معرفی دیانت بهائی

ايران وآئين بهائي

2006-08-11

بررسی و مطالعه كیفیت جوامعی كه در آن پیامبران الهی ظهور نموده اند، نشان دهنده لطف و محبت بی نهایت خداوند نسبت به بندگان است كه به اراده مطلقه خویش با ارسال رسل در هر دور و زمان، نفوس را از مرحله پست و حقیری كه درآن قرار گرفته بودند، به سوی تقدم وتعالی كشانده است.

قبل از ظهور حضرت موسی، تفكر غالب مردم آن روزگار این بود كه فرعون یا پادشاه مصر، قادر مطلق و تصمیم گیرنده نوع زندگی مردم وشكل دهنده تفكر آنان محسوب است. افراد ملت بردگانی بیش نبودند و به همین دلیل اجازه تصمیم گیری برای امور خود را نداشتند و یا به عبارتی فراعنه خود را در حد خدا می دانستند. در چنین جامعه ای كه كسی حق تعرض و تفكر نداشت حضرت موسی ظهور نمودند و به تنهایی در برابر فرعون و مأموران او و تمامی اذیت و آزارهای آنان مقابله فرمودند تا زمانی كه قوم یهود نجات پیدا كرد و مسیر ترقی و تعالی را درپیش گرفت. حضرت مسیح در جامعه ای ظاهر شدند كه اخلاق و رفتار به كلی منحط و خرافات در بین ناس منتشر و در اثر جنگ های بیشمار و اسارت یهودیان و سوزانده شدن كتب آنان، احكام و قوانین به دست فراموشی سپرده شده بود. وقتی جامعه عربستان را بررسی نماییم، قومی بدوی رامشاهده می نمائیم كه در وحشیگری بی مثل بوده، زنده به گور كردن دختران را ممدوح و نشانه حمیت دانسته، از لحاظ اخلاقی در نهایت سبعیت قرارداشته، تمامی سال را در جنگ و نزاع به سرمی بردند. در چنین زمانی خداوند حضرت محمد را جهت تربیت و تعالی مردم عربستان برگزید و آن حضرت مانند سایر پیامبران پیش از خود، یكه و تنها در مقابل مظالم بی حد و شمار حكام آن زمان ایستادگی نمودند تا آنجا كه مردم مسلمان عربستان در علم و اخلاق زبانزد عام و خاص گردیدند. در نگاه اول بسیار ساده و بدیهی به نظر می رسد كه قوم عرب و یا سایر اقوام عتیقه در مقایسه با مردمان دنیای حاضر مسلمأ رفتاری پست تر داشته، جهت ترقی مطمئنأ محتاج پیامبر و فرستاده الهی بوده اند. اما نباید فراموش كنیم كه همه این افراد در زمان خود اعمال و رفتار خویش را بسیار عالی ومبتنی بر عقاید حتمیه خود می پنداشتند و كنار گذاشتن و یا حتی شكستن بعضی از رسوم و تفكرات را گناهی عظیم و مستوجب عذاب و مجازات می شمردند؛ چه كه سالیان متمادی پدران آنان نیز اینگونه بودند؛ همانطور كه اكنون در چنین قرن عظیمی كه بشر از لحاظ مادی پیشرفت فراوانی نموده است هنوز چنین تفكرات و رفتار سبعانه وجود دارد وكسانی توسل به آن ها را برحق وصحیح می دانند.
شایسته است قدری به گذشته ایران بنگریم؛ كشوری كه زمانی امپراطوری وسیعی محسوب می گردید و از لحاظ صنعت، اقتصاد، هنر و فرهنگ و… پیشرفت شایانی نموده بود. شاید با یادآوری گوشه ای از آن ترقیات، عزت و افتخار دیرینه این سرزمین بیشترجلوه گرشود. بعضی ازاین پیشرفت ها عبارتندازساختن شهرهای بزرگ؛ ایجاد شبكه ای از راهها به جهت ارتباط بین شهرها، روستاها و پایتخت؛ ساختن قلعه های متعدد به منظور محافظت از راهها و كاروان ها؛ تقسیم كشور به بخش های متعدد و انتخاب شهربان برای اداره آن هاو ضرب سكه طلا به جهت اینكه مردم سرزمین پهناور ایران به راحتی بتوانند خرید و فروش نمایند. همچنین ایجاد بزرگترین دانشگاه زمان، موسوم به جندی شاپور و رونق دانش پزشكی و گردهمایی پزشكان ایرانی و دیگر كشورهای جهان در این دانشگاه جای تقدیر وتحسین دارد؛ پیشرفت معماری و سنگ تراشی هم رونق داشته كه هنوز آثار آن را در شهرهای مختلف ایران مشاهده می نماییم؛ كه از جمله آن نقش رستم را بر بدنه كوهی در استان فارس می توان نام برد. ایران سرزمینی است كه دانشمندان و شاعران و محققین بسیاری مانند زكریای رازی، ابن سینا، حافظ، مولانا، فارابی، شیخ بهایی و … در خود پرورش داده كه آوازه و شهرت آنان در سراسر عالم طنین افكن شده، تاآنجاكه بسیاری ازنفوس جهت تحصیل به این مملكت سفر می نمودند.
افسوس آفتاب ترقی و پیشرفت ایران زمین به تدریج افول نمود و جای خود را به ظلمت جهالت و نادانی و تعصبات جاهلی داد. عزّت و افتخار دیرین زمیان رفت و بسیاری از نفوس كه از سایر نقاط عالم به این كشور سفر نمودند با مشاهده وضعیت اسفبار و افكار منحط مردمان آن، بر عظمت و مدنیت گذشته اش تأسف خوردند كه چگونه شد كه چنان مملكتی اكنون در جهت زوال گام بر می دارد و تعصبات مذهبی، ممنوعیت زنان و دختران از تحصیل، رسوخ خرافات و تقالید در بین اذهان و افكار مردم به جای تحقیق و تفكر، اختلافات مذهبی و نجس شمردن یكدیگر و دوری از هم و… از عواملی برشمردند كه ایران را به سر حد سقوط كشانیده است.

در چنین موقعیت و زمانی لطف و مرحمت پروردگار مجدد شامل ایرانیان گردیدو خورشید الهی در این كشور طلوع نمود تا روح زندگانی در كالبد بی جان این سرزمین بدمد و بار دیگر نفوس از فیوضات ربانی مستفیض شده سبیل ترقی و اتحاد را طی نمایند. این چنین بود كه حدود 150 سال پیش حضرت بهاءالله در ایران ظهور نمودند تا حقایق روحانی را كه به مرور ایام به فراموشی سپرده شده بود، با كلمات مقدسه خود زنده نمایند و با تعالیم الهی و نفثات روح القدس باردیگر بهار روحانی را در قلوب پژمرده مردمان آن جلوه گر سازند.
«بگو ای دوستان راهنما آمد گفتارش از گفتارها پدیدار و راهش میان راهها نمودار. راه راه اوست بیایید و گفتار، گفتار اوست بشنوید. امروز ابر بخشش یزدان می بارد و خورشید دانایی روشنی می بخشد و به خود راه می نماید»(1)
حضرت بهاءالله تمامی حیات و وجود خویش را به منظور ترقی و تربیت انسان صرف نمودند واصل وحدت عالم انسانی را به جمیع نوع بشر اعلان فرمودند و نیز تعالیمی چون صلح عمومی، وحدت لسان و خط، ترك تعصبات، تعدیل معیشت، استمرار ظهورات الهیه، تساوی حقوق بین زن و مرد، وحدت اساس ادیان الهی و تحری حقیقت و… را به جهت هدایت بشر و تعالی روحانی افراد ترویج نمودند.
حضرت بهاءالله در طهران متولد گردیدند. پدرشان جناب میرزرا بزرگ نوری وزیر سلطان ایران بود. در اوان كودكی نوع اخلاق و رفتارشان با سایر افراد هم سن و سالشان متفاوت و آثار بزرگی و ذكاوت در چهره آن حضرت نمایان بود؛ به گونه ای كه افراد خانواده و نزدیكان متوجه خصوصیات و صفات ممتاز و برجسته ایشان بودند. آن حضرت در هیچ مدرسه ای وارد نشدندو هر چه بزرگتر می شدند آثار نبوغ در كلام و گفتار شان مشهود می گردید. در سن نوجوانی به علم و حكمت معروف بودند و مورد مشاوره قرار می گرفتند. اشخاص مختلف جهت رفع مشكلات و كسب پاسخ سؤالات خود به آن حضرت مراجعه می نمودند. در سن جوانی مقام وزارت به ایشان پیشنهاد گردیدولی از آنجا كه حضرت بهاءالله به مقام و منصب توجهی نداشتند و نمی خواستند زندگی خود را صرف امور مادی بنمایند این مقام را نپذیرفتند. درب منزل ایشان به روی تمامی افراد چه فقیر و چه غنی و چه عالم و چه دانی گشوده بود. شخصی نبود كه ناامید از ان باب خارج شود. هنگامی كه امر الهی را به مردم ابلاغ فرمودند و آن ها را به سوی صلح و وحدت و محبت دعوت نمودند پادشاه ایران و علما چنین تصور كردند كه آن حضرت قصد تصاحب دولت و حكومت را دارند و حكم دستگیری ایشان و غصب و غارت كلیه اموال و املاك و داراییشان از سوی عمال حكومتی صادر گردیدو مدت 4 ماه ایشان را در زندانی كه به سیاه چال معروف بودمحبوس كردند. دولت ایران جهت خاموش نمودن شعله امر پروردگار كه به اراده خداوند مقدر گردیده بود در ایران روشن شود و روز به روز بر تعداد پیروانش افزوده می گردید؛ مصمم شدكه ان حضرت را به همراه خانواده و فرزندان خردسال به بغداد تبعید نماید.
مدت 12 سالی كه در بغداد سكونت داشتند در میان ناس و دولت عثمانی به عدالت و انصاف و حسن رفتار و اخلاق مشهور عام و خاص بودند و مانند طهران محل سكونت پیشینشان پناه فقرا، مسكینان و ضعفا بودند و از هر طبقه و قشری كه آوازه ایشان ر ا می شنیدند به ملاقات می آمدند . حضرت بهاءالله با تمامی افراد در نهایت عشق و محبت برخورد كرده، به آنان كمك می نمودند تا قلوب خود را پاك و طاهر نمایند و محل تجلیات انوار الهی قرار دهند.
« به نام آنكه بیم از اوست و امید از او . نخستین گفتار كردگار این است؛ با سینه پاك از خواهش و آلایش و دل پاكیزه از رنگهای آفرینش پیش دانا و بینا و توانا بیایید و آنچه سزاوار روز اوست بیارید. امروز روز دیدار است چه كه یزدان بی پرده پدیدار و آشكار. به جان پاك بشتابید شاید برسید و به آنچه سزاوار است پی برید.»(2)

خداوند به واسطه مظاهر الهیه اراده خویش را برای ترقی روحانی و جسمانی و انسانی بشر در هر دور و عصری ظاهر می سازد و امر خود را توسعه می بخشد. حضرت بهاءالله نیز مقام و رسالت خویش را بر پیروان خود در باغ نجیبیه در بغداد ظاهر فرمودند؛ همان رسالتی كه خداوند بر حضرت موسی در كوه طور و بر حضرت مسیح در سرزمین مقدس وبر حضرت محمد در غار حرا آشكار نمود. وقتی دولت ایران متوجه افزایش پیروان حضرت بهاء الله گردید و پیشرفت دین بهایی را مشاهده نمود، با نقشه ها و نیرنگ های مختلف به اذیت و آزار آن حضرت اقدام نمود و از دولت عثمانی خواست كه هر چه سریع تر ایشان را به محل دورتری تبعید نماید . حضرت بهاءالله بعد از بغداد به استانبول و سپس به ادرنه و نهایتأ به عكا تبعید گردیدند. در تمامی این سال ها لحظه ای نبود كه دشمنان به اذیت و آزار نپردازند و روزی نبود كه نقشه قتل و كشتن مظهر امر الهی را در سر نپرورانند. همان رفتاری كه با حضرت مسیح و حضرت محمد نمودند این بار نیز تكرار گردید. با وجود تمامی مصائب و بلایای وارده حضرت بهاءالله در نهایت صبر و استقامت و مهربانی در جهت خیر خواهی و اصلاح عالم، به هدایت مردم پرداختند.
«مقصود این مظلوم از حمل شدائد و بلایا و انزال آیات و اظهار بینات اخماد نار ضغینه و بغضاء بوده كه شاید آفاق افئده اهل عالم به نور اتفاق منور گردد و به آسایش حقیقی فائز گردد».(3)
هنگامی كه در ادرنه تشریف داشتند الواح بسیاری خطاب به پادشاهان و سران ممالك از جمله امپراطور فرانسه ، پادشاه روسیه، ملكه انگلستان، پادشاه آلمان و سران ممالك اطریش و عثمانی ، سلطان ایران و ملوك امریكا و رؤسای جمهورآنجا فرستادند و امر الهی را به آنان ابلاغ و در جهت تحقق اراده الهی آنان راهدایت فرمودند.
شواهد تاریخی ثابت نموده است كه هیچ قدرتی توان مقابله با قدرت الهی را ندارد؛ حتی اگر به ظاهر این مظاهر قدرت دنیوی پیروز گردند؛ اما سرانجام پروردگار انچه راكه برای خلق خود مقدر نموده است متحقق می سازد. در این زمان نیز خداوند پیام خویش را توسط حضرت بهاءالله آشكار نمود؛ آثار و آیات بسیاری از قلم آن حضرت نازل گردیدكه اساس و شالوده آن عشق و محبت به عالم انسانی و اتحادواتفاق آن است. می فرمایند:
«مذهب الهی از برای محبت و اتحاد است آن را سبب عداوت و اختلاف منمائید.»(4)، «ای احزاب مختلفه به اتحاد توجه نمایید و به نور اتفاق منور گردید . لوجه الله در مقری حاضر شوید و آنچه سبب اختلاف است از میان بردارید…» (5)، «جمیع از برای اصلاح عالم خلق شده اند. »(6)
حضرت بهاءالله به جهت جلوگیری از تفرقه و رسوخ نفاق و از میان رفتن اتحاد بین پیروان خویش نظمی نوین را بنا نهادندو عهد و پیمانی محكم و متین با پیروان خویش بسته اند. ایشان در وصیت نامه خویش «كتاب عهدی»، حضرت عبدالبهاء فرزند ارشد خود را به صراحت جانشین خویش قرار دادندكه مبین آیات و مثل اعلای دیانت بهایی می باشند. حضرت عبدالبهاء مسئولیت خود را در شرایطی كه هنوز زندانی دولت عثمانی بودند آغاز كردند. در سراسر دوران حیات خود با تبیین آیات و آثارحضرت بهاءالله جمیع اهل عالم را به سوی محور اصلی این دیانت یعنی وحدت عالم انسانی، دعوت فرمودند.
« در این دور بدیع و قرن جلیل اساس دین الله و موضوع شریعت الله رأفت كبری و رحمت عظمی و الفت با جمیع ملل و صداقت و امانت و مهربانی صمیمی قلبی با جمیع طوائف و نحل و اعلان وحدت عالم انسانست»(7)
آن حضرت ازجمیع ملل ودول خواستار شدند تا تمامی عواملی راكه سبب از بین رفتن این اصل اساسی می شود كنار بگذارند و با قلوبی منزه از شئون دنیوی به هدایات الهی توجه نموده، با عزمی جزم جهت تحقق آن، همت نمایند. حضرت عبدالبهاء در وصیت نامه خویش به نام الوح وصایا دو موسسه را به عنوان جانشین خود انتخاب فرمودند؛ یكی مقام ولایت امرالله كه حضرت شوقی افندی به مدت 36 سال این مقام را دارا بودندو ثانی موسسه بیت العدل اعظم كه بعد از صعود حضرت شوقی افندی با توجه به اصل وحدت عالم انسانی به هدایت اهل عالم و پیروان دیانت بهایی مشغول می باشند.

اكنون پس از گذشت بیش از یكصد و شصت سال از طلوع این آئین در كشور مقدس ایران، پیروان آن موفق گشته اند در بیش از دویست كشور جهان جوامع بهایی تشكیل دهند. مركز توجه و نقطه علاقه قلبی همه این مومنان به آئین جدید، كشور مقدس ایران است كه خاك آن را سرمه چشم خود می دانند و جای جای این مرز و بوم را یادآور جانبازی ها و از خودگذشتگی های پیروان اولیه آن می شمارند. بهائیان در هر كجای دنیا كه ساكن باشند از صمیم قلب امیدوارند كه عزت و شوكت دوران قدیم به ایران باز گردد و دوباره این كشور مركز توجه و مبدأ علوم و حكمت و هنر و دانش جهان شود. حضرت عبدالبهاء در خصوص آینده كشور مقدس ایران چنین می فرمایند:

«ایران مركز انوار گردد؛ این خاك تابناك شود و این كشور منور گردد و این بی نام و نشان شهیر آفاق شود و این محروم محرم آرزو و آمال و این بی بهره و نصیب فیض موفور یابد و امتیاز جوید و سرافراز گردد.»(8)


مآخذ:
1- ادعیه حضرت محبوب، صفحه 364 .
2- ادعیه حضرت محبوب، صفحه 363.
3- همان، صفحه 393.
4- همان، صفحه 396.
5- همان، صفحه 389.
6- منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله، صفحه 140.
7- قرن انوار، صفحه 42.
8- پیام بیت العدل اعظم مورخ 26 نوامبر 2003.