3) بازتاب خرافات جاهلی در قرآن
3.1) خرافات جاهلی در قرآن
از قرآن انتقاد شدهاست که بر اوهام و خرافات عرب جاهلی صحه گذاشتهاست.{ دو نمونه در اینجا قابل ذکر است. یکی اعتقاد به جن است؛ و دیگری سحر و چشمزخم.
علی دشتی در بیست و سه سال مینویسد: «جای شگفت نیست که عربهای قرن ششم میلادی بهرهای کافی از اوهام داشته باشند؛ ولی شگفت این است که هر دو موضوع در قرآن منعکس شده باشد. آن هم به صورت ایجابی و مانند یک امر واقع»[۷۹] بهویژه موضوع جن ممکن است برای باورمندان عقلگرا هضمش دشوار باشد. در قرآن بیش از ده بار به جنیان اشاره شدهاست؛ و حتی سورهای به این نام در قرآن هست. پس نمیتوان به آسانی با تأویل و توجیه قضیه را فیصله داد. مثلاً در آیۀ۲۸ سورۀ جن گفته شدهاست که چند نفر از جنیان پس از شنودن بندهایی از قرآن به قدری متأثر شدند که اسلام آوردند. علی دشتی با ذکر این مورد و چند مورد مشابه میگوید: آیا آمدن این مطالب «در کتابی که آن را کلام خدا میگویند آن هم از طرف شخصی که بر ضد خرافات و عادات جاهلانۀ قوم خود قیام کردهاست و در مقام اصلاح فکر و اخلاق آنها برآمدهاست موجب تأمل و حیرت نمیشود؟»[۸۰] البتّه سحر (نیروی خارق عادت به مدد عفریتها) در تورات و انجیل هم آمده و محدود به عقاید عرب زمان پیامبر اسلام نبوده است.[۸۱]
3.2) رسوم اعراب در قرآن
در میان قبایل اعراب و قریش رسومی وجود داشت که محمّد نیز بعداً دقیقاً همان رسوم را در اسلام اجرا نمود. اینها به این شرح است:[۸۲][۸۳]
- عدم ازدواج با زن پدر. خدا نیز فرمود زنانی را که پدرتان گرفته شما نگیرید.
- صدقه دادن یک پنجم از گنجی که یافت میشود: خدا نیز فرمود که بدانید آنچه غنیمت به چنگ آورید یک پنجم آن مال خداست.
- عبدالمطلب خونبها را صد شتر قرار داد و مورد مشابه آن در قرآن.
- دور طواف کعبه نزد قریش تعداد مشخصی نداشت، عبدالمطلب دستور داد هفت مرتبه دور کعبه بگردند. خدا نیز در قرآن همین حکم را قرار داد.
- عبدالمطلب آب چاه زمزم را وقف حاجیان کرد و اسم آن را سقایةالحجان (آبدان حاجیان) گذاشت. خداوند نیز در قرآن همین کار را کرد.
4) ابزار و آلتدست بودن برای خواستههای محمّد
ابن وراق به نقل از کائناتی مینویسد: این محمّد است که در سلسله مراتب دینی بالاتر از همه و حتی الله قرار میگیرد، به گونهای که الله در ساختار اسلام نقش درجه دوّم پیدا میکند و در واقع در خدمت پیامبر و نماینده خود در میآید. الله، دیگر موجودی بالاتر و والاتر از همه نیست، که هر چیزی باید در راه خدمت به او فدا شود، بلکه الله موجود توانمند و یکتائی است که در خدمت هدفهای سیاسی پیامبر در میآید، راه را برای پیروزیهای جنگی او هموار میکند، او را در هنگام شکستهای جنگی دلداری و تسکین میدهد. مشکلاتِ تشکیل یک امپراطوری بزرگ را برای فرمانروائی بر افراد بشر از سر راه او برمیدارد و موانعی را که در راه رسیدن به هدفهای سیاسی و دنیوی او وجود دارد، برایش هموار میکند… (الله) مشکلات محمّد را با آیههایی که به سودش نازل میکند، بر طرف میسازد. اشتباهاتش را هموار میکند؛ لغزشهایش را مشروع جلوه میدهد و در مقام یک خدای ستمگر، وحشی و غیراخلاقی سامی، تحقق غریزههای ددمنشانه پیامبرش را تشویق میکند[۸۴] قرآن به مسائلی پرداختهاست که ممکن است در دیدۀ منتقد بس حقیر جلوه کند. از آن جملهاست: مسائل خصوصی محمّد یا آن زنان وی یا نزاعهای لفظی وی با مخالفانش. آمدن چنین مطالبی در قرآن دون شان کتابی دانسته شدهاست که بنا به ادعا کتاب هدایت بشر در همه اعصار است.[۸۵] واکنش عمومی مسلمانان به این دست از انتقادات این است که در همۀ آیهها آموزههایی است که مؤمنان را به کار میآید. در زیر چند مورد از این مسائل که به انتقاد از قرآن انجامیده است ذکر میشود:
4.1) کینۀ محمّد از ابولهب
ابولهب که عموی محمّد بود از مخالفان وی در مکه هم به شمار میآمد. درگیریهای محمّد با وی و استخفافهایی که محمّد از وی میدید به کینۀ محمّد از وی انجامیده بود. این کینه به صورت سورهای (سورۀ مسد) در قرآن بازتاب یافتهاست و در آن حتی از طعنه به همسر ابولهب خودداری نشدهاست. این سوره که محتوایش دشنام و طعنهزدن به ابولهب است، به قول علی دشتی، «از حیث موضوع قابل انتساب به پروردگار عالم نیست… از ساحت کبریای آفرینندۀ جهان و قادر مطلق دور است که به یک عرب نادانی دشنام دهد و نفرین کند و زن او را حمّالةالحطب بنامد.»[۷۲] مسلمانان این آیات را نیز مانند دیگر آیات دارای آموزههایی میدانند. از ۴ آیۀ سورۀ مسد مانند دیگر آیات تعالیم فلسفی اسلامی گوناگون و زیادی برداشت شدهاست.[۸۶] محسن قرائتی در تفسیر نورمینویسد: از آیات این سوره حداقل ۱۰ پیام برداشت میشود: ۱- اعلام برائت از نااهلان جزء دین است. «تَبَّتْ یَدا أَبِی لَهَبٍ» ۲- کیفر توهین به مقدّسات، لعن و نفرین ابدی است. «تَبَّتْ یَدا أَبِی لَهَبٍ» ۳- باید برای نابودی کامل کفر دعا کنیم. «یَدا»(قطع شدن دو دست نشانۀ بینتیجه ماندن تلاشهاست) («تَبَّتْ» از ریشه «تب» به معنای خسران و هلاکت است و مراد از «ید» در آیه، دستِ ظاهری نیست، بلکه کنایه از وسیله قدرت و تلاش انسان است؛ بنابراین معنای آیه چنین است که تلاشهای ابولهب به هدر رفت و بینتیجه ماند، و او گرفتار زیان و خسارت شد) ۴- پاسخ مخالفان را مثل خودشان بدهید. در پاسخ آنان که به پیامبر گفتند: «تبا لک» خداوند فرمود: «تَبَّتْ یَدا أَبِی لَهَبٍ» ۵- در نظام مکتبی، ضابطه بر رابطه مقدم است. (ابولهب عموی پیامبر بود) ۶- مال و ثروت، یکی از ابزارهای مخالفان انبیاست. «ما أَغْنی عَنْهُ مالُهُ وَ ما کَسَبَ»(ابولهب سرمایهداری بود که ثروتش را برای محو اسلام هزینه کرد) ۷- بدتر از فساد تکرار آن است. «حَمَّالَةَ» ۸- در برابر قهر الهی نه ثروت کارایی دارد و نه هر چیز که در اثر تلاش به دستاید، خواه ثروت باشد یا مقام و عنوان و حکومت و شهرت. «ما أَغْنی عَنْهُ مالُهُ وَ ما کَسَبَ» ۹- قهر الهی نسبت به ستمگران دور نیست. «سَیَصْلی» ۱۰- اشرافیّت دنیا، همراه با تحقیر آخرت است. «فِی جِیدِها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ»[۸۷]
4.2) پسر نداشتن محمّد
محمّد باوجود داشتن زنان بسیار هرگز صاحب پسری نشد که به بلوغ برسد. همۀ پسرانش در کودکی بمردند. اهمّیت داشتن فرزند ذکور در جامعۀ مردسالار عربستان صدر اسلام بر کسی پوشیده نیست. پس از مرگ دو تن از پسران محمّد، عاص بن وائل سرکوفتی به محمّد زد و او را ابتر (دمبریده) خواند. سورۀ کوثر پاسخیاست که محمّد از زبان خدا به وی میدهد.[۸۸] در بند پایانی سورۀ گفتهاست که هر که تو را طعن میکند خود دم بریدهاست. یکیبه دوی قادر متعال با عربی نادان آن هم در کتاب هدایت بشر، انتقاد برانگیختهاست.[۸۹] مسلمانان این ۳ آیه را نیز مانند دیگر آیات دارای آموزههایی میدانند. برای نمونه از دید شیعه آیۀ نخست تنها آیه درمورد فاطمه است و شان نزول آن، مقام بالای کوچکترین دختر محمّد است. آیۀ دوّم هم که خدا دستور شکرگزاری و قربانی کردن را به پیامبر میدهد،[آیه۶] نمونهای از مخالفت اسلام با فرهنگ آن زمان است که پسران را بزرگ میشمردند و دختران را زنده بگور نیز میکردند. آیۀ سوّم هم به نوبه خود از پیشگوییهای قرآن به شمار میرود.[۹۰][۹۱]
4.3) مسائل همسران محمّد
بخش مدنی قرآن آکندهاست از مطالب مربوط به نزاعهای میان محمّد و همسرانش یا نزاعها، حسادتها و رقابتهای همسران محمّد میان خود.[نیازمند منبع] وجود کشمکشهای خصوصی چیز تازه یا عجیبی نیست. آنچه شگفت تواند بود انعکاس این مسائل در کتاب هدایت بشریاست.[۹۲] البتّه مسلمانان مطرح شدن این مسائل در قرآن را دارای حکمتهایی میدانند. در اینجا چند نمونه از کشمکشهای خانوادگی-خصوصی اهل بیت پیغامبر اسلام —که در قرآن بازتاب یافتهاست— آورده میشود:
4.3.1) ماجرای ماریه
روزی ماریۀ قبطی به دیدن محمّد در خانۀ حفصه (از زنان دیگر محمّد) میآید. محمّد و ماریه همانجا در بستر حفصه به خفتوخیز مشغول میشوند. در این اثناء حفصه که در خانه نبود در میرسد. فریاد اعتراضش بلند میشود. کار بالا میگیرد. پس محمّد، در واکنش به قضیه، ماریه را بر خود حرام میکند؛ ولی بعدها از تصمیم خود عدول میکند — احتمالاً یا چون محمّد ماریه را بسیار دوست داشتی یا چون ماریه بس اندوهگین شده بود[۹۲]— و در توجیه کار خود آیهای چند بر زبان میراند و دو زن دیگر را [عایشه و حفصه دختران عمر و ابوبکر را] تهدید میکند (سورۀ تحریم).[۹۳] چکیدۀ آیات چنین است: پیغامبرا! چرا از بهر دلخوشی زنانت حلال خدای را بر خویش حرام میکنی… خدا راه سوگندشکستن را برایتان باز گذاشتهاست… چون پیغامبر با برخی زنانش رازی در میان نهاد همین که زنی این سخن با دیگری بازگفت خدا فرستادهاش را از بهری از آن بیاگاهانید… پس بهتر است شما دو زن [عایشه و حفصه] توبه کنید همانا کژدل گشته اید. وگر پیغامبر طلاقتان دهد امید است که خدا همسرانی بهتر از شما ورا دهد: مؤمن و پاکیزه و … کالُم و دوشیزه.[آیه۷] این آیاتی که پشت سر هم در دفاع از محمّد آورده شدهاست به قول دشتی شخص را به شگفتی میاندازد که یک مسئلۀ شخصی و خانوادگی و گفتگوی زن و شوهر در قرآن مطرح میشود.[۹۲]
4.3.2) زینب بنت جحش
روزی محمّد برای دیدار پسر خواندهاش زید، رهسپار خانه او شد. زید با زینب بنت جحش، دختر عموی محمّد که زن بسیار زیبائی بود ازدواج کرده بود. در آن روز زید در خانه نبود و زینب که کم و بیش نیمه لخت بود، در را به روی محمّد باز کرد و او را به درون خانه فراخواند. زیبائی زینب از بدن نیمه لختش آشکار شده بود و محمّد را در جا میخکوب کرد. پس از لختی سکوت، محمّد اظهار داشت: «فتبارک الله احسن الخالقین» سپس در حالیکه مشاهده زیبائی زینب، محمّد را به خود آورده بود، خانه زید را ترک کرد. هنگامی که زید به خانه برگشت و زینب رویداد رخ داده را به اطلاعش رساند، زید یکسره نزد محمّد رفت و اظهار داشت که میل دارد زنش را طلاق دهد. امّا محمّد مخالفت کرده و گفت: «از الله بترس و همسرت را نگه دار». زید که درک کرده بود عشق زینب در دل محمّد خانه کردهاست، او را طلاق داد ولی محمّد از ترس سرزنش مردم، هنوز در ازدواج با زینب تردید داشت. علاوه بر آن در سنّت عرب، پسرخوانده با پسر تفاوتی نمیکرد و عربها ازدواج با همسر پسرخوانده را ازدواج با محارم به شمار میآوردند؛ ولی بنابر رسم معمول همیشگی، آیههایی[آیه۸] از طرف الله به محمّد وحی شد و به او جرأت داد تا این هنجار را نقض کند. به طوریکه در روزی که محمّد در خانه عایشه بود، به گونهای ناگهانی وارد یکی از غش و ضعفهای هنگام وحی گردید. هنگامی که از آن حالت بیرون آمد، اظهار داشت: «چه کسی نزد زینب خواهد رفت و به او شادباش خواهد گفت، زیرا، الله ازدواج او را با من تجویز کردهاست»[۹۴] اما طبق روایت انس، زید به قصد شکایت از زینب به نزد محمّد رفت. نه به قصد پیش قدم شدن برای ازدواج زینب با محمّد. محمّد او را به ترس از خدا و نگهداشتن زنش نصیحت کرد.[۹۵] داستان ازدواج پیامبر اسلام با زینب بنت جحش با تمام صراحتی که قرآن در این مسئله و هدف این ازدواج به خرج داده و آن را شکستن یک سنّت جاهلی در ارتباط با ازدواج با همسر مطلقه فرزندخوانده معرفی کرده باز مورد بهرهبرداری سوءِ جمعی از دشمنان اسلام گردیده است، آنها خواستهاند از آن یک داستان عشقی بسازند که شخصیت محمّد را با آن آلوده کنند و احادیث مشکوک و یا مجعولی را در این زمینه دستاویز قرار دادهاند.[۹۶] از جمله اینکه نوشتهاند: هنگامی که پیامبر برای حالپرسی زید به خانه او آمد همین که در را گشود چشمش به جمال زینب افتاد، و گفت: سبحان الله خالق النور تبارک الله احسن الخالقین! : (منزه است خداوندی که خالق نور است و جاوید و پر برکت است خدایی که احسن الخالقین میباشد) و این جمله را دلیلی بر علاقه محمّد به زینب گرفتهاند. در حالی که شواهد روشنی – قطع نظر از مسئله نُبُوَّت و عصمت – در دست است که این افسانهها را تکذیب میکند.
نخست اینکه: زینب دختر عمه پیامبر بود و در محیط خانوادگی تقریباً با او بزرگ شده بود، پیامبر شخصاً او را برای زید خواستگاری کرد، و اگر زینب جمال فوقالعادهای داشت و فرضاً جمال او جلب توجّه محمّد را کرده بود نه جمالش امر مخفی بود و نه ازدواج با او قبل از این ماجرا مشکلی داشت، بلکه با توجّه به اینکه زینب هیچگونه تمایلی برای ازدواج با زید نشان نمیداد بلکه مخالفت خود را صریحاً، بیان کرد، و کاملاً ترجیح میداد همسر پیامبر شود به طوری که وقتی پیامبر به خواستگاری او برای زید رفت خوشحال شد زیرا تصور میکرد محمّد او را برای خود خواستگاری میکند، اما بعداً با نزول آیۀ قرآن و امر به تسلیم در برابر فرمان خدا و پیامبر تن به ازدواج با زید داد. با این مقدمات چه جای این توهم که او از چگونگی زینب با خبر نباشد؟ و چه جای این توهم که تمایل ازدواج با او را داشته باشد و نتواند اقدام کند؟ دیگر اینکه هنگامی که زید برای طلاق دادن همسرش زینب به پیامبر مراجعه مینماید پیامبر بارها او را نصیحت میکند و مانع این طلاق میشود، این خود شاهد دیگری بر نفی آن افسانهها است. از سوی دیگر قرآن با صراحت هدف این ازدواج را بیان کرده تا جائی برای گفتگوهای دیگر نباشد. از سوی چهارم در آیات فوق خواندیم که خدا به پیامبر میگوید: در ماجرای ازدواج با همسر مطلقه زید جریانی وجود داشت که پیامبر از مردم میترسید در حالی که باید از خدا بترسد. از دیدگاه مسلمانان مسئله ترس از خدا نشان میدهد که این ازدواج به عنوان یک وظیفه انجام شده که باید به خاطر پروردگار ملاحظات شخصی را کنار بگذارد تا یک هدف مقدّس الهی تأمین شود، هر چند به قیمت انتقاد منتقدان و متهم ساختن محمّد تمام گردد.[۹۷]
5) خدا در قرآن
5.1) خدای محمّد در خدمت محمّد
در سیرۀ محمّد موارد بسیاری مذکور است که ممکن است ذهن نقاد را به این نتیجه برساند که محمّد از قرآن به عنوان ابزاری برای پیشبرد نظر شخصی استفاده کردهاست و خواستههای نفسانی خود را در ظرف کلام خدا به اطرافیان تحمیل کردهاست. از همین رو بودهاست که عایشه در مقام انتقاد از محمّد گفتهاست «میبینم که پروردگارت به انجام خواستههایت [=هواهای نفسانی] میشتابد.».[۹۸] این قضیه به خصوص در زمینۀ تمتع محمّد از زنان نمود بیشتری مییابد. قرآن مشحون است از حکمهایی که تمتعهای محمّد از زنان را به انحای مختلف حلال میشمرد و همان تمتعها را بر دیگران حرام. گفتۀ بالا از عایشه هم در یکی از همین ماجراها (بخشیدنامّ شریک دوسیه خویشتن را به محمّد) بر زبان رانده شدهاست. در مقابل آیاتی هم هستند که از این نظر منعهایی جدی برای او قایل میشوند: لا یحِلُّ لَک النِّساءُ مِن بَعْدُ وَ لا آن تَبَدَّلَ بهِنَّ مِنْ أَزْوَجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَک حُسنهُنَّ: بعد از آنچه برایت شمردیم، دیگر هیچ زنی برایت حلال نیست، و نیز حلال نیست که همسرانت را به همسری دیگر مبدل کنی، هر چند که از کمال وی خوشت آید.[آیه۹]
5.2) نسبت دادن صفات بشری به خدا
از قرآن انتقاد شدهاست که اوصاف و تفاصیلی که از خدا در قرآن آمدهاست گاه جنبۀ کاملاً بشری مییابد. این خدا در قرآن خشم میکند، حیله میکند، غضب میکند، دوستی میکند و …. این افعال و حالات که به نظر یک منتقد عارضشدنش بر شخص ناشی از ضعف روح و نیازمندی آدمیاست در قرآن به طرز زنندهای به چشم میخورد. پس منتقد چنین نتیجه تواند گرفت که صفات و عکسالعملهای خداوند با روحیات محمّد آمیختهاست.[۹۹] البتّه در مقابل آیاتی که تشابهاتی بین انسان و خدا میآورند دسته دیگری از آیات وجود دارند مانند «لیس کمثله شیء» شوری /۱۱ (یعنی هیچ چیز مثل خدا نیست) و «لایدرکه الابصار»انعام/ ۱۰۳(یعنی چشمها قادر به دیدن او نیستند) که به اصطلاح به تنزیه خدا میپردازند. ابن عربی عارف قرن ششم و هفتم بر این اساس دیدگاه معروفی دارد که از آن به «تنزیه در عین تشبیه» یاد میشود. او شناخت خدا را با جمع بین تشبیه و تنزیه ممکن و هر یک از تشبیه و تنزیه را به تنهایی ناکافی میداند.[۱۰۰] از نظر علی بن ابیطالب «خداوند عقلها و خردها را بر چگونگی و تحدید صفات خودآگاه نکرد لکن هرگز آنها را از مقدار لازم معرفت خود، محجوب نساخت».[۱۰۱]
6) قرآن و حقوق بشر
6.1) در روایات تاریخی
6.1.1) کشتن نوجوانی به احتمال کفر در آینده
در داستان موسی و خضر، خضر جوانی را میکشد:
[موسی و خضر] رفتند تا به پسری رسیدند. [خضر] او را کشت. موسی گفت: آیا جان پاکی را بیانکه مرتکب قتلی شده باشد میکشی؟ مرتکب کاری زشت گردیدی…[خضر گفت] اما آن پسر، پدر و مادرش مؤمن بودند، ترسیدیم که آن دو را به عصیان و کفر در آندازد. خواستم تا در عوض او پروردگارشان چیزی نصیبشان سازد به پاکی بهتر از او و به مهربانی نزدیکتر از او.[آیه۱۰] منتقدان در باب این آیه معتقدند که مجموعۀ قوانین کیفری دنیای مدرن، مجازات کودکان نابالغ را نمیپذیرند. همچنین هیچ فردی را نمیتوان به احتمال آنکه ممکن است در آینده مرتکب جرم شود، مجازات کرد. مجازات به جرم ارتکابی تعلق میگیرد، نه جرم ناکرده.[۱۰۲] در مقابل بیان میشود خضر ماموریتش در نظام تکوین و موسی ماموریتش در نظام تشریع است و به همین دلیل این دو با هم جمع شدنی نیستند. در نظام تشریع که همه پیامبران نماینده آن هستند، هیچکس از جمله خود این پیامبران مجاز به انجام اعمالی مشابه اعمال خضر -همچون کشتن یک انسان بیگناه به احتمال انجام کار نادرست در آینده- نیست[۱۰۳].
6.1.2) کشتن تمام افراد قوم پس از کشتن یک شتر
در قرآن گفته شده الله تمام قوم ثمود را پس از آنکه یکی از آنان شتر صالح را میکشد، نابود کردهاست:
ما آن ماده شتر را برای آزمایششان میفرستیم. پس مراقبشان باش و صبر کن و به آنها بگوی که آب میانشان تقسیم شده. نوبت هر که باشد او به سر آب میرود. یارشان را ندا داد و او شمشیر بر گرفت و آن را پی کرد. عذاب و بیمدادنهای من چگونه بود؟ ما برای آنها یک آواز سهمناک فرستادیم. پس همانند علفهای خشک آغل گوسفند شدند.[آیه۱۱] علیبن ابیطالب در این خصوص میگوید که قطعاً یکی از آنان شتر را کشتهاست، ولی به دلیل سکوت همراه با رضایت، خدا همه آنان را نابود کرد.[۱۰۴] در جایی دیگر از قرآن این داستان تکرار شدهاست: حال آنکه پیامبر خدا به آنان [قوم ثمود] گفته بود این شتر خداوند است، او و بهره آبش را رعایت کنید، سپس او را دروغزن شمردند و آن [شتر] را پی کردند، آنگاه پروردگارشان آنان را به گناهشان، به یکسان نابود ساخت و از عاقبت کارش نترسید[آیه۱۲] مخالفان در مورد این داستان معتقدند این مجازات به هیچ وجه با جرم ارتکابی تناسب ندارد. حتی مدافعان حقوق حیوانها، کسی را به دلیل کشتن یک شتر نمیکشند، چه رسد به نابودی کل مردمی که این فرد از آنها بودهاست.[۱۰۲] این ادعای مخالفین در حالی است که قرآن خود به صراحت گفته این شتر، شتری معمولی نبوده، بلکه آیۀ (معجزه) الهی بوده است[آیه۱۳] و.[آیه۱۴] همچنین قرآن عذاب الهی را پس از هشدار نسبت به آزار شتر میداند[آیه۱۵] و کشتن آن را با فعل جمع به تمامی آن قوم نسبت میدهد[آیه۱۶] و عذاب را نیز به ظالمین آن قوم منحصر میکند.[آیه۷]
7) خشونت در قرآن
از لحاظ تاریخی، در زمان محمّد، درجۀ خشونتِ آیاتی که محمّد بیان میکرد با گسترش اسلام افزایش مییافت. اوّلین آیاتی که مسلمانان را به خشونتی نسبی دعوت میکرد هنگامیبود که در زمان دوّمین پیمان عقبه بیان شد. در این آیات (سورۀ حج آیات ۴۱–۳۹) برای اوّلین بار حق حمل سلاح و دفاع به مسلمانان داده شد. امّا حکم بعدی با قاطعیت بیشتری ابلاغ شد. در سال دوّم هجری حکم دوّم در مدینه در حالی صادر شد که به مسلمانان هشدار داده شده بود که اندازه را نگه دارند و در اقدام به جنگ پیشی نجویند: «با کسانی که با شما جنگ میکنند، در راه خدا بجنگید و تعدی مکنید زیرا خدا تعدی کنندگان را دوست ندارد.»[آیه۱۸] بتدریج که برتری مسلمانان بر دیگران آشکارتر شد آن لحن نسبتاً ملایم آیههای قبلی جای خود را به احکام سختتر و خشمگینتر داد و دیری نپایید که به حالت کاملاً خشن و آشتیناپذیر درآمد: «دوست دارند همچنان که خود به راه کفر میروند شما نیز کافر شوید، تا برابر گردید پس با هیچیک از آنان دوستی مکنید تا آنگاه که در راه خدا مهاجرت کنند و اگر سر باز زدند در هر جا که آنها را بیابید بگیرید و بکشید و هیچیک از آنها را به دوستی و یاری برمگزینید.»[آیه۱۹][۱۰۵]
- «پس در راه خدا کارزار کن، تو عهدهدار کسی جز خود نیستی و مؤمنان را نیز [به کارزار جنگ] تشویق کن، چه بسا خداوند بلای کافران را [از شما] بگرداند و عذاب الهی سختتر و خداوند سختگیرتر است»[آیه۲۰]
- «و خداوند کافران را در عین غیظ و غضبشان بازگرداند، که هیچ کامی نیافتند، و خداوند در کارزار مؤمنان را حمایت و کفایت کرد، و خداوند توانای پیروزمند است؛ و آن عده از اهل کتاب را که از آنان پشتیبانی کردند، از برج و باروهاشان فرود آورد و در دلشان هراس افکند، چندانکه گروهی از ایشان را کشتید و گروهی را به اسارت گرفتید؛ و زمینها و خانههایشان را در اختیار شما گذاشت و (همچنین) زمینی را که هرگز در آن گام ننهاده بودید و خداوند بر هر چیزی قادر است.»[آیه۲۱]
به عقیده منتقدان، این موارد و چندین مورد دیگر نشان میدهد که الله در قرآن به طور واضحی خشونت میورزد. الله قدرتمندترین است و جلوی قدرت ناباوران را میگیرد. الله زمینها، خانهها و دیگر وسایل دارای ارزشِ ناباوران را میگیرد و آنها را به وفاداران خود میدهد. در قرآن تقریباً در هر سوره از خشم و غضب الله یاد میشود. در برابر این غضب مسلمانان تشویق میشوند بسیاری کارها را انجام دهند؛ منجمله به خدا و پیامبرش ایمان بیاورند[آیه۲۲] یا دشمنان را به قتل برسانند.[آیه۲۳] خشونت الله یا تهدیدات الله به خشونت، اغلب منشأ خشونتهایی میشود که توسّط مسلمانان به واسطه خشنودی اراده الله انجام میشود.[۱۰۶] علاوه بر اینکه در اکثر سورههای قرآن از جنگ با دشمنان الله یاد شدهاست، در بسیاری از سورهها خشم الله و به تبع آن ترس از خشم الله نیز ذکر شدهاست. به نظر میرسد محمّد نیز همانند متیو(نگارنده انجیل متی) نمیتوانسته مردمی را تصور کند که تنها بر پایۀ اخلاقیات و بدون ترس از بارگاه الهی کارهایی که وی مد نظرش بوده انجام دهند. الله نیز در قرآن محمّد همانند انجیل به طور مداوم از مجازاتهایی منجمله «عذابی سهمگین» و «بلایی دردناک» سخن میگوید.[۱۰۶] به خطر انداختن جان به خاطر الله، در قرآن شدیداً تمجید شدهاست و برای آن پاداشهای فراوانی در آخرت وعده داده شدهاست. الله زندگی در دنیا را معمولاً بیارزش قلمداد میکند: «و زندگی دنیا چیزی جز بازیچه و لهو نیست و پرهیزگاران را سرای آخرت بهتر است آیا به عقل نمییابید؟»[آیه۲۴] «ای کسانی که ایمان آورده اید، چیست که چون به شما گویند که برای جنگ در راه خدا بسیج شوید، گویی به زمین میچسبید؟ آیا به جای زندگی اخروی به زندگی دنیا راضی شدهاید؟ متاع این دنیا در برابر متاع آن دنیا جز اندکی هیچ نیست»[آیه۲۵] و از طرفی برای کشتهشدگان در راستای امور خواستهشده ارزش زیادی قائل شدهاست. الله معتقد است که مردگان بعد از مرگ دوباره زنده میشوند: «هر آینه تنها آنان که میشنوند میپذیرند و مردگان را خدا زنده میکندو سپس همه به نزد او «بازگردانده» میشوند: «تنها کسانی [دعوت تو را] اجابت میکنند که گوش شنوا دارند و [اما] مردگان را خداوند زنده خواهد کرد سپس به سوی او بازگردانیده میشوند.»[آیه۲۶] از این بین، برای این کشتهشدگان، الله پاداش ویژهای در نظر گرفتهاست: «خدا از مؤمنان جانها و مالهایشان را خرید، تا بهشت از آنان باشد، در راه خدا جنگ میکنند، چه بکشند یا کشته شوند وعدهای که خدا در تورات و انجیل و قرآن دادهاست به حق بر عهده اوست و چه کسی بهتر از خدا به عهد خود وفا خواهد کرد؟ بدین خرید و فروش که کرده اید شاد باشید که کامیابی بزرگی است.»[آیه۲۷] در این بهشت ذکر شده، وصف شدهاست که اعراب خواهند توانست در باغها و چشمهسارهایی، انواع طعام (غذاها) و میوهها را بخورند و با دختران باکره مرتب سکس داشته باشند.[آیه۲۸][۱۰۶] موارد ابراز خشونت در قرآن را میتوان به صورت زیر دستهبندی کرد:
7.1) تهدید به مجازات در جهنم
در ذهن یک مسلمان هیچ خدایی نیست مگر خدای محمّدی که فرستاده اوست. تمام اصول زیستن نیز بر پایه درست بودن این ادعا است. امّا برای کسانی که به این اصل و دیگر اصول ارائه شده در قرآن (همچون آخرین پیامبر بودن محمّد، قیامت و…) اعتقاد نداشته باشند جهنم در نظر گرفتهشدهاست: «و[لی] کسانی که کافر شوند، و آیات خدا را تکذیب کنند آنانند که اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود»،[آیه۲۹]«بگو: چه میبینید، اگر عذاب خدا به ناگاه یا آشکارا بر شما فروداید، آیا جز ستمکاران هلاک میشوند؟ ما پیامبران را جز برای مژده دادن یا بیم کردن نفرستاده ایم پس هر کس، که ایمان آورد و کار شایسته کند، بیمناک و محزون نمیشود؛ و به کسانی که آیات ما را تکذیب کردهاند، به کیفر نافرمانیشان، عذاب خواهد رسید.»[آیه۳۰][۱۰۶] منتقدان معتقدند روح خشونتورزی در جایجای قرآن به چشم میخورد. به طور مثال قرآن در مورد نحوه مجازات ناباوران در جهنم میگوید: «آنان را که به آیات ما کافر شدند به آتش خواهیم افکند هر گاه پوست تنشان کامل برشته شود پوستشان را از نو دهیم، تا عذاب خدا را بچشند خدا پیروزمند و حکیم است.»[آیه۳۱][۱۰۶]
7.2) مجازاتهای تاریخی در گذشته
محمّد در قرآن مهمترین شخص و آخرین نفر از میان چندین پیامبر فرستاده شده معرفی میشود. الله عنوان میکند که چندین ملل مختلف پیش از محمّد را نابود کردهاست به این دلیل که از دستورها و هشدارهای او اطاعت نکردهبودند: «آیا ندیدهاند که پیش از آنها چه مردمی را هلاک کرده ایم؟ مردمی که، درزمین مکنتشان داده بودیم، آنچنان مکانی که به شما نداده ایم؛ و برایشان از آسمان بارانهای پی در پی فرستادیم و رودها از زیر پایشان روان ساختیم آنگاه به کیفر گناهانشان هلاکشان کردیم و پس از آنها مردمی دیگر پدیدآوردیم.»[آیه۳۲] «چه بسا قریههایی که مردمش را به هلاکت رسانیدیم، و عذاب ما شب هنگام یا آنگاه که به خواب نیمروزی فرورفته بودند به آنان در رسید.»[آیه۳۳][۱۰۶] قرآن در چندین نمونه از داستانهای متون قدیمیتر مذهبی را همچون داستان ابراهیم تکرار میکند. اغلب داستانهای اینچنینی بر مجازاتهای الله تأکید میکنند یا در مورد خشونت او سخن میگویند و در نهایت مردم را به ترسیدن از الله وامیدارند. «فرعون در میان مردمش ندا داد که:ای قوم من، آیا پادشاهی مصر و این، جویباران که از زیر پای من جاری هستند از آن من نیستند؟ آیا نمیبینید؟ آیا من بهترم یا این مرد خوار ذلیل که درست سخن گفتن نتواند؟ چرا دستهایش را به دستبندهای طلا نیاراستهاند؟ و چرا گروهی از فرشتگان همراهش نیامدهاند؟ پس قوم خود را گمراه ساخت تا از او اطاعت کردند، که مردمی تبهکار بودند. چون ما را به خشم آوردند، از آنها انتقام گرفتیم و همگان را غرقه ساختیم. آنان را در شمار گذشتگان و داستان برای آیندگان کردیم.»[آیه۳۴]شکست خوردن جالوت از داوود در قرآن به الله نسبت داده شده و به طرز مذهبیمآبانهای نقل میشود: «چون با جالوت و سپاهش رو به رو شدند، گفتند:ای پروردگار ما، بر ما شکیبایی ببار و ما را ثابت قدم گردان و بر کافران پیروز ساز. پس به خواست خدا ایشان را بشکستند و داود جالوت را بکشت و خدا به او پادشاهی و حکمت داد، و آنچه میخواست به او بیاموخت و اگر خدا بعضی از مردم را به وسیلۀ بعضی دیگر دفع نمیکرد، زمین تباه میشد، ولی خدا بر جهانیان فضل و کرم خویش را ارزانی میدارد.»[آیه۳۵][۱۰۶]
7.3) خشونت علیه دیگر ادیان و «دشمنان»
گرچه آیاتی در قرآن یافت میشود که تحمل دیگر ادیان را توصیه میکند و مثلاً از عدم اجبار در دین سخن میگویند اما این گونه آیات کاملاً در برابر آیاتی در قرآن که خشونت علیه دیگر ادیان را ترویج میکنند ناچیز به شمار میآیند.[نیازمند منبع] آیاتی که تماماً با روحیه جنگی و تئوری جنگ منطبق است: «هر جا که آنها را یافتید بکشیدشان و از آنجا که شما را راندهاند، برانیدشان، که فتنه از قتل بدتر است و در مسجدالحرام با آنها مجنگید، مگر آنکه با شما بجنگند و چون با شما جنگیدند بکشیدشان، که این است پاداش کافران.»[آیه۳۶] به عقیده منتقدان، مشکل قرآن نه تنها تناقض آیات در جنگ و صلح است بلکه فراوانی بیش از حد آیاتی است که به خشونت با هدف رضای خدا، جنگجویی و سازشناپذیری جنبۀ قانونی دادهاست. خشونت در راه الله در قرآن هم عادلانه فرض شدهاست و هم توسّط الله یا محمّد بر مسلمانان تکلیف شدهاست: «جنگ بر شما مقرر شد، در حالی که آن را ناخوش دارید، شاید چیزی را ناخوش بدارید و در آن خیر شما باشد و شاید چیزی را دوست داشته باشید و برایتان ناپسند افتد خدا میداند و شما نمیدانید.»[آیه۳۷] در قرآن همواره جبهه جنگ بین دو طرف به صورت خوبی (ما) و شر (دیگران) تقسیمبندی میشود: «آنان که ایمان آوردهاند، در راه خدا میجنگند، و آنان که کافر شده،اند در راه شیطان. پس با هواداران شیطان قتال کنید که مکر شیطان ناچیز است»[آیه۳۸] در قرآن مسیحیان، یهودیان و «مشرکان» با برخوردهای سختی منجمله خشونتهای عادلانه فرضشده مواجه میشوند: «و چون ماههای حرام به پایان رسید، هر جا که مشرکان را یافتید بکشید و، بگیرید و به حبس افکنید و در همه جا به کمینشان نشینید اما اگر توبه کردند و نماز خواندند و زکات دادند، از آنها دست بردارید، زیرا خدا آمرزنده و مهربان است.»[آیه۳۹] در قرآن جنگیدن از جانب الله پاداش به همراه دارد و خودداری از جنگکردن تنبیهات شدیدی را در پی خواهد داشت.[۱۰۶]
8) قرآن و پیروان دیگر ادیان
8.1) قرآن و یهودیان
در تمام آیات مکی، قرآن در همۀ موارد مؤیّد خط فکر اعتقادی یهودیان و مسیحیان است. اوّلین نشانههای اصطکاک با یهودیان در قرآن در سال دوّم هجرت آغاز میشود در حالی که مسیحیان همچنان مورد تأیید و حتی ستایش قرار میگیرند. بعداً بنا به دلایلی بتدریج در آیهها نشانههای انتقادیای به یهودیان نمایان میشود.[آیه۴۰] یهودیان به رباخواری (بر خلاف دستورهای تورات)[آیه۴۱] و به دستکاری در کتاب مقدّس خود از طریق حذف برخی از قسمتهای آن[آیه۴۲] متهم میشوند و بابت خطاهای گذشتۀ خود مورد نکوهش قرار میگیرند[آیه۴۳] روزه یوم کیپور یهودیان تبدیل به روزه ماه رمضان مسلمانان میشود و بیتالمقدّس جای خود را به مکه به عنوان قبله مسلمین میدهد.[آیه۴۴] اما در نهایت با به وجود آمدن برخی مسائل میان محمّد و یهودیان آیات قرآن جنبۀ رویارویی و بعضاً جنگطلبی به خود میگیرد. یهودیان در قرآن معمولاً به قبایل سهگانه یهود در زمان محمّد یعنی بنینضیر، بنیقینقاع و بنیقریظه اشاره دارد.[۱۰۷]
8.1.1) دوره اوّل، سازش
تا قبل از هجرت، محمّد اسلام را جزئی از یهودیت و مسیحیت قلمداد میکرد و انتظار داشت او و یهودیان جبهه مشترکی علیه شرک قریشیان و دیگر اعراب تشکیل دهند. در تمام سالهای مکه محمّد در آیین خود از پیوستگی آیینش با دو آیین گذشته سخن میگفت و از پرستش خدای ابراهیم و موسی حرف میزد. از همین رو شماری از آیینهای یهودیان منجمله نیایش به سوی بیتالمقدّس، روزه روز کیپور (دهم ماه تشرین، روز عاشورا در اصطلاح عربی) و نماز نیمروز جزء آیینهای مسلمانان قرار گرفته بود. همچنین در مورد احکام حلال و حرام نیز همچون نجاست خون و گوشت خوک و مردار احکام یهودیت تبعیت میشد. در این دوره عموماً آیاتی ارائه میشد که پا به پای تورات در ستایش بنیاسراییل سخن میگفت: «ما به بنیاسرائیل کتاب و علم داوری و نُبُوَّت عطا کردیم و از چیزهای پاکیزه و خوش روزیشان کردیم و بر جهانیان برتریشان دادیم»[آیه۴۵] «و به آن مردمی که به ناتوانی افتاده بودند، شرق و غرب آن سرزمین را که برکت داده بودیم به میراث دادیم، و وعده نیکویی که پروردگار تو به بنیاسرائیل داده بود بدان سبب که شکیبایی ورزیده بودند، به کمال رسیدند»[آیه۴۶] حتی این حُسن نیت تا هفتههای اولیه هجرت به مدینه ادامه یافت: «ای بنیاسرائیل، نعمتی را که بر شما ارزانی داشتم به یاد بیاورید و شما را بر جهانیان برتری دادم»[آیه۴۷] «کسانی که ایمان آوردند و کسانی که آیین یهودان و ترسایان و صابئان را برگزیدند، اگر به خدا و روز بازپسین ایمان داشته باشند و کاری شایسته کنند، خدا به آنها پاداش نیک میدهد و نه بیمناک میشوند و نه محزون»[آیه۴۸] اما با وجود این، یهودیان یثرب به حُسن نیت محمّد آن طور که انتظار داشت پاسخ نگفتند و (به نقل از تاریخ طبری) حتی وقتی که فهمیدند محمّد عرب است و یهودی نیست اصولاً گفتههایش را باور نکردند. در ماههای اولیه مهاجرت، یک معاهدۀ همکاری میان محمّد و سه قبیله یهود منعقد شد[آیه۴۹] به موجب این قرارداد، محمّد در سالهای پیش از جنگ بدر که خطر حمله قریش به مدینه بود از یهودیان طلب پول کرد اما ایشان تنها در ازای پرداخت سود از سوی محمّد، حاضر به این کار شدند. از سوی دیگر خودداری یهودیان از شرکت بیقید و شرط در جنگها علیه مشرکان نیز باعث بدبینی محمّد نسبت به یهودیان شد. پس از این دوره کمکم لحن آیات قرآن در خصوص یهودیان تغییر میکند.[۱۰۸]
8.1.2) دوره دوّم، عتاب خیرخواهانه
در این دوره محمّد با وجود برخی ناکامیها و دلسردیها، مایل نیست رشتۀ روابط با یهودیان را بهکلّی بُگسلد. در اینجا قرآن از یهودیان انتقاد میکند کما اینکه لحن آن حالت موعظهآمیزی در خود دارد: «[ای بنی اسراییل] و به آنچه نازل کردهام و کتاب شما را تصدیق میکند ایمان بیاورید، و از نخستین کسانی که انکارش میکنند مباشید و آیات مرا به بهای اندک مفروشید و از من بیمناک باشید.»[آیه۵۰] «به تحقیق موسی را کتاب دادیم و از پی او پیامبران فرستادیم و به عیسی بن مریم دلیلهای روشن عنایت کردیم و او را به روحُالقُدُس تأیید نمودیم و هر گاه پیامبری آمد و چیزهایی آورد که پسند نفس شما نبود سرکشی کردید، و گروهی را دروغگو خواندید و گروهی را کشتید.»[آیه۵۱] «از بنیاسرائیل آنان که کافر شدند به زبان داود و عیسی بن مریم لعنت شدند، و این لعنت پاداش عصیان و تجاوزشان بود. از کار زشتی که میکردند بازنمیایستادند و هر آینه بدکاری میکردند.»[آیه۵۲] اما بتدریج برخورد یهودیان «محمّد را واقعاً به خشم آورد»[۱۰۹] خصوصاً هنگامی که هیچیک از آنها داوطلب شرکت در جنگ بدر نشدند. همراه با تیرگی روابط محمّد با یهودیان ماهیت آیات نیز تغییر کرد و حالتی یهودیستیزانه به خود گرفت.[۱۱۰]
8.1.3) دوره سوّم، دشمنی علنی
آیاتی که در این دوره بیان شدهاست از جدایی قاطع یهودیان و مسلمانان حکایت میکند تا بدانجا که در سورۀ بقره آیۀ۶۵ از تبدیلشدن گروهی از یهودیان به بوزینه نقل میشود. یکی از نشانههای این جدایی تغییر قبله از بیتالمقدّس به مکه بود که یهودیان از آن به استهزا سخن میگفتند: «از مردم، آنان که کم خردند، خواهند گفت: چه چیز آنها را از قبلهای که رو به روی آن میایستادند برگردانید؟ بگو مشرق و مغرب از آن خداست و خدا هر کس را که بخواهد به راه راست هدایت میکند.»[آیه۵۳] در سورههای بعد نیز آیات چندی به نکوهش یهودیان میپردازد: «و (به خاطر بیاورید) هنگامی را که خدا، از کسانی که کتاب (آسمانی) به آنها داده شده، پیمان گرفت که حتماً آن را برای مردم آشکار سازید و کتمان نکنید؛ ولی آنها، آن را پشت سر افکندند؛ و به بهای کمیفررختند؛ و چه بد متاعی میخرند.»[آیه۵۴] «(ولی) به خاطر پیمانشکنی آنها، و انکار آیات خدا، و کشتن پیامبران به ناحق، و به خاطر اینکه (از روی استهزا) میگفتند: «بر دلهای ما، پرده افکنده (شده و سخنان پیامبر را درک نمیکنیم» رانده درگاه خدا شدند. آری، خداوند به علّت کفرشان، بر دلهای آنها مهر زده؛ که جز عده کمی از آنها ایمان نمیآورند.»[آیه۵۵] «ولی به خاطر پیمانشکنی، آنها را از رحمت خویش دور ساختیم؛ و دلهای آنان را سخت و سنگین نمودیم؛ سخنان (خدا) را (از موردش) تحریف میکنند؛ و بخشی از آنچه را به آنها گوشزد شده بود، فراموش کردند؛ و هر زمان، از خیانتی (تازه) از آنها آگاه میشوی، مگر عده کمی از آنان؛ ولی از آنها درگذر و صرفنظر کن، که خداوند نیکوکاران را دوست میدارد.»[آیه۵۶] «یهود گفتند که دست خدا بستهاست. دستهای خودشان بسته باد! و بدین سخن که گفتند ملعون گشتند. دستهای خدا گشادهاست به هر سان که بخواهد روزی میدهد و آنچه بر تو از جانب پروردگارت نازل شدهاست، به طغیان و کفر بیشترشان خواهد افزود ما تا روز قیامت میانشان دشمنی و کینه افکنده ایم هر گاه که آتش جنگ را افروختند خدا خاموشش ساخت و آنان در روی زمین به فساد میکوشند، و خدا مفسدان را دوست ندارد.»[آیه۵۷] «مَثل کسانی که تورات بر آنها تحمیل گشته و بدان عمل نمیکنند مثل آن خر است که کتابهایی را حمل میکند. بد داستانی است داستان مردمی که آیات خدا را دروغ میشمردهاند و خدا ستمکاران را هدایت نمیکند.»[آیه۵۸][۱۱۱]
9) علم و قرآن
9.1) تاریخ در قرآن
9.1.1) داستانهای تاریخی غیرعادی قرآن
عدم تطابق داستانهای تاریخی قرآن (زنده ماندن ابراهیم در آتش، داستان قوم لوط، داستان قوم ثمود، داستان زاده شدن عیسای فاقد پدر و سخن گفتن او به محض تولد و…) با یافتههای فعلی علوم تجربی، از موارد تعارض علم و قرآن است. علوم تجربی بر اساس یافتههای حاضر از تحلیل برخی داستانهای تاریخی ناتوانند. البتّه مسلمانان تمام داستانهای غیرقابل توجیه از نظر عقلی را معجزات خداوند قلمداد میکنند.[نیازمند منبع] البتّه برخی مفسّران و روشن فکران دینی، داستانهای قرآن را اسطوره ای- نمادین به شمار میآورند و اعتقاد دارند که این داستانها جنبه تاریخی- حقیقی ندارند.[نیازمند منبع] به نظر آنها قرآن، از اسطورههای رایج زمانه برای اهداف تربیتی استفاده کردهاست.[۱۰۲] برخی از داستانهای تاریخی مطرح شده در قرآن بدین شرح است:
9.1.1.1)طوفان نوح
جریان طوفان نوح اینگونه نقد شده که این مدعا با یافتههای علمی اثبات نشدهاست. مطابق این یافتهها، عمر زمین بیش از پنج میلیارد سال است و زمان پیدایش حیات کمتر از یک میلیارد سال پس از پیدایش زمین است. طوفان نوح یکی از اسطورههای آدمیان اولیه بودهاست. در یافتههای حفاری ۱۹۳۴ قدیمیترین کتاب دینی- مذهبی بشر، گیلگمش، که متعلق به پنج هزار سال قبل است به دست آمد. در این کتاب از طوفان جهانی یاد شده است.[۱۱۲] طوفان آن زمان (که بر اثر بارش باران تمام جهان زیر آب رود)، اینکه از تمامی حیوانات موجود در زمین یک جفت نر و ماده داخل کشتی شود و همچنین عمر نوح، از مصادیق عدم مطابقت دادههای وحیانی با یافتههای تاریخی- تجربی انسانی است. مفسّران دینی گاه با برخی حدسهای علمی و گاه با توسّل به معجزه این موارد را پاسخ دادهاند.[۱۰۲] دو زمینشناس آمریکایی به نامهای William Ryan و Walter Pitman در سال ۱۹۹۸ م شواهد جدیدی کشف و منتشر کردند مبنی بر اینکه دریای سرخ در ابتدا یک دریاچه کوچکتر از اندازه فعلی و با آب شیرین بودهاست. در حدود ۷۵۰۰ سال پیش به دنبال آخرین دوره یخبندان و با گرم شدن ناگهانی زمین سطح جهانی آب دریاها به حدی میرسد که دریای مدیترانه سر ریز شده و کانالی با سرعت چندین برابر آبشار نیاگارا به دریای سیاه ایجاد میشود که باعث بالا آمدن آب دریای سیاه با سرعت ۱۵ سانتیمتر در روز ـ کل بالا آمدن ۱۵۵ متر ـ و آبگرفتگی ۲۰ کیلومتر از ساحل دریای سیاه ـ به مساحت ۱۵۰٬۰۰۰ کیلومترمربع ـ و از بین بردن تمدن اطراف دریای سیاه میگردد. این دو، این اتّفاق را همان طوفان نوح دانسته کتابی در این مورد نوشتهاند.[۱۱۳] ابن وراق مینویسد: به نوح دستور داده شده، از هر حیوانی یک زوج به کشتی ببرد. مارگولیز و شوارتس[۱۱۴] حدس میزنند، در این دنیا ۱۰ میلیون نوع حشره وجود دارد. آیا بردن و جای دادن ۱۰ میلیون حشره در کشتی نوح امکانپذیر بودهاست؟ درست است که حشره جای زیادی اشغال نمیکنند، ولی حیوانات بزرگتر که چنین نیستند. بهتر است به این بحث نظری بیفکنیم. همان دانشمندان تخمین زدهاند که در دنیا ۵۰۰۰ نوع خزنده، ۹۰۰۰ نوع پرنده، ۴۵۰۰ نوع پستاندار وجود دارد. آیا میتوان در خیال به پندار نوعی کشتی پرداخت که بتواند ۴۵۰۰ نوع حیوان گوناگون را در خود جای دهند؟ هر زوج از هر حیوانی، از مارها گرفته تا فیلها، از پرندهها گرفته تا اسبها، از اسبهای آبی گرفته تا کرگدنها، در حدود ۹۰۰۰۰ حیوان را تشکیل میدهند. چگونه نوح توانست با شتاب به این همه حیوان دسترسی پیدا کند؟[۱۱۵]
9.1.1.2) زندگی یونس در شکم ماهی
به گفته قرآن: یونس از پیامبران بود. چون به آن کشتی پر از مردم گریخت، قرعه زدند و او در قرعه مغلوب شد. ماهی بلعیدش و او در خور سرزنش بود. پس اگر نه از تسبیحگویان بود، تا روز قیامت در شکم ماهی میماند. پس او را که بیمار بود به خشکی افکندیم و برفراز سرش بوته کدویی رویانیدیم و او را به رسالت بر صد هزار کس و بیشتر فرستادیم[آیه۵۹] اکبر گنجی ادعا میکند هیچ مورخی وقوع این واقعه را تأیید نکردهاست. همچنین با توجّه به گفته قرآن که «ماهی بلعیدش» و اینکه معده یک ماهی به اندازهای حجم ندارد که انسانی در آن زندگی کند و علاوه بر آن هضم نشود و به اضافه اینکه امکانات زنده ماندن (اکسیژن و غذا) برای مدت چهل شبانه روز (در قرآن زمان نیامده) در معدۀ ماهی موجود نیست، این گفتۀ قرآن از لحاظ علمیمردود است.[۱۰۲]
9.1.1.3) داستان شکافتهشدن رود نیل و غرق شدن فرعون در آن
به اعتقاد اکبر گنجی، شکافتن دریا از طریق معجزۀ خداوند، یکی دیگر از مصادیق تعارض علم و دین است که هیچ مورخ مستقلی هم وقوع آن را تأیید نکردهاست.[۱۰۲] در قرآن آمده: و یاد کنید که دریا را برای شما شکافتیم و شما را رهانیدیم و آل فرعون را غرق کردیم و شما نظاره میکردید[آیه۶۰]
9.1.1.4) تبدیل انسان به حیوان
در سورۀ مائده مؤمنان از دوستی با کفار و اهل کتابی که دین را استهزا میکنند، نهی شدهاند: [اینان] کسانی هستند که خداوند لعنتشان کرده و بر آنان خشم گرفته و طاغوت را پرستیدهاند و [خداوند] آنان را بوزینه و خوک گرداندهاست، اینان بدمنصبتر و از راه راست [از همه] گمگشته ترند.[آیه۶۱] همچنین در سورۀ نساء آمدهاست: اگر ایمان نیاورید، ممکن است به کیفر پیشینیان مبتلا شده، به صورت بوزینه درآیید.[آیه۶۲] همچنین مطابق آیات ۱۶۶–۱۶۳ سورۀ اعراف و ۶۶–۶۵ بقره، خداوند یهودیان را به دلیل ماهیگیری در روز شنبه به میمون تبدیل کردهاست. تبدیل انسان به خوک و میمون، برخلاف انتظارات رایج علوم تجربی است. اگر قائلان به کلامالله بودن قرآن مدعیات قرآن را برتر از یافتههای بشری بدانند، نیازی به تأویل این داستان ندارند. در آن صورت میتوانند مانند ملاصدرا، طباطبایی، جوادی آملی این داستان را واقع گرایانه تفسیر کرده و مدعی شوند که خدا واقعاً یهودیها را به دلیل ماهیگیری در روز شنبه و استهزای مسلمین، به خوک و میمون تبدیل کردهاست. امّا بسیاری از قائلان به کلامالله بودن قرآن، این داستان را تأویل میکنند.[۱۰۲]
9.1.2) اشتباهات قرآن در ارجاعهای تاریخ
9.1.2.1) عیسی مسیح
9.1.2.1.1) حاملگی مریم به عیسی
قرآن از آگاه شدن مریم به وسیله فرشته جبرئیل که او با وجود باکره بودن، طفلی در شکم دارد و زاده شده عیسی از مریم باکره خبر میدهد.[آیه۶۳] اگرچه داستان بالا هنوز مورد اعتقاد مسیحیان بنیادگراست، دانشمندان آزاداندیش مسیحی و بسیاری از مسیحیان در حال کنونی و حتی اسقف «دورهام» در انگلستان، دیگر داستان بالا را آنچنان که در انجیل آمده پذیرش نمیکنند و ترجیح میدهند به جای واژه باکره از واژه خالص را به کار برده و آن را حمل بر یک عمل اخلاقی بدون سرزنش کنند. مارتین لوتر در سده شانزدهم با ایمان کامل اظهار داشت: ما مسیحیها به سبب عقیده به اینکه این مریم مادر واقعی این طفل بوده و با این وجود باکره خالص باقیمانده، در نظر مردم دنیا احمق به نظر میآییم. زیرا عقیده به این موضوع، نه تنها با خرد انسان همگونی ندارد، بلکه بر ضد فلسفه آفرینش خدا نیز میباشد که به آدم و حوا گفت: بارور شوید و تولید مثل کنید.[۱۱۶] چارلز گیگن برت[۱۱۷] شباهت چشمگیری بین افسانه مریم باکره و افسانه رومی و یونانی را این گونه توصیف میکند: دانه، دوشیزه باکرهای بود که هنگام گرفتن دوش آبی که از طلا ساخته شده بود، آبستن گردید و پرسیوس از او زایش یافت و نَنا در نتیجه خوردن یک اِنّار آبستن شد و آتیس را به دنیا آورد. همچنین باید دانست که زایش مردان بزرگی مانند فیثاغورث، افلاطون و اگوستوس به نوع زایش غیرعادی نسبت داده شده و فرض کردهاند که مادران آنها بدون همخوابگی با مرد و یا نوعی دخالت خدا باردار شدهاند…[۱۱۸]
9.1.2.2) ابراهیم، اسماعیل و کعبه
با وجود اینکه در قرآن آمدهاست ابراهیم و اسماعیل خانه کعبه را باز سازی نمودهاند، ولی برخی محقّقین این فرضیه را رد میکنند: به ما گفته شدهاست که ابراهیم در کلده زایش یافتهاست و فرزند یک کوزهگر تنگدست که با ساختن بتهای کوچک گلی روزگار میگذرانیده، بودهاست. کدام انسان خردگرائی میتواند باور کند یک پسر کوزهگر از ۹۰۰ مایل بیابانهای غیرقابل عبور به مکه مسافرت کرده باشد. هرگاه او یک سردار پیروز میبود، بدون تردید میباید به یک کشور زیبائی مانند آسور رفته باشد و اگر آنگونه که فرض شدهاست، او یک انسان تنگدست بوده، نمیتوانستهاست بنیانگذار یک حکومت پادشاهی در یک کشور خارجی شده باشد[۱۱۹] اینکه بگوییم اعراب از نسل اسماعیل به وجود آمدهاند، مانند آنست که باور داشته باشیم که فرانسویها نسل فرنکوس فرزند هکتور هستند[۱۲۰] تردید نیست که ابراهیم، هیچگاه به مکه نرفته بود[۱۲۱] مسلمانان بر پایۀ سنّتهای خود باور دارند که خانه کعبه، یعنی ساختار مکعب شکلی که در مکه واقع است، به وسیله ابراهیم و اسماعیل ساخته شدهاست؛ ولی هیچ مدرک تاریخی وجود ندارد که این ادعا را ثابت کند. هور گرونج، در پژوهشهای خود نشان دادهاست که محمّد این داستان را از خود نوآوری کرد تا به دینی که میخواست بسازد، زمینه و مایۀ عربی بدهد و با این روش تحسینبرانگیز، محمّد دین مستقلی بوجود آورد و کعبه را با پیشینههای تاریخی و اعتقادی که مختص اعراب بود، وارد ساختار عقیدتی اسلام کرد.[۱۲۲]
9.2) علم پزشکی در قرآن
9.2.1) محل بارآمدن منی مرد
سورۀ طارق آیههای ۵ تا ۷ میگویند:[۱۲۳] پس انسان بنگرد که از چه آفریده شدهاست؛ از آبی جهیده آفریده شدهاست؛ که از میانۀ پشت [ستون فقرات] و سینهها [استخوانهای سینه] بیروناید. این آیهها محل بارآمدن منی مرد را قفسۀ سینۀ مرد معرفی میکنند. در حالی که انسان امروزی از مدتها پیش، محل بارآمدن منی مرد را نه قفسۀ سینه، بلکه خیلی پایینتر در جایی در لگن خاصره میداند.[۱۲۴] بهاءالدین خرمشاهی مترجم و مفسّر قرآن، در پایان قرآن ترجمۀ خود به این آیهها اشاره میکند. وی میگوید: «این آیات، به ویژه آخرین کلمۀ آیۀ آخر، معرکۀ آراء مفسّران، خصوصاً مفسّران جدیدی است که میکوشند آن را با علم امروز تطبیق دهند… ترائب جمع است و مفرد انتریبه به معنی استخوان سینه یا ترقوهاست. [اما] بعضی از مفسّران آن را قفسۀ سینه و توسعاً قسمت پیشین بدن زن گرفتهاند و بعضی دیگر از جمله محمّد اسد (یکی از مترجمان قرآن کریم به انگلیسی) آن را به لگن خاصره ترجمه کردهاند.»[۱۲۳] خرمشاهی با این توضیح نتیجه میگیرد: «باری اگر مترجم به لغت [لغت قرآن] وفادار باشد، ترائب را سینهها یا استخوانهای سینه ترجمه میکند. امّا اگر به علم وفادار باشد، آن را به چیزی دیگر باید ترجمه کند.»[۱۲۳] حسنزاده آملی در کتاب طب و طبیب و تشریح با توجّه به معنای لغوی صلب و ترائب میگوید: «صلب دیوار استخوانهای پشت بدن است، و ترائب جدار استخوانهای جلوی آن است، و آنچه در میان این دو دیوار استخوانها محصور است امعاء و احشاء و نظایر آنهاست؛ و معنی آیه این است که انسان با دیده اعتبار در صنع پروردگار بنگرد که مبدء تکون و مایۀ پیدایش او آب جهندهای است که از میان این دو دیوار استخوانها بیرون میآید.»[۱۲۵]
9.3) قرآن و پیشگویی
9.3.1) پیشبینی ایمان آوردن اهل کتاب
سورۀ ۲۸ آیۀ۵۲ میگوید: الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ مِن قَبْلِهِ هُم بِهِ یُؤْمِنُونَ[۱۲۶] کسانی که قبل از این، کتاب به ایشان داده ایم، آنان به این ایمان میآورند. این آیه پیشبینی میکند که اهل کتاب، یعنی یهودیها و مسیحیها به این دلیل که کتاب دینی مشابهی دارند، الهی بودن قرآن را خواهند پذیرفت و به دین اسلام گردن خواهند نهاد. برخلاف این آیه و پیشبینی، یهودیان مورد نظر در شبه جزیرۀ عربستان آن روز، قرآن را نپذیرفتند و حتی جان و مال خود را در راه ترک نکردن دین یهودی و نصاری و پذیرش اسلام از دست دادند.[۱۲۷] برخلاف لفظ کلی آیه، مفسّران این آیه را تنها به گروه اندکی از «حقطلبان» اهل کتاب مربوط دانستهاند که در اثر اختلاف بر سر مکی یا مدنی بودن آیه، تعداد آنها را چهار نفر یا چهل نفر یا هفتاد نفر مسیحی گفتهاند.[۱۲۸][۱۲۹][۱۳۰][۱۳۱]