود. به حسب ظاهر از آسمان نیامد بلکه از رحم مادر آمد. اما مقصود از این نان، نان آسمانی است، کمالات روحانی است… باز می فرمایند که هر کسی از این نان تناول کند، حیات ابدی یابد. یعنی هر کسی از این کمالات الهی استفاضه نماید، یقین است که زنده گردد.” (جزوه وجوه آیات ص ۶۹ و ۷۰) / تورات: به زبان عبری یعنی شریعت و به معنی اخص به احکام عشره اطلاق میشود. اما مجازاً بر اسفار خمسه منسوب به حضرت موسی و سایر کتب انبیای اسرائیل اطلاق میشود و وقتی میگویند تورات منظورشان عهد عتیق است. / عیون: جمع عین، چشم ها / لم یزل و لا یزال: هموارہ از اہتدا تا انتھا، ازازل تا اہد /رقيقه: شفاف زلال
“کَذلِکَ اَخَذَهُم اللّه بِذَنبِهم وَاَخَذَعَنهُم رُوح الايمان وَعَذَّبَهُم بِنَارٍ کانَت فی هاويةِ الجَحيم”
از حضرت بهالله است که میفرماید: اینچنین ماخذه کرد خداوند گناهان ایشان را، و گرفت روح ایمان را از ایشان، و عذاب داد با آتشی که در اعماق جهنم بود.
لقاء الله:
در خصوص این مفهوم که بارها و بارها در قران ذکر شده تفاسیر متعددی وجود دارد که در اینجا به بخشی از آنها میپردازیم.
علامه طباطبائى در تفسیر المیزان چنین مى گوید: «بندگان خدا در شرائطى قرار مى گیرند که حجابى میان آنها و پروردگارشان نیست، زیرا طبیعت روز قیامت ظهور و بروز حقایق است، همانگونه که در آیه 25 سوره نور آمده: «وَیَعْلَمُونَ اَنَّ الله هُوَ الْحَقُّ الْمُبیْنُ» (در آن روز مى دانند که خداوند حق آشکار است) تفسیر المیزان جلد ۱۵صفحه ۱۰۳ و جلد ۱۰ ص ۶۹.
عرض کرد: در آیات بسیارى مى بینیم که قرآن سخن از ملاقات پروردگار در قیامت مى گوید، و از سوى دیگرى مى فرماید: لاتُدْرِکُهُ الاْبْصارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الاْبْصارَ: «چشم ها او را درک نمى کند، و او چشم ها را درک مى کند» این آیات چگونه باهم سازگار است؟.
امام فرمود: اَللِّقاءُ هُنا لَیْسَ بِالرُّؤْیَةِ، وَالِّلقاءُ هُوَ الْبَعْثُ فَافْهَمْ جَمیعَ ما فى کِتابِ الله مِنْ لِقائِهِ فَانَّهُ یَعْنى بِذلِکَ الْبَعْثَ: «لقاء به معنى مشاهده با چشم نیست، بلکه لقاء همان رستاخیز و برانگیخته شدن مردگان است، پس معنى تمام آنچه در قرآن تعبیر به لقاءالله شده است درک کن که همه به معنى بعث است» توحید صدوق صفحه ۲۶۷ در تفسیر آمده است: روز رستاخیز روز برطرف شدن حجاب ها و کنار رفتن پرده ها، و ظهور آیات حق، و تجلى خداوند بر قلوب است، و از این تعبیر امام هر کس به فراخور حال خود مطلب را در سطوح مختلف درک مى کند، و همان گونه که گفتیم شهود باطنى اولیاء الله در قیامت با افراد عادى بسیار متفاوت و مختلف است.
فخر رازى در تفسیرش در اینجا بیان جالبى دارد، او مى گوید: «انسان در این دنیا به خاطر غرق شدن در امور مادى و تلاش براى معاش غالباً از خدا غافل مى شود، ولى در قیامت که همه این شواغل فکرى برطرف مى گردد انسان با تمام وجودش متوجه پروردگار عالم مى شود و این است معنى لقاءالله» تفسیر نمونه ۳۵۹/۱۷
حضرت باب در بیان فارسی واحد سوم باب هفتم میفرمایند: ” … آنچه که در کتب سماویه ذکر لقاء او شده ذکر لقاء ظاهر بظهور اوست که مراد نقطه حقیقت که مشیت اولیه بوده و هست و آنچه در قران ذکر لقاء الله و لقاء رب شده به حقیقت اولیه مراد لقاء رسول الله بوده و هست….”
در خصوص بحث لقاء الله، در ایقان در صفحات نود و شش به بعد بحث شده است که در آنجا تفسیر مفصل را از جانب حضرت بهالله خواهیم خواند که مقصود از لقاء الله موعود در کتب آسمانی همانا لقای مظهر امرالله و عرفان شمس حقیقت است که لقای او عین لقاء الله وعرفان او عین عرفان ذات حق است. مختصر اینکه در اینجا مراد ” به لقاء الله فائز نگشته اند ” این است که به عرفان حضرت عیسی که در واقع لقاء الله أست نائل نشدند.
وَکَانُوا مِنَ المُنتَظرينَ
این بیان ازجمال مبارک است که منظور این است که چون یهود علامات ظهور موعود را در کتب انبیای اسرائیل درک نکردند به بقاء الله که عرفان حضرت عیسی است نرسیدند بنابراین هنوز هم در انتظار به سر میبرند.
” این جوان ناصری” – حضرت عیسی در بیت لحم متولد شدند. ولى تا اظهار امر در ناصره در شمال اسرائیل امروزی ساکن بودند.
حضرت عبدالبهاء در مفاوضات مبارک درباره ی حضرت مسیح میفرمایند: ” حضرت مسيح آمد و گفت که من بروح القدس تولّد يافتم .اگر چه حال در نزد مسيحيان تصديق اين مسأله آسانست ولی آنوقت بسيار مشکل بود . و نصّ انجيلست که فريسيان ميگفتند آيا اين پسر يوسف ناصری نيست که ما او را ميشناسيم چگونه ميگويد که من از آسمان آمدم ؟ باری اين شخصی که بظاهر در انظار جميع حقير بود با وجود اين بقوّتی قيام فرمود که شريعت هزار و پانصد ساله را نسخ نمود و حال آنکه اگر کسی ادنی تجاوز از آن شريعت مينمود در خطر عظيم ميافتاد و محو و نابود ميشد . و از اين گذشته در عهد حضرت مسيح اخلاق عموميّه و احوال بنی اسرائيل بکلّی مختلّ و فاسد شده بود و اسرائيل در کمال ذلّت و اسارت و خواری افتاده بود يک روز اسير ايران و کلدان شدند و روزی ديگرمحکوم دولت آشوريان روزی رعيّت و تابع يونان گشتند و روزی ديگر مطيع و ذليل رومان . اين شخص جوان يعنی حضرت مسيح بقوّه خارق العاده شريعت عتيقه موسويّه را نسخ فرمود و بتربيت اخلاق عموميّه پرداخت دوباره از برای اسرائيل تأسيس عزّت ابديّه فرمود و تعليماتی منتشر کرد که اختصاص باسرائيل نداشت بلکه تأسيس سعادت کلّيّه از برای هيأت اجتماعيّه بشريّه نمود . اوّل حزبی که بر محويّتش قيام نمودند اسرائيل قوم و قبيله خود مسيح بود و بظاهر او را مقهور نمودند و بذلّت کبری انداختند حتّی تاج خار بر سرش نهادند و بصلّابه زدند . و اين شخص در وقتيکه بظاهر در نهايت ذلّت بود اعلان کرد که اين آفتاب اشراق نمايد و اين نور بتابد و اين فيض من احاطه نمايد و جميع اعدا خاضع شوند و همين طور که گفت شد جميع ملوک عالم مقاومت او را نتوانستند بلکه اعلام جميع ملوک سرنگون شد و علم آن مظلوم باوج اعظم مرتفع گشت . آيا اين هيچ بقاعده عقل بشر ممکن است ؟ لا و اللّه پس معلوم و واضح گشت که آن شخص بزرگوار مربّی حقيقی عالم انسانی و بقوّتی الهيّه مؤيّد و موفّق بود .”