حضرت شوقی ربانی ولی امر دیانت بهائی

بحثی پیرامون جهان بینی بهائی از منظر شوقی ربانی (قسمت ششم)

بهروز ثابت
صلح و وحدت جهانی

یکی از خصوصیات نظم نوین از میان بردن جنگ و ایجاد امنیت جمعی است. نظم نوین جهانی نظمی است معطوف به ایجاد صلح بین المللی . طرح صلح از جنبه های پرفراز اندیشه بهائی است که در آثار حضرت بهاء الله به نحوی گسترده تأسیس شد و سپس در آثار و تبینیات حضرت عبدالبهاء و حضرت شوقی ربانی مورد بررسی دقیق قرار گرفت. تحقق صلح مثل هر پدیده ارگانیک جریانی است رو به تحول و رشد. تحقق صلح پایدار ایجاب می کند که هم سیستم ارزشها و هم مؤسسات سیاسی و اقتصادی دچار تحولات بنیادی گردند و فرهنگ صلح هم در اذهان ووجدان بشری و هم در نهادهای سیاسی و اقتصادی جایگزین فرهنگ ستیزه جوئی گردد.

آثار بهائی به دومرحله مشخص در سیرتکاملی تحقق صلح جهانی اشاره می کنند: مرحله صلح اصغر و مرحله صلح اکبر . صلح اکبر یعنی کمال و بلوغ فرهنگ صلح . مرحله ای که صلح از انقلاب درونی و تحول فکر و وجدان ظاهر شود وروحانیت و اخلاق بر مؤسسات سیاسی و نظام جهانی حاکم گردد. صلح اصغر مرحله ایست پائین تر که هدف آن ایجاد میثاق جهانی برای حفظ امنیت جمعی و نفی جنگ به عنوان یکی ابزار سیاسی در دست دولتهای ملی است . صلح اصغر اشاره به جریانی سیاسی است که بر طبق آن جهان خسته از وبال جنگ قوانین و قراردادهائی وضع کند که به مسابقه تسلیحاتی و جنگهای سیاسی و اقتصادی خاتمه دهد و امنیت جمعی را مطابق اراده و میثاقی جهانی بر عالم حاکم گرداند. همانگونه که صلح در کلیتش یک جریان ارگانیک است، اجزاء آن یعنی صلح اکبر و صلح اصغر نیز مفاهیمی ارگانیک هستند. لذا هر چند که در سیر تحول آنها مقاطعی خاص قابل شناسائی و تشخیص است آنها را نمی توان به یک رویداد و یا چارچوب زمانی محدود منحصر کرد. مثلاً حضرت ولی امرالله تشکیل جامعه ملل را یکی از تحولات مهم در جهت تحقق صلح اصغر میدانند اما جامعه ملل بخشی از جریان وسیعتری است که طیفی از تحولات و میثاق هاو قراردادهای بین المللی را شامل می گردد که تمامیت این تحولات در کلیت خود جامعه بشری را به سمت اهداف امنیت جمعی به پیش برده اند.

صلح حقیقی نیازمند تحولات عمیق و دراز مدت است. ولی ضمن آن تحولات اساسی، بایستی به وضع قوانینی پرداخت که احتمال وقوع جنگ را به حداقل رساند . چرا که موقعیت دنیای معاصر نیازمند هم اصطلاحات دراز مدت و هم سیاست های کوتاه مدت است . هرچند جنگ و خشونت همواره در تاریخ همه جوامع حضور داشته است هیچ گاه چون امروز بشر این چنین قادر نبوده که در اندک زمانی تمامیت نوع انسان را از صحنه خاک براندازد . کشف قوه اتم از یکطرف نمایشگر پیشرفت حیرت انگیز علم و فن و از طرف دیگر تجلی راستین نیاز به نظامی جهانی است که قوه مخرب سلاحهای تخریب توده وار را کنترل و خطر برخورد تسلیحاتی را که بالقوه قادر به انهدام تمدن است از میان بردارد . اگر هیچ عامل وانگیزه دیگری قادر نیست ما را به قبول و تحقق یک نظم جهانی – ماورای جاه طلبی های ملّی– متقاعد سازد خطر مشترک انهدام ونابودی براثر کشمکش اتمی بایستی ما را از خواب غفلت بیدار سازد و به فکر چاره اندازه . باید ملاحظه کرد که این خطر آنچنان وسیع و جهانی و آنچنان نزدیک و محتمل و آنچنان مخرب و بنیان کن است که حفظ صلح و امنیت جمعی بایستی برهرانگیزه و تمایل دیگری سبقت جوید . امروز در سطح جامعه جهانی تضاد میان ستیزه جوئی و همکاری معنای تازه ای پیدا کرده است. از یکطرف اسباب و آلات ستیزه جوئی به حد اعلای خود رسیده و از طرف دیگر دامنه همکاری میان انسانها و جوامع در بالاترین سطوح بین المللی امکان تحقق پیدا کرده است . بشر قادر شده هم جهان را نابوده کند و هم آن را از نوبسازد. تحرکی که بعد ازانقلاب صنعتی و مدرنیته رخ داد اکنون توان بیشتری یافته تا بشر را به سمت ایجاد یک جامعه و فرهنگ مشترک جهانی هدایت کند.

حضرت شوقی ربانی تمام این قرائن را ناشی از یک مرحله انتقالی در تکامل تمدن می دانند . مرحله ای که در آن ادیان از بین میروند و دوباره متولد میشوند. در بیانی با اشاره به بحران های دهه های ۲۰ و ۳۰ می فرمایند : “درست نیست اگر بگوئیم جنگ جهانی ( با تمام تلفاتی که داشت و با همه تعصباتی که برانگیخت ) فقط و فقط مسئول این سرگردانی و اضطرابی است که امروز هر جزء از اجزاء مدنیت جهان را احاطه نموده . جوهر مطلب که باید برآن تأکید کنم این است که علت اصلی ناآرامی این عصر این است که زمامدارانی که سرنوشت افراد و ملل را در قبضه خود دارند نتوانسته اند سیستم های اقتصادی و دستگاههای سیاسی خویش را با حوائج و نیازمندیهای این عصر سریع الانتقال هم آهنگ و مطابق سازند. باید پرسید این بحرانهای پی در پی که جامعه کنونی را بلرزه می افکند آیا در درجه اول بدان سبب نیست که پیشوایان و زمامداران جهان عاجز از آنند که مقتضیات این عصر را درست تشخیص دهند و یکباره خود را از افکار از پیش ساخته و عقاید دست و پاگیرشان برهانند و دستگاه حکومتشان را چنان تغییر دهند که با موازین وحدت عالم انسانی که همانا مقصد اصلی و غائی آئین حضرت بهاء الله است منطبق گردد ؟”

نظم نوین جهانی ساختاری است که بریگانگی و وحدت نوع انسان استوار است. هر چه جلوه های وحدت بیشتر شود ارگان این نظم مستحکم تر می گردد. حضرت شوقی ربانی با اشاره به یکی از آثار حضرت عبدالبهاء توضیح می دهند که دراعصار گذشته هر چند جنبه هائی از ائتلاف میان ملل و اقوام صورت گرفته اما به جهت فقدان اسباب وابزار ارتباط و مبادله امکان وحدت عمومی و جهانی امکان پذیر نبوده است. امّا در عصر حاضر وسایل ارتباط افزایش بیسابقه یافته و قارات عالم را در هم آمیزش داده است. ارتباطات سیاسی، تجارتی، صنعتی ، کشاورزی و آموزشی هر روز در حال افزایش است. از این رو اعضای خانواده بشری – چه مردم و چه دولتها – به نحوی رو به افزون وابسته بیکدیگر گشته اند تا حدّی که هیچ فرد وگروه و سازمان و کشوری نمی تواند به تنهائی و خارج از حوزه روابط ضروریه اجتماعی در جهان امروز زیست کند. از این رو وحدت نوع بشر در عصر ما از حوزه امید و آرزو و مژده و بشارت خارج شده به یک واقعیت ملموس اجتماعی نزدیکتر گشته است . باید توجه داشت که حضرت عبدالبهاء– ملهم از تعالیم و آثار پدر بزرگوار خود– این مفاهیم را در اوایل قرن بیستم به گوش جهانیان رسانیدند . یعنی قبل از تجربه تلخ دو جنگ جهانی و در زمانی که غرش ایدئولوژی های جدائی طلب هنوز در نطفه خود در حال فرم گیری وشکل بندی بود. هنوز سخنی از انقلاب الکترونیک و اینترنت در میان نبود. جامعه ملل و سازمان ملل تشکیل نیافته بود و هزاران قرارداد سیاسی، اقتصادی، و فرهنگی میان ملل امضاء نشده بود. اروپا که حال به یک اتحادیه فراگیر سیاسی و اقتصادی تبدیل شده در زیر سایه ناسیونالیسم جنگ طلب و ایدئولوژی های مبتنی بر نژاد پرستی رُک و بی آزرم قرار و آرامش نداشت. وابستگی جهانی که امروز دیگر جای گفتگو ندارد و انکار آن عملی سفیهانه است در آغاز قرن بیستم چندان روشن و مشخص بنظر نمی رسید. در چنان حالتی نبوغ ذاتی عبدالبهاء قادر بود که از همان نشانه های ابتدائی انقلاب صنعتی و ارتباطات محدود سیاسی و اقتصادی و فرهنگی آغاز قرن گذشته جهت و روندی مشخص را به سمت گسترش الزامی دامنه وحدت و همبستگی جهانی ترسیم کند.

متفکرین دیگری نیز بوده اند که در قرون نوزده و بیست به جهانی شدن و سیستم جهانی اشاراتی داشته اند . حتی نویسندگانی مثل اچ جی ولز و ژول ورن در داستانهای تخیلی خود به همبستگی و اخوت جهانی پرداخته اند . نویسندگان دیگری مثل جورج اورول با نگرشی انتقادی دلهره و اضطراب خود را از تسلط نظام های دیکتاتوری بر صحنه گیتی و کنترل فکر و وجدان انسانها ابراز داشته اند . شاید بتوان گفت که تفاوت دیدگاه بهائی آنستکه به نحوی مثبت و امیدوار به آینده می نگرد . از آینده بیم ندارد و معتقد است با وجود تمام بحران ها و آسیب ها تمدن آینده بشر پرشکوه و برمبنای گرامی ترین ارزشهای انسانی مثل آزادی و عدالت استوار خواهد بود . دیدگاه بهائی تحقق همبستگی جهانی را نتیجه الزامی یک جریان ارگانیک می داند که از مراحل ابتدائی همبستگی آغاز و همگام با رشد تکنولوژی و گسترش ارتباطات به مراحل اعلی تر تحول پیدا کرده است و وحدت عالم انسانی در عصر حال نشانه بلوغ این جریان تکاملی است . دیدگاه بهائی آنچنان که در آثار عبدالبهاء و شوقی ربانی ترسیم شده به نحوی بیسابقه به جزئیات و ابعاد سیاسی و اقتصادی و فرهنگی نظام جهانی می پردازد . یعنی علاوه بر کلیات نظری و آرمانی شکل و ماهیت مؤسساتی که بایستی ایجاد شوند تا حافظ صلح و امنیت عمومی واداره و ترتیب یک نظام جهانی باشند مشخص شده است . دیدگاه بهائی تکامل نظم جهانی و تحقق وحدت عالم انسانی را با قویترین محرک حیات اجتماعی یعنی دیانت پیوند میزند و آن را اساساً جریانی معنوی و روحانی و اخلاقی میداند . این دیدگاه ارتباطی متقابل میان دیانت و تمدن در ادوار مختلف تاریخ برقرار میسازد و ظهور نظم نوین جهانی را با تغییرات اساسی در ساختار فکری، اخلاقی، اقتصادی، و سیاسی جهان مترادف و همراه میداند. معتقد است نظم نوین جهانی نمی تواند به صورت یک عامل خارجی و تافته جدا بافته خود را بر نظم کهن تحمیل کند. حلقه ای اضافی نیست که آن را به سایر حلقه ها متصل کرد . نظم نوین جهانی از بطن انظمه کهن بر می خیزد و نتیجه تحول درونی آن است . مثل جنینی است که در رحم عالم رشد کرده، از آن تغذیه کرده ولی چون متولد شود شخصیت و استقلال خود را خواهد داشت . یک جنین پس از تولد دیگر نمی تواند به رحم باز گردد . جائی که زمانی حیات جنین را تأمین می کرد پس از تولد کوچک و قابل زیست برای جنین نخواهد بود . در مراحل ارتقاء تمدن نیز زمانی که تمدن بشری به مرحله بالاتری از رشد کمی و کیفی می رسد آن را نمی توان به قالب های کهن رجعت داد . اگر چنین کنیم تضاد و بحران به وجود می آید . از اینروست که نظم نوین جهانی از یکطرف زائیده تمدن کهنسال بشری است و از تمام جلوه های فرهنگی آن بهره می گیرد و درعین حال دیدی انتقادی از آن دارد و هدفش ایجاد ارزشها و ساختاری جدید در عالم است.

حضرت شوقی ربانی در ترجمه و تبیین آثار حضرت بهاء الله مفهوم نظم را به دو صورت تعبیر میفرمایند : مفهوم اول را به صورت World’s Equilibrium و یا تعادل عالم ترجمه می فرمایند و مفهوم دوم را به صورت New World Order و رابطه این دو را به اینصورت تشریح می فرمایند که بر اثر تأثیرات و ارتعاشات نظم جدید تعادل عالم برهم خورده ، نظم کهن دچار انقلاب شده و سیستمی جدید ظهور کرده است . حضرت شوقی ربانی با استناد به بیانات حضرت بهاء الله نتیجه می گیرند که ” … زود است بساط عالم جمع شود و بساط دیگر گسترده گردد … “

این نظام خواهان آنست که تقسیم جهان به مراکز کنترل خاتمه یابد و در تحت قوای یک نظام مشترک المنافع بین المللی رشد و توسعه اقتصادی و اجتماعی برای تمام کشورها و جوامع عالم فراهم آید . براین اساس نظم نوین جهانی مخالف امپریالیسم ، تسلط جوئی و سایر روش های مشابهی است که در گذشته برای حفظ نظم و تحکیم وضعیت موجود به کار گرفته شده است. پایان سیاست های استعماری و آزاد شدن کشورهای مستعمره یکی از جلوه های بارز آغاز دوران جدیدی در نظم جهانی است . خطابات حضرت عبدالبهاء در غرب به نحوی مشخص سیاست های جنگ طلبانه و تسلط جویانه را محکوم و لزومیت آغازعصر جدیدی براساس تعاون و همکاری را در سطح جهانی اعلام داشت . دیدگاه شوقی ربانی با مشخص کردن مشخصات و ابعاد وحدت ، مفهوم وحدت عالم انسانی را از یک هدف انتزاعی وایده آلی خارج و به یک استراتژی برای تحول و احیای عالم تبدیل می کند. در همان اثری که حضرت عبدالبهاء به لزومیت وحدت اشاره می فرمایند و حضرت شوقی ربانی مورد استناد قرار می دهند مفهوم وحدت از هفت جهت مورد بررسی قرار گرفته که چون این جهات در کنار هم قرار گیرند شناختی جامع از مفهوم وحدت بدست می آید . حضرت عبدالبهاء در این اثرهفت شمع را به صورت سمبولیک به کار می گیرند که هر شمع چون روشن شود بخشی از جریان ارگانیک وحدت عالم انسانی را تحقق می بخشد.

شمع اوّل: وحدت سیاسی

این همان وحدتیست که بایستی براساس یک میثاق جهانی میان دول عالم برقرار شود تا اساس جنگ وکشمکش های ژئوپولیتیک را از میان بردارد و امنیت جمعی را تحقق بخشد . وحدت سیاسی اشاره به تمام تحولاتی است که از قرن گذشته روابط ملل را بطرزی روز افزون در دایره یک سیستم جهانی ترتیب داده است . یکی از جنبه های بارز این تحول که مستقیماً مورد اشاره حضرت شوقی ربانی قرار گرفت تشکیل جامعه ملل بود . قبل از آن در ۱۹۰۷ کنفرانسی در مورد صلح در شهر لاهه تشکیل شد و حضرت عبدالبهاء لوحی را که موسوم به لوح صلح لاهه است به آن انجمن فرستادند و لزومیت و خصوصیات یک صلح پایدار را تشریح کردند . حضرت عبدالبهاء در اسفار تاریخی خود در غرب در مجامع و تشکیلات دینی ، علمی ، و دانشگاهی مفاهیم صلح را بطرزی وسیع تر و همه جانبه توضیح دادند و خطراتی را که در اروپا در حال فزونی بود گوشزد فرمودند . حضرت شوقی ربانی با استناد به بیانات حضرت عبدالبهاء در توقیع “هدف نظم جهانی” به جو سیاسی اروپا اشاره می فرمایند که در آن همه از صلح و سلام سخن میرانند ولی در قلوبشان آتش دشمنی مشتعل است . معاهده صلح ورسای در درون خود تخم نفاقی دارد که دوباره عالم را به زنجیر اسارت خواهد کشید . پس از خاتمه جنگ اول با رهبری پرزیدنت ویلسون که از سال ۱۹۱۲ رئیس جمهور آمریکا شده بوداهداف جامعه ملل طراحی و عرضه شد . جامعه ملل در ۱۹۲۰ در پاریس به عرضه ظهور آمد و تا سال ۱۹۲۳ ، ۵۳ کشور به آن پیوسته بودند . جامعه مل تا حدودی موفق شد به بازسازی اروپا بعد از جنگ کمک کند . امّا همانطور که می دانیم جامعه ملل نتوانست به اهدافش دست یابد و دراواخر دهه سی از هم پاشید. آلمان، ایتالیا و ژاپن از آن کناره گرفتند و سنای آمریکا از تصویب آن خودداری ورزید . پرزیدنت ویلسون بیمار شد و پس از چندی درگذشت . در دوران جنگ سرد که معیارهای ایدئولوژیک بطرزی وسیع درتجزیه و تحلیل مسائل بین المللی بکار گرفته میشد جامعه ملل به صورت شکست کامل یک طرح ناپخته و غیر عملی که توسط فردی که با واقعیت های سیاسی جهان برخوردی ایده آلی داشت ارزیابی میشد . امّا پس از خاتمه جنگ سرد و پیدایش جنگ های محلی در نقاط مختلف جهان و سریعتر شدن روابط اقتصادی وسیاسی ملل و گسترش دامنه ارتباطات بین المللی که نیاز به یک سیستم جهانی را بیشتر در اذهان و وجدان انسانها قرار داد مفهوم جامعه ملل مورد بررسی مجدد قرار گرفته و این بار متفکران ومتخصصان علوم سیاسی و روابط بین المللی در مقالات و تحقیقات خود با توجه و دقت بیشتری به آن اشاره کرده اند. شوقی ربانی از همان ابتدا تشکیل جامعه ملل را قدمی مثبت به سمت اهداف صلح و امنیت جمعی تعبیر کرد و حتی شکست آن را تجربه ای دانست که لاجرم در جریان رشد تدریجی و مسیر کمالی نظم جهانی در کالبد مؤسساتی کاملتر متبلور خواهد شد.

اگر به آثار بهائی توجه کنیم به نحوی بارز مشاهده می کنیم که مفاهیم نظری و عملی در مورد ارتباط و تفاهم جهانی که در طی ده– بیست سال گذشته از طرف متفکران و دولتمردان عرضه شده در نیمه اول قرن بیستم با صراحت در بیانات عبدالبهاء و شوقی ربانی تشریح گشته است. این مفاهیم که زمانی فقط نمایشگر نیکخواهی بود با تشدید بحران های جهانی به صورت اصول سازمان دهنده تمدن مطرح گشته اند . گورباچف آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی که نقشی حساس در خاتمه جنگ سرد داشت در کتابی تحت عنوان جستجو برای یک آغاز تازه می نویسد: “قرن بیستم بایستی قرن هشدار و اعلام خطر به نوع انسان قلمداد گردد . هشداری که نوع انسان را به ضروریت پیدایش یک آگاهی جدید و روش های تازه زندگی و عمل ندا می دهد . مابین نظم کهن و نظم جدید دوره ای انتقالی قرار دارد که بایستی از آن گذشت تا به نظم جدیدی در روابط بین المللی که براساس همکاری ومناسبات متقابل و استفاده در خور از فرصت های جدید استوار باشد دست یافت . آنچه که قطعیاً ضروری بنظر می رسد یک گرد همائی تازه از صاحب نظران است که ما را در مرحله بعدی رشد و تکامل نوع انسان هدایت کند . دنیا به راستی به نقطه عطفی رسیده است. ما با مشکلات پیچیده ای روبرو هستیم که حل آنها تنها با صرف مخارج و استفاده از منابع مادی امکان پذیر نیست بلکه قوانین حاکم بر رفتار و روابط بین المللی مستلزم دگرگونی می باشد … مشکلات جهانی نیازمند عمل هماهنگ و مشترک در سطح جهانی می باشد . تنها به تازگی ما قادر به تشخیص تهدید واقعی ناشی از این مشکلات گشته ایم . خاتمه جنگ سرد همچنین تضادهائی را که در جبهه بندی ابرقدرت ها به صورت پنهانی و یخ زده موجود بودآشکار ساخته است . بسیاری از این تضادها موجب احتراق جنگهای خونین شده اند. ازاینقرار دو مجموعه از مشکلات قد برافراشته اند . بعضی دارای ابعاد جهانی هستند مثل مشکلات مربوط به محیط زیست ، اقتصاد جهانی ، جمعیت ، انرژی ، غذا ، بهداشت و درمان . و بعضی دارای ابعاد سیاسی در سطوح ملی میباشند. این مشکلات پیوسته بیکدیگر بوده و از ارتباطات متقابل برخوردارند . پیوستگی این مشکلات دلالت براین واقعیت زمان ما می کند که تمامیت و کلیت عالم و پیوستگی اجزاء جهان، امری است حقیقی ونه خیالی و دارای قوانین و مقررات خاص خود است . چون انسجام ارگانیک هیئت عالم مفهومی برتر از جمع اجزاء متشکله اش دارد، لذا نیازمند کیفیت نوینی از حیات می باشد . زمان آن فرا رسیده است که خط مشی های یگانه ای در سطح جهانی تنظیم و ترتیب گردد . این نیازی مبرم است چون بحرانی که به صورت مشهود، تمام روابط بین المللی را در برگرفته فقط یکی از جلوه های تب و لرزی می باشد که دامنگیر تمدن ما گردیده است. آینده، ما را به مبارزه می طلبد . اما بشر قادر به مقابله با آن خواهد بود، مشروط بر اینکه به وحدت عالم و سرنوشت مشترک نوع انسان واقف شویم و هریک از ما مسئولیت خود را در قبال حفظ حیات بر کره ارض بجا آوریم.”

این سخنان شاهد این حقیقت است که واقعیت یک نظم نوین جهانی نمی تواند کتمان شود و یا در زیر غبار و سایه تعصبات گذشته پنهان بماند . شناخت واقعیت اجتماعی مثل طلوع خورشید است که اول راس کوه را روشن و پرفروغ می کند و سپس در دامنه آن جاری می شود و سرانجام گذارش به دشت و صحرا می کشد. در این جریان برخی زودتر برخی دیرتر به معرفت آن پی می برند اما درنگ انسان درشناخت حقیقت مانع ظهور و بروز آن نمیشود . تجسم تمام و کمال یک Paradigm جدید در تمدن در در مراحل اولیه ظهور و بروزش امکان پذیر نیست. مثل شبحی است که در کویردرهاله نور و حرارت پیچیده شده، هر چه به آن نزدیکتر شویم، یعنی از سلطه تعصبات و باورهای جزمی برهیم، خصوصیات آن بارزتر می گردد .

شمع دوم: وحدت فکر و آراء در امور عالم

قوه تفکر قوه ممتازانسان و عامل جدائی او از عالم حیوان است. انسان به قوه فکر قادر شده کشف حقائق اشیاء کند، به علم دست یابد، به فن مجهز گردد، و اساس تمدن را بریزد. اندیشه و تفکر ابزار جستجوی حقیقت و دستیابی به شناخت و آگاهی است. منظور ازوحدت فکر یکسان کردن آراء نیست. تنوع آراء لازم است ضمن آنکه یک چارچوب و زمینه مشترک برای دستیابی به حقیقت و توافق جمعی نیز شرط ضروری هماهنگی اجتماعی و پیشرفت تمدن است. حضرت عبدالبهاء وحدت فکر و آراء راشرط لازم ائتلاف جهانی و تحقق صلح دانسته و در حقیقت فلسفه سیاسی را نیارمند نوعی از وحدت شناخت میدانند.

سئوال اینستکه چگونه می توان ضمن حفظ تنوع آراء به وحدت و توافق فکر دست یافت؟ آیا این مطلب امکان پذیر است؟ آیا مدلهائی در دست هست که راهنمای عمل انسان در گفتمان سیاسی و اجتماعی باشد؟ آنچه که بلافاصله به ذهن خطور می کند نحوه دستیابی به وحدت نظرو توافق در تفکرات و تحقیقات علمی است. امکان دستیابی به توافق درتحقیقات علمی– بخصوص تحقیقات تجربی– بسیار سهل تر از مباحث مذهبی و اجتماعی وسیاسی است. برخی از دلائل آن چنین است : اول آنکه اصل تغییر و تحول فکر یک اصل شناخته شده علمی است. اگر یک تئوری علمی مدعی پاسخگوئی به تمام سئوالات باشد و خود را آخرین و کمال یافته ترین شکل دانش و معرفت معرفی کند مهمترین اصل روش علمی را نقض کرده و بلافاصله مورد بی اعتنائی اهل علم قرار خواهد گرفت . زیر بنای شناخت علمی و منطقی آنست که ادراک انسان تعمیم و کلیت می پذیرد و دائماً دگرگون می شود. حقیقت جزئی به حقیقتی بزرگ تر مبدل می شود و این جریان در رابطه پویای انسان با محیط پیرامونش درتغییر و تکاپوی مداوم است. لذا دانشمندان در هر مرحله ای از تکامل اندیشه علمی براین باورند که شناخت غالب و ملاک حقیقت امری نسبی است و لابد در تفکرات و تحقیقات بعدی جای خود را به حقیقتی دیگر خواهد داد . دوم آنکه تحقیقات علمی چون بر مشاهده و تجربه و حقایق ملموس استوار است لذا دستیابی به توافق را آسانتر می سازد چرا که میزان تبیینات ذهنی را به حداقل می رساند. واقعیات را با مقادیر کمی عدد، رقم، محاسبه، آمار، نمودار، نما، جدول و تجربه آزمایشگاهی نشان می دهد و در نتیجه جای چک و چانه زدن و مخالفت و تحمیل نظرات شخصی محدود می شود. تحقیقات تجربی هر چند دارای محدودیت نظری است امّا یافته هایش را به روشنی و صراحت و به نحوی ملموس در اختیار بیننده و شنونده و خواننده می گذارد لذا امکان حضور تعصبات را در شناخت علمی محدود می کند. اجازه نمی دهد که با استناد از ترفندهای کلام و در انبوه سایه روشن های مباحث نظری حقیقت را با تعصبات فرهنگی و خودخواهی های انسانی در هم آمیخت.

از طرف دیگر بایستی تفاوتی میان پدیده های مادی و پدیده های اجتماعی قائل شد .پدیده های مادی و طبیعی مثل پدیده های فیزیک و شیمی و زیست شناسی براحتی قابل مطالعه با روش علمی تجربی هستند . امّا پدیده های اجتماعی چون با مسائل ارزشی و ذهنی درگیرند تحقیق درآنها نمی تواند عین روش مشاهدات حسی در علوم طبیعی باشد . تحقیقات اجتماعی مثل تحقیقات طبیعی نیستند که براحتی در آزمایشگاهی مورد دخل و تصرف قرار گیرند . در مسائل اجتماعی با مجموعه ای پیچیده از روابط و ارزش های انسانی روبرو هستیم که توافق در مورد آنها به آسانی حاصل نمی شود . در علوم طبیعی دانشمندانی که با اطلاعات تجربی وقابل مشاهده کار می کنند می توانند پس از آزمایش و طبع نتایج کار خود و تصدیق تجربی آنها موافقت وتایید عمومی جامعه علمی و همکاران خود را بدست آورند . امّا در موضوعات و مسائل اجتماعی رسیدن به چنین توافقی نیازمند موازین وسیعتری می باشد . در عین حال ضعف و کمبود روش تجربی در حل مسائل اجتماعی به آن معنا نیست که مسائل اجتماعی را نمی توان با انتظام علمی مورد مطالعه قرار داد . منتهی روش علمی مبتنی بر مشاهده و تجربه بایستی به دو معیار و یا میزان دیگر افزوده شود تا بتوان به وحدت آراء و افکار درحوزه مسائل اجتماعی دست یافت . دو معیار دیگر عبارتند از: مشورت عمومی وتشبث به ارزش های اخلاقی و روحانی . در این حال روش علمی در پایه قرار می گیرد تا مطالعات اجتماعی را با اتکاء به مدارک و تجارب و ملاحظات عینی جنبه ای مستحکم و پا بر جا دهد . در مرحله بالاتر سیستم مشورت عمومی قرار می گیرد که با بهره گیری از مشاهدات علمی و فراهم ساختن گفتمان جمعی درمحیطی آزاد امکان بررسی وحل مسائل اجتماعی را بوجود می آورد. در مرحله نهائی ارزش های روحانی و اخلاقی قرار می گیرند که جریان مشورت و جستجوی حقیقت را از نیات خودخواهانه و تعصبات بدور میدارند و تصادم افکار را به جای نزاع و کشمکش اسباب تجلی بارقه حقیقت میسازند. در نتیجه جریان مشورت از پائین بر مبانی روش علمی اتکاء دارد واز بالا با موازین اخلاقی و روحانی تنزیه می شود . چنین ترکیبی از روش علمی، مشورت عمومی، و تنزیه اخلاقی اسباب رسیدن به وحدت آراء و افکار و ایجاد چارچوبی برای توافق عمومی را فراهم می آورد

شمع سوم: وحدت آزادی

دیدگاه بهائی قائل به امتزاج فلسفه اخلاق و مفهوم آزادی میباشد . اخلاق در اشکال متعالیش نتیجه آزادی طبیعی اراده انسان است. انسان چون آزاد است میتواند میان خوب و بد تفاوت گذارد وعملش را در مسیرارزشهای کمالی قرار دهد . پس وحدت آزادی یعنی وحدت شناخت در ارزشهای کمالی و توافق جهانی برای هماهنگ ساختن نهاد های سیاسی و اقتصادی و استراتژی های توسعه با آن ارزشها. در نظم نوین جهانی ارزشهای کمالی بعدی جهانی دارند . مثلاً احترام به حقوق بشر ، به ملت و نژاد خاصی تعلق ندارد . اصلی کلی و عمومی است . لذا آزادی به معنای رهائی نهائی بشر از قید تمام بندها و تعصباتی است که انسانها را از یکدیگر جدا و یگانگی نوع بشر را خدشه دار میسازد . در یک نظام متعادل جهانی همه انسانها آزاد خواهند بود که کمالات بالقوه خود را ظاهر سازند . از اینرو نهادهای سیاسی و اقتصادی بایستی ابزار و وسیله ظهور و بروز کمالات انسانی محسوب شوند نه آنکه انسانها قربانی ایدئولوژی های سیاسی و اقتصادی گردند. نظام نوین جهانی ثمره غائی آزاد بودن انسان است . این آزادی طبیعی و ذاتی انسان را قادر ساخته تا بر طبیعت چیره شود، علم و فن را تأسیس کند، نظام های اجتماعی را با موازین عدالت و برابری همگام سازد، بردگی را از میان بردارد، آزادی عقیده و وجدان را پرورش بخشد، و بالاخره در این مرحله از تکامل اجتماعی اساس یک تمدن جهانی را پایه ریزی کند.

شمع چهارم: وحدت ادیان

این مطلب همانطور که قبلا توضیح داده شدعبارتست از شناخت مبانی مشترک معنوی که پایه و اساس تمام ادیان الهی را تشکیل می دهد. وحدت ادیان یعنی خاتمه دادن به جنگ ها و ستیزه هائی که برای قرنها پیروان ادیان مختلف را به جان یکدیگر انداخته است . وحدت ادیان یعنی رفع موانعی که اسباب تفاهم وائتلاف را در میان ادیان فراهم می سازد . وحدت ادیان یعنی ایجادنوعی از آگاهی و پرورش وجدانی جهانی که هیچ دیانتی را بر ادیان دیگر برتری نمی بخشد و معنویت عام الهی را در انحصار مذهبی خاص نمی داند. همه بندگان یک خدای واحد هستند و همه انبیای الهی حاملین یک پیام آسمانی و وحدت بخش که قوای خلاقه اش را همراه با تحولات تاریخی تمدن آشکار ساخته است. بالاخره وحدت ادیان یعنی توافق براین مطلب که تفاوتهای تئولوژیک مذهبی اعتبار خود را دارند تا زمانی که به ابزار سرکوب و تحمیل اجتماعی تبدیل نشده اند . آنجا که مذهب موجب بیگانگی می شود عدم آن بر وجودش ارجحیت پیدا می کند.

شمع پنجم و ششم: وحدت ملل و وحدت جنس

جنبه هائی از این وحدت در وحدت سیاسی توضیح داده شد. به طور خلاصه منظور آنستکه مردم جهان در ماورای تفاوتها وتضادهای ملی خود را تابعین و ساکنین کره ارض بدانند. تفاوتهای ملّی، نظام جهانی را از تنوع وکثرت لازم برخوردار میسازد. اما تفاوتهای ملی نباید باعث اختلاف و جنگ شود. وحدت ملل تعمیمی است از وحدت اجناس ونژادها و هر دو در حقیقت اشاره ایست به اصل یگانگی نوع انسان که قبلا در این مباحث مورد مطالعه قرار گرفته است.

وحدت هفتم: وحدت زبان

مطابق این اصل زبانی بین المللی با اراده آزاد ملل و براساس مبانی مشورت انتخاب و علاوه بر زبان مادری در مدارس عالم تدریس شود تا اسباب مکالمه و ارتباطات متقابل را در سطح جهانی تسهیل کند.

این بود خلاصه ای از هفت شمع وحدت که حضرت عبدالبهاء در لوحی به آن اشاره و حضرت شوقی ربانی در بحث اهداف نظم نوین جهانی به آن استناد می فرمایند. دیدگاه ارگانیک شوقی ربانی به ما میآموزد که این هفت مرحله را به صورت اجزاء و یا جنبه های یک جریان تکاملی هماهنگ بنگریم و میان آنها رابطه ای متقابل مشاهده کنیم. هفت قسم وحدت جلوه ها و انعکاسات یک جریان کلی هستند که از اصل وحدت عالم انسانی ریشه می گیرد و هدف آن جمع و ترکیب ملل به نحوی متعادل در یک تمدن رو به کمال جهانی است . نباید تصور کرد که وحدت سیاسی مرحله ای جدا و کاملاً گسسته از وحدت آزادی و یا وحدت ادیان است . به این صورت که مثلاً وحدت سیاسی در نقطه ای آغاز و در نقطه ای دیگر به انتها می رسد و سپس وحدت فکر و آراء شروع می شود و آن نیز پس از اتمام، جای خود را به وحدتی دیگر میدهد . این طرز تفکر خطی مغایر دیدگاه ارگانیک حضرت شوقی ربانی است . مفهوم وحدت عالم را بایستی به صورت پدیده ای حیاتی و زنده تصور کرد که تمام اقسام و جلوه های آن همزمان به صورت بالقوه در آن موجود است و هریک از آن قوا با گذشت زمان و رشد و تکامل این جریان به منصه ظهور در میاید . مثل جنینی که در ابتدا تمام قوا و کمالات جسمانی و عقلانی و احساسی واخلاقی در او موجود است. این قوا آثار خود را به مرور به منصه ظهور در میاورد. در مرحله ای رشد جسمانی عیان تر جلوه می کند اما میدانیم که در همان حال هوش و عقل و قوه تکلم نیز در حال جلوه و بروزند و رشد فیزیکی در حقیقت زمینه را برای ظهور سایر استعدادات ذهنی فراهم می سازد . لذا جلوه های فیزیکی، احساسی، عقلی، و اخلاقی را یکجا و در کلیت مراحل رشد و تکامل فرد در نظر می گیریم ونه به صورت مقاطعی گسسته و جدا از یکدیگر . براین قیاس جلوه های مختلف وحدت جهانی نیز ابعاد پیوسته یک جریان تکاملی هستند که هدف آن معطوف به ایجاد تمدنی وحدت بخش در عالم انسانی است . مثلا همانطور که قبلاً اشاره کردیم ایجاد جامعه ملل قدمی بود در مدار وحدت سیاسی عالم . اما همزمان با جریان ایجاد جامعه ملل و یا حتی قبل از آن– دراواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم– نوع انسان شاهد تحولاتی نیز بودکه که دلالت بر تحقق جلوه های دیگری از وحدت می کرد. مثلاً در ۱۸۹۲ اولین پارلمان ادیان در شهر شیکاگو تشکیل شد . آن را می توان قدمی عملی در راه ایجاد تفاهم و وحدت ادیان محسوب داشت که حتی قبل از ایجاد جامعه ملل و اقدامات مربوط به امنیت جمعی و وحدت سیاسی صورت گرفت. در همین مسیر تحولات و اکتشافات عظیم علمی و فنی که از قرن نوزده آغاز و در اوایل قرن بیستم اوج گرفت امکان وحدت فیزیکی عالم را فراهم آورد و از طرف دیگر تئوری های علمی بسمت ایجاد وحدت نظری در علم و ایجاد یک تئوری جامع فراگیر که توضیح دهنده تمامیت نیروهای طبیعت باشد معطوف گشتند .

می توان نتیجه گرفت که هفت قسم وحدت در کنار هم و در بستر تحولات دو قرن اخیر حاضر بوده و به دو تحول کلی توجه داشته اند: یکی تحولاتی که هدف آنها ایجاد زمینه مادی و دیگری تحولاتی که هدف آنها ایجاد زمینه معنوی برای وحدت عالم بوده است. وحدت نوع انسان مثل هر پدیده دیگری هم جنبه ای ذهنی دارد(یعنی فکر و ارزشی است) و هم جنبه عینی و مادی دارد (یعنی به نحوی محسوس نهادهای سیاسی و اقتصادی عالم را متأثر میسازد).

نگرشی ارگانیک و شناور از روابط این هفت قسم وحدت نشان دهنده روش تفکر بهائی است که مسائل عالم را نه به صورت مقاطع مکانیکی بلکه به صورت روابط ضروری با جنبه های حیاتی ارزیابی می کند.