مقدّمه
روزگاری بود که خبری از “ایقان” نبود. زمستان شکّ و تردید بر عرصۀ سرزمینم خیمه زده بود. عقول، همه، مسخ شده بود و ارواح، همه، منجمد گشته بود. طوفانهای تعدّی تند میوزید و سرماهای ستم سخت میشورید. یخبندان حرمان احاطه داشت، زمهریر زشتی زوزه میکشید، و بوران بدبختی تازیانه میزد. مردم سرزمینم به سکون و سکوت مجبور شده بودند و یاران دیارم به ثبوت و سقوط محکوم گشته بودند. مردم در بیغولههای بلاهت، رمز حیات میجستند و در حجرههای حماقت راز نجات مییافتند. آری، روزگاری سکرات موت اهل اقلیمم را اخذ کرده بود، زیرا از “ایقان” هیچ خبری نبود.
زمان گذشت و یک روز، بس خجسته و فیروز، جمال “ایقان” نمودار گشت و بُعد “استدلال” خود را علنی نمود. نوروز ظهور فرارسید. ترانۀ طلوع بلند شد و خورشید خاوران سر از افقهای زمان بیرون آورد. غمام غفلت متلاشی شد و ابر نکبت متواری گشت. آفتاب استدلال نمودار شد و اشعۀ احتجاج پدیدار گشت و افقهای اکتشاف وسعت یافت. “ایقان” به یاری روح “بیان” شتافت و “قیّوم” دست حمایت به سوی “قائم” افراخت. انوار امید تابان گشت و پرتوهای پویش درخشان شد. حرارت حرکت افاضه گشت و گرمای مَحبَّت احاطه نمود. و “ایقان” از قلب گمشدۀ قرآن، هزاران جلوۀ درخشان از حقیقت عریان و بیشماران نمودِ نورافشان از حیات جاویدان، استخراج کرد و با دست عطوفت و دامن عشق به مردم سرزمینم ایران عطا فرمود.
مردم در بیغولههای بلاهت، رمز حیات میجستند و در حجرههای حماقت راز نجات مییافتند. آری، روزگاری سکرات موت اهل اقلیمم را اخذ کرده بود، زیرا از “ایقان” هیچ خبری نبود.
زمان گذشت و یک روز، بس خجسته و فیروز، جمال “ایقان” نمودار گشت و بُعد “استدلال” خود را علنی نمود. نوروز ظهور فرارسید. ترانۀ طلوع بلند شد و خورشید خاوران سر از افقهای زمان بیرون آورد. غمام غفلت متلاشی شد و ابر نکبت متواری گشت. آفتاب استدلال نمودار شد و اشعۀ احتجاج پدیدار گشت و افقهای اکتشاف وسعت یافت. “ایقان” به یاری روح “بیان” شتافت و “قیّوم” دست حمایت به سوی “قائم” افراخت. انوار امید تابان گشت و پرتوهای پویش درخشان شد. حرارت حرکت افاضه گشت و گرمای مَحبَّت احاطه نمود. و “ایقان” از قلب گمشدۀ قرآن، هزاران جلوۀ درخشان از حقیقت عریان و بیشماران نمودِ نورافشان از حیات جاویدان، استخراج کرد و با دست عطوفت و دامن عشق به مردم سرزمینم ایران عطا فرمود.
سپس “ایقان” بُعد “تفسیری” خود را عرضه نمود و انوار فراوان بر عرصۀ اسرار پنهان قرآن تاباند. آنگاه بهاران یقین خیمه افراخت، آسمان اسرار آبی رنگ شد و افقهای افاضه نورانی گشت، باران باور باریدن گرفت، جویباران جهد جوشیدن آغازید، سبزهزاران سرور سربرافراشت، نسیمهای زایش به وزیدن آمد، شمیمهای جوشش پراکنده شد، و جوانههای جنبش جلوه نمود. عِطر حقیقت، عرصۀ دیارم را در نوردید و رائحۀ حیات، افقهای ایرانم را احاطه کرد. اعجاز قرآن نمودار شد و اقتدار آن پدیدار گشت. تفسیر، توان خود را به رخ کشید و تبیین، تلاش خود را آغاز نمود. و مردم سرزمینم تازه فهمیدند که از قلب آیات قرآنی عالیترین پدیدۀ هستی بیرون تواند زد و از عمق بیّناتش عجیبترین تجلّی الهی پدیدار تواند شد. آنگاه روح رستاخیز عظیم خیمه بر افلاک افراخت و قدرت قیامت قدیم جولان بر آفاق نمود. همۀ نمادهای کهن ناگهان زنده شدند و حول هیکل موعود حلقه زدند و سر عبودیّت بر آستان مقدّسش فرود آوردند.
باز هم زمان گذشت و عاقبت “ایقان” شورانگیزترین بُعد خود را آشکار ساخت و آن “راز روحانی موعود” عظیم بود، کسی که جان جاویدان تاریخ و روح نیرومند زمان بود. ایقان شریف مبشّر موعود عظیم شد و جلوههایی از لبخند ملیحش را نمودار ساخت. آنگاه تابستان توان و توشه، علم افراخت. آفتاب حقیقت در اعلی افق مقر گزید و حرارت مَحبَّت به اشدّ ممکن برتابید. بستانهای بیداری به گل نشستند و اشجار هشیاری به ثمر آمدند و میوههای معرفت فراوان شدند. کشتزارهای کار و کوشش گسترش یافت و خرمنهای
خدمت و بخشش توده شد و انبانهای داد و دهش سرشار گشت. افقهای عشق و انجذاب وسعت گرفت و آیههای اتّحاد و اتّفاق فزونی یافت. سرودهای سرور اوج گرفت و سنفونی سازش موج برداشت. آرایههای “اصلاح” و حَضارت جلوه نمود و اسرار اعتلاء و مدنیّت نمودار گشت. و حضرت موعود که از قلب رستاخیز قرآنی بیرون آمده بود، خیمۀ عظمت و اقتدارش را بر عرصۀ ایران مینوی بگسترد و در حالی که در یک دستش جام زندگی و در دست دیگرش فرمان آزادی بود، اهل دیارم را به عرصۀ خجستۀ خلق بدیع فراخواند.
و حالا خورشید نورافشان “ایقان” همچنان برفراز افقهای ایران عزیزم ایستاده است؛ گویی آن را غروبی از پی نیست. آری “ایقان” همچنان هر کلمهاش ندای حلول یومالله را سرداده و هر آیهاش فریاد وقوع ظهورُالله را بلند کرده و با هزاران حماسۀ عشق و ایثار، مردم این دیار را به سرچشمۀ حیات بدیع میخواند و با بیشماران جلوۀ عظمت و اقتدار، اهل عالم را به سرمنزل نجات ابدی دعوت میکند.