کتاب اقدس امّ الكتاب دیانت بهائی

بند اول : معرفت حق و شناخت مظهر ظهور

بسمه الحاكم على ما كان وما يكون
IN THE NAME OF HIM WHO IS THE SUPREME RULER OVER ALL THAT HATH BEEN AND ALL THAT IS TO BE
به نام خداوندی که فرمانروای جمیع موجودات در گذشته بود و فرمانروای جمیع موجوداتی است که پس از این بوجود خواهند آمد.
انّ اوّل ما کتب اللّه علی العباد عرفان مشرق وحيه و مطلع امره الّذی کان مقام نفسه فی عالم الامر و الخلق من فاز به قد فاز بکلّ الخير و الّذی منع انّه من اهل الضّلال ولو يأتی بکلّ الاعمال * اذا فزتم بهذا المقام الاسنی و الافق الاعلی ينبغی لکلّ نفس ان يتّبع ما امر به من لدی المقصود لانّهما معاً لا يقبل احدهما دون الاخر هذا ما حکم به مطلع الالهام *

The first duty prescribed by God for His servants is the recognition of Him Who is the Dayspring of His Revelation and the Fountain of His laws, Who representeth the Godhead in both the Kingdom of His Cause and the world of creation. Whoso achieveth this duty hath attained unto all good; and whoso is deprived thereof hath gone astray, though he be the author of every righteous deed. It behoveth every one who reacheth this most sublime station, this summit of transcendent glory, to observe every ordinance of Him Who is the Desire of the world. These twin duties are inseparable. Neither is acceptable without the other. Thus hath it been decreed by Him Who is the Source of Divine inspiration.
بدرستیکه اول چیزی که نوشت خداوند بر بندگان شناسائی مَشرِق وحی و مَطلَع امر (مظهر ظهور ) اوست که قائم مقام نَفْسِ خداوند در عالم امر و خلق است میباشد. کسی که به آن شناخت و عرفان فائز شد پس بتحقیق به کل خیر فائز گردیده و کسی که منع شد و یا محروم ماند از آن، او از اهل گمراهی ( گمراهان ) است حتی اگر به جمیع اعمال خوب و نیک ظاهر شود. هنگامی که به این مقام روشن و افق بلند فائز شدید شایسته است از برای هر نفسی اینکه پیروی کند آنچه که امر شده به آن از پروردگار مقصود، از برای اینکه آن دو ( عرفان و عمل ) با هم هستند قبول نمیشود یکی بدون دیگری. این است آنچه که حکم کرد به آن مطلع الهام.

اولین وظیفه ای که از طرف خداوند تجویز شده است برای عباد، شناخت مشرق وحی و مخزن امر یعنی پیامبر وقت است. (توضیح اینکه در فلسفه ی دیانت بهایی عرفان ذات حق ممتنع بل محال است.)
حضرت عبدالبهاء میفرمایند: “بدان ای سالک سبیل هدی که ابواب معرفت کنه ذات حق مسدود است و بر کل وجود و طلب و آمال در این مقام مردود. هرگز عنکبوت اوهام بر اغصان عرفان حقیقت عزیز علام نتند و پشه ی خاک پیرامون عقاب افلاک نگردد. حقیقت نیستی چگونه هویت هستی را ادراک کند و فناء صرف چگونه بر جوهر بقاء واقف شود. ” حضرت عبدالبهاء در مکاتیب میفرمایند” حق منقطع وجدانی است که به هیچ تعبیر نیاید، چه که مقدس از جمیع اوصاف و نعوت است، نه نامی و نه نشانی” و یا در جای دیگر میفرماید” اسماء و صفات ذات الهیه عین ذات است و ذات منزه از ادراکات. و اگر عین ذات نبود تعدد قدماء لازم آید و مابه الامتیاز بین ذات و صفات نیز متحقق و قدیم لازم آید. لهذا تسلسل قدماء نامتناهی گردد و این واضح البطلان است اساس مطلب این است که در صلات کبیر بهائیان مرقوم است: ” اشهد انک کنت مقدسا عن الصفات و منزها عن الاسماء لااله الا انت العلی الاعلی” دومین مطلب در خصوص لفظ وحی است، اگرچه لفظ وحی و الهام هر دو در آثار استفاده میشود و گاهی به شکل مترادف هم میاید ولی مفهوم وحی تنها به خود مظاهر مستقله ی حق یعنی پیامبران اولوالعزم اتلاق میشود یعنی نبیین و اوصیا اگرچه به ایشان الهام میشود ولی به ایشان وحی نمیشود حضرت عبدالبهاء در این باره میفرمایند: در خصوص وحی مرقوم نموده بودید ائمه ی اطهار مطالع الهام بودند و مظاهر فیض رحمان. وحی اختصاص به حضرت رسول داشت لهذا کلام ائمه ی اطهار را کلام الهی نمیگوئیم بلکه به الهام رحمانی دانیم.) کسی که نماینده ی جوهر یا ذات الهی در دو عالم امر و خلق است (همانطور که میدانیم در آثار به سه عالم حق، امر و خلق اشاره شده است. حضرت عبدالبهاء میفرمایند عالم حق منقطع وجدانی است. “زیرا ذات و صفات حضرت احدیت در علو تقدیس است و عقول و ادراکات را راهی به آن مقام نه…. زیرا راهی به حقیقت الوهیت که منقطع وجدانی است نه و آنچه به تصور ما آید اوهام است….” حضرت عبدالبهاء در تفسیر حدیث کنت کنز میفرمایند: بدان ای سالک سبیل هدی که ابواب معرفت کنه ذات حق مسدود است بر کل وجود و طلب و آمال در این مقام مردود. هرگز عنکبوت اوهام بر اغصان عرفان حقیقت عزیز علام نتند و پشه ی خاک پیرامن عقاب افلاک نگردد. حقیقت نیستی چگونه هویت هستی را ادراک کند و فناء صرف چگونه بر جوهر بقاء واقف گردد.”
“اعلم ان حقیقة الالوهیة الذات البحت والمجهول التعت لاتدركه العقول والابصار ولاتحيط بها الافهام والافكار… فليس لنا السبيل ولا الخليل الى ادراك ذلك الامر الجليل حيث السبيل مسدود والطلب مردود و ليس له عنوان الاطلاق و لانعت عند اهل الاشراق. فاضطررنا على الرجوع الی مطلع نوره و مرکز ظهوره و مشرق آیاته و مصدر کلماته… ولیس لنا الا التوجه فی جميع الشئون الى ذلك المركز المعهود و المظهر الموعود و المطلع المشهود و الأ نعبد حقيقة موهومة مقصورة فى الاذهان مخلوقة مردودة ضرباً من الاوهام دون الوجدان فى عالم الانسان و هذا اعظم من عبادة الاوثان . فالاصنام لها وجود فى عالم الكيان و اما الحقيقة الالوهيّة المتصورة فى العقول والاذهان ليست الأ و هم و بهتان ”
عالم امر عالم مظاهر الهیه است، به عبارت دیگر عالم مظهریت است. که تحت عنوان عالم ابداع و مشیت اولیه نیز از آن نام برده شده است که مراد از آن حد فاصل و رابط میان خلق و حق است. اینکه در این بند اشاره به دو عالم امر و خلق نیز شده است اشاره به دو مقام متمایز مظاهر ظهور الهی است که هم مقام الهی دارند و هم بشری) کسی که موفق به تحصیل این وظیفه شده است آنچه خیر است را به دست آورده است و کسی که محروم شود از اهل ضلال (گمراهان) است حتی اگر تمام اعمالش نیکو باشد. (حضرت عبدالبهاء در مفاوضات میفرمایند از این آیه ی مبارکه مقصد اینست که اساس فوز و فلاح عرفان حق است و بعد از عرفان اعمال حسنه که ثمره ی ایمانست فرع است. اگر عرفان حاصل نشود انسان محجوب از حق گردد. با وجود احتجاب، اعمال صالحه را ثمر تام مطلوب نه. از این آیه مقصد این است که نفوس محتجبه ی از حق خواه نیکو کار خواه بدکار کل مساوی هستند. مراد اینست که اساس عرفان حق است و اعمال فرع. با وجود این البته در میان نیکوکار و گنه کار و بدکار از محتجبین فرق است. زیرا محتجب خوش خوی خوش رفتار سزاوار مغفرت پروردگار است و محتجب گنهکار بد خو و بد رفتار محروم از فضل و موهبت پروردگار است. فرق اینجاست. پس از آیه ی مبارکه مقصد این است که مجرد اعمال خیریه بدون عرفان الهی سبب نجات ابدی و فوز و فلاح سرمدی و دخول در ملکوت پروردگار نگردد.)