All the things that people required in connection with the Revelation of Muhammad and His laws were to be found revealed and manifest in that Ridván of resplendent glory.
That Book constitutes an abiding testimony to its people after Muhammad, inasmuch as its decrees are indisputable, and its promise unfailing. All have been enjoined to follow the precepts of that Book until “the year sixty”—the year of the advent of God’s wondrous Manifestation. That Book is the Book which unfailingly leadeth the seeker unto the Ridván of the divine Presence, and causeth him that hath forsaken his country and is treading the seeker’s path to enter the Tabernacle of everlasting reunion. Its guidance can never err, its testimony no other testimony can excel. All other traditions, all other books and records, are bereft of such distinction, inasmuch as both the traditions and they that have spoken them are confirmed and proven solely by the text of that Book. Moreover, the traditions themselves grievously differ, and their obscurities are manifold.
“چنانچه جميع ما يحتاج آن امّت از احکام دين و شريعت سيّد المرسلين در آن رضوان مبين موجود و معيّن گشته. و آن است حجّت باقيه برای اهلش بعد از نقطه فرقان زيرا مسلّم است حکم آن و محقّق الوقوع است امر آن. و جميع مأمور به اتّباع آن بودهاند تا ظهور بديع در سنه ستّين. و آن است که طالبان را به رضوان وصال می رساند و مجاهدان و مهاجران را به سرادق قرب فائز فرمايد. دليلی است محکم و حجّتی است اعظم. و غير آن را از روايات و کتب و احاديث اين فخر نه زيرا حديث و صاحبان حديث، وجود و قولشان به حکم کتاب ثابت و محقّق شده. و ديگر آنکه در احاديث اختلاف بسيار است و شبهه بی شمار. ”
سنه ستّين
منظور سنه شصت، یا همان سال ۱۲۶۰است که حضرت اعلی اظهار امر فرمودند.
شیخ احمد احسایی در بسیاری از آثار خود به تلویح بشارت داد به ظهور قائم مثلاً ایشان راوی روایت “و فی سنة الستین یظهر امره و یعلو ذکره” را در آثار خویش مندرج کرده و تصریح کرده که ظهور قائم موعود در سنه ی شصت است. ( بنگرید به انتهای کتاب شرح الفوائد شیخ)
حديث و صاحبان حديث، وجود و قولشان به حکم کتاب ثابت و محقّق شده
در اینجا حضرت بهالله میفرمایند که ارجحیت با کتاب قران است، و آنچه که در کتاب نازل شده است اصل است و حدیث، فرع بر کتاب است و حدیث تنها به این شرط مورد وثوق است که در موازات با حکم کتاب باشد. این در حالی است که نظر برخی از علماء غیر این مطلب است و روایت و حدیث را اصل گرفته اند و به همین جهت هم متمسک به بعضی از احادیث شده اند که با رای کتاب الله در تضاد و تعارض است. مثلاً برخی بنا به احادیث قائل به نقصان کتاب قران شده و بر این باور هستند که تقریباً ما یک سوم کتاب را در دست داریم و مابقی آن مفقود شده است. مثلاً در حدیث آمده است: “عنْ عَائِشَةَ قَالَتْلَقَدْ نَزَلَتْ آیَةُ الرَّجْمِ وَرَضَاعَةُ الْکَبِیرِ عَشْرًا وَلَقَدْ کَانَ فِی صَحِیفَةٍ تَحْتَ سَرِیرِی فَلَمَّا مَاتَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَتَشَاغَلْنَا بِمَوْتِهِ دَخَلَ دَاجِنٌ فَأَکَلَهَا…”عایشه می گوید: آیه سنگسار و آیه شیردادن به بزرگسال زیر تخت من بود ولی زمانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وفات یافت و ما مشغول شدیم ، بزی آمد و آن را خورد!! ]سنن ابن ماجه ج۶ ص۷۲ [ و یا در حدیث دیگری آمده است که “اِنَّ اَمِیْرَالْمُوْمِنِیْنَ لَمّا رَاى غَدْرَ الصَّحابَهِ وَ قِلَّهَ وَفائِهِمْ لَزِمَ بَیْتَهُ، وَ اَقْبَلَ عَلَى الْقُرْآنِ…، فَلَمّا جَمَعَهُ کُلَّهُ، وَ کَتَبَهُ بِیَدِهِ، تَنْزِیْلَهُ وَ تَاْوِیْلَهُ وَ النّاسِخَ مِنْهُ وَ الْمَنْسُوخَ، بَعَثَ اِلَیْهِ اَبُوبَکْرَ اَنْ اُخْرُجْ فَبایِعْ، فَبَعَثَ اِلَیْهِ اَنِّى مَشْغُولٌ فَقَدْ آلَیْتُ عَلى نَفْسِى یَمِیْناً لا اَرْتَدِى بِرِداء اِلاّ لِلْصَّلاه حَتّى اُوَلِّفَ الْقُرْآنَ وَ اَجْمَعَهُ…”: (هنگامى که امیرمومنان على خیانت و بىوفائى صحابهرا مشاهده کرد، خانه را ترک نگفت، به قرآنروى آورد، [و مشغول جمع آورى همه قرآن، و نوشتن آن با دست خود شد]… و هنگامى که تمام آن را جمع و آن را با دست خود نوشت و حتى تنزیل و تأویل و ناسخ و منسوخ آن را جمع آورى فرمود، در این هنگام، ابوبکربه سراغ امام فرستاد که از خانه بیرون آى و بیعتکن! او در پاسخ، پیغام فرستاد: من مشغولم، سوگند یاد کرده ام که عبا بر دوش نگیرم مگر براى نماز تا همه قرآن را گردآورى کنم… [ بحار الانوار ، جلد ۹۲، صفحه ۴۰] و بسیاری از این حدیث نیز به این نتیجه رسیده اند که نسخه ای که حضرت امیر نوشته بودند با مصحف عثمان متفاوت است.
و یا در کتاب اصول کافی آمده است که حضرت امام حسین فرموده اند: ” و إن عندنا لمصحف فاطمه علیه السلام و ما یدریهم مامصحف فاطمة علیه السلام؟ قال: قلت: و ما مصحف فاطمة علیه السلام ؟ قال: مصحف فیه مثل قرآنکم هذا ثلاث مرات، و الله ما فیه من قرآنکم حرفُ واحدُ، قال: قلت: هذا والله العلم. قال: إنه لعلم و ماهو بذاک. این در حالی است که در قران میفرمایند: “إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ”. یعنی: “ما قرآن را نازل کردیم و همانا ما نگهدار آنیم”. و یا در حدیث میخوانیم که امام صادق عليه السلام مي فرمايد:”ما لَمْ يُوافِقْ مِنَ الْحَدِيْثِ الْقُرآنَ فَهُوَ زُخْرُفٌ” یعنی هر سخني كه با قرآن سازگار نباشد، بيهوده و باطل است.