معرفی دیانت بهائی

سرّ دلبران در حدیث دیگران

از مجموعه مقالات در مورد صدمین سال سفر حضرت عبدالبهاء به غرب

دکتر فریدون رحیمی
نشریه پیام بهائی، شماره 398 صص13-7

خوشتر آن باشد که سرّ دلبران
گفته آید در حدیث دیگران

آن دلبری که در اینجا از او سخن به میان خواهد آمد یاری است خوش خصال و دلربایی است بی مثال که خود را به کلّی غرق دریای عبودیّت حضرت پروردگار، ابِ بزرگوار خویش ساخت و بندگی درگاهش را اکلیل جلیل و تاج وهّاج خود دانست و خدمت به نوع انسان را آئین قدیم خود شمرد. نه اسمی خواست نه لقبی، نه ذکری، نه نَعتی جز عبدالبهاء و به تأکید و به کرّات فرمود: «اینست آروزی من، اینست اعظم آمال من، اینست حیات ابدی من، اینست عزّت سرمدی من». (1)

عجب آن که هر چه این دلبر بر مراتب عبودیّت و فنای خویش بیشتر اصرار ورزید، اسرار دلبریش بر عاشقان بی قرار و مشتاقان پرانتظار و روشندلان روزگار در هر دیار و امرای عادل و درستکار و علمای منصف و پرهیزگار بیشتر مکشوف گردید تا آنجا که مدیران جراید صاحب نام زمان علی الخصوص در غرب با دیدن روی آن یار بی مثال و شنیدن کلمات شیرین و نغمات دلنشین آن جوهر کمال، زبان به ستایش گشودند و جمال و کمالش و بیان و کلامش را در صفحات جراید خویش منعکس نمودند و یادگاری راستین از خصائل آن دلبر نازنین خواهد آمد. ولی آن محبوب بی مثال همچنان بی توجّه به تحسین و تمجید و ستایش دیگران در دریای عبودیّت سیر و جولان می نمود.

در موردی آن دلبر یکتا به یکی از مشتاقان و حبیبان که نتوانسته بود از ذکر محبّت و اشتیاق خویش خودداری کند و شعری زیبا در وصف آن محبوب سروده و او را عارفانه و عاشقانه ستوده بود از جمله چنین جواب مرقوم فرمود:
«من تراب عبودیّت بر سر خویش بیزم ولکن شعرا تاج عظمت بر سر من نهند، من حلاوت شهد عبودیّت می چشم و آنان شربت تلخ فخامت و مهابت و رفعت به کامم ریزند، اگر حاضر بودی تازیانه موفور مشروع را ملاحظه می فرمودی ولی تو در آنجا و ما در اینجا و اجرای حدّ شرعی مشکل. یا یک غزل و قصیده ای در عبودیّت محضه و خاکساری صِرف و محویّت بحت و تذلّل و انکسار بات این عبد انشاء و انشاد می نمایی و می فرستی تا تلافی مافات شود و تدارک اجحافات گردد و یا من تا حال فتوایی ندادم این دفعه دیگر فتوایی خواهم داد که یکی سرت گیرد و دیگری پیکر، یکی چماق زند و دیگری شش پر و سراسیمه تو را دوان دوان و کشان کشان به اینجا آورند و البتّه به مجرّد ورود سر بر زمین نهی و … کتک سختی خوری تا مِن بعد اغلاق و اغراق و غلوّ را فراموش کنی فاختر لنفسک ما تحلو».

لقائی کاشانی سرایندۀ آن شعر و شیفتۀ خصائل محبوبش حضرت مولی الوری پس از دریافت این لوح طنزآمیز ومزاح گونه و پرمعنا احساس کرد که امکان ملاقات محبوب اینک با تحمّل کتکی ممکن می شود پس دوباره غزلی دیگر در ذکر اوصاف آن حضرت سرود و از جمله گفت:
گر بر این نیّت من شاه زند چوب مرا
پای احباب تمامی به فلک باید کرد!

از قضا روزی که او برای ابلاغ امر مبارک به قم سفر کرده بود بدخواهان و کینه ورزان آن شهر بر سر او ریخته، پایش را به چوب بسته و کتک مفصّلی به او زدند. پس از رهایی از این معرکه او این شعر را سرود:
ذکر قُم غم ز دلم برد که آن جا خوردیم
ای بسی جای تو خالی چه مفصّل کتکی!

لقائی شیفته دل پس از مدّتی بالاخره به آرزوی خویش رسید و به حضور حضرت عبدالبهاء نائل آمد و به محض ورود به ساحت محبوب در گوشه ای جالس شد. حضرت عبدالبهاء نگاه عطوفتی به وی فرموده و با لبخندی جان بخش از او پرسیدند: جناب لقائی در قُم چقدر کتک خوردید؟ او بلافاصله عرض کرد: قربان همان قدر که برات فرموده بودید! (2)

این دلبر مهرپرور در بسیاری موارد دیگر از مراتب عبودیّت خویش در درگاه پدر آسمانی گفته و نگاشته و یاران و یاوران را یادآور گشته ولی چگونه ممکن است ماه تابان و ستارۀ درخشان را پنهان نمود و گل روی یار را در بازار از انظار مخفی داشت و بر این قرار سرّ دلبر مهربان در حدیث دیگران ناچار به گفتن می آید و وصف خصائل و کمالش ناچار به شنیدن و نوشتن. ولی آن دلبر، آن غوّاصِ دست آموزِ دست پدر، خود را همچنان در دریای عبودیّتش غوطه ور می سازد و بی اعتنا به امواج ستایش و تحسین و تکبیر سطح دریا هر چه بیشتر به عمق عبودیّت آن بحر اعظم فرو می رود و گوهرهای ثمین رضای حضرت ذوالجلال را از آن عمق برمی گیرد و خود شخصاً آن مرواریدهای غلطان علم و حکمت را گاهی شفاهاً، زمانی کتباً، گاهی در حضر و زمانی در سفر، چه در امن و چه در خطر با عالمی از لطف و مهربانی و سخاوت و بزرگواری به عالمیان هدیه می کند.

اینک صد سال می گذرد از زمانی که آن یار عالمیان با توشه ای از این جواهر معنوی عازم سرزمین های غرب گردید. معهد اعلی، بیت العدل اعظم الهی این صدمین سالگرد مبارک را بسی مغتنم شمرد و با پیام هایی الهام بخش یاران الهی را در سراسر جهان به بزرگداشت این واقعۀ عظیم تاریخی دعوت فرمود (3) و از آنان خواست که نمونه اعلای حیات او را سرمشق زندگی خویش قرار دهند و از اسرار دلبری آن مولای حنون بیشتر آگاه گردند و با شناخت بیشتر آن هدیۀ معنوی و خصائل و کمالات آن جوهر عشق و وفا و مطالعۀ آثار پرحلاوت آن مرکز عهد و پیمان و حرکت در اثر اقدام آن مَثَل اعلای حضرت یزدان روحی تازه یابند و در هوایی دیگر به پرواز آیند و همانطور که او خود برایشان آرزو کرده است:
«جوهر تقدیس شوند و مطهّر از کلّ تصوّرات، پاک و تابناک شوند و از کم و بیش بیزار گردند و از آلایش اکوان، منقطع گردند، لطف خداوندی گردند و سبب آسایش عالم آفرینش، مهرجوی و خوش خوی و مشکبو و روشندل و خندان رو شوند و جهانیان را غمخوار و مهربان گردند». (4)

و اما قبل از آن که شمه ای از نظریّات جراید غرب در طول سفر حضرت مولی الوری ذکر گردد بی مناسبت نیست تنها به یکی از ده ها بیانات جمال ابهی، پدر آسمانیش، دربارۀ او اشاره ای شود که دل و جان را آگاهی بیشتر و روح و روان را هیجانی و الهامی فزون تر حاصل آید. ذکر فرمایش جمال ابهی ولو به اختصار از آن جهت در این مقال لازم آمد چه که هیچ قلم یا بیان دیگری را یارای آن نیست که به حقّ وصف کمال و مقام و جلوه و جلال این دلبر آسمانی کند:
«ای نور چشم من، جلال و شکوه من و دریای مهر و محبّتم و آفتاب عنایتم و بهشت مرحمت و شفقتم نصیبت باد. رجا از پروردگار می کنم که جهان را به نور علم و خرد و بینش تو منوّر فرماید و آنچه را که سبب سرور و روشنی قلب و بصیرت گردد برایت مقدّر فرماید… ای مردمان دست به شکرانه بردارید که او را دارید چه که وجودش نشان بزرگ ترین لطف خدا و علامت کمال نعمت و موهبت او به شماست، هر کس به او روی آورد به خدا روی آورده است و هر کس از او روی بگرداند از جمال من روی برگردانده، دلیل واضحم را انکار نموده و با من به محاربه برخاسته. به درستی که او امانت پروردگار نزد شما و ودیعۀ الهی مابین شماست. ما او را در هیئت بشری نزد شما فرستادیم …» (ترجمه از متون انگلیسی و عربی به مضمون) (5)

این مرغ خوش الحان ولی محبوس در قفسِ بدخواهان و کوردلان، پس از 40 سال از قید آن قفس در شرق، آزاد و قصد پرواز به افق غرب نمود. در آنجا نغمه و آوازش چنان اوج گرفت که فوج فوج مردم مشتاق از هر دین و مسلک و مقام گوش جان به آن دادند و آوازۀ جمال و جلال این طیر معنوی و داستان حلاوت آوایش توسّط جراید زمان در همه جا انتشار یافت و قلوب و ارواح بسیاری با اهتزازی نو بخشید.

با حضور پرنشور حضرتش ابتدا در خاک مصر لحن مطبوعات آن دیار که قبلاً با عداوتی آشکار از امرالله سخن می گفتند ناگهان تغییر کرد، روزنامه نگاران آن دیار تقاضای ملاقات حضرتش را نمودند و با کلماتی تحسین آمیز از ایشان یاد نمودند.

شیخ علی یوسف سردبیر جریدۀ عرب زبان المؤیّد که قبلاً حملات شدیدی علیه بهائیان و دیانت بهائی نموده بود، حضرت عبدالبهاء را ملاقات نمود و در شمارۀ 16 اکتبر خود مقاله ای زیر عنوان “المیرزا عباس افندی” به چاپ رساند. سطور اولیّۀ این مقالۀ جالب چنین بود:
“حضرت میرزا عباس افندی، رهبر خردمند و متبحّر بهائی در عکّا و مرجع جمیع بهائیان عالم اینک قدم به ساحل اسکندریه نهاده است”.

او دربارۀ ان حضرت در ادامه می نویسد:
“ایشان شخصیّتی است مقدّس، معزّز و صاحب علم و خردی عمیق در تئولوژی اسلام و تاریخ و مذاهب است … هر کس با ایشان مأنوس و مصاحب گشته او را شخصیّتی بس آگاه و پرانتباه یافته که کلامش نافذ و بیانش جاذب قلوب و ارواح است، مقصدش تحقّق وحدت عالم انسانی و اصول و تعالیمش مبتنی بر رفع تعصّبات مذهبی و نژادی و ملّی است”. (6)

جریدۀ Christian Commonwealth، در شرحی دربارۀ خطابه عمومی حضرت عبدالبهاء در سیتی تمپل هلبورن City Temple, Helborn که پس از ورود مبارک به انگلستان ایراد شد، معرّفی که توسّط آقای R.J. Temple از ایشان به عمل آمد چنین نقل می کند:
“من امشب قصد دارم گفتار خود را کوتاه کنم چه که در سکّوی خطابه مهمان عزیزی داریم که حضورش مظهر اتّحاد روحانی شرق و غرب است. می دانم همه شما مایلید ندای ایشان را حتی برای چند لحظه بشنوید. امشب در اینجا رهبر یکی از شاخص ترین نهضت های مذهبی حضور یافته که تا آنجا که من می دانم دارای حدّاقل 3 میلیون پیرو می باشد. نهضت بهائی که خود به خود از آسیا برخاست مانند مسیحیّت که از سرزمین مجاور در خاورمیانه به ظهور رسید دیانتی است که باید بگویم وابسته به مسیحیّت بلکه با همان مقصد روحانی است. نهضت بهائی بر وحدت روحانی اهل عالم و بر صلح عمومی در بن ملل جهان استوار است، چقدر همه این ها خوب و پسندیده است و البتّه رهبری که اینها را تعلیم می دهد و آن را به 3 میلیون پیروان خود توصیه می نماید باید انسانی عظیم الشّأن باشد. او 40 سال عمر خود را برای تحقّق این حقایق در زندان گذرانده و از همان زندان فعّالیّت های پیروان خود را هدایت و رهبری فرموده است. بنابراین ما به عبدالبهاء خوش آمد می گوییم، نمی دانم باید این خوش آمد را از طرف همه جامعۀ مسیحیان عالم بگویم که شاده زیاده گویی باشد ولی فکر می کنم می توانم این خوش آمد را به نام همه آنان که روح مولای ما حضرت مسیح را قدر می نهند و سعی می کنند زندگی خود را بر اساس آن روح نبّاض تنظیم نمایند، تقدیم کنم”.

سپس عبدالبهاء با سرزندگی در حالی که صدای او با زیر و بم خاصی مانند یک سرود موزون به گوش می رسید بیاناتی ایراد فرمود…(7)

در امریکا برجسته ترین گزارش در جریدۀ Polo Altan پولو آلتان بود که چنین نوشت:
“صبح دوشنبه سالن اجتماعات با حضور تقریباً 2 هزار نفر که با اشتیاق منتظر ورود عدالبهاء، عباس افندی رهبر نهضت بهائی بود. این پیام آور ارجمند ملبّس به ردا و دستار ایرانی احساسی عمیق و واقعی از پیامبر دوران کهن مشرق زمین در انسان پدید می آورد. عبدالبهاء مذهب آسیا را تحوّلی جدید بخشیده و مسلمان و یهودی و مسیحیان را با هم متّحد نموده. سفر عبدالبهاء به انگلستان و امریکا منجر به تشکیل جوامع بهائی گردیده. برای کاشتن بذر صلح و رفاه عمومی. برای پرورش این بذر این سواحل دوردست غربی امریکا زمینی حاصلخیز است”.

در همان شمارۀ جریدۀ Polo Altan شمّه ای از بیانات دکتر Dr. David S. Jordan رئیس دانشگاه استنفورد را در معرّفی حضرت عبدالبهاء که برای ایراد خطابه به آن دانشگاه دعوت شده بودند را نقل می کند که از جمله چنین گفت:
“این موقعیّتی مغتنم برای ماست که به لطف دوستان ایرانی امروز یکی از برجسته ترین معلّمین عالم انسانی، یکی از جانشینان مسلّم انبیای بنی اسرائیل در اینجا حضور دارد که گاهی او را مؤسّس دینی جدید می شمارند. او به واقع رهبر 3 میلیون افرادی است که در راهی که او راهنمای آنست درحرکتند. در واقع این دینی جدید نیست بلکه دین برادری و خلوص و برابری و دوستی بین دول و ملل است. این دین همانقدر قدمت دارد که نیک اندیش و نیک رفتاری. شاید به مفهومی بتوان گفت که این قدیم ترین مذاهب است”. (8)

در جریان سفر حضرت عبدالبهاء به غرب اینجا و آنجا چند نفری هم بودند که از توجّه و احترام فوق العاده ای که به حضرت عبدالبهاء ابراز می شد و بخصوص از این که کلیساها محلّ خطابه خود را به کسی واگذار کردند که برای اعلان نهضتی غیرمسیحی از آن استفاده می کرد، ناخشنود بودند.

جریدۀ Edinburg Evening News هم به حضرت عبدالبهاء و هم به کشیشی که میز خطابه را به ایشان تقدیم نموده بود، حمله کرد. (9)

جالب آن که بعضی از آنان که حملاتی در جراید خود به حضرت عبدالبهاء به همان دلیل بالا کرده بودند پس از ملاقات آن حضرت مفتون شخصیّت والای آن دلبر یکتا شدند. از جمله شخصی به نام James T. Bixby وابسته به کلیسا که مقاله ای انتقادآمیز زیر عنوان “بهائیّت” در جریدۀ North American Review چاپ کرده بود، وقتی شخصاً حضرت عبدالبهاء را ملاقات نموده بود، در مورد ایشان چنین نوشت:
“در آشنایی مختصر من با رهبر دین جدید که افتخار آن نصیب من گردید، عباس به عنوان شخصیّتی با هوشی سرشار، با درایت و قدرتی غیرقابل انکار، با مشربی مهربانانه، با رفتاری دلجویانه و با روحیّه ای دلپذیر و مترقّی مرا سخت تحت تأثیر قرار داد. او به نحوی خردمندانه تأکید بر اصول محبّت عمومی و دوستی بین ادیان و نژادهای مختلف داشت که در واقع جوهر تعالیم مسیحیّت است. به علاوه او شخصاً مَثَل اعلای رفتاری آرام و صلح جویانه و خدماتی خیرخواهانه و نوع دوستانه است. تصویری که این زندانی سابق عکّا از احسان و کرم خود به دست می دهد بسی جذّاب و گیراست” (10)

از میان تمام مناطق و اماکنی که مورد بازدید حضرت عبدالبهاء قرار گرفت مونترال از نظر تعداد جرایدی که به این بازدید پوشش دادند جنبۀ استثنایی دارد. به ندرت روزی می گذشت بدون آن که مقالۀ مفصّلی چه در Montreal daily Star و چه در Gazett چاپ و منتشر نشود.(11)

فی المثل در دوم سپتامبر 1912 جریدۀ Gazett زیر عنوان “نژادپرستی محکوم” چنین نوشت:
“پیامی که صبح دیروز توسّط عبدالبهاء، پیامبر شرق و کلیسای Meaaish ابلاغ گردید چه از نظر محتوا و چه از جهت شیوه و سبک بی نظیر و بدیل بود و محیط و زمینه ای بدیع و منحصر به فرد را به وجود آورد …”

در معرّفی عبدالبهاء کشیش محترم آقای F. R. Griffin چنین گفت:
“او نیامده است که رمز جدیدی را بگشاید یا الهیّاتی جدید تعلیم دهد و یا کلیسایی جدید تأسیس کند. شاخص ترین چیز راجع به او اینست که هیچ چیز در او بیگانه و نامتجانس نیست. به نظر می رسد که وجود او تجسّم کمال استعداد ذاتی و جبلی است. آیا این دگرگون کرده خود مذهب نیست؟ گر چه او سالخورده است ارجمند و مقدّس ولی در چشم انداز زندگیش و پاکی و خلوص و صفا چون طفلی جوان می نماید و گویی روح بزرگوارش هیچگاه مغلوب و مصلوب درد و رنج نگردیده است”. (12)

روز ششم سپتامبر 1912 در سرمقالۀ جریدۀ Montreal daily Star توسّط John Lewis که حضرت عبدالبهاء را در شب ورودشان به مونترال ملاقات نموده بود، چنین آمد:
“این مشرق زمین بود که دانایان آمدند تا برای اولین بار در مهد تولّد حضرت مسیح سرور صلح و آشتی با او بیعت کنند ولی اینک بسیار عجیب است که پس از دو هزار سال مشرق زمین می بایست دانایان دیگری (Wise man) بفرستد که ما غربیان را که اسماً و به ظاهر به خدمت آستان مسیح متعهّد هستیم به انجیل جدید خودش بشارت دهد!” (13)

در سر مقاله همین جریده بعد از ترک حضرت عبدالبهاء از مونترال چنین آمده است:
“در یک کلام عبدالبهاء بزرگترین پیش کسوت و پیشقدم صلح در دنیای امروز است. تحقّق این مقصد با هماهنگی دو اصل عمده است که اساس کیش او را تشکیل می دهد، عشق خداوند و برادری خلق”. (14)

وقتی حضرت عبدالبهاء در اسکاتلند تشریف داشتند خبرنگاری از جریدۀ Scots Pictorial دربارۀ ایشان چنین نوشت:
“حضور در محضر عبدالبهاء، عباس افندی مانند آنست که عقربۀ زمان به عقب برمی گردد و انسان با یکی از انبیای بنی اسرائیل به گفتگو می نشیند”.

در خاتمه پاسخی را که حضرت عبدالبهاء در جواب جراید که از هدف سفر مبارک سؤال نمودند، نقل می نماید که با نهایت قدرت و هیمنه فرمودند:
«من آمده ام تا مدنیّت الهیه را ترویج نمایم. مدنیّتی که حضرت بهاءالله در شرق تأسیس فرمودند. مدنیّتی که خدمت به عالم اخلاق نماید، مدنیّتی که سبب صلح عمومی است. مدنیّتی که مروّج وحدت عالم انسانی است». (15)

«… هشت ماه در صفحات امریکا بودم. به هر شهری رفتم، در کنائس و مجامع هر مدینه ای صحبت داشتم. در کنفرانس عدیده … مدعوّ بودم و در دارالفنون ها حاضر. همه جا به دعوت برای صحبت رفتم و اساس گتفگوی من تعالیم حضرت بهاءالله بود و به براهین عقلیّه ثابت و محقّق داشتم که امروز اعظم و الزم امور صلح عمومی است و سبب آسایش عالم انسانی و اعظم وسیلۀ حلّ مشکلات زیرا این قرنِ انوار است». (16)

«… معلوم است این سفر چه اهمیّتی پیدا خواهد نمود که ما در کنائس عُظمی و مجامع کُبری به اعلی النّداء ندای یا بهاء الابهی برآوردیم و به افصح بیان و اتمّ برهان بشارت به ملکوت الله دادیم و به بیان تعالیم جمال مبارک پرداختیم. در معابد یهود به اثبات دیانت مسیح و حقیقت اسلام برخاستیم، در کنائس مسیحیان به ذکر عظمت و بزرگواری محمّد رسول الله ناطق شدیم. در مجامع اشتراکیّون قوانین انتظام و آسایش عالم آفرینش را شرح دادیم، در محافل مادیّون قوّۀ خارق العادّ ماوراء الطّبیعه را ثابت و محقّق نمودیم. در کنگره های صلح امم ندای جمال قدم را بلند کردیم و به آنچه سبب انتشار صلح عمومی و وحدت عالم انسانی است زبان گشودیم به قسمی که در هر مجمعی جمیع اعناق خاضع شد. لسان ها به ستایش ناطق گشت، دلها منجذب نفحات الله گردید و جان ها مستبشر به بشارت الله. دیگر ببینید چه خبر است. الله ابهی» (17)

یادداشت ها
1- دور بهائی، ص 68
2- جزوۀ خدمت و عبودیّت، هوشنگ گهرریز
3- اشاره به پیام مبارک 29 اگست 2010 و رضوان 2012 بیت العدل اعظم الهی
4- منتخباتی از مکاتیب عبدالبهاء، ص109
5- ترجمه به مضمون از ادعیه محبوب
6- Abdul-Baha Center of Covenant، بالیوزی (ترجمه)
7- Babi and Baha`I Religions 1844-1944 (ترجمه)
8- همان کتاب، (ترجمه)
9- کتاب Abdul-Baha Center of Covenant، بالیوزی (ترجمه)
10- North American Review 195
11- Bahai Religion 1844-1944
12- همان کتاب
13- همان کتاب
14- همان کتاب
15- سفرنامه، جلد اول، ص44
16- سفرنامه، جلد اول، صص 40-36
17- سفرنامه، جلد دوم، ص 7