پاسخ به شبهات وارده بر دیانت بهائی

بعث پيامبران و اعراض از آنان

2006-06-13

بعث پیامبران و اعراض از آنان، مسئله سنت الهی در هنگام بعث پیامبران و اعراض ناس بر پیامبر و افرادی كه به او ایمان می‌آورند.

یكی از مسائلی كه به مرور ایام فراموش شده و تفكری درست مخالف و متضاد آن در اذهان مومنین جای‌ می‌گیرد، می‌تواند همین امر مهم باشد كه حوادث ابتدای ظهور پیامبر آنان چگونه بوده‌است. این مسئله به جزئیات دیگری نیز مربوط می‌گردد كه با پیامبر حق چگونه رفتاری می‌شده و یا مدعای او چگونه مورد داوری و نقد قرار می گرفته ‌است. چه گروهی بیشتر در این مورد صاحب نظر بوده و نظرات آنان بر سایرین مقدم و موثر واقع می‌گردیده است. اینكه صاحب امر الهی از نظر موقعیت اجتماعی و منزلت اقتصادی و دنیوی در چه وضعیت و حالتی بوده و چگونه همین موقعیت كمك و توجیهی بوده‌است بر رفتار و اعتراضات بسیاری كه بر او وارد می‌شده است. مقام و رتبه افرادی كه دعوت جدید را قبول می‌نمودند چگونه بوده و …. مسائل بسیاری وجود دارد كه می‌توان به طور مشروح از آنها بحث كرد و یا در ظهورو دعوت هر رسولی مورد بررسی قرار داد. اما این سوالات و مسائل، با وجودی كه در زمان هر رسول الهی متفاوت بوده؛ اما بنا برموقعیتی كه مدعی رسالت داشته و دراجتماعی كه این دعوی را علنی ساخته و نیزبا توجه به قدرت سیاسی و حاكمیت دنیوی كه بر جامعه مسلط بوده؛ می‌توان گفت كه از یك الگو برخوردار بوده و شباهت ها به حدی است كه می‌توان به یك قاعده كلی دست یافت و این قاعده را خارج از مكان و فارغ از زمان بر تمامی آنها صادق دانست. تنها كافی است كه در این قاعده و فرمول كلی نام پیامبران را متناسب بازمان و مكان و مردمی كه بر آنان ظاهر شده، قرار داد و شاهد حصول نتیجه واحدی بود.
استفاده از منابع تاریخی گر چه باید كمك بسیاری به این مطالعه بنمایند؛ اما هر گاه در واقعیت و عمل به آن منابع مراجعه شود ملاحظه می‌گردد كه در این قسمت، منابع تاریخی و مورخین، بسیار ضعیف و ناكارامد عمل نموده‌اند. حتی تاریخ تولد و یا ظهور و بعث انبیاء الهی بدرستی و دقت ثبت نشده و در برخی موارد حتی وجود واقعی آن ها نیز مورد شك است؛ چنانچه در مورد حضرت مسیح برخی مورخین اینگونه می‌اندیشند(1). در مورد حضرت موسی نیز به همین صورت است؛ اگر متوقع نباشیم كه تاریخ تولدو بعث او را دقیق نمی دانیم به جهت اینكه مورد توجه چندانی نبوده‌است؛ اما حتی تاریخ وفات آن حضرت نیز معین نیست و چگونگی وفاتش نیز واضح و مشخص گزارش نشده است. در حالی كه در مورد صاحبان قدرت و حاكمان زمان و جنگهایی كه رخ می‌‌داده، شروح و توصیفات دقیقتری در تاریخ آمده و بعبارتی تاریخ حول این مسئائل (مهم به زعم اهل آن زمان و مورخین) می‌گردیده و مسئله مدعی ظهور جدید، تنها به جهت گروه اندكی مهم بوده و برای سایرین امر مهم و عظیمی محسوب نمی‌شده تا تاریخ خود را به آن اختصاص دهند. حتی در اكثر موارد توصیفی كه از پیامبر الهی آمده از آن جهت است كه او معمولا با دستگاه حاكمه وقت و قدرت علمای دین در تقابل بوده و آن را به نقد می‌كشیده و از این باب بعنوان فردی خاطی و مخالف دین و امنیت و آسایش ناس مورد توصیف است. از سویی گزارشهای مومنین و گروه اندك پیروان اگر هم وجود داشته، همواره در معرض خطر و نابودی واقع می‌شده، تا جایی كه حتی از نسخ كتاب مقدس هر دین نیز (به استثنای قرآن كریم) تا چند مرتبه انهدام كامل سابقه‌ای موجود است. یكی از نتایج این بحث همین است كه نشان می‌دهد رسولان الهی در هنگام ظهور و حیات قبل از اظهار دعوی چندان مورد توجه نبوده و بعنوان یك فرد كاملا عادی در بین مردم زندگی می‌كرده‌اند؛ حتی به خصوصیاتی منفی نیز شهرت داشته اند؛ چنانچه حضرت موسی به قتل مشهور بود و حضرت مسیح را تهمت بی‌پدری می‌زدند.(2)
در ادامه برخی شواهد كه نشان دهنده عكس العمل خلق در برخورد با پیامبران است، ذكر می‌گردد تا واضح گردد كه همواره این مبعوثان الهی معرض اتهام و اعتراض و انكار و اذیت و آزار قرار می‌گرفتند.

یكی از عللی كه سبب مخالفت مردم با پیامبر است همین اصل است كه دین الهی بتدریج در بین مردم به صورت یك امر مرسوم و مسلم در آمده و به عنوان روشی غیر قابل تغییر و قانون ثابت الهی تلقی می‌گردد و نسلها این آداب و سلوك و روش به نحوی تثبیت می‌گردد كه هر روشی غیر آن و هر دینی غیر از آن را محال بلكه مخالف خداوند و راه او تلقی می‌نمایند و به نوعی به دین آباء و اجدادی مبدل می‌گردد كه همراه مراسم خاص آن، از آباء به فرزندان منتقل می‌گردد. نتیجه چنین تفكری این است كه این متدینین با وجودیكه همواره به سبب بشارات كتب خود منتظر ظهور منجی جدیدی هستند، در ضمن او را مقید به تایید و اشاعه بیشتر روشها و مراسم و آدابی كه بدان عادت كرده‌اند می دانند و هر چه راغیر آن باشد به نوعی مخالف خدا فرض می كنند. بنابر این، روش جدید همواره مورد مخالفت و به عنوان بدعت شمرده‌می‌شود. این است كه در قران كریم به این واقعیت كه همواره جریان داشته اشاره می‌فرمایند كه هر گاه برای شما رسولی فرستادیم كه چیزی آورد و برای شما ناخوشایند بود، پاسخ شما تكذیب برخی و كشتن برخی دیگربود. البته در ابتدای آیه به حضرت موسی و رسولانی كه بعد از ایشان پی در پی آمدند، اشاره می‌كنند و سپس به حضرت عیسی تا كسی گمان ننماید كه برخی پیامبران چیزی آوردند كه خوشایند مردم باشد، بلكه نشانه این اصل كلی است كه دعوت پیامبران همواره ناخوشایند ناس بوده و بدیهی است كه دعوت هر پیامبر به جهت مومنین و متدینین دین قبل ناخوشایند ترین بوده، آنرا بعنوان موضوع جدید، مخالف دینشان تلقی می‌نموده اند.«وَ لَقَدْ آتَینا مُوسَى الْكِتابَ وَ قَفَّینا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَ آتَینا عیسَى ابْنَ مَرْیمَ الْبَیناتِ وَ أَیدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَ فَكُلَّما جاءَكُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى‏ أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَریقاً كَذَّبْتُمْ وَ فَریقاً تَقْتُلُونَ»(3) برخی بر خلاف سنت الهی كه یك دین و یك روش را در بین ناس جاری نموده و دین واحدخداوندنامیده و پیامبران مصدق یكدیگر بوده و اختلاف به سبب زمان و مكان است و تغییر قوانین نه ذاتی و اصلی است، هر گاه كه رسولی ظهور می‌نماید دعوی او را تازه و جدید محسوب داشته و هر گاه آنرا بشنوند، به مسخره و بازی می‌گیرند؛ چنانچه فرمود «ما یأْتیهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلاَّ اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ یلْعَبُونَ» (4) و یا به اعتراض و اذیت می‌پردازند«وَ ما یأْتیهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنَ الرَّحْمنِ مُحْدَثٍ إِلاَّ كانُوا عَنْهُ مُعْرِضینَ »(5) و این است كه هر كتاب و دعوی جدید به جهت كتاب قبل «محدث» محسوبست؛ چنانچه علامه طباطبایی در توضیح این آیه می‌آورد «و مراد از كلمه «ذكر» هر چیزى از قبیل وحى‏هاى الهى، مانند كتب آسمانى است كه خدا را به یاد آدمى بیندازد، كه یكى از آنها قرآن كریم است، و مراد «از آمدن ذكر»، نازل شدن آن براى ایشان است، به اینكه بر پیغمبر نازل شود و او به گوش ایشان برساند، و كلمه «محدث» به معناى جدید و نو است، و این معنا معنایى است نسبى، كه صفت ذكر است، پس اگر قرآن مثلا ذكرى نو است، براى این است كه بعد از انجیل نازل شده، هم چنان كه انجیل نیز به خاطر اینكه بعد از تورات نازل شده نسبت به آن ذكرى است جدید، و همچنین بعضى از سوره‏هاى قرآن به خاطر اینكه بعد از بعضى دیگر نازل شده نسبت به آنها جدید و نو است ».(6) عباد و بندگان حق به سبب ناسپاسی و جهل با حسرت یاد می‌شوند «یا حَسْرَةً عَلَى الْعِبادِ ما یأْتیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ كانُوا بِهِ یسْتَهْزِؤُنَ».(7) در اینجا نیز كلیت درنظر است و استثنایی نیست. همواره این حسرت وجود داشته كه بعثی از سوی خداوند نبود مگر آنكه به جای قبول و خضوع و بهره‌مندی از این نعمت الهی به استهزاء و تمسخر پرداختند. در جایی دیگر به اهتمامی كه تمام امتها در این مورد بكار بستند اشاره می‌شود كه هر گاه رسولی بر آنان مبعوث شد، بر اخذ و قتل او قیام نموده، به مجادله بر می‌خیزند.

این مسئله‌ تازه‌ای نیست و سبب تعجب نباید قرار گیرد؛ زیرا قبل از آنان قوم نوح مرتكب این امر شدند و احزاب بعد از او نیز به همینگونه رفتار نمودند «كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ الْأَحْزابُ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ هَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِیأْخُذُوهُ وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِیدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَكَیفَ كانَ عِقابِ»(8)و البته تمام این امتهای كاذب نیز به عقاب الهی دچار شدند؛ اما اینكه این عقاب بسرعت بر آنان وارد نمی‌شدو به اصطلاح قرانی مهلتی برای آنان قرار می‌‌گرفت، بیشتر به جای اینكه سبب انتباه آنان گردد؛ سبب شدت تعرض و خصومتشان می‌شد و این مهلت به گفته تفسیرنمونه، در مورد مومنین آزمایش بوده وبرای مخالفین كه همان مومنین قبلند عذاب؛ « خلاصه، هدف از این مهلت ها یا اتمام حجت بر كافران است، یا آزمایش‏ مؤمنان، و یا افزایش گناهان كسانى كه تمام راههاى بازگشت را به روى خود بسته‏اند.»(9) در جای جای قران نیز می‌توان در قصص اقوام قبل نذیر این رفتارها را از سوی مردم در هر زمان كه رسولی بر آنان مبعوث شده، مشاهده كرد؛ چنانچه حضرت نوح نیز مدتها به دعوت قوم مشغول بود و جز اندكی قبول رسالت آن منبع نور ننمودند و این گروه اندك نیز به بی خردی و پستی موقعیت اجتماعی، متهم بودند و بعبارتی از طبقات خاصة مورد احترام و منزلت اجتماع نبودند «فَقالَ الْمَلَأُ الَّذینَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما نَراكَ إِلاَّ بَشَراً مِثْلَنا وَ ما نَراكَ اتَّبَعَكَ إِلاَّ الَّذینَ هُمْ أَراذِلُنا بادِی الرَّأْی وَ ما نَرى‏ لَكُمْ عَلَینا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كاذِبینَ» (10) در اینجا نیز به یكی دیگر از مهمترین مسائلی كه سبب جسارت خلق و رد انبیاء شده اشاره می‌گردد كه به گفته مفسر المیزان آن را در سه مطلب مهم می‌توان آورد «مدلول حجت اول این است كه دلیلى بر وجوب متابعت كردن از تو نیست، و این حجت به سه طریق بیان شده:
اول اینكه گفتند: «ما نَراكَ إِلَّا بَشَراً …- نمى‏بینیم تو را به جز یك بشر معمولى …» دوم اینكه گفتند: «وَ ما نَراكَ اتَّبَعَكَ …- نمى‏بینم كسى- به جز اراذل- تو را پیروى كند …» و سوم اینكه گفتند: «وَ ما نَرى‏ لَكُمْ عَلَینا…- نمى‏بینیم شما بر ما فضیلتى داشته باشید …» و این حجت كه گفتیم، داراى سه جزء است، اساس و زیربنایش انكار هر چیزى است كه محسوس نباشد- به زودى این معنا را توضیح خواهیم داد- و دلیل این معنا این است كه در هر سه جزء حجت و دلیل، كلمه «نمى‏بینى و نمى‏بینیم» را آورده‏اند. پس جمله «ما نَراكَ إِلَّا بَشَراً مِثْلَنا» آغاز پاسخ كفار از ادعاى رسالتى است كه نوح (ع) كرده، و در این جمله به مقابله به مثل تمسك كرده‏اند.

و این سنخ مقابله بطورى كه قرآن كریم فرموده و نمونه‏هایى نیز حكایت كرده عادت و سیره همه امتها در برخورد با پیغمبرانشان بوده، قرآن كریم مى‏فرماید نوعا امتها در پاسخ پیغمبران خود مى‏گفتند: «تو نیز در بشریت مثل مایى و اگر به راستى فرستاده خدا به سوى ما مى‏بودى اینطور نبودى، و ما اصلا از تو چیزى جز این مشاهده نمى‏كنیم كه بشرى مثل خود ما هستى، و چون تو بشرى مثل خود ما هستى (پس) هیچ سبب و موجبى نیست كه پیروى كردن از تو را بر ما واجب كند.»(11) این تمسخر و اذیت در هنگامی بودكه قرار بود وعده عذاب الهی نیز نازل گردد؛ زیرا حضرت نوح به درگاه الهی نابودی معرضین را خواستار شد «وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكافِرینَ دَیاراً »(12) اما رزایای پیام آور كاهش نیافت وعلی رغم این انذار نیز به اذیت خود ادامه می‌دادندو هر گاه بر او می‌گذشتند بیهودگی عمل او را تاكید می نمودند و پاسخ الهی این بود كه به همین گونه نیز مورد تمسخر ما قرار خواهند گرفت «وَ یصْنَعُ الْفُلْكَ وَ كُلَّما مَرَّ عَلَیهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْكُمْ كَما تَسْخَرُونَ »(13)خداوند این مسئله را كه حضرت رسول اكرم نیز از سوی معاندان بدان مبتلا بود دارای سابقه اعلان فرموده و وعده می‌دهد كه تمسخر آنان بی پاسخ نخواهد ماند«وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَحاقَ بِالَّذینَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما كانُوا بِهِ یسْتَهْزِؤُنَ»(14) حضرت صالح نیز متهم به این امر قرار گرفت كه ذكر تازه او مخالف است با آنچه نسلها بین ناس جاری بوده و پدران آن قوم می‌پرستیده‌اند و بدینواسطه شك و تردید خود را در قبول آن دعوت اعلان داشتند.«قالُوا یا صالِحُ قَدْ كُنْتَ فینا مَرْجُوًّا قَبْلَ هذا أَ تَنْهانا أَنْ نَعْبُدَ ما یعْبُدُ آباؤُنا وَ إِنَّنا لَفی‏ شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونا إِلَیهِ مُریبٍ »(15)همچنانكه در مورد حضرت هود اعلان نمودند كه ترك عبادت آنچه روش پدران ما بوده‌است امری ناپسند است و آیا نماز تو اینگونه حكم می‌نماید«قالُوا یا شُعَیبُ أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ ما یعْبُدُ آباؤُنا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فی‏ أَمْوالِنا ما نَشؤُا إِنَّكَ لَأَنْتَ الْحَلیمُ الرَّشیدُ»(16) چنانچه بر او منت می‌نهادند كه اگر بواسطه عشیره او نبود او را سنگسار می‌نمودند؛ زیرا او را بسیار ضعیف می‌دیدند «قالُوا یا شُعَیبُ ما نَفْقَهُ كَثیراً مِمَّا تَقُولُ وَ إِنَّا لَنَراكَ فینا ضَعیفاً وَ لَوْ لا رَهْطُكَ لَرَجَمْناكَ وَ ما أَنْتَ عَلَینا بِعَزیز» (17) آنچه بر حضرت موسی از سوی جبابره زمان وارد شد نیازی به ذكر و یادآوری ندارد اما خالی از لطف نیست كه فرعون و همراهان او نیز خود را صاحب دین و عادت و آدابی جاری و غیر قابل تغییر می‌دانستند كه كسی را حق تغییر آنها نیست وچونكه حضرت موسی دعوی خود را اعلان نمود آنرا مخالف دین آباء و اجداد خود یافته، به مخالفت او برخواستند و حتی هدف او را از بین بردن دین جاری و صحیح خود دانستند كه اشاعه آن سبب ایجاد فساد در زمین است و آنكه اصلاح ارض بواسطه او بود، معرض اتهام فساد قرار گرفت «وَ قالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونی‏ أَقْتُلْ مُوسى‏ وَ لْیدْعُ رَبَّهُ إِنِّی أَخافُ أَنْ یبَدِّلَ دینَكُمْ أَوْ أَنْ یظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسادَ»(18)مخالفت قوم اسرائیل با حضرت عیسی نیز به گونه‌ای صفحات تاریخ را سیاه نموده كه حاضر ذهن همگان است؛ به وجهی كه آن موعود خود را به جای تصدیق در پی تصلیب شدند و تاجی از خار بر سر او گذارده، به استهزای او می‌پرداختند كه آیا اینگونه است پادشاه یهود كه باید بیاید. آزار و ایذایی كه بر حضرت رسول وارد شد بیش از آنست كه بلفظ آید و در نوشته جای گیرد. در حدیث از انحضرت است كه هیچ نبی ای به مثل من مورد اذیت وآزار قرار نگرفت (19) و نیز استقامت در ابلاغ امر به نحوی مشكل و سخت بودكه سبب پیری و فرسودگی ایشان شد (20)به همین نحو است كه به مدت هفت سال ابلاغ امر می فرمود و جز معدودی به او نگرویدند و امر بر ایشان روز بروز سخت تر می‌شد تا مجبور بر ترك دیار و هجرت گردید.

در قران كریم آیات زیادی هست كه لحن معرضین و شدت عمل آنان را در برخورد با این دعوت جدید روشن می‌سازد؛ چنانچه حاضر نبودند به جهت فردی مجنون ترك كننده خدایان خود باشند و به عبارتی دین و خدایان خود را باارزشتر از خدا و دعوتی می‌دانستند كه آن حضرت برایشان آورده بود، « وَ یقُولُونَ أَ إِنَّا لَتارِكُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ»(21) و نیز در المیزان در توضیح این آیه آمده است كه « وَ یقُولُونَ أَ إِنَّا لَتارِكُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ بَلْ جاءَ بِالْحَقِّ وَ صَدَّقَ الْمُرْسَلِینَ»، مى‏گویند آیا خدایان خود را به خاطر مردى شاعر و دیوانه رها كنیم؟ این كلام ایشان، در حقیقت انكارى است نسبت به رسالت پیامبر (ص)، بعد از آن استكبارى كه درپذیرفتن توحید ورزیدند و آن را انكار كردند و جمله بعدى كه مى‏فرماید:«المیزان وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ یؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى‏ إِلاَّ أَنْ قالُوا أَ بَعَثَ اللَّهُ بَشَراً رَسُولاً »(22) و نیز آن حضرت را به عنوان كسی كه یك كتاب بر او نازل شده مورد خطاب قرار می‌دادند و از نامیدن او بعنوان رسول خدا اكراه داشتند؛ حتی در جایی ایشان را مورد طعن قرار داده اند: «وَ قالُوا یا أَیهَا الَّذی نُزِّلَ عَلَیهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ »(23) و اظهار نظر قطعی خود را در مورد جنون آنحضرت اعلان می‌نمودند: «قالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذی أُرْسِلَ إِلَیكُمْ لَمَجْنُونٌ»(24)و یا در جایی دیگر كه می گفتند: «وَ إِنْ یكادُ الَّذینَ كَفَرُوا لَیزْلِقُونَكَ بِأَبْصارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَ یقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ» (25) و این كلیت را خداوند به ایشان یادآوری می نماید كه تمام رسل الهی مورد این طعن و رفتار بوده‌ اندك «كَذلِكَ ما أَتَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ» (26) تمسخر آن حضرت در هنگام ملاقات، به جای احترام و خضوع وخشوع، امری است كه درجایی دیگر ذكر شده: «وَ إِذا رَأَوْكَ إِنْ یتَّخِذُونَكَ إِلاَّ هُزُواً أَ هذَا الَّذی بَعَثَ اللَّهُ رَسُولاً»(27)
انشاء الله در ادامه به مسئله افراط و تفریط خلق در مورد برخورد با قضیه رسالت و پیامبری خواهیم پرداخت و آنچه رادر مورد حضرت یوسف نقل شده، ذكر خواهیم كرد كه چگونه برخورد خلق با این مسئله دو گانه و خارج از اعتدال بوده است، موضوعی كه برای نمونه درآیات زیربارزوعیان است : غافر : 34 : «وَ لَقَدْ جاءَكُمْ یوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَیناتِ فَما زِلْتُمْ فی‏ شَكٍّ مِمَّا جاءَكُمْ بِهِ حَتَّى إِذا هَلَكَ قُلْتُمْ لَنْ یبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولاً كَذلِكَ یضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ»المؤمنون : 44،«ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا كُلَّ ما جاءَ أُمَّةً رَسُولُها كَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنا بَعْضَهُمْ بَعْضاً وَ جَعَلْناهُمْ أَحادیثَ فَبُعْداً لِقَوْمٍ لا یؤْمِنُونَ»


منابع:
1- منبعی كه وجود حضرت مسیح را بعنوان شخص واقعی تاریخی انكار می‌نماید معرفی كنم
2- آیه ای از قران كریم كه حضرت مریم را به سبب زاییدن فرزندی بی پدر متهم می‌داشتند…معرفی كنم
3- البقرة : 87
4- الأنبیاء : 2
5- الشعراء : 5
6- ترجمه تفسیر المیزان، ج‏14، ص: 346
7- یس : 30
8- غافر : 5
9- در تفسیرنمونه، ج‏20، ص: 20 و 21 در مورد این آیه توضیح داده شده كه « كرارا در آیات قرآن با این سخن روبرو مى‏شویم كه مؤمنان محروم هرگز تصور نكنند امكانات وسیعى كه گاهى در اختیار افراد یا جمعیتهاى ظالم و ستمگر و بى‏ایمان قرار دارد دلیل بر سعادت و خوشبختى آنها، و یا نشانه پیروزیشان در پایان كار است.
مخصوصا قرآن براى ابطال این پندار كه معمولا براى افراد كوته‏بین پیدا مى‏شود و امكانات مادى افراد را احیانا دلیل بر حقانیت معنوى آنها مى‏گیرند، تاریخ اقوام پیشین را در برابر افكار مؤمنان و رق مى‏زند و انگشت روى نمونه‏هاى واضحى مى‏گذارد همچون قدرتمندان فرعونى در مصر، و نمرودیان در بابل، و قوم نوح و عاد و ثمود در عراق و حجاز و شامات، مبادا مؤمنانى كه تهى دست و محرومند احساس كمبود و ضعف كنند و از” كر” و” فر” ظالمان بى‏ایمان مرعوب یا سست شوند.
البته قانون خداوند این نیست كه هر كس را كار خلافى كرد فورا به سزایش برساند، همانگونه كه در آیه 59 كهف مى‏خوانیم” وَجَعَلْنا لِمَهْلِكِهِمْ مَوْعِداً”( ما براى نابودى آنها موعدى مقرر داشتیم.) در جاى دیگر مى‏فرماید: “فَمَهِّلِ الْكافِرِینَ أَمْهِلْهُمْ رُوَیداً”( اندكى به كافران مهلت ده تا سرانجام كارشان روشن شود) (سوره طارق آیه 17) و در جاى دیگر آمده است:” إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیزْدادُوا إِثْماً”( ما به آنها مهلت مى‏دهیم تا بر گناهانشان افزوده شود)! (آل عمران 178).
خلاصه هدف از این مهلت ها یا اتمام حجت بر كافران است، یا آزمایش‏ مؤمنان، و یا افزایش گناهان كسانى كه تمام راههاى بازگشت را به روى خود بسته‏اند.
نظیر این احساس حقارت در برابر كشورهاى قدرتمند مادى ظالم در مورد بعضى از اقوام مؤمن كه از نظر مادى عقب افتاده‏اند پیدا مى‏شود كه باید با همان منطق قرآنىِ بالا، با آن به شدت مبارزه كرد.
افزون بر این، باید به آنها حالى نمود كه این محرومیت و عقب افتادگى شما در درجه اول معلول ظلم آن ستمگران است، و اگر زنجیرهاى ظلم و اسارت را پاره كنید با تلاش و كوشش مستمر مى‏توانید عقب‏ماندگیها را جبران نمائید.
10- هود : 27
11- ترجمه تفسیر المیزان، ج‏10، ص: 301
12- نوح : 26
13- هود : 38
14- الأنبیاء : 41
15- هود : 62
16- هود : 87
17- هود : 91
18- غافر : 26
19- منبع را معرفی و اصل را نقل كنم
20- منبع و اصل حدیث
21- الصافات : 36
22- المیزان ج 17 ص 203
23- الحجر : 6
24- الشعراء : 27
25- القلم : 51
26- الذاریات : 52
27- الفرقان : 41

منبع: وبسایت نقطه نظر