توسط admin در (04.04.88) (25.06.2009) طلوع عشق
بخش اول: ردیه نویسی در ایران و «مسلخ عشق»
فصل اول: «مسلخ عشق» و جاعلین آن خانم مهناز رئوفی
كتاب مسلخ عشق از محتویاتش پیداست كه توسط شخص یا اشخاصی كه در پشت نام خانم مهناز رئوفی مخفی شده اند، نوشته شده[1] و به نظر، متولیان نگارش و تهیه و تدارك و ارسال آن به منازل بهائیان با پست سفارشی، كه حاكی از داشتن آمار و آدرس منازل اهل بهاست، باید مستقیم یا غیر مستقیم، به نحوی از ناحیۀ مراجع مسئول مشخصی، مورد حمایت و هدایت بوده باشند، چه كه توانسته اند بدون ممانعت و آشكارا دست به چنین اقدامی بزنند.
در ابتدا این عبد لازم می داند از خواهر عزیز سرکار خانم مهناز رئوفی صمیمانه و خالصانه و برادرانه بخواهم كه مجدداً چندین بار خود به تنهایی دو كتاب چرا مسلمان شدم و مسلخ عشق را بخوانند و به فطرت و وجدان خود متمسك شوند و در لحن و مطالب آن تفكر كنند تا در نتیجۀ تأثیر اكاذیب و اتهامات و توهمات آن در قیاس با حقیقت امر محبوب ابهی و حلاوت آثار و الواح آن دلبر یكتا، به خود آیند و غم و اندوه و تیرگی و یأس و پشیمانی و سرخوردگی و نیاز حقیقی دل و جانشان را حس كنند و اگر حالتی معنوی در وجود خود دیدند، به دعا و مناجات بنشینند و از آستان الهی طلب صبر و استقامت و شجاعت نمایند تا به جبران مافات و صدماتی كه بر قلب و روح و فكر خود وارد نموده اند پردازند، ولو اینكه در اثر آن، جان تقدیم جانان نمایند كه این خود منتها آرزوی عاشقان و خالصان است و ازجمله این چند مناجات و لوح مذكور در زیر را كه از قلم حضرت بهاءالله جَلَ جَلالُهُ وَ عُطوفَتُهُ نازل شده و برادران و خواهران دینیشان نیز همیشه از سر عشق و اشتیاق می خوانند و وصف حال متذكرین و بندگان خداوند است، با تضرع و نیاز تلاوت نمایند و بدانند كه خواهران و برادران ایشان در جامعۀ بهائی همچون موارد مشابه ایشان، از ایشان كینه به دل ندارند و آرزومند حسن عاقبت ایشان و خودشان و همۀ اهل عالم هستند، و نظر به جوّ موجود هنوز ایشان را خارج شدۀ ارادی از جمع خود نمی دانند. و اما اگر خواهر ما چنین حالتی در خود مشاهده نكردند، به یاد آورند كه محبوب ما در لوحی اشاره به آن شعر معروف می فرمایند كه: «گر جملۀ كائنات كافر گردند بر دامن كبریاش ننشیند گرد»[2] و در كتاب مستطاب اقدس می فرمایند: «لَنْ تَضُرَّنا سَیئاتُكُم كَما لا تَنْفَعُنا حَسَناتُكُم اِنَّما نَدْعُوكُم لِوَجْهِ اللهِ یشْهَدُ بِذلِكَ كُلُّ عالَمٍ بَصیرْ.» (مضمون: گناهانتان هرگز به ما ضرر نمی رساند همانطور كه حسنات شما به ما نفعی نمی رساند. همانا ما به خاطر خدا شما را می خوانیم. هر عالم بصیری بر این شهادت می دهد.)
و آن چند مناجات و لوح این است:
عاصی باید ما بین خود و خدا از بحر رحمت، رحمت طلبد و از سماء كرم مغفرت مسئلت كند و عرض نماید: اِلهی اِلهی اَسْئَلُكَ بِدِماء عاشِقیكَ الَّذینَ اجتَذَبَهُمْ بَیانُكَ الاَحْلی بِحَیثُ قَصَدُوا الذِّرْوَةَ العُلیا مَقَرَّ الْشَّهادَة الْكُبْری وَ بالْاَسرارِ الْمَكْنونَة فی عِلْمِكَ وَ بِالَّلئالِی المخزونة فی بَحْرِ عَطائِكَ اَنْ تَغْفِرَ لی وَ لِاَبی وَ اُمّی اِنَّكَ اَنْتَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ لا اِلهَ الّا اَنْتَ الغَفورُ الكَریمُ. اَی رَبِّ تَری جَوهَرَ الْخَطاء اَقْبَلَ اِلی بَحْرِ عَطائِكَ وَ الضَّعیفَ مَلَكوُتِ اقْتِدارِكَ وَ الفَقیرَ شَمْسِ غَنائِكَ اَی رَبِّ لا تُخَیبْهُ بِجوُدِكَ وَ كَرَمِكَ وَ لا تَمْنَعْهُ عَنْ فُیوضاتِ اَیامِكَ و لا تَطْرُدْهُ عَنْ بابِک َ الَّذی فَتَحتَهُ علی مَن فی اَرضِکَ و سَمائِک. آهٍ، آهٍ، خَطیّاتی مَنَعَتنی عَنِ التَّقَرُبِ اِلی بِساطِ قُدْسِكَ وَ جَریراتی اَبْعَدَتْنی عَنِ التَّوَجُّهِ اِلی خِباء مَجْدِكَ. قَدْ عَمِلْتُ ما نَهَیتَنی عَنْهْ وْ تَرَكْتُ ما اَمَرْتَنی بِه اَسْألُكَ بِسُلْطانِ الاَسماء اَنْ تَكْتُبَ لی مِنْ قَلَمِ الْفَضْلِ وَ الْعَطاء ما یقَرِّبُنی اِلَیكَ وَ یطَهِرُّنی عَنْ جَریراتیَ الَّتی حالَتْ بَینی وَ بَینَ عَفْوِكَ وَ غُفرانِكَ اِنَّكَ اَنْتَ الْمُقْتَدِرُ الْفَیاضُ لا ا ِله الّا اَنْتَ الْعَزیزُ الْفَضّالْ.[3]
به لسان جان محبوب امكان را ندا كن و بگو: ای خدای من و مالك من و دوست من و محبوب جان و روان من چگونه از عهدۀ شكر تو برآیم. در بحر غفلت و نادانی مستغرق بودم، لسان فضلت مرا ندا نمود و ید عنایتت مرا اخذ كرد. ای پروردگار من، غفلت من به مقامی رسید كه مرا از فرات عذب یقین محروم ساخت و به ماء صدید ظنون راه نمود. از ذكرت غافل شدم و تو از من غافل نشدی، از حبّت مخمود بودم و نار عنایت تو مشتعل. به كدام وجه به تو توجه نمایم و به چه لسان تو را بخوانم. خجلت و انفعال مرا فرو گرفته و از جمیع جهات مأیوس ساخته، ولكن ای پروردگار من و مقصود من و مولای من، شنیده ام كه فرموده ای امروز روزی است كه اگر یك بار نفسی از روی صدق، «رَبِّ اَرِنی» گوید، از ملكوت بیان، «اُنْظُرْ تَرانی» استماع نماید و از این كلمۀ مباركۀ عالیه، مقام امروز معلوم و واضح است. وهمچنین فرموده ای اگر نفسی از اول لا اول از جمیع اعمال حسنه محروم مانده باشد، الیوم تدارك آن ممكن است؛ چه كه دریای غفران در امكان ظاهر، و آسمان بخشش مرتفع. سؤال می كنم از تو به حرمت این روز مبارك كه مصدر و مطلع ایام است، مرا به رضای خود موفق بداری و به طراز قبول مزین نمایی. اَی رَبِّ اَنَا الْمِسْكینُ وَ عِنْدَكَ بَحْرُ الْغَناء وَ اَنَا الجّاهِلُ وَ عِنْدَكَ كُنُوزُ الْعِلْمِ وَالْعِرفانِ وَ اَنَا الْبَعیدُ وَاِنَّكَ اَنْتَ الْمُقْتَدِرُ الْمُتَعالُ الْقَریبُ.[4]
هُوالله، ای بَــــگـــُم، اصحابِ نار باش و اهل ریا مباش، كافر باش و ماكر مباش، در میخانه ساكن شو و در كوچۀ تزویر مرو، از خدا بترس و از مُلّا مترس، سر بده و دل مده، زیر سنگ قرار گیر و در سایۀ تحتُ الحَنَك مأوی مگیر. این است آوازهای نی ِ قدسی و نغماتِ بلبل فردوسی كه جسدهای فانی را جانی بخشد و جسم ترابی را روان، روح ِ مسیحی دهد و نور الهی بخشد؛ به حرفی عالم فانی را به ملك باقی كشد.[5]
نقش ردیه های ضد بهائی
و اما مطالب كتاب مسلخ عشق— و نیز كتاب «چرا مسلمان شدم» — و لُبِّ آن، همان مطالب ردیه های قبلی و بعضی اتهامات ابداعی پس از انقلاب اسلامی است كه تا حال بارها تکرارِ نشر یافته، با این تفاوت كه این بار قالب ارائۀ مفتریات و اكاذیب در مسلخ عشق، بر عكس چرا مسلمان شدم، شكل داستان و رمان به خود گرفته و گاه از فرط بی مایگی، انسان را به یاد داستان ها یا فیلم نامه های مبتذل عشقی و سطحی و داستان های جاسوسی— جنائی می اندازد (مثل بعضی فیلم های هندی و ایرانی و غیره كه بعضاً خیلی گیشه ای و كلیشه ای و پیش پا افتاده و سطحی و خیالی اند و صرفاً برای سرگرمی قشری خاص تهیه می شوند).
صرف نظر از بحث ادبی دربارۀ اینكه چقدر قالب مزبور درست یا غلط طراحی شده— كه بررسی آن را به اهل ادب از هموطنان عزیز و منصف وامی گذاریم— باید اشاره كرد كه چون قرار بوده مطالب ردیه های قبلی به هر شكلی، در لابلای داستان بیاید، نفس همین نیت و حیله، هم از نظر قالب ادبی و هم از نظر محتوا و مطلب به مسلخ عشق صدمه زده، به نحوی كه خوانندگانش نه می توانند از آن بهره ای ادبی ببرند و نه می توانند به مطالب و حقایقی كه در ارتقاء ذهن و روحشان مؤثر باشد، دست یابند. این ناشی گری در اتخاذ چنین روشی، ناشی از عقیم ماندن وبی ثمرگشتن روش های قبلی است؛ و انتخاب قالب نادرست و نامناسبِ رمان و داستان عشقی و جنایی(!)، برای بیان حقایقی كه طبق معمول باید در قالب تحقیقات علمی و دینی و دانشگاهی طرح و مورد بحث قرار گیرد، شاید با این حیله و نیّتِ سوء بوده كه به خصوص بتوانند قلوب و افكار نوجوانان و جوانان و افراد عادی از هموطنان عزیز را كه بخش بزرگی از جمعیت كشور را تشكیل می دهند، نسبت به امر بهائی و جامعۀ آن مشوب و آلوده سازند و با مشغول ساختن و غرق نمودن آنان در قالب رمان، افكار و احساساتشان را از توجه به حقایق آئین بهائی و آشنایی با تعالیم بدیع و فرا گیر این آیین جهانی، منحرف سازند و آنها را از دوست حقیقی و محبوب رحمانیشان كه برای نجاتشان از سردرگمی های ناسوتی قرن حاضر آمده و «مخصوص هدایت ایشان بلایای لا تُحصی قبول فرموده»[6] دور سازند.
به علت همین بی مایگی محتوا و قالب مبتذل و بازاری آن، در حقیقت باید گفت جاعلین مسلخ عشق نه تنها به بهاییان توهین و ستم كرده اند، بلكه سلیقه و افكار و احساسات و عواطف و مراتب انسانی و معنوی و شرف هموطنان عزیز، و به خصوص همان طبقۀ نوجوان و جوان و عادی این مرز و بوم را نیز تحقیر نموده اند و كلاً مخاطبینشان را دست كم گرفته اند.
گویا تهاجم فرهنگی مورد ادعای سالهای اخیر، و یا كتب رمان مانندی از قبیل آیات شیطانی و بعضی كتب مشابه كه ذكرش را در اینجا ضروری نمی بیند، تأثیر خود را در اذهان جاعلین نموده كه ایشان نیز روش آنان را پیش گرفته اند تا مصداقی از مصادیق آیۀ مباركۀ قرآن بار دیگر آشكار شود كه می فرماید: «تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ»[7]؛ و براستی كه علی رغم تفاوت های شخصی و اسمی و زمانی و مكانی و فرهنگی، قلوب و افكار معرضین از ادیان الهی و آنان كه انبیاء الهی را استهزاء كرده اند و می كنند[8]، شبیه به هم است؛ زیرا كه كل، مظاهر و مصادیق نفی و نار و انكار و اصحاب شِمال اند.[9]
و همچو گمان نشود كه بهاییان از نشر ردیه ها ناراحتند، نه قسم به خدا! بلكه بالعكس، انشاءالله در آینده دوستان غیر بهائی مزبور كه خود را دشمن این امر دانسته اند، حتی فیلم هایی نیز دربارۀ مسلخ عشق و رمان های مشابه جدید تر بسازند و جعل نمایند تا كل بر مقدارِ شأن ایشان بیشتر آگاه گردند، و فی الحقیقه بهائیان از این عزیزان ممنون نیز هستند كه چنین مطالبی را می نویسند؛ زیرا اگر منصفین جهان مطالب مزبور را بخوانند محتویات خودِ متن و لحن آن، به خوانندۀ متفكر و منصف و متقی نشان خواهد داد كه مضمون، جز افترا و كذب چیز دیگری نیست. مسلخ عشق یك بار دیگر مُثبِت این بیان حكیمانه و مهیمن مركز میثاق امر بهائی، یعنی حضرت عبدالبهاء شد كه می فرمایند: «منكران منادیان امرند» و در لوحی دیگر نیز چنین می فرمایند:
شما می دانید این عبد اینگونه كلمات ردیه را سبب اعلاء می دانم… منكرین و رادّین اول منادی حق هستند… عنقریب ملاحظه خواهید نمود كه نفوس بسیار مهمی از شرق و غرب صحائف عظیمه بر ردّ، نوشته و نعره زنان فریاد كنند؛ چه كه عظمت امر آنچه بیشتر ظاهر شود مغرضین و منكرین و رادّین عظیم تر و كثیر تر گردد و كل سبب اعلاء كلمةالله است. شما دعا نمایید كه خدا از این قبیل رادّین بسیار خلق فرماید چه كه خیلی مفید است.[10]
طرق و نحوۀ پاسخ دادن به ردیّه ها
اما برای پاسخ به مسلخ عشق راه های مختلفی وجود دارد که نهایتاً انتخاب یکی از آنها که مطابق با روح امر بهائی و تعالیم آن باشد، بسته به تصمیم مسئولین عزیز نظم ِ اداری و جامعۀ بهائی می باشد. لذا بنده نیز یکی از طرق مرضیۀ مزبور را انتخاب کرده و مطالبی را در پاسخ به مسلخ عشق، که کاملاً شخصی است می نگارد و آن را در طَبَق ِ اِخلاص تقدیم به آن مسئولین عزیز می نماید تا هر طور مصلحت می دانند از آن استفاده شود، تا مثل همیشه روشن شود که برعکس تصویر غلطی که جاعلین ِ مسلخ عشق خواسته اند از نظم اداری بهائی و سیستم تشکیلاتی و اعضاء آن و روابطشان با افراد جامعۀ بهائی ارائه کنند، این صرفاً عشق و اعتماد مؤمنانه و خالصانه و معنوی فرد بهائی به «حضرت بهاءالله و امر بهائی و تشكیلات نظم اداری بهائی و سایر بهائیان»[11] است كه چنین روابطی را ایجاد كرده، و نه انگیزه های محدود و فانی و ریائی ِ دنیوی كه در دنیای سیاسی جهان ما، بشریت را به یأس و فلج و بی اعتمادی در همۀ سطوح و روابط اجتماعی مبتلا كرده است؛ و اهل عالم به زودی خواهند دید كه بالاخره همین عشق و اعتماد در روابط میان فرد بهائی و تشكیلات نظم اداری بهائی و جامعۀ بهائی است كه نظام عالم را اصلاح خواهد كرد[12] و آنگاه كل با منشأ و هدف و روش بدیع نظم اداری بهائی، این ساختهء مشروع دست پروردگار كه به قلم مُلهَم حضرت بهاءالله در كتاب مستطاب اقدس نازل و خلق شده، آشنا خواهند شد، و تفاوت های بنیادی آن را با انظمۀ فانیۀ موجود، در خواهند یافت و بی اعتمادیشان به این انظمۀ موجود، به عشق و اعتماد به نظم بدیع جهان آرای حضرت بهاءالله تبدیل خواهد شد.
اما از جمله شیوه هایی كه می توان در جواب به مسلخ عشق اتخاذ كرد، یكی آنكه به مصداق «اَلْباطِلُ یمُوُتُ بِتَرْكَ ذِكْرِه»، اصلاً پاسخی به آن داده نشود؛ زیرا همانطور كه ذكر شد مطالب و قالب ارائه شدۀ آن، به قدری پوچ و واضح البطلان است كه نفس كلمات و لحن آن، خود آن را تكذیب می كند. چنانكه حضرت بهاءالله بارها در مورد ردیه هایی اینچنینی و از جمله در مورد آثار معرضین و پیمان شكنان در امر بابی و بهائی و نیز در ادیان و ادوار مختلفۀ دیگر، فرموده اند كه كلمات چنین نفوسی، خود، خود را تكذیب می كند و نویسندۀ خود را به لسان حال، ملامت و لعن می نماید؛ و این حقیقت را جز وارستگان مخلصی که خداوند قلب هایشان را پاک و چشم بصیرتشان را تیز قرار داده، بخوبی نمی فهمند.[13] و حضرت مسیح نیز به همین جهت می فرمایند: «درخت را از ثمره اش بشناسید»، و لذا مقام نویسندگان ردیه ها را می توان از كلمات و لحنشان شناخت، چنانكه اگر نفوس با تقوی و منصف، صدها ردیۀ ضد بابی و ضد بهائی نوشته شده در تاریخ ۱۶۳ سالۀ این امر را تا حال بخوانند، خود بر حقیقت امر الهی و مظلومیت آن و بطلان ردیه ها و ردیه نویس ها پی خواهند برد.
روش دیگرِ ارائۀ پاسخ به ردیه ها که کاملاً روشی بهائی است آنکه به لسان شفقت و مهربانی و استقامت و با صداقت پوئی و حقیقت گوئی و با ارائۀ دلایل محكم و مستند— ولی البته نه به قصد دندان شكستن— آنچه را كه مطابق كتب و آثار مباركۀ بهائی و حقیقت امر الهی و نظم اداری و جامعۀ بهائی و افراد آن است، در پاسخ به اكاذیب و افترائات، ارائه داد و قضاوت را به خوانندگان و انصاف و تقوای آنان سپرد. این روش به تعبیری همان روش اثباتی است.[14]
روش دیگر پاسخ به ردیه ها كه آن هم باید با رعایت اصول و موازین بهائی صورت گیرد، تركیبی از روش اثباتی و نقضی است. به این صورت كه علاوه بر بیان حقایق به شكل اثباتی، می توان به شكل تطبیقی ومقایسه ای، و یا به تعبیری دیگر به شكل نقضی، مطالبی را نیز با توجه به عقاید و ادعا و موضع خود ردیه نویس، نوشت و نشان داد كه «اِنْ تَكْفُروا بِهذِهِ الآیاتِ فَبِاَی حُجَّةٍ آمَنْتُمْ بِاللهِ مِنْ قَبْلُ، هاتُوا بِها یا مَلَاءَ الْكاذِبینَ!»[15] و عجیب است كه تمام ایراداتی را كه ردیه نویسان در این ۱۶۳ سال، بر امر مبارك گرفته اند، همان به اصطلاح ایرادات، به شكلی شدیدتر و بیشتر و صریح تر، بر عقاید و شخصیت خود ردیه نویسان وارد بوده است؛ ولكن به مصداق شعر مولانا كه می گوید:
چون غرض آمد هنر پوشیده شد صد حجاب از دل به سوی دیده شد
ردیه نویسان به هنگام نوشتن ردیه به قدری قلب و روح و فكر و هوششان اسیر أغراض نفسانی می گردد كه در جعل افترا و تهمت و دروغ، هواسشان پرت می شود و دچار خطایای آشكار و نهان می گردند و عِرض خود می برند و موجب زحمت اهل عالم می شوند. بر اساس این روش، برای بهاییان نیز بسی سهل و آسان است كه مقابله به مثل نمایند و با دلایل نقضی، ولی البته صد البته بدون جعل اكاذیب و افترائات و بی احترامی، كه در شأن پیروان حقیقی ادیان الهی و علمای منصف نیست، ایراداتی واقعی و حقایقی آشكار را دربارۀ جاعلین و عقایدشان مطرح نمایند، اما به استثنای بعضی موارد در تاریخ جامعۀ بهائی— كه لازم بوده برای اولین بار حقایقی روشن گردد و به ایرادات و اتهامات جدیدی پاسخ داده شود تا مفترین و مكذبین در اثر آن به شخصیت نفسانی خود پی برند و خودِ حقیقی خویش را بشناسند و از مَركب غرور و حسد و بغض به زیر آیند و متنبه گردند— از این روش كمتر استفاده می کنند. به عنوان مثال، همچون شارعین مقدس ادیان قبل، نفسِ طلعاتِ مقدسۀ دیانت بابی و بهائی در الواح و آثار و كتبشان، هر جا لازم بوده، برای طرح و روشن شدن بعضی حقایق برای اولین بار، و برای اینكه درسِ عبرت و تنبّهی باشد برای غافلین روزگار، برای آشكار شدن شدت ظلم مفترین و مكذبین و معرضین، نظر به حكمت های بالغۀ الهیه و در جهت حفظ ضعفای مؤمنین از حیل و مكرهای مبغضین، علاوه بر دلایل اثباتی، از دلایل نقضی نیز استفاده فرموده اند و به تَبَعِ آن، بهاییان نیز در بعضی موارد لازم، از چنین روشی به ناچار سود جسته اند، اما با توجه به هدایات همان طلعات مقدسۀ آیین بهائی و مركزیت جهانی جامعۀ بهائی، یعنی بیت العدل اعظم، دیگر چندان تمایلی به استفاده از آن ندارند و احتیاج زیادی را نیز به آن احساس نمی كنند، و آن روش را روشی مخصوص به قبل از ظهور بهائی وغالب در آن ادوار، می دانند كه بعضی علمای دینی و اصحاب كلام و نیز فلاسفه و سیاسیون و غیره در ایران و عالم، بیشتر از آن سود می جستند و یكدیگر را به عنوان «خصم» و «دشمن» یاد می كردند و حتی بعضی گاهی تا مرز تكفیر و توهین و فتوا به قتل یكدیگر پیش می رفتند كه حاصل آن جز ایجاد و تشدید اختلاف و نزاع و جدال های بیهودۀ لفظی و عملی و مستور ماندن حقایق نبوده است؛ و فی الحقیقه روشی را كه امروزه علما و فلاسفه و بزرگان وسیع النظر و مُنصف و حقیقت جو نیز می پسندند، روش نقضی سابق نیست؛ بلكه روش اثباتی و پرداختن به نفس حقیقت و تحقیق منصفانه و علمی و بی غرض دربارۀ آن است و اگر لزومی نیز به دلایل نقضی باشد صرفاً برای آشكار كردن خطاها و اشتباهات و اكاذیب و مفتریات است، تا با از بین بردن چنین علف های هرزی از اراضی اذهان و قلوب، زمینه برای رشد و نموّ حقایق و اثبات و تحقیق دربارۀ آن ها آماده گردد تا نتایج این تحقیقات، به اتحاد دُوَل و ملل و وحدت عالم انسانی و رفاه همه جانبۀ بشریت و سلطنت عشق و حقیقت و انسانیت منجر شود و نه به جنگ و جدال و قتال و تنجیس و فرمانروایی كینه و جهل و وبال.
و اما نوع و روش دیگر پاسخ به ردیه ها، آنكه به روشی غیر الهی و غیر علمی، به همان شیوه ای كه ردیه نویس اتخاذ كرده متمسك شد و با همان غرض ورزی و كینه توزی، بل اشدّ از آن، علاوه بر بیان ایرادات واقعی و حقیقی ردیه نویس و عقاید او، به ذكر اكاذیب و افترائات علیه عقاید او و خود او نیز پرداخت. و البته، البته، نزد بهاییان و نیز منصفین و متقین از ادیان مقدسۀ الهیه و روشنفكران حقیقی و انسان دوست، واضح است كه چنین روشی پسندیده و مَرضی درگاه الهی و ساحت بشریت نیست. زیرا حضرت بهاءالله در بیاناتی بی شمار، بهاییان را به تقوی، انصاف، عدل، ادب، محبت، فدا و عفو توصیه فرموده اند و جز لحن ادب را نپسندیده و اختیار نفرموده اند.[16] و جالب آنكه حضرت بهاءالله حتی كاربرد روش قهریه و خشونت آمیز در برابر كتبِ شدیدترین و كینه توزترین معرضینِ این امر نازنین را نیز نهی فرموده اند؛ به طوری كه وقتی یكی از بهائیان، اقدام به سوزاندن كتاب ردیۀ یحیی ازل نمود، به محض اینكه حضرتشان اطلاع یافتند، فرمودند احبایشان نباید كلمات احدی را بسوزانند و از بین ببرند[17] و چون فرد مزبور از روی عشق و محبت به حقیقت و بروز استقامت ایمانی چنین كار خلافی را مرتكب شده بود، او را عفو فرمودند و برای جلوگیری از تكرار اینچنین عكس العمل های قهر آمیزی، در كتاب مستطاب اقدس و لوح دنیا و لوح بشارات و سایر الواح و آثارشان، چنانكه لعن و طعن و قتل و تكفیر و تنجیس و اجتناب از دیگر ملل و فساد و نزاع و جدال و جهاد و حتی ایجاد كدورت و برودت مابین انسان ها را نهی نمودند، «محو و حرق كتب» و از بین بردن آثار نفوس و كتاب سوزی را نیز صریحاً ممنوع فرمودند و ممنوعیت آن را نه به شكل توصیه و نصایح اخلاقی، بلكه به صورت یكی از احكام و اوامر و واجبات دیانت بهائی تشریع فرمودند تا مِن بعد احدی مثل ادوار و قرون سابقه، از این قبیل اقدامات نكند و به اخلاق دور جدید بهائی كه بُعدی فراگیر و جهانی در آن ملحوظ شده و نیاز آن نیز در آغاز هزارۀ سوم میلادی حس می شود و ویژگی اش «وحدت در كثرت» است، مزین گردد. چنانكه به عنوان نمونه در لوح بشارات می فرمایند:
بشارت دهم: حكم محو كتب را از زُبُر و الواح برداشتیم… چون در مذاهب قبل نظر به مقتضیات وقت، حكم جهاد و محو كتب و نهی از قرائت بعضی از كتب محقق و ثابت، لذا در این ظهور اعظم و نَبَاءِ عظیم، مواهب و الطاف الهی احاطه نمود و امر مبرم از افق ارادۀ مالك قدم بر آنچه ذكر شد نازل.[18]
روش پاسخ به «مسلخ عشق» در این متن
اما روش بنده در پاسخ به مسلخ عشق—كه ضمن آن اشاراتی نیز به ردیۀ چرا مسلمان شدم از خانم رئوفی و بعضی ردیه های قدیم و جدید دیگر نیز خواهد شد— همان طور كه تا حال نیز مشخص شده است، بیشتر معطوف به پاسخ های اثباتی خواهد بود و كمتر قصد دارد پاسخ های نقضی ارائه كند؛ مگر درموارد معدودی كه مطالب به قدری عجیب بود كه بنده باور نمی كردم چنین اشتباهاتی از جاعلین سر زده باشد و احساس كردم جاعلین از نفس تعالیم و احكام دیانت مقدس اسلام و فرقۀ شیعه نیز بی اطلاعند، تا چه رسد به تعالیم بهائی، و لذا تعجباً و مجبوراً و جهت ایجاد دقت و بیدار كردن انصاف در جاعلین، اشاراتی نقضی را نیز برای توضیح موارد مزبور لازم دیدم؛ و در همین مقدار پاسخ نیز سعی شد فقط مختصراً به نكات لازمه اشاره كنم و از توضیح و پاسخ بعضی موارد نیز بگذرم؛ زیرا این موارد قبلاً مكرّراً در كتب بهائی مفصّلاً توضیح و پاسخ داده شده و ارجاع به آنها كافی بود و فی الحقیقه اگر جاعلینِ مسلخ عشق فقط در همین روش و عكس العمل بهاییان نسبت به اتهامات و توهین های مسلخ عشق تفكر منصفانه كنند، بر بطلان ردیۀ خود و حقانیت و رحمت و مناعت و صبر و تحمل و گذشت و بردباری و شفقت و مظلومیت بهاییان متذكر خواهند شد، زیرا تهمت های مزبور به قدری مستهجن است كه لایق روشی دیگر است، اما بهائیان به خاطر عشق و اطاعت محبوبشان جز روش بهائی ِ مذكور را ممنوع و ناپسند در درگاه الهی می دانند و باقی امور را به ید قدرت و حكمت خدا وا می گذارند، و جاعلین و امثال ایشان نیز چون این روش بهائیان را می دانند و مطمئنند كه ایشان مقابله به مثل نمی كنند و افترا و تهمت و به كار بردن قوۀ قهریه و فحاشی و زور را معمول نمی دارند، عنان قلم را در بیان اكاذیب و توهین و افترا رها می كنند.
حال با توضیحات فوق، ذیلاً قبل از ورود به پاسخ های جزئی كه در ادامه، یك یك با قید صفحۀ مربوطه از مسلخ عشق خواهد آمد، در هشت بند به نكات و اشارات مهمّی كه مبنای پاسخ به موارد جزئی مزبور است، می پردازد.
نكتۀ اول: علت تسمیۀ «مسلخ عشق»
معلوم نیست چرا اسم كتاب را مسلخ عشق گذاشته اند. آیا به جهت موارد عشقی است كه مثلاً بین علی و رعنا یا محمود و فرشته،… در سراسر داستان وجود داشته و تشكیلات بهائی مانع رسیدن آن عشاق به هم بوده؟[19] یا اینكه به جهت سر بریدن حقایق و كشتن صداقت و تقوی و انصاف و عشق حقیقی معنوی الهی است كه نویسنده یا نویسندگان مسلخ عشق به آن مبادرت ورزیده اند؟ خوشبختانه عملكرد تشكیلات بهائی در این خصوص و عملكرد ردیه نویسان در تاریخ و نزد مطلعین منصف، مشهود است و در ادامۀ مطالب، حقایقی بیشتر نیز در این باره روشن خواهد شد.
نكتۀ دوّم: اشتباهات «مسلخ عشق»
ایراداتی كه در سراسر كتاب بر امر بهائی و تاریخ و احكام آن گرفته شده، تماماً مخالف اصل مطالب مندرجه در آثار بهائی است، و عجب آنكه اطلاعاتی را نیز كه دربارۀ دیانت مقدس اسلام بعضاً در كتاب آورده شده، دارای اشتباهات فاحشی است كه مطمئناً موجب اعتراض علمای واقعی و روشنفكران مسلمان نیز خواهد بود. در ادامه به طور پراكنده به مواردی متعدد در هر دو زمینه اشاره خواهد شد.
نكتۀ سوّم: مطالب ردیّه علیه اسلام و موضع بهائیان در بارۀ آن
ردیه نویسان مزبور و حامیان سیاسی و غیر سیاسیشان احتمالاً می دانند كه در طول تاریخ اسلام و از قضا در همین دهه های اخیر نیز چه ردّیه ها و افترائاتِ موهنی علیه اسلام و رسول اكرم(ص) و تعالیم و احكام و تاریخ اسلام و جوامع مسلمان نوشته شده و می شود، ولی حقیقتی را كه به نظر، یا نمی دانند و یا آنكه آن را جدی نگرفته اند و یا كاری در برابر آن نمی توانند بكنند، اظهار نظر برخی از خود مسلمانان در این ایام است كه دچار شبهات و افترائات مزبور شده اند و حتی از ابراز آن نیز در ملاء عام ابائی ندارند. این دوستان نامهربان كه شمشیر افترا و اكاذیب را بر روی بهاییان كشیده اند، ای كاش از یك طرف، تفكری در عكس العمل محبت آمیز و بردبارانه جامعۀ بهائی در برابر این شمشیر می نمودند، و از طرفی نیز تفكری در كتب ردیه و اینترنت و ماهواره می كردند كه به چه روش و لحنی علیه اسلام مطالب می نویسند وسخن می گویند.[20]
ولی البته صد البته، جاعلین باید بدانند كه بهائیان عالم، آن ایرادات و افترائات وارده بر اسلام عزیز و اصولاً ایرادات بر كل ادیان آسمانی و انبیای الهی را وارد نمی دانند و با استفاده از هدایات وحیانی طلعاتِ مقدسۀ دیانت بابی و بهائی، كاملاً قادر به پاسخ به ایرادات مزبور هستند. اما متأسفانه چیزی را كه قادر به جواب آن نیستند، ایراداتی است كه به عملكرد و اعمال و رفتار و اقوال بعضی منتسبین به اسلام از طبقات مختلفه وارد می شود، زیرا این نفوس گاه از صراط مستقیم و منهج قویم اسلام عدول نموده، موجب تحكیم شبهات و اثبات ایرادات جاهلان و غافلان و غرض ورزان علیه اسلام شده اند. خود این عبد از دوستان مسلمان زیادی چنین شبهات را بارها شنیده و با استفاده از آثار بهائی پاسخ آن عزیزان را داده ام، ولی متأسفانه به واسطۀ عملكرد بعضی مسلمانان ظاهری، امثال جاعلین مسلخ عشق، شبهاتشان كاملا رفع نشده و اعمال نفوس «به ظاهر آراسته و به باطن كاستۀ» مزبور را به پای دیانت مقدس اسلام می گذارند و حتی به بهائیان بعضاً می گویند که تعالیم شما خوب و مترقی و مطابق نیاز زمان است اما تنها اشکالی که دارید این است که دست از دفاع از اسلام نمی کشید! آیا بعد از گذشت ۱۶۳سال از ظهور جدید، وقت آن نرسیده كه جاعلین مسلخ عشق و امثال ایشان دست از اعمال و اخلاق و گفتار زشت مخالف اسلام خود بردارند و با خشیة الله و تقوی و انصاف در مورد این حقایق تفكر نمایند و از خدا بترسند؟ چه مناسب حال فرموده خداوند در قرآن مجید: «اَلَمْ یأنِ لِلَّذینَ آمَنُوا اَنْ تَخْشَعَ قُلوبُهُمْ لِذِكْرِ اللهِ وَ ما نَزَلَ مِنْ الْحَقِّ وَ لا یكونُوا كالَّذینَ اوُتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَیهِمُ الاَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ كَثیرٌ مِنْهُمْ فاسِقوُنَ.»[21]
نكتۀ چهارم: «مسلخ عشق» و تهمت فساد به بهائیان و پاسخ آن در آیینۀ سخنان بزرگان
یكی از چند محور اصلی اتهامات مسلخ عشق این است كه می نویسد بیش از ۹۰ درصد جامعۀ بهائی (صص۱۳۸و ۲۷۷) غیر متقی و زناكار و فاسدند و تشكیلات بهائی، غیر دینی و سیاسی و تروریستی است. سبحان الله! سبحان الله! آیا جاعلین مسلخ عشق فكر نكرده اند كه هموطنان عزیز ایرانی كه اكثراً از همسایگان و دوستان و بعضاً فامیل و خویشاوندان دور و نزدیك بیش از سیصد هزار نفر بهائی اند، در مورد این اكاذیب چه قضاوت خواهند كرد و در حق جاعلین چه خواهند گفت؟ این عبد این مطلب را به هر دوست و آشنای مسلمان خود كه گفتم حیرت نمود و گفت آنچه را كه در اینجا نتوان گفت. بلی علاوه بر حقیقت آئین بهائی و تعالیم آشكار آن دربارۀ تقوی و عفت و عصمت و حرام بودن فساد و زنا، و نیز علاوه بر كارنامۀ جامعۀ بهائی كه خلاف ادعای مسلخ عشق را اثبات می كند، بسیاری از غیر بهائیان نیز در عالم و در ایران هستند كه بر خلاف نظر جاعلین مزبور اعتقاد دارند. به عنوان نمونه بزرگترین سازمان جهانی یعنی سازمان ملل متحد[22] و بسیاری از دیگر سازمان ها و كشورهای دنیا و فُضلا و دانشمندان و بزرگان و شخصیت های سیاسی و غیر سیاسی كه با آثار و جامعۀ بهائی آشنایند، عملاً و قولاً به تقدیس امر بهائی و جوامع بهائی پرداخته اند[23]، و آمار چنین ستایش ها در حق جامعۀ بهائی و آیین بهائی از ناحیۀ افراد و گروه ها و كشورها و مقامات مختلفۀ علمی و فرهنگی و سیاسی و دینی و سازمان های NGO چنان زیاد است كه نوشتن اظهار نظرهایشان در این ۱۶۳ سال محتاج چندین جلد كتاب است، و این ستایش ها در زمانی بوده و هست كه امر بهائی هنوز در آغاز راهِ حداقل هزار سالۀ خود است و دچار صدمات و بلایای شدیده در ایران—و در بعضی مقاطع تاریخی، تا حد كمتری، در دیگر نقاط دنیا— بوده و هست.[24]
به عنوان نمونه نظر بعضی بزرگان فوق را دربارۀ دیانت بهائی می آورم تا هموطنان عزیز كه اكثراً محروم و ممنوع از دستیابی به مطالب حقیقی دربارۀ دیانت بهائی هستند، با قطره ای از دریای تحسین بزرگان عالم نسبت به دیانتی كه در مرز و بوم ایشان ظاهر شده، آشنا گردند و خود دربارۀ آن و دربارۀ كسانی كه سبب محرومیت و ممنوعیت مزبور شده اند، قضاوت فرمایند.
پروفسور وارن واگار دانشمند و عالم اجتماعی امریكایی با مطالعۀ عمیق و ارزیابی دقیق دربارۀ امكان حصول وحدت و تمدن جهانی چنین می گوید: «از بین همۀ مذاهب و ادیان معاصر، این تنها آیین بهائی است كه بلاشبهه و بدون هیچ گونه ابهامی با قطعیّت تمام همۀ همّ خود را وقف مسئلۀ وحدت عالم انسانی نموده است.»[25]
مثال دیگر آنكه در روز ۲۸ می ۱۹۹۲، عالی ترین مجمع قانون گذاری كشور برزیل، یعنی مجلس نمایندگان برزیل به مناسبت انقضاء یك قرن از صعود حضرت بهاءالله، جلسه ای مخصوص تشكیل دادند و ضمن آن از مقام بنیانگذار آیین بهائی و تعالیم مباركه اش و خدماتی كه جامعۀ پیروانش به نوع بشر ارزانی داشته اند، تجلیل كردند و سخنگوی مجلس و نمایندگان جمیع احزاب بپا خاستند و یكی بعد از دیگری آن مظهر ظهور الهی را در بیانات خویش ستودند و حضرتش را آفرینندۀ «عظیم ترین مجموعۀ آثار دینی كه تا كنون از قلم شخصی واحد صادر شده» خواندند و پیام مباركش را پیامی «برای جمیع نوع بشر، ورای تفاوت های بی اهمیت نژادی، مذهبی و ملی» توصیف نمودند.[26]
نمونۀ دیگر، توماس ك، چین، دكتر در الهیات و استاد دانشگاه آكسفورد، عضو آكادمی بریتانیا، مؤلف كتب متعدده از جمله دائرة المعارف كتب مقدسه، در كتاب «اتحاد ادیان و نژادها» كه به سال ۱۹۱۴ انتشار یافت، دربارۀ حضرت بهاءالله می نویسد:
در این اواخر موجودی انسانی در كرۀ خاك می زیست كه دارای چنان كمالاتِ عالیه بود كه بسیاری بر این عقیده اند كه اگر وی را با یك بینش عرفانی حتی تا حدّ خدای نامرئی بالا بریم، حق داریم و جز این نتوانیم… اگر در زمان اخیر پیامبری در دنیا ظهور كرده باشد همان بهاءالله است كه باید به سویش روی آوریم. شخصیت روحانی می تواند میزان قضاوت نهایی باشد و از این لحاظ، بهاءالله در عالی ترین سطح قرار داشت، یعنی در سطح پیامبران ولی با وجود علو مقام روحانی، خویشتن را از دیگران جدا نمی دانست و گفتۀ خود او در این باره بسیار مناسب است: «من نمی خواهم برتر از دیگران باشم؛ بلكه می خواهم همۀ مردمان به مثل من شوند.[27]
مثال دیگر آنكه در آلمان، اولیای امور دولتی در محلی رأیی صادر كردند كه ماهیت هیأت های انتخابی بهائی از لحاظ قانونی با قوانین مدنی آلمان مغایرت دارد. دادگاه عالی آلمان در جواب استیناف محفل روحانی بهائیان توبینگن چنین رأی داد كه نظم اداری بهائی جزء لایتجزی از دین بهائی است و از عقاید بهائی انفكاك ندارد. دادگاه عالی رسیدگی به این قضیه را در حوزۀ اختیارات خود شمرده و در توجیه این مطلب شواهدی آورد مبنی بر اینكه آیین بهائی، خود یك دیانت است. چنین رأیی در جامعه ای مثل آلمان حائز اهمیت زیاد بود؛ زیرا اصحاب كلیسا كه مخالفین امر بهائی در آن كشورند مدتها بود می كوشیدند امر بهائی را یك فرقه و یا مذهب جلوه دهند. متن قسمتی از رأی دادگاه عالی چنین بود: «ماهیت امر بهائی به عنوان یك دین و جامعۀ بهائی به عنوان یك جامعۀ دینی، چه در حیات روزانه و چه در سنت فرهنگی و رأی عامّه و چه بنا بر علم تطبیق ادیان واضح است و شكّی در آن نیست.»[28]
نمونۀ دیگر آنكه پس از انتشار بیانیۀ وعدۀ صلح جهانی توسط بیت العدل اعظم در اكتبر ۱۹۸۵[29]، و ارائۀ آن به همۀ رهبران دُوَل و ملل عالم و بزرگان و شخصیت های سیاسی و غیر سیاسی و فرهنگی و علمی و حقوقی و دانشگاهی و نمایندگان مجالس كشورهای جهان، جامعۀ بهائی با بارخورد بسیار مثبت و اظهار نظرهای شفاهی یا كتبی تحسین آمیز مقامات مزبور دربارۀ دیانت بهائی و جوامع بهائی در سراسر عالم مواجه شد. یكی از این موارد بیانیۀ اروین لازلو فرانسوی، یكی از شخصیت های برجسته و صاحب نظر در علوم تجربی و اجتماعی عصر حاضر كه عضو كلوپ مشهور رم و مشهور در سازمان ملل و سازمان های وابسته به آن است، می باشد. وی در بیانیۀ خود، ضمن بیان وضعیت بحرانی دنیا در عصر حاضر، تأكید می كند كه رهبران و مردم دنیا باید برای درك لزوم صلح، به رشد و بلوغی كه دیانت بهائی آن را بیان می كند و ضروری می داند، نائل آیند و در ادامه می نویسد:
برای نیل به صلح، ما به شیوه های جدید اندیشه و تفكر و نیز معرفتی بدیع در باب قوای مؤثر در فرایند تغییر و تحول تاریخ جوامع انسانی نیاز داریم و چنین تصور می كنیم كه دیانت بهائی قادر است به این هر دو نیاز، پاسخی را كه به طور اساسی در بطن تعالیم خود از آن بهره مند است، به ما ارائه كند… در این لحظات حساس، ما تنها در صورتی می توانیم به بقای نوع انسان و شكوفایی و غنای تمدن و فرهنگ او امیدوار باشیم، كه شیوۀ تفكر و تلقی متعارف خود را تغیر داده و از بینش بدیعی كه منبعث از تعالیم و دیدگاه های دیانت بهائی است، و تازه ترین اكتشافات علوم تجربی نیز بر آن مهر تأیید زده اند، برخوردار گردیم. بهائیان اعلام می دارند كه مهم ترین شرط حصول صلح، تحقق وحدت عالم انسانی است، همچنین وحدت تبارها و نژادها، وحدت اقوام و ملل و نیز وحدت جریان های عظیم تفكر و تتبع كه ما آنها را علم و دین می نامیم. اما از نظر بهائیان بلوغ عالم انسانی به نوبۀ خود شرط مقدم و اساس نیل به چنین هدفی است…چنانچه گروهی از مردمی كه به اندیشه و ایمان بهائی نائل شده اند، با برخورداری از معرفتی عمیق در باب پویایی این برهۀ حساس از تاریخ بشری، به نحو هماهنگ و همنوا با یكدیگر، حركتی را آغاز كنند؛ بی هیچ شبهه و تردیدی خواهند توانست در روند كنونی تاریخ تأثیر گذارند و آن را تغیر دهند… مردمی اینچنین كه هدفشان تأسیس صلح عمومی و مقصدشان تحقق وحدت عالم انسانی است، چنانچه با بهره مندی از معرفتی درست و ایمانی عمیق و اراده ای خلل ناپذیر گام در راه گذارند؛ می توانند در روند تغیرات و تحولات اجتماعی عصر حاضر آشكارا تأثیر گذارند؛ آمار تغییرات و تحولات را به دلخواه خود شكل دهند و به اهداف عالیۀ خود كه مآلاً عبارت از توافق و هماهنگی با الگوها و طرح های عظیم تكامل و توسعه و پیشرفت در پهنۀ زمین و عرصه های دست یافتی جهان است، جامۀ عمل پوشند…آنانكه آرزومند وصول به نظم بدیع جهانی هستند وظیفه دارند كه پیام صلح جامعۀ بهائی را لبیك گویند و دربارۀ معنا و مفهوم عمیق آن بر اساس ادراكات و اعتقادات و آیین های خود و نیز نظریه های حاصله از علوم تجربی، بیشتر اندیشه كنند…[30]
و تولستوی روسی می نویسد:
آیین بهائی دارای فلسفۀ بسیار عمیقی است كه نسل های حاضر از درك آن عاجز است… تعلیمات بهائی روح این عصر است و به مقتضای نیاز بشر پدید آمده است… باید تعالیم و قوانین بهائی را در جهان تنفیذ نمود و وحدت حقیقی را كه اساس این دین است، نشر داد. امروز این آیین نوزاد است… صد سال دیگر به بلوغ خواهد رسید و خود را به اهل عالم معرفی خواهد كرد و سعادت بشر را كه در ترك تعصبات و صلح عمومی است تأمین خواهد نمود.[31]
از این نمونه های متنوع، از ملیت ها و كشورها و فرهنگ های مختلف، دربارۀ امر بابی و بهائی در ۱۶۳سال تاریخ آن تا به حال زیاد است و موارد فوق چون در دسترس بود مذكور شد، و برای دیدن سایر نمونه ها به بعضی مراجعی كه قبلاً ذكر شد مراجعه شود. در آن مراجع نظریات بزرگانی چون افراد ذیل را در مورد امر بهائی ملاحظه خواهید فرمود:
ملكه ماری از رومانی، نوفل افندی طرابلسی در كتاب سوسنۀ سلیمان، شیخ محمد عبده از علمای الازهر مصر، عبدالرزاق الحسنی نویسندۀ عرب و مؤلف كتاب «اَلبابیونَ وَ البَهائیونَ فی حاضِرِ هِم وَ ماضیهِم»، اقبال لاهوری، گاندی، چیكائوفو جیساوا، عضو دبیرخانۀ جامعۀ ملل متفق و رئیس بخش علوم سیاسی بین المللی دانشگاه سلطنتی كی یو شو (مورخ ۱۹۳۲م)، ادوارد بنش و مازاریك، دو رؤسای اسبق جمهوری چكسلواكی، مادام ایزابل گرنژواسكی، هلن كلر، ماركوس باخ نویسنده امریكایی و دكتر در الهیات و استاد دانشگاه آیوا، ادوارد مونته شرقشناس و تاریخ نویس فرانسوی در دانشگاه سوربون و استاد تاریخ مقایسه ادیان، گوبینو فرانسوی، ادوارد براون انگلیسی[32]، بعضی رؤسای جمهور امریكا مثل ویدرو ویلسون[33] كه استاد دانشگاه پرینستن نیز بوده است(۱۹۱۰-۱۹۰۲ م)، دیونی سیوس اس دیواریس، سردبیر آتنی، پروفسور هربرت میلر، پروفسور توماس كلی چاین دارای دكترای الهیات در دانشگاه آكسفورد و عضو فرهنگستان انگلستان، چارلز بودوین در كتاب مطالعات معاصر، پروفسور آرمینیوس وامبری استاد ماهر در اكثر زباهای شرقی (فارسی، عربی، تركی) و عقاید و ادیان، پروفسور بنیامین جوت استاد دانشگاه آكسفورد و مترجم آثار افلاطون كه آشكارا اظهار داشته، «نهضت بهائی شاید تنها امید آینده باشد»[34]، آندره كارنگی، آدمیرال پیری مكتشف آمریكایی قطب شمال[35]، الكساندر گراهام بل، دیوید استار جردن رئیس وقت داشگاه استانفورد كالیفورنیا، هنری برگسون فرانسوی كه به حضور حضرت عبدالبهاء مشرف شد،…و بسیاری از شخصیت های قدیم و جدید دیگر كه متأسفانه به علل سابق الذكر چون در وضع حاضر مراجع و كتب برای ذكر دقیق و بیشتر نام و نشانشان نزد بنده نیست، از فهرست كردن بیشتر معذورم.
امّا و امّا! همچو گمان نرود كه دیانت مقدس بهائی و جامعۀ آن، برای اثبات خود و ردّ تهمت جاعلین مسلخ عشق كه بیش از ۹۰ درصد بهائیان را منحرف و زانی ذكر نموده و یا فاسد وسیاسی و تروریست و ضد صلح وا تحاد خوانده، محتاج به تأیید و تكریم و شهادت و اظهار نظر بزرگان مذكور است، نه قسم به حق! بلكه اثبات امر بهائی نفس امر بهائی و تعالیم مقدسه اش می باشد و دلیل بطلان تهمت مزبور عملكرد عاشقان و پیروان این آیین اَعَزِّ ابهی است؛ زیرا نفس ظهور دیانت بهائی و نفس اعمال و اخلاق و اقوال بهائیان بوده است كه موجب آن شهادت ها و اظهار نظر ها شده، نه بالعكس.[36]
همچنین برای جلوگیری از سوء تفاهمی دیگر باید اشاره نماید كه مطالبی را كه بعضاً در فوق و در قبل و در ادامۀ متن در وصف بهاییان و حُسن رفتار و اقوالشان مذكور شده، صرفاً به جهت رد اتهام بی شرمانۀ جاعلین مسلخ عشق بوده و نباید آن را حمل بر خود پسندی و غرور بهائیان و اشتباه ناپذیری كل آنها به طور مطلق دانست، چه كه طبق همان تعالیمی كه مربی و معلم معنوی بهاییان بوده، معتقدیم كه اگر چه دیانت بهائی و سایر ادیان آسمانی كل در عُلُوِّ شأن و مقام الهی خود بوده و هستند، ولی بدیهی است كه پیروان آنها هیچ گاه صد در صد در حد عُلُوِّ شأن و مقام آن ظهورات الهیه نبوده و نیستند، و بهائیان نیز مانند مؤمنین عزیز سایر ادیان الهی همواره در تلاش و مجاهدۀ معنوی بوده اند تا بلكه بتوانند به عمل به تعالیمش موفق شوند و به خضوع و خشوع و تسلیم و رضا و خشیة الله و تقوی و سایر فضائل و خصائل معنوی فائز گردند، و شهادت های فوق الذكر از بعضی بزرگان عالم خود گواهی است بر اینكه اكثریت ایشان مؤید بر آن شده اند.[37] و شهادت عظیم تر در این خصوص نفس بیانات طلعات مقدسۀ این آیین است متضمن امر به بهاییان و عالمیان كه به آن فضائل و كمالات مزین شوند. چنانكه مولایشان حضرت بهاءالله می فرمایند: «اِنَّ اَقْرَبَكُم اِلَی اللهِ اَخْشاكُمْ وَاَخشَعَكُم لَوْ اَنْتُمْ مِنَ الْعارِفینَ»[38] و نیز: «جامۀ غرور را از تن برآرید و ثوب تكبر از بدن بیندازید»[39] و نیز:
یا اَبْناءَ الْاِنسانِ! هَلْ عَرَفْتُمْ لِمَ خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ واحِدٍ لِئَلا یفْتَخِرَ اَحَدٌ علی اَحَدٍ وَ تَفَكَروُا فی كُلِّ حینٍ فی خَلْقِ اَنْفُسِكُم. اِذاً ینْبَغی كَما خَلَقْناكُمْ مِنْ شَیءٍ واحِدٍ اَنْ تَكوُنوُا كَنَفْسٍ واحِدَةٍ [40]
و نیز:
هر امری كه به قدر رأس شَعری (سر مویی) رائحۀ فساد و نزاع و جدال و یا حزن نفسی از او ادراك شود، حزب الله باید از او احتراز نمایند، بمثابه احتراز از رقشا (مار گزنده)… باری در هیچ امری از امور، این ظهور اعظم شریك فساد نبوده و نیست. یشْهَدُ بِذلكَ لِسانی وَ قَلْبی وزُبُری و صُحُفی و كُتُبی واَلواحی. [41]
و حضرت عبدالبهاء می فرمایند: «ذره ای از عصمت، اعظم از صد هزار سال عبادت و دریای معرفت است.»[42] و به قدری بیانات مباركه از قلم وحی در این آیین در مقام خضوع و خشوع و عدم غرور و منع فساد و سایر خصائل وفضائل و اخلاق معنوی نازل شده است كه جمع آوری آن خود محتاج به چندین جلد كتاب است.[43] و اَلحَمدُلله كه بر خلاف ادعای مسلخ عشق بهائیان اهل فساد و زنا نبوده و نیستند.
و در ارتباط با همین اتهام فوق الذكر، شایان تذكر است كه ردیه نویسان مسلخ عشق باید سر از زیر برف غرض بیرون آورند و دست دل را كمی بر آتش حقیقت گرم كنند و به عنایت الهی توبه و استغفار نمایند تا شاید به لطف الهی قلب و قلمشان پاك گردد و به جبران مافات پردازند و حقایق را بنگارند؛ زیرا به نظر می رسد اینان خود به آنچه توضیح آن رفت واقفند ولی از فرط تعصب و غرض و حسد و به خاطر حفظ مقام و قدرت ناسوتی و البته صد البته به علت سركوب شدن آرزوهای حداقل ۲۷ ساله شان و عدم تحقق خواسته ها و امیال نفسانیشان كه می خواستند— و می خواهند— جامعۀ بهائی را زناكار و فاسد و اسیر اختلاف و متلاشی و ذلیل ببینند، این همه اكاذیب و افترائات و تهمت های ناشیانه تر از قبل، وارد نموده اند و خود را مصداق این آیات مباركۀ قرآن كریم نموده اند كه می فرماید: «لِمَ تَلْبِسوُنَ الْحَقَّ وَ تَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ انْتُمْ تَعْلَموُنَ»[44] و «فَبِاَی حَدیثٍ بَعْدَ اللهِ وَ آیاتِهِ یؤمِنوُنَ وَیلٌ لِكُلِّ اَفّاكٍ اَثیمٍ یسْمَعَ آیاتِ اللهِ تُتْلی عَلَیهِ ثُمَّ یصِرُّ مُسْتَكْبِراً كَاَنْ لَمْ یسْمَعْها فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ اَلیمٍ وَ اِذا عَلِمَ مِنْ آیاتِنا شَیئأً اتَّخَذَها هُزُوأً اولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ»[45]
و یا آیا جاعلین بر خلاف آنچه در فصل اول داستان مسلخ عشق (صص۱۹-۱) و در كل كتاب در خصوص جدایی بین تشكیلات بهائی و افراد بهائی و عدم رسیدگی تشكیلات به افراد القا و ذكر كرده اند كه تشكیلات افراد فقیر و بدبخت را به دهات می فرستد و خود در طهران به عیش و نوش مشغولند، نشنیده اند كه مرحوم آیت الله خمینی رهبر انقلاب اسلامی گفته اند كه، «خوب است دینداری را دست كم از بهائیان یاد بگیرید كه اگر یك نفر آنها در یك ده زندگی كند از مراكز حساس آنها با او رابطه دارند و اگر جزئی تعدی به او شود برای او قیام كنند.»[46] و عجیب است كه هموطنان عزیز ما نیز همچون رهبر سابق انقلاب اسلامی مرحوم خمینی، همیشه و تا حال به ما بهائیان گفته و می گویند شما بهائیان به هم خوب رسیدگی می كنید و فقیر و گدا در جامعۀ شما به وجود نمی آید و پیدا نمی شود، اما به یكباره جاعلین مسلخ عشق بر خلاف نظر ایشان معتقد می شوند كه بهائیان به هم رسیدگی نمی كنند و ضعفایشان دچار مشكلات اقتصادی اند. به نظر این ادعا نیز ناشی از حسد و همان آرزوهای سركوب شده است، چه كه می بینند حتی پس از انقلاب با اینكه طبق برنامه ای مشخص و سیستماتیك، تضییقات شدید اقتصادی نیز، علاوه بر سایر تضییقات و بلایا، بر جمع بهاییان وارد شده[47]، ولی بهاییان كماكان با استقامت و صبر و قناعت و توكل و تسلیم و رضا سر ِ پا ایستاده اند؛ و فی الحقیقه اگر جاعلین مزبور وضعیت اقتصادی نامطلوبی هم در جامعۀ بهائی در این ۲۷ سال ملاحظه كرده اند، ناشی از همان تضییقات است، و آنها كه با بهاییان و تعالیم بهائی آشنایی دارند می دانند كه اصل تعدیل معیشت و رفع مشكلات اقتصادی و جلوگیری از ثروت مفرط یا فقر مفرط جزء تعالیم اساسیۀ این امر نازنین است و تعدیل وضع اقتصادی جامعۀ بهائی در حد توان فعلی جامعه نیز معلول بیانات مباركه ای چون این است كه حضرت بهاءالله می فرمایند:
باید جمیع احباب با كمال محبت و وداد باشند و در اعانت یكدیگر كوتاهی ننمایند و معنی مواسات كه در كتاب الهی نازل شده، این است كه هر یك از مؤمنین، سایرین را مثل خود مشاهده نمایند یعنی خود را اعلی نشمرند و اغنیاء، فقرا را از مال خود محروم ننمایند و آنچه از برای خود از امورات خیریه اختیار كنند از برای سایر مؤمنین هم همان را اختیار كنند. [48]
و آیا جاعلین مسلخ عشق نوار نطق یكی از علما را نشنیده اند كه در آن گرگ های مختلفی را كه قصد ضربه زدن بر فرقۀ شیعه و شیعیان را دارند معرفی می نمایند و متأسفانه بهائیان و بعضی برادران مسلمان خود را جزء آن گرگ ها بر می شمارد، اما علی رغم چنین تعبیری، بر عكس جاعلین مسلخ عشق، تهمت زنا و فساد اخلاق به بهاییان كه نمی زند هیچ، بلكه مفصلاً توضیح می دهد كه در مقایسه با شیعه، چگونه اطفال و جوانان بهائی در مراتب اخلاق و تقوی و عفت و عصمت و توفیقات علمی و تحصیلی در مدارس و دبیرستان ها سرآمد اقران و امثالند.[49]
و آیا اینان نخوانده اند كتب و اظهار نظرهای بدون حب و بغض منصفین از علمای بنام این مرز و بوم را كه در كتب خود به مناسبت و اقتضای موضوع، ذكر حقایق امر بهائی و جامعۀ آن را نموده اند و از صراط حق و انصاف منحرف نشده اند. به عنوان نمونه تا آنجا كه این عبد به یاد می آورد، یكی از این بزرگان، مرحوم دكتر محمد معین است كه در فرهنگ مشهور خود، برعكس روش ردیه نویسان، در ذیل لغت «بهائی» چنین می نویسد: «… مؤسس آیین، بهاءالله و جانشینان اویند. نظم بهائی بر دو پایه استوار است: مبادی و احكام. مبادی نیز به تعالیم روحانی و اجتماعی و اصول یا نظم اداری تقسیم می شود. تعالیم روحانی و اجتماعی عبارتست از: ترك تقالید و تحری حقیقت، اعتقاد به الوهیت، احتیاج به فیض الهی، ضرورت دین، وحدت ادیان، صلح عمومی، تساوی حقوق زن و مرد. مبادی اداری عبارت است از اصول تشكیلات محافل روحانی، شورای بین المللی و بیت العدل اعظم». حال، جاعلین مسلخ عشق كه یكی از محورهای تهمت هایشان فاسد و تروریستی و زانی جلوه دادن نظم بدیع و نظم اداری و تشكیلات بهائی و خادمین آن است، خوب است به نقل قول دكتر محمد معین و نیز شهادت دادگاه عالی آلمان كه در اوایل همین قسمت درج شده توجه كنند و دریابند كه «نظم بدیع» و «نظم اداری بهائی» «جزء لایتجزی از دین بهائی است و از عقاید بهائی انفكاك ندارد» و تار و پود آن، تعالیم روحانی و اصول ربانی و احكام یزدانی است كه من جملۀ این احكام نهی از فساد و نزاع و جدال و كدورت و لعن و طعن و زنا و مكر و دروغ و ریاست.
نمونۀ دیگر مرحوم سید محمد علی جمال زاده است، كه بر عكس بعضی بی انصافان مبغض كه سعی در پنهان كردن و یا تجاهل نسبت به اخبار رشد جامعۀ بهائی و عظمت آن دارند، در كتاب هزار پیشه (هزار مطلب خواندنی)، در مطلب ۳۳، تحت عنوان «یك نفر عالِم سویسی بهائی»، دربارۀ دكتر آگوست فورل از علمای بنام سوییس و از محققین حشره شناس كه نامش در دائرة المعارفِ هامتبوت ثبت است و بهائی شده، می نویسد و قسمتی از وصیت نامۀ او را بدون تعصب شاهد می آورد از جمله:
در سال ۱۹۲۰ نگارنده (دكتر فورل) در كارلسروه از دیانت جهانگیر بهائی كه مقید به ظواهر نه و اسیر عادات و رسوم نیست، آگاهی یافت. این امر در هفتاد سال قبل، از افق شرق طلوع كرد و حضرت بهاءالله مؤسس آن بوده اند. دیانتی است حقیقی، كافل سعادت عالم انسانی، بدون هیچگونه اوهام و اصول تعبّدی و بدون آنكه در این آیین طبقه ای به نام روحانیین وجود داشته باشد. جمیع نفوس در ظل این دیانت در كرۀ خاك با هم به كمال محبت و اتحاد سلوك كنند و به یكدیگر اعتماد و اطمینان نمایند. من بهائی شده ام و از اعماق قلب آرزو می نمایم كه این آیین در راه خیر و سعادت عالم انسانیت زنده و جاوید بماند و بر فلاح و نجاح بیفزاید.[50] این شهادت نیز رسوا كنندۀ جاعلین مسلخ عشق است و كاشف اكاذیب ایشان.
مورد دیگر از علمای این مرز و بوم، دكتر عباس اقبال آشتیانی است كه در مجلۀ یادگار سال ۵ شمارۀ ۹۰۸، سال ۱۳۲۸، جعلی بودن ردیۀ «اعترافات یا یاداشت های سفیر روس كینیاز دالگوروكی» را كه در آن ادعا شده بود دیانت بابی و بهائی ساختۀ روس هاست، بیان نموده است.
مورد دیگر استاد مجتبی مینوی است كه همچون استاد اقبال آشتیانی در مجلۀ راهنمای كتاب، سال ششم، شمارۀ ۱و ۲، ص ۲۲، بی اساس بودن اتهام روسی بودن دیانت بابی و بهائی را اثبات نموده و نوشته است: «یقین كردم كه این یادداشت های منسوب به دالگوروكی مجعول است و این جعل هم باید در ایران شده باشد.» همین حقیقت را آقای فریدون آدمیت نیز در كتاب امیر كبیر و ایران چاپ چهارم، ص ۴۵۶، ذكر كرده و نام جاعل ایرانی آن را نیز نوشته است. یادداشت های مزبور كه از زبان سفیر روس به صورت روایتی تاریخی نقل شده، به خاطر شكل روایتی اش، شباهت هایی به شكل داستانی و رمانی مسلخ عشق دارد، و از نظر جعلی و دروغ بودن كاملاً شبیه به مسلخ عشق است، اما سَلَف این اخلاف امروزی، یعنی جاعل یادداشت های مزبور، آنقدرها زیرك نبوده و از اسامی و القاب شخصیت های حقیقی ظهور بابی و بهائی استفاده نموده و به این علّت خیلی زود مشتش نزد علمای فوق الذكر باز شد و لو رفت، اما اخلاف او، یعنی جاعلین مسلخ عشق، ظاهراً زیركانه تر عمل كرده و از اسامی حقیقی استفاده نكرده اند چون به وضوح آگاه بوده اند كه اكاذیب و تهمت ها و افترائات مستهجن مسلخ عشق با شخصیت های حقیقی و خادمین و احبای واقعی این آیین مقدس مناسبت و سنخیتی ندارد، و اگر قرار بود داستان جعلی خود را با استفاده از اسامی حقیقی بهائیان طراحی كنند، حداقل آنان كه با آن بهائیان آشنا بودند فوراً به كذب و جعل مزبور پی می بردند. اما از آنجا كه حق فرموده است «و مَكَروُا وَ مَكَرَ اللهُ وَ اللهُ خَیرُ الماكِرینَ»[51] حتی این شگرد هم كارساز نیست؛ زیرا اشتباهات فاحش دیگرشان در جعل، مشتشان را نزد بهاییان و هموطنان عزیز باز نموده، زیرا به بركت انقلاب اسلامی، هموطنان عزیز، خیلی بیشتر، از نزدیك و در اثر معاشرت با بهائیان و ملاحظۀ تضییقات وارده و نحوۀ عكس العمل بهائیان، ایشان و منشأ اعمال ایشان را كه تعالیم بهائی است، شناخته اند و از اثر پی به مؤثر برده اند؛ چنانكه از مسلخ عشق نیز پی به شأن جاعلین آن برده اند.
و برای جاعلین مسلخ عشق كه از اخلاف جاعلین سَلفند جالب و مهم است كه بدانند، همچون آقایان اقبال آشتیانی و مینوی، حتی آقای احمد كسروی نیز كه خود از مخالفین آئین بابی و بهائی بوده است، در صفحه ۷۸ كتاب بهائی گری خود، یادداشت های منتسب به سفیر روس را جعلی و ناوارد دانسته و همچنین همین آقای كسروی، بر عكس جاعلین، لااقل آنقدر انصاف و شجاعت و صداقت علمی در بعضی موارد داشته است كه از بعضی جنبه های حقایق كه برایش آشكار شده، چشم نپوشد؛ چنانكه به عنوان نمونه طرفداران او در كتاب حقایق گفتنی(نشرآذر۱۳۲۴) با حفظ وجدان لازمه برای تحقیقات بی طرف تاریخی، در واقعۀ شهادت چند بهائی در عصر پهلوی در شاهرود، به انصاف سخن گفته اند و بر مظلومیت بهائیان و «ننگ آور» بودن عمل قاتلین شهادت داده اند.[52]
اما عجیب تر از همه اینكه علیرغم اثبات جعلی بودن یادداشت های مزبور و بطلان ساختگی بودن دین بابی و بهائی توسط روس ها، هنوز هم ملاحظه می شود در بعضی نشریات همان تهمت همیشگی، تكرار می شود. به طور مثال اخیراً ملاحظه شد در نشریۀ خورشید مكه[53] سلسله مقالاتی تحت عنوان خاطرات جاسوس روسیه در پیدایش فرقۀ ضالۀ بهائیت (در فهرست مطالب مجله، ضاله را ظاله نوشته بود) منتشر شده است كه آخرین قسمت آن در شمارۀ ۲۷، سال چهارم، صفر ۱۴۲۶(فروردین ۱۳۸۴) مندرج بود و مطالب آن همان یادداشت های كذایی مزبور بود. نفس ِ انتشار بی حساب و كتاب چنین اتهامات رد شدۀ تكراری، در ردیه هایی چون مسلخ عشق و خورشید مكه و بعضی دیگر كه ذكرشان در ادامه خواهد آمد، در نظر بهاییان نشانۀ این حقیقت است كه الحمد الله رشد و نفوذ آیینشان خوب بوده كه موجب دست به قلم شدن ردیه نویسان جدیدگشته است.
مورد دیگر، استاد ناصرالدین صاحب الزمانی است كه در كتاب خط سوم (دربارۀ شخصیت، سخنان و اندیشۀ شمس تبریزی)»،[54] ضمن بحثی دربارۀ «نحوی گری -سوفسطایی گری، در عصرِ شمس» تبریزی و مولوی، و نقد و خرده گیری به چنان جَوّی، در تشبیهی كه از جوِّ موجود در زمان حضرت باب در عصر قاجار با جوّ و فضای فرهنگی زمان مولانا و شمس می كند، چنین می نویسد:
داوران، به ویژه در ایران، همواره از سران «قیام های مذهبی- سیاسی اسلامی» می خواسته اند كه آیا آنان، بر زبان عربی— بر زبان وحی قرآن— تسلط كافی دارند، یا نه؟ آیا آنها می توانند مستقیماً از منبع وحی، برخوردار گردند یا نه؟ تا جائیكه، حتی در مورد سید علی محمد باب، مهمترین ركن، و نكته در «محاكمۀ» او، «تست زبان عربی» بوده است! و «باب» را بیشتر از این جهت تحقیر نموده و محكوم شمرده اند كه قبل از همه چیز، بنابر گفتۀ داوران «محكمۀ شرع» (منظور نویسنده مجلس علما در تبریز در حضور ولیعهد محمد شاه قاجار یعنی ناصرالدین میرزا می باشد)، وی «نحو» نمی دانسته است! و در عربی گوئی هایش، لغزش های نا بخشودنی فراوان به چشم می خورده است! در فرهنگی صورتگرا، و محتوی گریز— در فرهنگ الفاظ نه فرهنگ مفاهیم— درونمایۀ اندیشۀ «باب»، قصدش از قیام، انگیزه اش از دعوی ابلاغ پیام، علل رویكرد مردمان، به ویژه روستاییان به وی، رسائی ها و نارسائی های قیام وی، در نظام روابط استبدادی «عصر قاجار» (۱۳۴۲-۱۱۹۳ه/۱۹۲۴-۱۷۷۹م) تا كنون هرگز به درستی، بی طرفانه، انگیزه كاوانه، و جامعه شناسانه مورد بررسی عمیق قرار نگرفته است. هنوز ارزیابی از «باب» از مرز الفاظ در نگذشته است؛ بلكه همچنان شكل ظاهری سخن او، به ویژه تازه گویی های نا پختۀ وی به عنوان یك ایرانی و تطبیق آنها با موازین دستور زبان عرب— با «نحو»— مورد گفتگوهاست! «مخالفت با نحوی گری» از ویژگی های «عصر شمس» است. این مخالفت، اختصاصی به مكتب او و «مولوی» ندارد. بلكه اینجا و آنجا، رگه ها و آب راهه های این طغیان را، در ادب فارسی می توان مشاهده كرد…همزمان با شمس و مولوی، «سعدی» با همۀ «بغداد زدگی» هایش، با همۀ تازی گوئی ها و عربی سرائی هایش، «ضد نحوی گری» است…«مولوی» وارث بزرگ پیكار ضد فورمالیسم، ضد سوفسطائی گری، فرهنگ زدایی، پالایش فرهنگی و بازگشت به واقعیت و مفهوم گرایی در مكتب شمس است. «مولوی» در اوج خلاقیت شاعرانه ی خود «نیاز به زایش هنری» «نیاز به قالب شكنی» یك آفریننده را كه به محدوده ها بی اعتناست، نشان می دهد و به خاطر پرواز، برای سهولت برقراری تفاهم با مردمان، می خواهد هر گونه قید و بند مزاحم را از دست و پای اندیشه ی خود بگشاید،…
رستم از این بیـت و غزل، ای شه و سلطانِ ازل
مُفْتَعِلُنْ،مُفْتَعِلُنْ،مُفْتَعِلُن،كــشـت مــــرا!
قافیـــه و مغـلطـه را گو همــه ســـیــلاب ببر!
پوست بود، پــوست بـــود درخور مغز شعـــرا!…
آیـنـــــه ام، آینـه ام، مرد مـقـالات نـه ام!
دیده شود حال من ار، چشم شود، گوش شما!…[55]
جاعلین ملاحظه می فرمایند كه غیر از قالب های ذهنی ِ وَهم آلودی كه ۱۶۳ سال بر امثال ایشان حاكم بوده و فكرشان را همچون قلبشان، به فرمودۀ قرآن مجید، مختوم به ختمِ[56] تعصبات و اتهامات و اوهام و ظنون و كذب و ریا نموده، به تدریج نفوسی هم پیداشده و روز به روز پیدا می شوند كه قالب های خشكیده را می شكنند و از زوایای جدید تر و بدیع تر به دو ظهور عظیم عصر ما می نگرند و چنانكه در ادامه نیز عرض خواهد شد و جناب صاحب الزمانی نیز اشاره كرده اند، هنوز بررسی عمیق دربارۀ دو ظهور مزبور صورت نگرفته و هنوز اول كار است— اگر چه اسباب تأسف است كه چرا در ایران عزیز ما یعنی زادگاه آن دو ظهور نازنین، این بررسی دیر هم شده است— و فضلای عزیز بیشتری باید به جبران مافات اسلاف پردازند و با انصاف و تقوی و روح تحقیق و روش علمی— علاوه بر تمسك به خلوص و صفای دل و نیت كه جاذب تأییدات الهی در كشف حقایق است— به بررسی عمیق همه جانبۀ دو ظهوری كه فقط متعلق به بهائیان نیست و از آن ِ همۀ اهل عالم است، پردازند و به این سبب خدمتی عظیم به ایران و ایرانیان محبوب نمایند.
مورد دیگر نویسندۀ رگ تاك است كه قسمت های زیادی از كتاب خود را اختصاص به امر بابی و بهائی— و نیز سایر اقلیت های مذهبی در ایران— و جوامع آنها داده است و ره انصاف پیموده و سعی كرده، برخلاف اكثر محققین قبلی، از منابع اصلی بابی و بهائی نیز بیشتر استفاده نماید و به این واسطه به حقایق نزدیك تر شود و اگر چه به علت رویكرد تاریخی- اجتماعی در نوشتن آن، به اساس و پایه های معنوی و الهی دو ظهور بابی و بهائی و تعالیم آن كاملاً نپرداخته، اما در محدودۀ رویكرد اختیار شده، به تحلیل ها و نقدهای شایان توجه و جدیدی دست زده و همین مقدار سعی و كوشش در خور تأمل و شكرانه است و رگ تاك را از تحقیقات تكراری و كلیشه ای ۱۶٣ ساله متمایز می سازد.[57]
مورد دیگر، نویسندۀ مقالۀ توهّم توطئه(آقای احمد اشرف) است كه استعماری و سیاسی خواندن جامعۀ بهائی را، توهّمی می داند كه بعضی در ایران دچار آن شده اند. و نمونه های دیگر امثال صاحب نظران فوق نیز وجود دارند كه به علت عدم دسترسی به منابع ضروری به همان نمونه های بالا بسنده می شود.[58]
نكتۀ پنجم: بهاییان و تهمت استعماری بودن امر بهایی
در ارتباط با نكتۀ سوم سابق الذكر باید اشاره كرد بر خلاف اكاذیب مسلخ عشق و سایر ردیه های تكراری قبل از آن (مثل ردیۀ مذكور در یادداشت شمارۀ 118) كه دیانت بهائی را سیاستی استعماری برای ضربه زدن به اسلام و ایجاد تفرقه بین مسلمین ذكر كرده[59]، باید گفت فی الحقیقه قضیه بر عكس است، ولی متأسفانه معرضین ۱۶۳ سال است كه قوۀ واهمه شان دائماً این اتهام را تكرار می كند و گوش ظاهر و باطنشان نیز ابداً توجهی به پاسخ های بهاییان ندارد. جاعلین مسلخ عشق و اسلاف— و نیز اخلاف بعد از ایشان را— قسم می دهیم به روح پاك حضرت محمد(ص) كه وجداناً و انصافاً بگویند كدام یك از ادیان موجود عالم جز امر بهائی است كه رسماً، شرعاً، منصوصاً و حقیقتاً و عملاً و نه صرفاً به جهت مصالح فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و غیره، دیانت مقدس اسلام را قبول دارد؟ این دیانت جدید، تنها دیانتی است كه توانایی اثبات اسلام حقیقی را در دنیای مادی حاضر دارد و در این راه حتی طعنه و تحقیر مخالفین اسلام را نیز به جان می خرد؟
خوشبختانه به تدریج بعضی هموطنان عزیز اكنون بیش از پیش در اثر استفاده از اینترنت و رادیو پیام دوست و معاشرت و تماس و گفتگو با هموطنان بهائی خود، بر این حقیقت واقف شده اند. برای آنكه روند این آگاهی سرعت گیرد و فراگیر شود، كافی است هموطنان عزیز و نازنین ما خود به چشم خود، و نه به چشم جاعلین ردیه هایی چون مسلخ عشق و امثال آن، نظریات طلعات مقدسۀ این امر نازنین دربارۀ اسلام را در آثار مباركۀ بهائی ملاحظه فرمایند تا ببینند و شهادت دهند كه حقیقت، درست عكس آن چیزی است كه بی انصافان گفته و القاء كرده و می كنند، چنانكه این شهادت بارها به زبان هموطنان عزیزی كه با بهائیان معاشرت داشته اند و با حقایق این امر مستقیمأ آشنا شده اند، جاری شده است.[60]
وقتی این عبد شهادت طلعات مقدسۀ بابی و بهائی را دربارۀ دیانت مقدس اسلام با تهمت های ردیه نویسان و جاعلین مسلخ عشق مقایسه می كند، بی اختیار به یاد مهاجرت مسلمانان صدر اسلام به سرپرستی جعفر بن ابی طالب به حبشه، به دستور حضرت محمد(ص)، می افتد. همانطور كه در تاریخ اسلام آمده، كفار قریش دست از ایذاء و آزار مسلمانان بر نمی داشتند به طوری كه آن آزارها باعث آن مهاجرت— و مهاجرت به مدینه— شد. قریش كه مشاهده نمودند آزارها سبب رسیدن ندای اسلام به حبشه شد و نتیجۀ معكوس داد، نمایندگان خود را نزد نجاشی سلطان مسیحی حبشه فرستادند تا با ایراد اتهامات و اكاذیب، نظر نجاشی را نسبت به مسلمین پناهنده شده به او، تغییر دهند و از توسعۀ اسلام جلوگیری كنند. اما به تأیید الهی و به مصداق «مَكَروُا وَ مَكَرَ اللهُ واللهُ خَیرُ الْماكِرینْ» در مناظره ای كه بین مسلمین و مشركین قریش در حضور نجاشی مسیحی واقع شد و در آن، مشركین می خواستند مسلمین را مخالف حضرت مسیح (ع) و دیانت مسیحی وانمود كنند، حیله و افترائات مشركین مجدداً نتیجۀ معكوس داد و با قرائت آیاتی از قرآن مجید در وصف حضرت مسیح و مریم، دروغ مشركین هویدا شد و نجاشی بیشتر به حقیقت و حقانیت اسلام پی برد.
حال نیز ۱۶٣ سال است كه مفترین علیه امر بهائی قیام نموده اند و به آزار مؤمنین پرداخته اند، و چون آزارها خود موجب اشتعال بیشتر امر الهی گردید، برای جلوگیری از توجه مسلمین به امر بهائی، تهمت زدند كه بهائیان مخالف و ضد اسلام و موجب تفرقه در آنند تا به این واسطه هموطنان عزیز را از بهاییان دور و جدا سازند و بهائیان را در چشم آنان دشمن اسلام و اُمّت اسلامی جلوه دهند. حال آنكه همین اقدام موجب آن شد كه به تدریج در این ۱۶۳ سال، آنها كه با امر بهائی آشنایی یافته اند، به اكاذیب ردیه نویسان پی برند و بدانند آنان كه موجب تفرقه اند بهاییان نیستند، بلكه جاعلین و مفترینی هستند كه در طول تاریخ با اوهامات و تعصّبات و تقالید خود بین خود امت اسلامی تفرقه ایجاد كرده اند، و اینك نیز آرزومندند كه بین بهاییان و هموطنان عزیز جدائی افكنند و مانع ارتباط و معاشرت آنها با هم شوند، حال آنكه روز به روز این حیله نیز بر ملا و بی اثر شده و می شود و ان شاءالله هموطنان عزیز بیشتری هر چه زودتر به حقیقت امر واقف خواهند شد، و جاعلین خوب است توجه كنند كه اینك در این كشور مقدس بسیاری از دوستان و همسایگانِ مسلمانِ هموطنِ بهاییان هستند كه ایشان را در آغوش محبت و دوستی می گیرند و نام بهاء را با احترام و به نیكی یاد می كنند و روی و موی همدیگر را می بویند و چون برادران و خواهران معنوی یكدیگر را دوست می دارند.
و چون جاعلین «مسلخ عشق» ظاهراً مركز عملیات آنچنانی خود را در همدان قرار داده اند و ظاهراً در پهنۀ وسیع ایران فقط یك خانم رئوفی را در همدان دارند كه عملیاتشان را بر ایشان متمركز ساخته، از زبانش جعلیات می پراكنند، می خواهم شاهدی از آن عشق و محبت را از همان هموطنان عزیز همدانی بیاورم[61] و حافظه ها را به سال های اولیۀ انقلاب اسلامی (۲۳ خرداد۱۳۶۰) در همدان هدایت نمایم؛ یعنی آن زمانی كه هفت نفر بهائی شریف و نیكوكار و عزیز را، كه به شهادت خودِ همدانیان عزیزی كه با آنها سر و كار و معاشرت داشتند، محبوب القلوب آنها بودند؛ به زندان بغض و تعصب انداختند و پس از شكنجه های وحشیانه به شهادت رساندند و می خواستند بی سر و صدا اجساد مطهره شان را نیز مستور نمایند. ولی! ولی به ارادۀ الهی، آن ستر بر ملا شد و مستوری و مخفی كاری تبدیل به تشییعی شد كه قلب همدان را گداخت و آن را تبدیل به محشری از عشق و خون و استقامت و تسلیم و رضا و بروز بیشتر وحدت اهالی همدان و بهاییان كرد.
شرح آن محشر را نفس ِ نفیسی كه خود بعد از شهادت آن هفت عاشق دلداده، در طهران شهید شد و به آنها پیوست (یعنی سركار ژینوس خانم محمودی، همسر جناب هوشنگ محمودی كه ایشان نیز به خیل شهدای ایران پیوستند)، نوشته و از خود به یادگار گذاشته اند. در آن محشر كبری به گروه بهاییان به هنگام تشییع آن هفت شمع محبت و وفا[62] گروهی كثیر از همدانیان مسلمان— جانم فدای محبّت و انصاف و شجاعتشان باد— كه از واقعه مطلع شده بودند، ملحق شدند، و در حالی كه حین حركت جمعیت و تشییع، یك صدا با بهاییان به خواندن بعضی اذكار بهائی مشغول بودند، در كفن و دفن شهدا نیز شریك شدند و تا آخر مراسم و دفن هفتمین شهید نیز تا ساعت ۷ غروب با زبان تشنه و گرسنه در كنار هموطنان بهائی خود بودند، تا به اتفاق، با نفوسی وداع كنند كه در حیات ظاهره مصدر خدمات صمیمانه و مهربانانه به اهالی عزیز همدان بودند.
این عبد نمی داند جاعلین مسلخ عشق و خانم مهناز رئوفی در آن وقت چند ساله و در كجا بوده اند و آیا آن محشر را به یاد دارند و شنیده اند یا نه! ولی قدری تأمل نمایند و تفكر كنند كه آیا اكاذیب و اتهامات منتشره شان مناسبتی با آن واقعۀ عظمی دارد؟ به هر حال ایشان چه تأمل نمایند و چه ننمایند، اكاذیبشان به خودشان راجع است، و عزت و شرف و عشق و كل خیر به آن شهدا و آنها كه با ایشان مأنوس و مألوف بودند و دوستشان داشتند، راجع؛ چنانكه گویی، «قافله سالار بندگی و عشق بهاء» یعنی حضرت عبدالبهاء، ازجمله در حق ایشان است كه چنین دعا و مناجات فرموده اند:
هوالله، ای خداوند مهربان، دوستان همدان، یاران تواند و خادمان درگاه تو، ثابت بر پیمانند و نابت در این گلستان. مشتعلند و منجذب، متضرعند و مبتهل، مستقیمند و مستدیم بر عبودیت تو ای رب كریم. خدایا این جمع مبارك را تاج عزت ابدیه بر سر نه و این انجمن انسانی را آیات رحمانی فرما و این نفوس نفیسه را انیس موهبت كبری كن و این اشخاص محترمه را شهیر آفاق فرما. توئی بخشنده و دهنده و مهربان. عبدالبهاء عباس[63]
و سركار خانم رئوفی و حتی جاعلین نیز هنوز می توانند در ظل این مناجات قرار گیرند، زیرا حتماً می دانند كه «قلب عبدالبهاء چقدر مهربان است» و می دانند كه در الواح وصایای مباركشان چگونه به محبت بی رحم ترین و ظالم ترین دشمنانشان، برایشان طلب استغفار كرده اند:
رَبِّ اِنّی اَدْعُوكَ بِلِسانی و جَنانی اَنْ لا تُؤاخِذَهُمْ بِظُلْمِهِمْ وَاعْتِسافِهِمْ وَ نِفاقِهِمْ… اِنّی اكِبُّ بِوَجهی عَلی تُرابِ الذُّلِّ وَالْاِنْكِسارِ وَ اَدْعوُكَ بِكُلِّ تَضَرُّعٍ وَابْتَهالٍ اَنْ تَغْفِرَ لِكُلِّ مَنْ آذانی وَ تَعْفُوَ عَنْ كُلِّ مَنْ اَرادَنی بِسُوءٍ وَ اَهانَتی وَ تُبَدِّلَ سَیئاتِ كُلِّ مَنْ ظَلَمَنی بِالْحَسَناتِ وَ تَرْزُقَهُمْ مِنَ الْخَیراتِ وَ تُقَدِّرَ لَهُمْ كُلَّ الْمَبَرّاتِ…[64]
و مژده باد، مژده باد هموطنان عزیز ایرانی در سراسر این خاك مقدس را كه مركز جامعۀ جهانی بهائی، بیت العدل اعظم الهی، در پیام ۲۶ نوامبر ۲۰۰۳، كه خطاب به بهائیان ایران است، ازجمله، چنین ذكر خیر هموطنان عزیز را می فرمایند: «این آشنایان و همسایگان كه به راستی مصداق آیۀ «اُمَّةٌ یدْعوُنَ اِلَی الْخَیرْ» اند[65] با خشم و تأسف شاهدند كه دوستانی كه بی گناهیشان در نظر ایشان محرز است، بدون هیچگونه حفاظت و حمایت قانونی مورد بهتان و هجوم قرار گرفته اند. ایشان شاید حتی بیش از خود شما به شهامت و نجابتی كه در خلال این تضییقات از خود نشان داده اید واقف و به تدریج به صفات واقعی كسانی كه با اذیت و آزار شما حرمت اسلام را آلوده می سازند، پی برده و می برند. اگر چه شما حبیبان معنوی هنوز از آزادی محرومید اما در آستانۀ آنید كه مقام و موقعیت خود را به عنوان عضو شریف جامعۀ ایران كسب نمایید و بالمآل اهل آن دیار خدماتی را كه یَدِ قدرت پروردگار برای آن پاك اندیشان جهت عزت و منقبت كشور مقدس ایران مقدّر فرموده، غنیمت خواهند شمرد.»[66]
و مطمئن است برای هموطنان عزیزم جالب و حیرت انگیز خواهد بود كه بدانند چند اثر كم نظیر دربارۀ دیانت مقدس اسلام و تاریخچۀ آن كه در دنیا نوشته شده، اثر اقلام فضلایی است كه قلوبشان به عشق حضرت بهاءالله می تپد و بهائی هستند. اینان با الهام از آثار بهائی، با نیتِ ارائۀ چهرۀ حقیقی اسلام— كه بعضاً توسط بعضی غیر منصفین غربی، عمداً یا سهواً مخدوش ارائه شده— كتب مزبور را نوشته اند. از جمله این كتب عبارتند از: محمد و دور اسلام به قلم محقق بزرگ جناب حسن موقر بالیوزی؛ ازجمله كتابی به انگلیسی تحت عنوان شهادت حضرت امام حسین از جناب ابوالقاسم فیضی كه در سال ۱۹۷۷ توسط جرج رونالد طبع شده و شایان ذكر است كه هموطنان عزیز بدانند از قلم حضرت بهاءالله زیارتنامۀ بی نظیری در حق حضرت سید الشهدا نازل شده است كه می توانند آن را نزد بهاییان بیابند و زیارت نمایند و كذب ادعای جاعلین مسلخ عشق را در خصوص ضدیت بهائیان با اسلام و ائمۀ اطهار (ع) در یابند؛ ازجمله کتاب رهبران ورهروان اثر دانشمند جلیل فاضل مازندرانی، که قسمتی از آن در بارهء تاریخ وعقاید اسلام است. از جمله كتابی از جناب محمد علی فیضی دربارۀ «تاریخ دیانت اسلام»؛ ازجمله كتاب اسلام و دیانت بهائی از جناب علی اكبر فروتن؛ ازجمله كتاب سید رسل حضرت محمد، اسلام و مذاهب آن از جناب دكتر ریاض قدیمی؛ و ازجمله كتابی است دربارۀ اسلام از جناب استان وودكاپ، یكی از بهائیان امریكا كه در آن بر حقانیت و نقش اسلام در هدایت کاروان تمدن ِ بشری صحّه گذاشته شده است؛ و ایشان تنها بهائی ِ غربی نیست[67] که در اثر ایمان به امر بهائی به حقّانیّت ِ اسلام اذعان نموده، بلكه امثال ایشان فراوانند، حال آنكه قبل از ایمان بعضاً خلاف این اعتقاد را داشته اند
از جاعلین مسلخ عشق و ردیه نویسان و مفترین دیگر تقاضا آنكه به شهادتی كه دكتر ناصرالدین صاحب زمانی در كتاب خداوند دو كعبه، صص:۲۲۹-۲۲۶ دربارۀ كتاب جناب استان وودكاب مزبور داده اند خوب توجه فرمایند، و ضمناً بدانند كه آقای دكتر صاحب الزمانی از عقیدۀ دینی جناب وودكاب اطلاع نداشته تا خدای ناكرده به خاطر این شهادتشان مورد ملامت و بی مهری مكذبین و مفترین قرار نگیرند: «۵ ماه پیش از سفرم به بُستُن، در فروردین ۱۳۴۶ در كتابخانۀ مسجد زیبای واشنگتن، به كتاب كوچكی از یك نویسندۀ امریكایی برخوردم كه از جهاتی چند دارای گیرایی خاص بود. كتاب نوشتۀ استن وودكاب سهم اسلام در تمدن جهان نام دارد ((Islamic contribution to civilization، و یكی از كم نظیرترین كتاب هایی به شمار می رود كه در كمال اختصار، لیكن با رسایی و دیدی وسیع و جامع، دربارۀ اهمیت تمدن اسلامی برای تاریخ و فرهنگ انسانی، به یك زبان زندۀ غربی، تا آنجا كه نویسنده آگاهی دارد، تا كنون تدوین یافته است.» و لازم به ذكر است كه جناب وودكاب در اثری دیگر تحت عنوان آرامش برای جهان پر آشوب صفحات ۵۹- ۵۰، نیز از نقش اسلام در تمدن جهان به تفصیل یاد نموده اند و همچنین در آن به نقش دیگر ادیان و نتیجتاً و طبیعتاً به نقش دیانت بهائی به عنوان دین جدید جهانی كه ادامۀ راه ادیان قبل است، پرداخته اند. و اگر چه دوستان نامهربان ردیه نویس ما عمداً از این حقیقت چشم پوشیده اند، ولی همۀ این حقایق حاكی از آن است كه ادیان الهی قبل و اسلام عزیز در دیانت بهائی حیات و جلوۀ جدید یافته اند و فضلای بهائی با دیدی كه از آثار بابی و بهائی راجع به ادیان مزبور اخذ كرده اند، توانسته اند دربارۀ اسلام عزیز آثاری پدید آورند كه خود فضلا و علمای اسلام بر «كم نظیری» آن اذعان نموده اند و یكی از وجوهِ آن «دیدِ» اخذ شده از آثار بهائی، اتحاد و وحدت ذاتی و عمیقی است كه بین ادیان وجود دارد و به علّت همین اتحاد و وحدت است كه فی المثل به قول مرحوم محمّد اقبال لاهوری «همۀ خطوط و سیرهای متنوع فكری ایرانی را بار دیگر به صورت یك تركیب جامع در نهضت دینی بزرگ ایران جدید می توان یافت، یعنی در آئین بابی و بهائی.»
حال با توجه به آنچه در نكتۀ پنجم و سایر قسمتهای این متن گفته شد، برای روشن شدن بطلان اكاذیب ۱۶۳ سالۀ ردیه نویسان دربارۀ امر بابی و بهائی و اثبات اینكه نه تنها آنها ضد اسلام و موجب تفرقه درآن نیستند، بلکه تنها راه ایجاد وحدت در آن نیز می باشند، آرزوی جامعۀ بهائی آنكه روزی برسد كه از میان امت مسلمان مذكور که مصداقِ «یَدعُونَ اِلَی الخَیر» اند، نفوس محقق و عالم بیشتری مبعوث شوند و كتب ردیۀ منتشره در این ۱۶۳ سال را بررسی علمی و منصفانه و همه جانبه نمایند و افترائات آنها را استخراج كنند و آثاری محققانه و منصفانه و متّقیانه و روشنگرانه ارائه دهند تا جاذب تأییدات الهی شود و آثارشان در كشف حقیقت و بروز انصاف، چون ستاره هایی در آسمان تحقیق و فرهنگ و ادبِ ایران عزیزبدرخشد— مانند آثاری كه ضمن بند چهارم بعضاً نام برده شد كه هر یك به فرا خورِ نیت و انصاف نویسندگان آن همیشه خواهد درخشید.
و جامعۀ بهائی هم اینك نیز می داند كه اگر مسلمین منصف نام برده، مسلخ عشق را بخوانند با مقایسۀ آن با حقایق آشكاری كه از جامعه و برادران و خواهران ِ بهائی خود دیده اند كاملاً بر كذب ردیه نویسان مسلخ عشق شهادت خواهند داد. و بهاییان نیز تا آنجا كه توان دارند كمك خواهند نمود تا حقایق روز به روز، بیشتر روشن گردد و اطمینان داریم كه چنین نیز خواهد شد؛ زیرا حضرت بهاءالله چنین دعا فرموده اند: «یا اِلهی فَابتَعِث قُلُوباً صافیةً و اَبصاراً حَدیدَةً لِیتَفَرَّسُوا فی اَمْرِكَ وَ ما وَرَدَ عَلَیكَ»[68] و در بیانی دیگر حَتمیّت آن را چنین تأكید فرموده اند: «اگر شما و امثال شما عارف نشوید، عبادی خلق خواهند شد كه كوثر معانی را از كأس كلمات الهی بیاشامند و به مقصود مطلع گردند.»[69] و در سورة الملوك می فرمایند: «فَسُوفَ یظْهِرُاللهُ قَوْماً یذْكُرُونَ ایامَنا وَ كُلَّ ما وَرَدَ عَلَینا وَ یطْلُبُونَ حَقَّنا عَنِ الَّذینَ هُمْ ظَلَمُونا بِغَیرِ جُرْمٍ وَ لا ذَنْبٍ مبینٍ وَ مِنْ وَرائِهِم كانَ اللهُ قائِماً عَلَیهِم وَ یشْهَدُ ما فَعَلُوا وَ یأخُذُهُم وَ اِنَّه اَشَدُّ المُنْتَقِمین.»[70]
[1] حتی اگر بر فرض محال همۀ مطالب را نیز خود خانم رئوفی نوشته باشند، باز هم لفظ جعل بر آن صادق است زیرا مطالب آن همان جعل اكاذیب و اتهامات ردیه های سابقه و افترائات جدید می باشد و برای همین در این صورت هم جعلی محسوب و نویسندۀ آن جاعل تلقی می گردد.
[2] ادعیۀ محبوب، ص ۲۸۳.
[3] گنجینۀ حدود و احكام، ص ۳۱۲ -۳۱۱.
[4] ادعیۀ محبوب، ص: ۳۵۱-۳۴۹.
[5] همان، صص:۳۶۰-۳۵۹. از دید بهایی علمای دینی دو دسته اند: یكی آنها كه متّقی اند و منصف و از وساوس نفس اماره و غرور بر كنار، دیگری دسته ای كه بر عكس دستۀ اول اسیر نفس و هوی هستند و معدن سالوس و ریا. بیان جمال ابهی در لوح مزبور ناظر به دستۀ اخیر است. وصف متقین را حضرت علی(ع) در خطبۀ هَمّام فرموده اند، تقاضا آنكه كل به آن مراجعه كنند و مست روحانی شوند. اما برای ملاحظۀ دستۀ دوم و تأیید بیان جمال ابهی در مورد ریای ایشان، ازجمله رجوع شود به «سیاحت شرق، زندگینامۀ آقا نجفی قوچانی» از علمای شیعه به قلم خود ایشان، نشر حدیث، چاپ اول سنه ۱۳۷۵ه.ش. از جمله ص: ۱۱۴، ۱۱۷، ۱۲۲، ۱۶۵، ۱۶۸، ۱۷۱، ۱۹۶، ۲۰۰ تا ۲۳۴، ۳۰۱ تا ۳۳۶، ۳۳۸، ۳۵۳، ۳۵۲، ۳۵۵، ۱۹۵، ۲۲۰، ۲۲۱، ۱۰۶،…(در توضیح موارد فوق به عنوان نمونه توجه به این بیان مبارك حضرت بهاءالله گویاست: «مقصود از علما در این موارد كه ذكر شده نفوسی هستند كه خود را در ظاهر به لباس علم می آرایند و در باطن از آن محروم… اما علمایی كه فی الحقیقه به طراز علم و اخلاق مزینند ایشان به مثابه رأسند از برای هیكل عالم و مانند بصرند از برای امم.» ( كتاب امر و خلق، ج۳، ص۳۲۲). همچنین دربارۀ هر دو دسته علمای مذكور به توقیع «قَد ظهَرَ یومُ الْمیعاد» مراجعه شود.)
حضرت بهاءالله در آثارشان از جمله لوح دنیا، و حضرت عبدالبهاء نیز از جمله در رسالهء مَدَنیّه، حقیقت فوق را به صریح ترین بیان توضیح فرموده اند. مثلاً در لوح دنیا می فرمایند: «یا حزب الله، علمای راشدین که به هدایت عباد مشغولند و از وساوس نفس امّاره مَصون و مَحفوظ، ایشان از اَنجُم ِ سَماءِ عرفان نزد مقصودِ عالمیان محسوب؛ احترام ایشان لازم…» تقاضا آن که در این مورد حتماً به «رسالهء مَدَنیّه» مراجعه شود که درک آن و توجّه به عملی کردن آن، نه تنها راهِ نجات ایران عزیز از جمیع جهات است، بلکه منشور نجات اهل عالم و رسیدن به مَدَنیّتِ الهی نیز هست. بیت العدل اعظم نیز در پیام ۲۶ نوامبر ۲۰۰۳ به نقش رسالهء مزبور اشارات مؤکّده فرموده اند. در ادامهء متن نیز مطالبی در این باره خواهد آمد.
[6] مضمون كلمات مباركۀ مكنونۀ فارسی از حضرت بهاءالله.
[7] قرآن مجید، بقره، ۱۱۲.
[8] قرآن مجید، یس، ۲۹.
[9] كتاب آیات شیطانی و امثال آن (در این مورد ازجمله به فهرست كتب منتشره توسط نشر نیما در آلمان مراجعه شود) كه به صورت رمان ارائه شده، بعضاً حاوی ایرادات و اشارات و كنایاتی به اسلام و حضرت محمد (ص) است كه قبلاً در كتب ردیه علیه اسلام به شكلی صریح و در قالبی غیر داستانی توسط نفوس بی انصاف به رشتۀ تحریر در آمده است. بعضی از مهم ترین این ایرادات در آثار حضرت باب و حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء پاسخ داده شده و به عنوان نمونه، طالبین می توانند به خطابات و مفاوضات، دو اثر از آثار حضرت عبدالبهاء مراجعه فرمایند. مسلخ عشق نیز به شكلی دیگر ولی در قالبی ناقص از نظر داستانی، شامل همان ایرادات تكراری ردیه هایی است كه نفوس ضد بهایی در این ۱۶۳ سال علیه دیانت بابی و بهایی نوشته اند. (یكی از پایه های آیات شیطانی، مسألۀ غرانیق است. رجوع شود به كتاب قاموس ایقان جلد ۱ صص۳۸۳ و ۴۳۸)
[10] مائدۀ آسمانی ج ۵، صص ۱۷۲-۱۷۱.
[11] مضمون از جزوۀ نمونۀ حیات بهایی. این جزوه حاوی بعضی بیانات حضرت شوقی ربانی ولی امر دیانت بهایی می باشد.
[12] این حقیقتی است كه نه تنها در آثار بهایی از قلم وحی به آن تأكید شده است، بلكه بسیاری از منصفین و علمای دنیا نیز بر آن تأكید ورزیده اند. در ادامۀ متن نمونه هایی از آن آمده است.
[13] برای ملاحظۀ بعضی مضامین مذكور به كتاب بدیع نازله از قلم حضرت بهاءالله مراجعه شود.
[14] در مورد دو روش مذكور در متن ازجمله مراجعه شود به نوار صوتی تحت عنوان «چرا جواب نمی گوییم»، از تقریرات شهید مجید دكتر علیمراد داوودی.
[15] لوح مبارك احمد(مضمون: اگر به این آیات كفر ورزید پس به كدام حجت و دلیل از قبل به خدا ایمان آوردید، آن دلایل را ارائه كنید، ای گروه دروغگویان).
[16] برای ملاحظۀ نمونه های بیشمار، به لوح ناپلئون سوم، کتاب مستطاب اقدس، و كتاب گلزار تعالیم بهایی مراجعه شود.
[17] در ادامۀ متن، دیگر شبهاتی را كه در این خصوص وارد شده طرح و پاسخ خواهیم داد (امر و خلق ۳، ص ۱۰۵).
[18] شایان ذكر است كه یكی از اتهاماتی كه دربارۀ دیانت بابی و بهایی در ردیه ها و افواه ناس شایع بوده این است كه پناه بر خدا، حضرت باب حكم از بین بردن و سوزاندن قرآن مجید و احادیث ائمۀ اطهار (ع) را داده اند، حال آنكه نظر به یكی از شرایط ظهور جدید، به مفاد حدیثی اسلامی كه قائم موعود «یَهدِمُ ما كانَ قَبْلَهُ كَما هَدَمَ رَسُولُ اللهِ اَمْرَ الْجاهِلیه» ( یعنی از بین می برد آنچه را كه از قبل او بوده همانطور كه رسول الله امر جاهلیت عرب را از بین برد)، حضرتشان فقط حكم به از بین بردن كتبی فرمودند كه همانند آثار جاهلیت عرب قبل از ظهور رسول اكرم (ص)، مملو از علف های هرز تقالید و اكاذیب و تعصبات بیهوده و جاهلانۀ رایج در ایران و جهان بود، و نه از بین بردن قرآن كریم و یا آثار و كلمات ربّانی انبیاء و ائمۀ طاهرین. از جمله شواهد این حقیقت آنكه آثار بابی خود مملو از آیات و احادیث اسلامی و اثبات اصول و حقایق ربانی مندرج در آنهاست به طوری كه در این آثار بارها اثبات حقانیت اسلام و نبوت حضرت محمد و ولایت و امامت ائمۀ اطهار شده است(به عنوان نمونه فقط یك اثر مختص اثبات نبوت خاصّه حضرت رسول (ص) از قلم معجزآسایشان نازل شده است و چندین اثر به تفسیر بعضی سوره های قرآن مجید همچون بقره، كوثر، یوسف، و والعصر اختصاص یافته).
اما از جهتی دیگر مصداق حدیث مزبور و منظور از «هدم» در مورد نفس قرآن مجید و احادیث اسلامی، چنانكه حضرت بهاءالله در كتاب مستطاب ایقان، ص ۱۸۷ توضیح فرموده اند از بین بردن آنها نیست بلكه منظور تغییر و تبدیل در احكام و فروعی است كه لابد در هر ظهور جدید نسبت به ظهور سابق صورت می پذیرد و امری طبیعی و حقیقی و مشروع است، چه اگر چنین نباشد و «به هیچ وجه امورات ارض تغییر نیابد ظهور مظاهرِ كُلیه لغو خواهد بود» ( كتاب مستطاب ایقان، ص ۱۸۷). و به هر حال حضرت بهاءالله در ظهور بهایی همان حكم دیانت بابی مبنی بر از بین بردن آثار مملو از تقالید و تعصبات و موهومات را نیز نسخ فرمودند و از بین بردن و محو و سوزاندن كتب دیگران ولو كتب نفوس ضد بهایی را ممنوع فرمودند: نقَدْ عَفَااللهُ عَنْكُمْ ما نُزِّلَ فی الْبَیانِ مِنْ مَحْوِ الْكُتُبِ وَ اَذِنّاكُمْ بِاَنْ تَقْرَئُوا مِنَ الْعُلُومِ ما ینْفَعُكُمْ…»
دربارۀ موارد فوق در آثار بهایی و كتب فضلای جامعۀ بهایی توضیحات مفصل مذكور ؛ طالبین به آنها مراجعه فرمایند.
[19] در مورد این شخصیت های داستان و كل كتاب، به اصل آن مراجعه شود. در ادامه نیز ضمن مطالب، ذكر این شخصیت ها خواهد شد.
[20] بعضی از این ردیه ها را انتشارات نیما در آلمان طبع نموده و احتمالاً جاعلین مسلخ عشق باید از آن باخبر باشند. موارد موجود در اینترنت و ماهواره نیز از فرط آشكاری احتیاج به آدرس و نشان ندارد. در این مورد به آمار وحشتناکی که در ادامۀ متن اصلی به نقل از روزنامۀ جمهوری اسلامی مورخ شنبه ۱۲ آذر ۱۳۸۴، شمارۀ ۷۶۴۷، در اواخر پاسخ به اتهامات ِ آقای عبدالله شهبازی و قبل از بیان نکتۀ هفتم آمده است مراجعه فرمائید.
[21] سورۀ حدید، ۱۵. مضمون: آیا نرسید وقت مر آنان را كه ایمان آوردند كه بترسد دلهاشان برای ذكر خدا و آنچه نازل شد از حق و نباشند چون كسانی كه داده شدند كتاب را از پیش، پس دراز شد برایشان زمان پس سخت شد دلهایشان و بسیاری از ایشان فاسقانند.
[22] جامعۀ جهانی بهایی تنها جامعۀ مذهبی بین المللی است كه عضویت سازمان ملل متحد را در قسمت تشكیلات جهانی غیر دولتی و غیر سیاسی (NGO) آن سازمان داراست. این حق عضویت در ماه مارس ۱۹۴۸ به جامعۀ بین المللی بهایی داده شد و نیز در تاریخ ۲۶ ماه می سال ۱۹۷۰، جامعۀ جهانی بهایی با سمت مشورتی به عضویت شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل (ECOSOC) در آمد. و در سال ۱۹۷۴ رسماً عضو وابستۀ برنامۀ محیط زیست ملل متحد(UNEP) و در سال ۱۹۷۶عضو مشاور یونیسف( UNICEF) گردید. علاوه برآنكه نمایندگان بهایی در بسیاری از كنفرانس های منطقه ای و بین المللی سازمان ملل متحد شركت كرده اند، نظرات بهایی در برخی زمینه ها به طور رسمی تسلیم سازمان ملل و كنفرانس های مزبور گردیده است. از جمله اعلامیۀ بهایی در زمینۀ حقوق و تكالیف بشر به سال ۱۹۴۷؛ اعلامیۀ بهایی دربارۀ حقوق زنان به سال ۱۹۴۷؛ اقدامات بهایی برای پیشرفت حقوق بشر به سال ۱۹۴۸؛ نامه ای دربارۀ نظریۀ بهایی در مورد عبادت، به سازمان ملل در سال ۱۹۴۹؛ پیشنهادات برای تجدید نظر در منشور سازمان ملل در سال ۱۹۵۵؛ بیانیۀ رفاه عالم انسانی در سال ۱۹۹۵؛ و…
همچنین جامعۀ جهانی بهایی از شركت كنندگان فعال در كنفرانس های منعقدۀ ذیل توسط سازمان ملل بوده است: كنفرانس آموزش و پرورش برای همه در تایلند (۱۹۹۰م)؛ كنفرانس سران دربارۀ كودكان در نیویورك (۱۹۹۰)؛ كنفرانس محیط زیست سازمان ملل در ریودوژانیرو (۱۹۹۲)؛ كنفرانس جهانی حقوق بشر كه با آشوب و هرج و مرج در شهر وین تشكیل شد (۱۹۹۳)؛ كنفرانس بین المللی جمعیت در قاهره (۱۹۹۴)؛ كنفرانس سران جهان دربارۀ پیشرفت اجتماعی در كپنهاگ (۱۹۹۵)؛ و مخصوصاً كنفرانس پر شور زنان در پكن (۱۹۹۵)؛ و كنفرانسNGO و كنفرانس سران ادیان و كنفرانس سران سیاسی جهان در جشن هزاره در سال ۲۰۰۰ در نیویورك كه در كنفرانس اخیر، نتیجهء مباحث كنفرانس NGO مزبور توسط نمایندۀ جامعۀ بهایی جناب تكسته آهدروم كه سمت یكی از رؤسای مشترك مجمع هزاره را داشتند طی یك سخنرانی به اطلاع سران مزبور رسید. (با استفاده از بیانیۀ قرن انوار و كتاب ایران زادگاه آیین بهایی از جمشید فناییان. جزئیات اخبار موارد مذكور را می توان در شماره های مجلۀ پیام بهایی نشر جامعۀ بهایی فرانسه (به زبان فارسی)، و نیز سایت خبری مركز جهانی بهایی news.persian-bahai33.org
و نیز سایت اینترنتی کتابخانهء بهائی به آدرس: reference.persian-bahai33.org ملاحظه كرد. متأسفانه به علت تضییقات وارده بر بهاییان در ایران، چنین اطلاعات و اخباری از دسترس اكثریت ملت عزیز ایران دور است و عمداً سعی شده كه هموطنان عزیز از آیینی كه در كشورشان ظاهر شده و چنین مقام محترم و عظیمی را در بزرگترین سازمان های جهانی و نزد اندیشمندان دنیا داراست، بی اطلاع بمانند، ولی حقایق مزبور بالاخره بر همه عزیزان آشكار خواهد شد.
[23] به عنوان نمونه به منابع ذیل مراجعه شود: بدایع الاثار در ۲ جلد؛ خطابات حضرت عبدالبهاء؛ مجلّدات کتاب قرن بدیع در چهار جلد؛ اظهارات و شهادات مستشرقین و نویسندگان و بزرگان ممالك غرب، تألیف ذكر الله خادم؛ دیانت بهایی آئین فراگیر جهانی از ویلیام هاچر و داگلاس مارتین؛ بیانیۀ قرن انوار، مورخ نوروز ۱۵۸ بدیع تهیه شده تحت نظر بیت العدل اعظم؛ سایت اینترنتی مذكور در یادداشت 59 فوق؛ ایران زادگاه آئین بهایی؛ سایت خبری مركز جهانی بهایی؛ مجلّدات كتاب عالم بهایی؛ باغبانان بهشت خدا از كولت گوویون و فیلیپ ژوویون؛ دائرة المعارف هایی چون بریتانیكا، قرن بیستم مشهور به چیمبرز در ۱۵ جلد، دائرة المعارف فرید وجدی،…؛ رادیو پیام دوست موج كوتاه ۴۱ متر (۷۴۸۰ كیلو هرتز/ صبحها ساعت ۳۰/۶، شبها۳۰/۹)؛ مجلات و روزنامه های معروف دنیا و شبكه های تلویزیونی مختلف دربعضی مقاطع زمانی مختلف، مثل: لوموند، تایمز، فرانكفورتر الگمانیه زایتونگ،…
[24] در این موارد ازجمله رجوع شود به چهار جلد كتاب قرن بدیع اثر حضرت ولی عزیز امرالله.
[25] دیانت بهایی آئین فراگیر جهانی، ص۱۷۶.
[26] به نقل از بیانیۀ قرن انوار، ص۱۰۴ و پیام ۲۶ نوامبر ۲۰۰۳ بیت العدل اعظم.
[27] ترجمه. ایران زادگاه آئین بهایی، ص۶۴.
[28] بیانیۀ قرن انوار، ص ۱۰۵.
[29] تقاضا آنكه هموطنان عزیز بیانیۀ مزبور را در سایت اینترنتی به آدرس reference.persian-bahai33.org
مطالعه فرمایند تا بیشتر پی برند كه چرا بیانیۀ مزبور تكریم و احترام و تجلیل بزرگان عالم را نسبت به دیانت بهایی و جامعۀ بهایی موجب شد.
[30] تاریخ بیانیۀ آقای لازلو ۱۶ اكتبر ۱۹۸۵ می باشد. برای اطلاع بیشتر دربارۀ ایشان و نظراتشان دربارۀ دیانت بهایی علاوه بر گزارش های منتشره توسط كلوپ رم، مراجعه شود به كتاب باغبانان بهشت خدا از دو خبرنگار فرانسوی غیر بهایی: كولت گوویون و فیلیپ ژوویون، كه در اواخر آن مصاحبه ای با آقای لازلو انجام داده اند. كتاب مزبور شرح مشاهدات و مصاحبه های دو خبر نگار مزبور در مركز جهانی بهایی می باشد كه توصیه می شود هموطنان عزیز حتماً آن را بدست آورده مطالعه نمایند.
[31] به نقل از ایران زادگاه آئین بهایی، ص۱۵.
[32] شرح آشنایی براون با امر بابی و بهایی خود داستانی مفصل و پیچیده است زیرا وی در تحقیقات خود، در مقطعی با ازلی ها اسیر نیرنگ یكدیگر شدند و او بسته به نیاتی كه داشت عمل می نمود و چون امر بهایی در دام آن نیات نیفتاد، نسبت به آن، بی مهری ورزید ولی از اقدامات و همكاری هایش با ازلی ها نیز به اهدافی در خور نجات و آسایش بشر دست نیافت و از این جنبه سر خورده گردید ولی در اواخر حیاتش مصرّانه تقاضای ملاقات با حضرت عبدالبهاء را نمود و حضرتشان به شرط آنكه براون مكالمات سیاسی نكند وی را به حضور پذیرفتند و براون اظهار ندامت از گذشته نمود. بررسی شرح حال او و ارتباطش با امر بابی و بهایی، و نقش او در ایران و نیاتش، خود محتاج مراجعه به منابع زیادی است كه نفوس مختلف از دیدگاههای مختلف تا حال تحلیل های مختلفی از آن ارائه داده اند و از بحث فعلی ما خارج است. در ادامۀ متن به مناسبت، ذكر او خواهد آمد. در این باره ازجمله رجوع شود به كتاب ادوارد براون و دیانت بهایی از جناب بالیوزی.
[33] در مورد ویلسون از دخترش مارگرت نقل شده كه پدرش با آثار حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء آشنا بوده است و احتمالاً ۱۴ مادۀ پیشنهادی وی برای جامعۀ ملل و برقراری صلح پس از پایان جنگ جهانی اول متأثر از آثار بهایی بوده است زیرا طرح وی شباهت هایی به تعالیم بهایی دارد ( آرامش برای جهان پر آشوب، ص ۱۰۲؛ ایران زادگاه آئین بهایی، صص۴۴-۴۳).
[34] ایران زادگاه آئین بهایی، ص۶۵.
[35] فرهنگ معین، ج۵، ص۳۶۳.
[36] در اینجا برای بعضی كه پرواز افئده و قلوبشان در فضای پاك روحانیت و عشق الهی می باشد، بیان حقیقت ذیل موجب حلاوت جان و سرور روانشان می باشد، و آن اینكه اصولاً طبق بشارات كتب مقدسه و آثار بابی و بهایی، مقام این ظهور اعظم، مقام «اِعْرَفُوا اللهَ بِاللهِ» (خدا را صرفاً به خدا بشناسید) و «قُلْ اِنَّ دَلیلَهُ ظُهُورُهُ وَ حُجّتَهُ نَفْسُهُ وَ وُجُودَهُ اِثْباتُهُ وَ بُرهانَهُ قِیامُهُ بَینَ السَّمواتِ وَالاَرْضِ» (بگو همانا دلیل او ظهور او و حجت او نفس او و وجود او اثبات او و برهان او قیام او بین آسمان ها و زمین می باشد). (مائدۀ آسمانی، ج۷، ص۲۴) می باشد. «آفتاب آمد دلیل آفتاب – گر دلیلت باید از وی رو متاب.» لذا نفس ظهور الهی و آیات وحیانی اساسی ترین و اولین دلیل اثبات آن است و «حق، بنفسِهْ ظاهر، و اثبات امرش به غیر محتاج نبوده و نیست» (مائدۀ آسمانی، ج۸، ص۱۴).
اما حق، نظر به فضل و رحمت واسعۀ خود بر ضعفای عباد كه هنوز قادر به پرواز در مراتب ما فوقِ خود نیستند، غیر از آن، دلایل و نشانه های دیگری را نیز برای رسیدن عباد به مراتب مزبور، بیان و ارائه فرموده است كه ازجمله استدلال بر ایمان آوردن و فداكاری و جان نثاری بعضی بزرگان و علما و فضلا در امر الهی است. این حقیقت را حضرت بهاءالله در اثبات ظهور حضرت ربّ اعلی – باب- ازجمله در كتاب مستطاب ایقان می فرمایند؛ و توضیح آن اینكه معرضین در ظهورات گذشته، انبیاء را استهزاء می كردند كه بزرگان و علمایشان به آن انبیاء ایمان نیاورده اند و اَستغفِرُالله مشتی اراذل و نفوس بی فكر ایمان آورده اند( سوره هود-۲۹)، لذا ازجمله برای اینكه این بهانه نیز در این ظهور از معرضین گرفته شود، حضرت بهاءالله پس از توضیحات مفصل در اثبات حجیت آیات وحیانی در رتبۀ اولی، در ادامه می فرمایند، از جمله دلایل، ایمانِ قریب به ۴۰۰ نفر از علمای عصر است كه «از كَوْن و امكان در سبیل جانان گذشتند.» (ایقان، ص۱۷۳) حال آنكه در ظهورات گذشته به شهادت قرآن مجید چنین نبوده است (هود-۲۹؛ شعرا-۱۱۱). حضرت باب نیز خود، در بعضی آثارشان از بعضی علمای بزرگ كه امر ایشان را پذیرفته اند نام می برند و آن را شاهدی بر صدق امرشان می فرمایند ولی متذكر می شوند كه در رتبۀ اولی آیاتشان اولین دلیل ظهورشان است و ذكر بعضی علما كه به ایشان مؤمن شدند دلایلی فرعی محسوب می شود.(به عنوان مثال به تفسیر «هاء» از حضرت باب مراجعه شود.)
[37] نفس تمركز جاعلین فقط بر خانم مهناز رئوفی، و ردیه به نام ایشان جعل كردن، خود مؤیدِ این است كه آنها نتوانسته اند از چند هزار نفر بهایی ایران، افراد دیگری را بیابند كه بتوانند با استفاده از نقطه ضعف های ایمانی و اخلاقی آنها، از ایشان استفاده های تبلیغاتی علیه امر بهایی و جامعۀ آن نمایند و اساساً طبق آیات كتب آسمانی، علّت اصلی ضعف ها و لغزش های ایمانی و آلت دست قرار گرفتن نفوس ضعیف این است كه چنین افرادی به تعالیم الهی عمل نمی كنند و به اخلاق و صفات رحمانی مؤكّده مزین نمی گردند، و نتیجۀ چنین غفلتی دچار شدن به مشكلاتی است كه خانم رئوفی به آن دچار شده اند چنانكه حضرت بهاءالله توضیح فرموده اند، «آنهایی كه از ایمان به مظهر امر بی نصیبند، سبب آنست كه، مصدر اعمال شنیعه هستند» ( تاریخ نبیل، ص۵۷۵، به نقل از جزوۀ شمارۀ ۳۰ طرح معارف عمومی، ص۴۷).
[38] امر و خلق، ج۳، ص۲۳۴. مضمون: همانا نزدیك ترین شما به خدا با خشیت ترین و خاشع ترین شماست، اگر از عارفین باشید.
[39] كلمات مكنونۀ فارسی.
[40] كلمات مكنونۀ عربی. مضمون: «ای پسران انسان! آیا دانستید كه چرا شما را از خاك واحد خلق كردیم؟ تا اینكه احدی بر احدی افتخار نكند و تا اینكه در همه حین تفكر كنید در خلق خودتان. در این صورت شایسته است كه همان طوری كه شما را از یك چیز آفریدیم، شما هم مانند یك نفس باشید.»
و نكتۀ بی نظیر آنكه حضرت بهاءالله علیرغم عظمت مقامشان كه ناشی از وظیفۀ مقدسۀ الهی ایشان می باشد، همیشه خود مظهر خضوع و خشوع و فنا در برابر ارادۀ الهی بودند، به طوری كه در كتاب مستطاب ایقان خود می فرمایند: «به احدی در امری افتخار ننمودم و به نفسی برتری نجستم» و در لوح مبارك مندرج دراول كتاب ادعیۀ محبوب ارتباط این خضوع و فروتنی را با مقام عظیم خود به عنوان مظهر ظهور كلی الهی توضیح می فرمایند. زیارت آن لوح موجب باز شدن ابواب لانهایۀ عرفان بر وجوه مشتاقان است.
[41] گنجینۀ حدود و احكام، صص۳۲۲-۳۲۱. مضمون قسمت عربی: «شهادت می دهد به آن، زبان و قلب و نوشتجات و صحف و كتب و الواح من.»
[42] همان منبع، ص۳۰۰.
[43] برای ملاحظۀ بعضی دیگر از این بیانات رجوع شود به: كلمات مكنونۀ عربی و فارسی؛ امر و خلق ، جلد۳؛ گلزار تعالیم بهایی؛…
[44] سورۀ آل عمران، ۶۴. مضمون: «چرا می پوشانید حق را به باطل و پنهان می دارید حق را در حالی كه می دانید.»
[45] سورۀ جاثیه، ۸-۵. مضمون: «براستی پس به كدام سخن بعد از خدا و آیاتش مومن می شوند. وای بر هر دروغگوی گنهكاری كه می شنود آیات خدا را كه خوانده می شود بر او پس اصرار می ورزد سركشی كنان كه گویا نشنیده آن را پس مژده ده او را به عذابی دردناك و چون بداند از آیات ما چیزی را می گیرد آن را به استهزاء، آن گروه مَر ایشان راست عذابی خوار كننده.»
[46] صحیفۀ نور، ج۱، ص۴.
[47] نقشه و برنامۀ مزبور حتی قبل از انقلاب مدّ نظر بوده و پس از پیروزی انقلاب اجرا شده است. در این خصوص ازجمله رجوع شود به كتاب صحیفۀ نور كه در آنجا صهیونیسم و بهایی را اكثراً یكی، یا بهایی را ازعُمّال صهیونیسم فرض كرده و در مورد مبارزه با آنها چنین توصیه نموده: «بهترین راه اینست كه مردم مسلمان ایران با همۀ امكاناتشان بكوشند داد و ستد خود را با صهیونیست های داخلی و غیر از آنان كه در ایران هستند به طور كلی قطع نموده و از لحاظ روحی و مادی، آنان را مستأصل و بیچاره نمایند و تمامی روزنه های حیاتی را بر آنان تنگ سازند و علیه آنان به نبرد اقتصادی دست زنند و نیز در دیگر زمینه ها با آنان بجنگند تا سرانجام مجبور شوند كلیۀ روابط خود را با ایران و خلق مسلمان آن قطع كنند…» (صحیفۀ نور، ج۱، ۱۳۸،۹۰، ۹۶، ۵۲. نیز: صحیفۀ نور، ج۴، ص۱۰۸. نیز كتاب تاریخ سیاسی معاصر ایران، از سید جلال مدنی، دفتر انتشارت اسلامی وابسته به جامعۀ مدرسینِ حوزۀ علمیۀ قم ، ج۲، صص۳۱۲-۳۱۱). بیت العدل اعظم در پیام رضوان سال ۲۰۰۰ می فرمایند: «این خصائل بارز روحانی، هموطنان آنان را به شگفت آورده است كه بهاییان ایران با چه طاقت و استقامتی با حملاتی چنان كینه آمیز و چنان بی رحمانه كه بر آنان وارد شده مقابله می نمایند. به چه نحو دیگری می توان بیان كرد كه تعدادی چنین قلیل برای مدتی چنین طویل در برابر تعدادی چنان كثیر اینگونه ایستادگی كرده اند؟!» (در این مورد همچنین به ضمیمۀ۲و بیانیۀ مورخ ۱۳۸ بدیع جامعۀ بهاییان ایران با عنوان «مراجع امور و ملاذ جمهور در كشور مقدس ایران ملاحظه فرمایید» مراجعه شود).
[48] گنجینۀ حدود و احكام، صص۳۲۱-۳۲۰. برای دیدن نصوص كثیره در زمینۀ حل مشاكل اقتصادی رجوع شود به: امروخلق، ج۳ و۴؛ گلزار تعالیم بهایی؛ پیام ملكوت؛ مرآة الحقیقه؛ بیانیۀ رفاه عالم انسانی ارائه شده توسط جامعۀ جهانی بهایی در كنفرانس سران جهان دربارۀ پیشرفت اجتماعی، در كپنهاگ به سال ۱۹۹۵م؛ و…
[49] www.youtube.com/watch?v=0EG-IMOD0m0&feature=related
البته اهل بهاء چنانكه قبلاً نیز اشاره شد، در نقل این مطالب قصد چنین مقایسه ای بین خود و سایر پیروان ادیان و مذاهب و فرقه های اسلامی و غیر اسلامی را ندارند و به حكم مولایشان مأمور به «عاشِرُوا مَعَ الاَدیانِ بِالرُّوحِ وَ الرّیحان» و «بد مشنو و بد مبین و خود را ذلیل مكن و عویل بر میار. یعنی بد مگو تا نشنوی و عیب مردم را بزرگ مدان تا عیب تو بزرگ ننماید و ذلّت نفسی مپسند تا ذلّت تو چهره نگشاید» (كلمات مكنونه فارسی) و «كُلُّ عِبادٌ لَهُ» می باشند، و آنچه ذكر شد نقل قول از یكی از خود شیعیان است.
[50] در پاسخ به همین دكتر فورل، حضرت عبدالبهاء لوح بسیار مهمی صادر فرموده اند كه در «مكاتیب» جلد ۳ مندرج است. طالبین عزیز را به خواندن آن توصیه می نماید.
[51] سورۀ آل عمران، ۴۷. مضمون: و مكر كردند و مكر كرد خدا و خداست بهترین مكر كنندگان.
[52] شاید برای هموطنان عزیزم و طالبین محترم مفید باشد كه بدانند محور اساسی و علّت و دلیل اصلی آقای كسروی در مخالفتش با امر بابی و بهایی و ردّ نوشتن بر آنها، شدّت مخالفت او با فرقۀ شیعه و بعضی عقاید آن بوده است به طوری كه این محور و دلیل و علّت اصلی رد دیانت بابی و بهایی را در ردیه اش به نام «بهایی گری» چنین توضیح می دهد كه چون به زعم ایشان دیانت بابی و بهایی منشعب از فرقۀ شیعۀ دوازده امامی است و چون بعضی خرافات و اوهامات این فرقه ازجمله دربارۀ امام زمان اشتباه و باطل است پس در نتیجه، دیانت بابی و بهایی نیز كه منشعب از آن است باطل است. به همین جهت و به خاطر چنین پیش فرض اثبات شده ای در ذهن آقای كسروی است كه ایشان از نفس دیانت بابی و بهایی، ایرادات خاص زیادی نمی گیرد، بلكه به چند ایراد كه در ردیه های قبل از ردیۀ ایشان نیز عنوان شده بود اشاره می كند، ازجمله: ایراد به ظاهر آیات نازله در امر بابی و بهایی از نظر صرف و نحوی و نیز به قول ایشان خنكی و بی مایگی آنها؛ غیر ضروری بودن دو ظهور پیاپی به فاصله كم (برای دیدن پاسخ ها به ایرادات آقای كسروی رجوع شود به: كتاب بدیع و لوح قناع از حضرت بهاءالله – لوح قناع در كتاب مجموعه الواح مباركه چاپ مصر، ص۶۶ به بعد مندرج است؛ آثار حضرت باب ازجمله بیان فارسی و عربی و بعضی آثار مباركۀ ایشان كه در دو سه سال آخر حیاتشان نازل فرمودند؛ قرن ِ بدیع، جلد ۱؛ اقداح الفلاح در دو جلد؛ و سایر كتب استدلالی بهایی). پس از تایپ نهاییِ به تأخیر افتادۀ این متن، ملاحظه شد که در برنامه های رادیو بهایی ِ پیامِ دوست در سال ۱۳۸۵، سلسله گفتارهایی از جناب دکتر نادر سعیدی در جواب شبهات کسروی و عقاید او پخش می شود. لهذا خوانندگان عزیز می توانند به برنامه های مزبور نیز که در سایتِ www.bahairadio.orgموجود است مراجعه فرمایند.
جالب آنكه كسروی حتی در كتاب خود، كه طرفدارانش آن را نوعی كتب دینی – پاك دینی- می دانستند، مضامین ناقصی از بعضی تعالیم بهایی را ازجمله: وحدت اهل عالم و لزوم ترك خرافات و اختلافات مذهبی و مقصود و مفهوم معجزات انبیاء و تعلیم و تربیت اجباری دختران و پسران هر دو و لزوم رجوع به حقیقت ادیان كه غیر از مدعای فرق مذهبی است، به روش مخصوص نگارش خود ذكر و تكرار نموده، و با ملاحظۀ ردیۀ او علیه امر بهایی، مطلعین از آثار بابی و بهایی فوراً در خواهند یافت كه اطلاعات ایشان از آثار بهایی ناقص بوده است وفی الحقیقه خود بنده وقتی بهایی گری وی را خواندم افسوس خوردم كه چرا او نیز مانند اكثر ردیه نویسان بدون مطالعۀ كامل حداقل جمیع آثار منتشرۀ امر بهایی قلم تحقیق به دست گرفته و با مقدمات ناقص دست به استنتاج زده! و همانطور كه ذكر شد حداقل یك علّت آن همین بوده كه شدیداً تحت تأثیر تفكر منفی خود دربارۀ مذهب شیعه و تفرقه هایی كه در آن و در اسلام – و حتی ادیان دیگر- رخ داده، و لذا حقایق ادیان در حجاب خرافه های فرقه های مزبور مستور مانده، بوده است. چنانكه با همین طرز تفكر و برای مخالفت با خرافات و اوهام، علاوه بر «بهایی گری» ردیه های دیگری نیز در خصوص «شیعی گری»، «صوفی گری» و امثال آن، و حتی در مخالفت با ستارگان آسمان شعر و ادب پارسی، همچون حافظ و مولوی و امثالهم، نوشته است و كلاً نسبت به همۀ مسائل ادبی، اجتماعی و سیاسی و دینی و مذهبی و اقتصادی نگاه انتقادی منفی داشته است. و البته علاوه بر دلایل مذكور در فوق برای مخالفتش با امر بهایی شاید بتوان گفت كه علّت ناقص بودن اطلاعات او دربارۀ امر بهایی و آثار آن این بوده است كه حیطۀ اطلاعات و تحقیقات او بیشتر تاریخ بوده تا نفس دین و مذهب.( برای دیدن نظرات او ازجمله رجوع شود به آثار ذیل از خود او : راه رستگاری، ورجاوند بنیاد، یك دین و یك درفش، ما چه می خواهیم، مشروطه بهترین شكل حكومت، كار و پیشه و پول، دختران و پسران ما، تاریخ مشروطۀ ایران، تاریخ هجده سالۀ آذربایجان، شهریاران گمنام، تاریخ پانصد سالۀ خوزستان، تاریخچۀ شیر و خورشید،…).
[53] نشریۀ مزبور كه ویژۀ امام زمان می باشد، به عنوان ماهنامۀ فرهنگی، اعتقادی، اجتماعی به مدیریت علی رضا نعمتی، چاپ بنیاد رسالت، به نشانی: قم صندوق پستی۴۳۳-۳۷۱۸۵؛ شهرك قدس، خیابان پاسداران، نبش پاسداران ۶، تلفن دفتر مجله ۲۸۵۱۵۲۵-۰۲۵۱/ با نمابر شماره ۲۸۵۵۴۹۵-۰۲۵۱، منتشر می گردد.
[54] نشر مطبوعاتی عطایی، تهران، خیابان ناصر خسرو، چاپ ۱۳۵۱.
[55] همان، صص۳۸۰-۳۴۲. دكتر صاحب الزمانی در كتاب خداوند دو كعبه كه سرگذشت سوروكین، جامعه شناس معروف است، نیز اشاره به عقاید او دارد كه می گوید عصر ما اسیر كمیت گرایی افراطی و ظاهر سازی می باشد و كیفیت و باطن و معنی را فدای آن كرده است. (توصیه آنكه منابع و صفحات اشاره شده از هر دو كتاب ملاحظه گردد، زیرا از جهاتی روشنگر است و اذهان را مستعد درك حقیقت ظهور الهی در زمان ما می كند. وی در ص۳۷۱ خط سوم نیز به مناسبت، ذكری هم از جناب طاهره، شهید بی همتای ظهور بابی از گروه زنان، می نماید، «دربارۀ فعالیت های ادبی ِ طاهرۀ قُرَّةُ العین نیز گزارش شده است كه وی سورۀ یوسف و تفسیرِ باب را بر آن، به فارسی ترجمه كرده است و با اشتیاق به انتشار آن دست یازیده است»( به نقل از تاریخ نبیل انگلیسی، چاپ ویلمت، ۱۹۶۲، ص۸۱).
شایان ذكر است كه دكتر صاحب الزمانی اولین كسی نبودند كه به ایرادات نحوی داوران مجلس ولیعهد در تبریز(در محاكمۀ حضرت باب) ایراد گرفتند، بلكه بعضی نویسندگان دیگر همچون كسروی نیز از نحوۀ سؤالات علمای شیعه و شیخی و حكومت وقت انتقاد كرده اند( بهایی گری كسروی، ص۶۱).
[56] به قرآن مجید، سورۀ بقره، آیات ۶ تا۲۰ كه وصف الحال معرضین از حق است دقت مكرّر در مكرّر شود.
[57] بنده در آخرین مراحل نوشتن و پاكنویس این تحقیق به قسمتهایی از كتاب مزبور دست یافت و نتوانست به خصوص از نقل قول ها و ارجاعات آن، كه در كمبود منابع فعلی در نزد این عبد ضروری می نمود، سود بَرَد، ولی طالبین خود می توانند به كتاب مزبور مراجعه نمایند و با بعضی زوایای بدیع تحلیل نویسندۀ آن آشنا گردند و قضاوت فرمایند. چه كه به قول خود نویسندۀ آن، «هم نویسنده حق دارد نظراتش را منتشر سازد و هم خواننده مختار است كه آنها را بپذیرد یا ردكند و اصلاً از همین راه است كه بر خورد سالم عقاید به ثمر می نشیند» (ج۱، ص۱۸۸).
اما در اینجا علیرغم تأیید بسیاری از حقایق تاریخی – اجتماعی و مذهبی كه نویسنده دربارۀ امر بابی و بهایی نوشته، و علیرغم شجاعت قابل تحسینی كه در ابراز آنها نشان داده و نترسیده است كه چون بعضی محققین قبلی، از ترس متهم شدن به بابی و بهایی بودن، احتیاط كند و آنجا كه به نفع آنها حقایقی را مطرح نموده، رفع شبهۀ مزبور نماید، لازم است این حقیر توضیحی نیز دربارۀ دید نویسندۀ عزیز تقدیم نماید. ایشان در جلد اول، صص۴۸ و ۱۸۸می نویسد: «به گفتۀ عبدالحسین زرین كوب، تاریخ پژوه معاصر ایرانی، «مورخ از همانجا كه موضوع تاریخ خود را انتخاب می كند، از بی طرفی خارج می شود و رغبت یا مصلحتی او را به موضوع مزبور علاقه مند كرده است». در این بررسی نیز «رغبت و مصلحتی» انگیزۀ پرداختن به تاریخ اجتماعی «اقلیت های مذهبی در ایران» بوده است. این انگیزه پیش از آنكه به «آشنایی تاریخی» با «اقلیت ها» معطوف باشد، متوجه به دریافتِ روندِ كلی تاریخ ایران و علل سقوط به فلاكت كنونی است…چنانكه پیش از این اشاره رفت بررسی تاریخی- اجتماعی… نمی تواند به دور از حبّ و بغض صورت گیرد و هر قدر كه پژوهش گر در پی بی طرفی علمی و حقیقت جویی بی شائبه باشد باز هم ناگزیر از نگرش به وقایع از ورای «باور» های خویش است.
لذا با توجه به حقیقت فوق، خود ایشان دیدی منفی نسبت به عملكرد شیعی گری در طول تاریخ، و دیدی مثبت نسبت به روح ملی و ایرانی دارند (ج۱، صص۲۹۷-۲۷۷و….ج۲، صص۱۵۲و…) و درصدی از دید مثبت ایشان دربارۀ دو امر بابی و بهایی نیز ناشی از همان دو دید مثبت و منفی فوق الذكر است و با همین دید است كه بعضی بیانات حضرت بهاءالله را در انتقاد از عملكرد حزب شیعه در طول تاریخ آن، مؤید و همسوی نظرات خود یافته، و به خاطر تمركز بر دید ملی گرایانۀ خود، جنبۀ روحانی و مذهبی انتقاد حضرت بهاءالله را از فرقه شیعه مطرح ننموده است. این حقیقت را خود ایشان با حروفی درشت در كتابشان چنین می نویسند: «تنها راه غلبه بر یك سو نگری شیعه گری، كه فضای جامعۀ ایرانی را منجمد ساخته، آنست كه بدون مجامله، از دیدگاه منافع عمومی و ملی ایران، به همۀ جریانات اجتماعی، از جمله مذهبی، نگریسته شود. چنین نگرشی به «جریانات مذهبی» نه تنها از نظر تاریخ نگری و جامعه شناسی علمی مجاز است، كه با توجه به نقش متضاد و بازدارنده ای كه «جریانات دینی» در محدودۀ ملی و همچنین سطح جهانی داشته و دارند، لازم است كه عملكرد آنها در جهت منافع ملی و یا مدنیت جهانی مانند هر گروه و جریان اجتماعی سیاسی دیگر ارزیابی گردد. به ویژه در ایران – كه شاید بیش از هر كشور دیگری از این رهگذر زیان داده است- امری حیاتی است، كه این محك به میان آید و جلوۀ اجتماعی و عملكرد سیاسی- تاریخی جریانات مذهبی جایگزین «حقانیت» باورهای دینی گردد.»(ج۱، ص۲۵۷)
اما آنچه بنده می خواهم در خصوص موارد فوق عرض نمایم – اگر چه چون من نویسندۀ محترم رگ تاك را نمی شناسم و فقط تا حدی از كتابشان نسبت به نظرگاهشان آگاهی یافته ام، نمی توانم دقیقاً و تماماً اظهار نظر كنم – این است كه اگر جنبۀ «حقانیتِ باورهای دینی» و وجوه الهی و معنوی و غیبی آنها را، كه در حقیقت نسبت به جنبۀ تاریخی و اجتماعی و ملی آنها اصل و اساس محسوب می شود، در نظر نگیریم و یا كم در نظر بگیریم، تصویر ناقصی از حقایق آنها به دست خواهیم آورد، و لذا روش تمام تر آنكه به فرمودۀ بیت العدل اعظم، مرجع جامعۀ جهانی بهایی، از تمام وجوه تحقیق، چه دینی و چه علمی و تاریخی و اجتماعی و… برای كشف حقایق مختلفه استفاده كنیم. در این خصوص چنین می فرمایند: «در غرب عادت بر این جاری شده كه دین و علم را دو حیطۀ مجزّا و حتی متضاد از اندیشه و رفتار آدمی بیانگارند. این دوگانگی را می توان با مفاهیم متضاد و مخالفی چون ایمان و عقل، و ارزش و واقعیت توصیف كرد. در طرز تفكر بهایی این دوگانگی، تصوری بیگانه است… اصل توافق علم و دین تنها بدین معنی نیست كه باید تعالیم دینی، علاوه بر ایمان و الهام، در پرتو عقل و شواهد خارجی نیز مورد تحقیق قرار گیرد، بلكه مفهوم دیگر آن نیز اینست كه جمیع جوانب زندگی و دانش بشری و هر آنچه در عالم خلق قرار دارد باید علاوه بر طریق بررسی عقلی محض، در پرتو وحی و دین الهی نیز مورد مطالعه واقع شود. به بیان دیگر، وقتی محقق بهایی موضوعی را مورد مطالعه قرار می دهد، نباید هیچیك از وجوه حقیقت را كه بر او آشكار است از ذهن خود دور بدارد.» (مقالۀ مطالعات تحقیقی و جامعۀ بهایی از موژان مؤمن.)
از این دیدگاه، نظر به عقیدۀ بهایی خود، و نه ترس از تبعات احتمالی آنچه كه در رگ تاك دربارۀ شیعه گری آمده، باید اشاره نمایم كه اگر در آثار بهایی اشاراتی منفی در خصوص شیعه وجود دارد و در رگ تاك نیز به بعضی از آنها استشهاد شده، همانطور كه از نفس همان بیانات پیداست منظور عملكرد «حزب شیعه» و ازجمله داستان ها و مطالب جعلی و پیرایه ها و اوهاماتی است كه بعضی رؤسای آن حزب به دیانت مقدس اسلام و مذهب شیعه منتسب داشته اند و وارد نموده اند، و نه حقایق وحیانی و الهامی قرآن مجید و احادیثِ غیر جعلی منقوله از حضرت محمد و ائمۀ اطهار (ع). و شاهد این حقیقت، آثار بابی و بهایی است كه بر حقانیت اسلام و قرآن و حضرت رسول و ائمه هدی تأكیدات متعدّده دارد و در این متن در جاهای مختلف به مناسبت به آن اشاره نموده ام. به این ترتیب اهل بهاء عملكرد سوء منتسبین به ادیان آسمانی را از حقایق آن ادیان جدا می نمایند و اعلان می كنند كه حقایق آن ادیان به خداوند رحمن راجع است و آنچه پیرایه بر آن ادیان بسته اند به اوهام و نفس و هوای جاعلین و مُحرِّفینِ معنوی آن ادیان راجع. و به علل فوق است كه وقتی عملكرد پیروان دینی از حقایق آن دین فاصله می گیرد، خداوند دین جدیدی همچون بهاری معنوی می فرستد تا مجدداً اعمال و اخلاق و اقوال نفوس به حقایق آن دین الهی نزدیك گردد و «ظاهر، عنوانِ باطن» شود، چنانكه تواریخ ادیان و تغییر آنها یكی پس از دیگری شاهد این حقیقت است و اگر چنین نباشد، جدایی همیشگی «عملكردِ» نفوس از «حقایقِ» ادیان، به كلی با اصلِ هدف خلقت انسان در جهان مغایرت می یابد و لزوم دین خدای ناکرده، لغو و بی ثمر خواهد بود چه كه ادیان الهی جهت تأثیر در عملكرد بشر ظاهر می شوند و آنگاه كه اكثریت مدعیان اعتقاد به دینی به سوء اعمال و اقوال دچار می شوند، نشانۀ نیاز به دینی جدید و بهاری بدیع است، و از این جنبه می توان دید تاریخی- اجتماعی نویسندۀ رگ تاك را نیز صحیح دانست و عملكرد خوب مدعیان یك دین را نیز دلیلی از دلایل زنده بودن و حقیقی بودن همۀ وجوه آن دانست و یا عملكرد سوء آن مدعیان را نشانهء مرده بودن آن.
[58] شایان ذكر است كه امثال نویسندگانی كه در متن چند نمونه از نظراتشان دربارۀ امر بابی و بهایی آورده شد، بعضاً خودشان به علّت عقاید و یا روش تحقیق و زاویۀ دیدشان، از طرف بعضی سیاسیون و مذهبیون در ایران در مظانّ اتهامات هستند به طوری كه مثلاً ایشان و روش تحقیقات و نظراتشان را متأثر از فرهنگ غرب و شرق شناسان غربی – ازجمله ادوارد براون و… – دانسته اند (در این مورد از جمله به یاد دارد كه در روزنامۀ كیهان در سال ها قبل و نیز اخیراً مقالاتی از این دیدگاه نوشته شده است. به عنوان نمونه مقالۀ «مؤلفه های شرق شناسی در گفتمان سیاسی عصر پهلوی اوّل» در چند شمارۀ روزنامۀ مزبور – از جمله مورخ۳/۶/۱۳۸۴، شمارۀ ۱۸۳۱۵، ص۸، و شماره های قبل و بعد آن). بحث و نقد پیرامون ادعای فوق، خود محتاج تفصیل و تحقیقاتی است كه بهتر است علما و دانشگاهیان این مرز و بوم از دیدگاه های مختلف به آن بپردازند، و البته جامعۀ بهایی نیز در این زمینه مطالب بسیاری دارد كه بررسی آن محتاج به زمانی است كه بتوان به آن پرداخت.
توضیح فوق به این جهت بود كه شاید قوّۀ واهمه و جاعلۀ جاعلین مسلخ عشق آوردن چند نمونه از نظرات صاحب نظران و علمای این مرز و بوم را در متن، حمل بر امور عجیب و نظریه های غریب و وهم آلودی نمایند كه سالهاست انواع آن را به صورت تهمت و افترا بر جامعۀ بهایی و دیگران وارد كرده اند لذا در اینجا نیز باید آنچه را كه در صفحات قبل متن دربارۀ اظهار نظر علما و بزرگان غیر ایرانی دربارۀ امر بهایی گفته شد تكرار نماید، و آن اینكه دیانت بهایی برای اثبات خود محتاج شهادت و تأیید دیگران نیست، بلكه حقیقت و عظمت تعالیم و تاریخ و عملكرد پیروان آن است كه ستایش و اظهار نظرات مثبت و منصفانه دیگران را بر انگیخته؛ و اثبات امر بهاء به نفس آن می باشد.
[59] حقیر مایل نیستم در اینجا دربارۀ علل تفرقه در دین اسلام، به ذكر حقایقی كه به گوشه هایی از آن، خود روشنفكران مسلمان و حتی بعضی علمای عظام نیز اذعان نموده اند بپردازد. لذا فقط در این یادداشت خاطر خوانندگان عزیز را به این حقیقت جلب می كند كه از سنۀ ۶۳۲ میلادی كه روح مقدس حضرت ختمی مرتبت(ص) از این عالم ناسوت به جهان الهی رجوع و عروج نمود – و حتی قبل از آن – چه كسانی در امّت اسلامی تفرقه ایجاد كردند؟ و چه كسانی در طول تاریخ اسلام، تفرقه های سیاسی را نیز به آن تفرقه های دینی ایجاد شده افزودند؟ و در این ۲۷ سال ِ پس از انقلاب اسلامی نیز، چه کسانی به ده ها فرقۀ سیاسی-مذهبی ِ اسلامی مزبور، فِرَق و انشعابات جدید دیگری افزودند؟ و آن كسان چه دینی داشتند؟ و آنان كه دشمنی با فرهنگ اسلامی و امّت اسلامی داشتند چه كسانی بودند و چگونه از این همه تفرقه و فقدان وحدت استفاده كردند؟ و چه كسانی هم اكنون به نزاع های لفظی و عملی سیاسی – مذهبی در امت اسلامی مشغولند و به چه روش و لحنی چنین می كنند كه حتی بزرگترین مسئولین محترم این آب و خاك نیز از ادبیات سوء سیاسی و اخلاق ناپسند متنازعین، ابراز نگرانی آشكار در رسانه ها و مطبوعات می كنند؟! ملاحظه فرمایید حضرت بهاءالله در خصوص حقیقت فوق چه می فرمایند: «اگر حزب فرقان فی الحقیقه به آنچه از قلم رحمن نازل شده عمل می نمودند، جمیع مَنْ عَلَی الاَرْض به شرف ایمان فائز می گشتند. اختلاف اعمال سبب اختلاف امر گشت و امر ضعیف شد… شریعت رسول الله روحُ ما سِواه فِداه را به مثابه بحری ملاحظه نما كه از این بحر خلیج های لایتناهی زده اند و این سبب ضعف شریعت الله شده ما بین عباد، و تا حین، نه مُلوك و نه مَملوك و نه صُعلوك(فقیر ) هیچ یك سبب و علت را ندانستند و به آنچه عزّت رفته راجع شود و علم افتاده نصب گردد آگاه نبوده و نیستند… حال سنگ ناله می كند و قلم اعلی (اشاره به خودشان و قلمشان) نوحه. ملاحظه نما كه چه وارد شد بر شریعتی كه نورش ضیاء عالم و نارش هادی امم، یعنی نار محبتش. طوبی لِلْمُتَفَكِّرینَ وَ طوبی لِلْمُتَفَرِّسینَ وَ طوبی لِلْمُنْصِفینَ» (ادعیۀ محبوب، ص۳۷۷-۳۷۴). و نیز : «امروز فی الحقیقه حزب الهی مُحاط و سایرین محیط مشاهده می شوند چنانچه مشاهده فرموده اید بلاد ِ اسلام را به بهانه های مختلفه اخذ نموده اند. وقت آمده که جمیع به کمال نوحه و ندبه و عجز و ابتهال به غنیّ ِ متعال توجه نمایند که شاید بحرِ رحمت به موج آید و آفتاب ِ فضل اِشراق نماید و ذلت به عزت تبدیل شود و ضعف به قوت. باری آنچه بر امّتِ مرحومه وارد شده و می شود از خود ِ ایشان است به قولِ مَن قالَ : این همه از قامتِ ناسازِ بی اندام ِ ماست. تفکر در عزت اسلام از قبل نمائید که به چه مقام رسیده بود و حال در ذلّت وارد. اَستَغفِرُاللهَ العَظیمَ عَمّا قُلتُ وَ اَقُولُ. اِنَّهُ یُعِزُّ مَن یَشاءُ وَ یُذِلُّ مَن یَشاءُ یُؤتی و یَمنَعُ؛ لَهُ الخَلقُ وَ الاَمرُ وَ هُوَ القَوّیُّ الغالِبُ المُقتَدِرُ العَلیمُ الحَکیمُ» (مجموعۀ الواح سمندر، به خط جناب عندلیب، صص : ۱۹۳-۱۹۲).
[58] شایان ذكر است كه امثال نویسندگانی كه در متن چند نمونه از نظراتشان دربارۀ امر بابی و بهایی آورده شد، بعضاً خودشان به علّت عقاید و یا روش تحقیق و زاویۀ دیدشان، از طرف بعضی سیاسیون و مذهبیون در ایران در مظانّ اتهامات هستند به طوری كه مثلاً ایشان و روش تحقیقات و نظراتشان را متأثر از فرهنگ غرب و شرق شناسان غربی – ازجمله ادوارد براون و… – دانسته اند (در این مورد از جمله به یاد دارد كه در روزنامۀ كیهان در سال ها قبل و نیز اخیراً مقالاتی از این دیدگاه نوشته شده است. به عنوان نمونه مقالۀ «مؤلفه های شرق شناسی در گفتمان سیاسی عصر پهلوی اوّل» در چند شمارۀ روزنامۀ مزبور – از جمله مورخ۳/۶/۱۳۸۴، شمارۀ ۱۸۳۱۵، ص۸، و شماره های قبل و بعد آن). بحث و نقد پیرامون ادعای فوق، خود محتاج تفصیل و تحقیقاتی است كه بهتر است علما و دانشگاهیان این مرز و بوم از دیدگاه های مختلف به آن بپردازند، و البته جامعۀ بهایی نیز در این زمینه مطالب بسیاری دارد كه بررسی آن محتاج به زمانی است كه بتوان به آن پرداخت.
توضیح فوق به این جهت بود كه شاید قوّۀ واهمه و جاعلۀ جاعلین مسلخ عشق آوردن چند نمونه از نظرات صاحب نظران و علمای این مرز و بوم را در متن، حمل بر امور عجیب و نظریه های غریب و وهم آلودی نمایند كه سالهاست انواع آن را به صورت تهمت و افترا بر جامعۀ بهایی و دیگران وارد كرده اند لذا در اینجا نیز باید آنچه را كه در صفحات قبل متن دربارۀ اظهار نظر علما و بزرگان غیر ایرانی دربارۀ امر بهایی گفته شد تكرار نماید، و آن اینكه دیانت بهایی برای اثبات خود محتاج شهادت و تأیید دیگران نیست، بلكه حقیقت و عظمت تعالیم و تاریخ و عملكرد پیروان آن است كه ستایش و اظهار نظرات مثبت و منصفانه دیگران را بر انگیخته؛ و اثبات امر بهاء به نفس آن می باشد.
[59] حقیر مایل نیستم در اینجا دربارۀ علل تفرقه در دین اسلام، به ذكر حقایقی كه به گوشه هایی از آن، خود روشنفكران مسلمان و حتی بعضی علمای عظام نیز اذعان نموده اند بپردازد. لذا فقط در این یادداشت خاطر خوانندگان عزیز را به این حقیقت جلب می كند كه از سنۀ ۶۳۲ میلادی كه روح مقدس حضرت ختمی مرتبت(ص) از این عالم ناسوت به جهان الهی رجوع و عروج نمود – و حتی قبل از آن – چه كسانی در امّت اسلامی تفرقه ایجاد كردند؟ و چه كسانی در طول تاریخ اسلام، تفرقه های سیاسی را نیز به آن تفرقه های دینی ایجاد شده افزودند؟ و در این ۲۷ سال ِ پس از انقلاب اسلامی نیز، چه کسانی به ده ها فرقۀ سیاسی-مذهبی ِ اسلامی مزبور، فِرَق و انشعابات جدید دیگری افزودند؟ و آن كسان چه دینی داشتند؟ و آنان كه دشمنی با فرهنگ اسلامی و امّت اسلامی داشتند چه كسانی بودند و چگونه از این همه تفرقه و فقدان وحدت استفاده كردند؟ و چه كسانی هم اكنون به نزاع های لفظی و عملی سیاسی – مذهبی در امت اسلامی مشغولند و به چه روش و لحنی چنین می كنند كه حتی بزرگترین مسئولین محترم این آب و خاك نیز از ادبیات سوء سیاسی و اخلاق ناپسند متنازعین، ابراز نگرانی آشكار در رسانه ها و مطبوعات می كنند؟! ملاحظه فرمایید حضرت بهاءالله در خصوص حقیقت فوق چه می فرمایند: «اگر حزب فرقان فی الحقیقه به آنچه از قلم رحمن نازل شده عمل می نمودند، جمیع مَنْ عَلَی الاَرْض به شرف ایمان فائز می گشتند. اختلاف اعمال سبب اختلاف امر گشت و امر ضعیف شد… شریعت رسول الله روحُ ما سِواه فِداه را به مثابه بحری ملاحظه نما كه از این بحر خلیج های لایتناهی زده اند و این سبب ضعف شریعت الله شده ما بین عباد، و تا حین، نه مُلوك و نه مَملوك و نه صُعلوك(فقیر ) هیچ یك سبب و علت را ندانستند و به آنچه عزّت رفته راجع شود و علم افتاده نصب گردد آگاه نبوده و نیستند… حال سنگ ناله می كند و قلم اعلی (اشاره به خودشان و قلمشان) نوحه. ملاحظه نما كه چه وارد شد بر شریعتی كه نورش ضیاء عالم و نارش هادی امم، یعنی نار محبتش. طوبی لِلْمُتَفَكِّرینَ وَ طوبی لِلْمُتَفَرِّسینَ وَ طوبی لِلْمُنْصِفینَ» (ادعیۀ محبوب، ص۳۷۷-۳۷۴). و نیز : «امروز فی الحقیقه حزب الهی مُحاط و سایرین محیط مشاهده می شوند چنانچه مشاهده فرموده اید بلاد ِ اسلام را به بهانه های مختلفه اخذ نموده اند. وقت آمده که جمیع به کمال نوحه و ندبه و عجز و ابتهال به غنیّ ِ متعال توجه نمایند که شاید بحرِ رحمت به موج آید و آفتاب ِ فضل اِشراق نماید و ذلت به عزت تبدیل شود و ضعف به قوت. باری آنچه بر امّتِ مرحومه وارد شده و می شود از خود ِ ایشان است به قولِ مَن قالَ : این همه از قامتِ ناسازِ بی اندام ِ ماست. تفکر در عزت اسلام از قبل نمائید که به چه مقام رسیده بود و حال در ذلّت وارد. اَستَغفِرُاللهَ العَظیمَ عَمّا قُلتُ وَ اَقُولُ. اِنَّهُ یُعِزُّ مَن یَشاءُ وَ یُذِلُّ مَن یَشاءُ یُؤتی و یَمنَعُ؛ لَهُ الخَلقُ وَ الاَمرُ وَ هُوَ القَوّیُّ الغالِبُ المُقتَدِرُ العَلیمُ الحَکیمُ» (مجموعۀ الواح سمندر، به خط جناب عندلیب، صص : ۱۹۳-۱۹۲).