That seeker should also regard backbiting as grievous error, and keep himself aloof from its dominion, inasmuch as backbiting quencheth the light of the heart, and extinguisheth the life of the soul. He should be content with little, and be freed from all inordinate desire.
He should treasure the companionship of those that have renounced the world, and regard avoidance of boastful and worldly people a precious benefit. At the dawn of every day he should commune with God, and with all his soul persevere in the quest of his Beloved. He should consume every wayward thought with the flame of His loving mention, and, with the swiftness of lightning, pass by all else save Him. He should succor the dispossessed, and never withhold his favor from the destitute. He should show kindness to animals, how much more unto his fellowman, to him who is endowed with the power of utterance. He should not hesitate to offer up his life for his Beloved, nor allow the censure of the people to turn him away from the Truth. He should not wish for others that which he doth not wish for himself, nor promise that which he doth not fulfill. With all his heart should the seeker avoid fellowship with evildoers, and pray for the remission of their sins. He should forgive the sinful, and never despise his low estate, for none knoweth what his own end shall be. How often hath a sinner, at the hour of death, attained to the essence of faith, and, quaffing the immortal draft, hath taken his flight unto the celestial Concourse. And how often hath a devout believer, at the hour of his soul’s ascension, been so changed as to fall into the nethermost fire. Our purpose in revealing these convincing and weighty utterances is to impress upon the seeker that he should regard all else beside God as transient, and count all things save Him, Who is the Object of all adoration, as utter nothingness.
“و غيبت را ضلالت شمرد و به آن عرصه هرگز قدم نگذارد، زيرا غيبت سراج منير قلب را خاموش نمايد و حيات دل را بميراند. به قليل قانع باشد و از طلب کثير فارغ. مصاحبت منقطعين را غنيمت شمارد و عزلت از متمسّکين و متکبّرين را نعمت شمرد. در اسحار به اذکار مشغول شود و به تمام همّت و اقتدار در طلب آن نگار کوشد. غفلت را به نار حبّ و ذکر بسوزاند و از ما سوی اللّه چون برق در گذرد. و بر بی نصيبان نصيب بخشد و از محرومان عطا و احسان دريغ ندارد. رعايت حيوان را منظور نمايد تا چه رسد به انسان و اهل بيان. و از جانان جان دريغ ندارد و از شماتت خلق از حقّ احتراز نجويد. و آنچه برای خود نمی پسندد برای غير نپسندد و نگويد آنچه را وفا نکند. و از خاطيان در کمال استيلاء در گذرد و طلب مغفرت نمايد. و بر عاصيان قلم عفو در کشد و به حقارت ننگرد زيرا حسن خاتمه مجهول است. ای بسا عاصی که در حين موت به جوهر ايمان موفّق شود و خمر بقا چشد و به ملأ اعلی شتابد و بسا مطيع و مؤمن که در وقت ارتقای روح تقليب شود و به اسفل درکات نيران مقرّ يابد. باری، مقصود از جميع اين بيانات متقنه و اشارات محکمه آن است که سالک و طالب بايد جز خدا را فنا داند و غير معبود را معدوم شمرد.”
غيبت سراج منير قلب را خاموش نمايد
در کلمات مکنونه ی فارسی میفرمایند: ” ای مهاجران لسان مخصوص ذکر من است بغيبت ميالائيد و اگر نفس ناری غلبه نمايد بذکر عيوب خود مشغول شويد نه بغيبت خلق من زيرا که هر کدام از شما بنفْس خود ابصر و اعرفيد از نفوس عباد من “. (ق ٦٦ کلمات مبارکه مکنونه )
حضرت بهالله در کلمات مکنونه ی عربی در خصوص غیبت و افتراء میفرمایند: ” يَا ابْنَ الْاِنْسَانِ لَا تَنْفَسْ بِخَطَاءِ اَحَدٍ مَا دُمْتَ خَاطِئَاً وَاِنْ تَفْعَلْ بِغَيْرِ ذَلِکَ مَلْعُوْنٌ اَنْتَ وَ اَنَا شَاهِدٌ بِذَلِکَ ” (ق ٢٧ کلمات مبارکه مکنونه)
قليل قانع باشد و از طلب کثير فارغ
” يَا ابْنَ الْوُجُوْدِ لَا تَشْتَغِلْ بِالدُّنْيَا لِاَنَّ بِالنَّارِ نَمْتَحِنُ الْذَّهَبَ وَ بِالذَّهَبِ نَمْتَحِنُ الْعِبَادَ “.
” دنيا نمايشی است بی حقيقت و نيستی است بصورت هستی آراسته . دل باو مبنديد و از پروردگار خود مگسليد و مباشيد از غفلت کنندگان . براستی ميگويم که مَثَل دنيا مِثْل سرابيست که بصورت آب نمايد و صاحبان عطش در طلبش جهد بليغ نمايند و چون باو رسند بی بهره و بی نصيب مانند و يا صورت معشوقی که از جان و روح عاری مانده و عاشق چون بدو رسد لَايُسْمِنُ وَ لَا يُغْنِي مشاهده نمايد و جز تعب زياد و حسرت حاصلی نيابد “. (لوح مبارک احمد بلسان فارسی – ص ١٢٨ دريای دانش )
مصاحبت منقطعين را غنيمت شمارد
” ای پسر ارض اگر مرا خواهی جز مرا مخواه و اگر اراده جمالم داری چشم از عالميان بردار زيرا که اراده من و غيرِ من چون آب و آتش در يک دل و قلب نگنجد “
” مقصود از انقطاع ، انقطاع نفس از ما سوی اللّه است يعنی ارتقاء بمقامی جويد که هيچ شيء از اشياء از آنچه در ما بين سموات و ارض مشهود است او را از حقّ منع ننمايد يعنی حبّ شیء و اشتغال بآن او را از حبّ الهی و اشتغال بذکر او محجوب ننمايد ” ٠ ( ص ٣٤٩ مجموعه الواح حضرت بهاءاللّه )
در اسحار به اذکار مشغول شود
” اَنْ اَقْبِلْ اِلَی اللّه بِقَلْبٍ طَاهِرٍ وَ نَفْسٍ زَکِيَّةٍ وَ لِسَانٍ صَادِقٍ وَ بَصَرٍ مُقَدّسٍ ثُمّ ادْعُوْهُفِي کُلِّ الْاَحْوَالِ
اِنّهُ مُعِيْنُ مَنْ اَقْبَلَ اِلَيْهِ ” ٠( ص ٢١ ج ٤ امر و خلق )
” هيچ حالتی مثل حالت مناجات نيست . قلوب صافيه را منجذب نمايد و نفوس مقدّسه را انتباه و روحانيّت عجيبی بخشد ” ٠( ص ٣٠٨ ج ٢ بدائع الآثار )
غفلت را به نار حبّ و ذکر بسوزاند
” بايد مدّعی محبّت الهی اليوم بجميع شئون از دونش ممتاز باشد . قبول امر و اعتراف بحقّ محض ادّعا نبوده و نيست چنانچه جميع ناس اليوم مدّعی اين مقامند وَلکِنْ لِسَانُ الْعَظَمَةِ يَشْهَدُ بِکِذْبِهِم وَ افْتِرائِهِمْ وَ غُرُوْرِهِمْ وَ غَفْلَتِهِمْ وَ خِيَانَتِهِمْ . ای دوستان خالصاً للّهِ حرکت نمائيد و لِوَجْهِ اللّه تکلّم کنيد . کلمه ای که للّه از سماء قلب حرکت نمايد و از افق لسان اشراق کند البتّه مؤثّر خواهد بود . از تأثيرات اعمال غافل نباشيد لَعَمْرُ اللّهِ اگر نفسی به تأثيرات اعمال و اقوال طيّبه و خبيثه مطّلع شود ابداً بهيچ مکروهی التفات ننمايد و جز خير محض و معروف صرف از او ظاهر نشود ” ( ص ٩-٢٨ فضائل اخلاق )
و بر بی نصيبان نصيب بخشد و از محرومان عطا و احسان دريغ ندارد
(ای پسران تراب ) اغنيا را از ناله سحرگاهی فقرا اخبار کنيد که مبادا از غفلت بهلاکت افتند و از سدره دولت بی نصيب مانند * الکرم و الجود من خصالی فهنيئاً لمن تزيّن بخصالی
رعايت حيوان را منظور نمايد تا چه رسد به انسان و اهل بيان
” احبّای الهی بايد نه تنها بانسان رأفت و رحمت داشته باشند بلکه بايد بجميع ذی روح نهايت مهربانی نمايند زيرا حيوان با انسان در احساسات جسمانی و روح حيوانی مشترک است ولی انسان ملتفت اين حقيقت نيست گمان مينمايد که احساس حصر در انسانست لهذا ظلم بحيوان ميکند امّا بحقيقت چه فرقی در ميان احساسات جسمانی است؟ احساس واحد است خواه اذيّت بانسان کنی و خواه اذيّت بحيوان ابداً فرقی ندارد بلکه اذيّت بحيوان ضررش بيشتر است زيرا انسان زبان دارد شکوه نمايد آه و ناله کند و اگر صدمه باو رسد بحکومت مراجعه کند حکومت دفع تعدّی کند. ولی حيوان بيچاره زبان بسته است نه شکوه نمايد و نه بشکايت بحکومت مقتدر است اگر هزار جفا از انسان بهبيند نه لساناً مدافعه تواند و نه عدالةً دادخواهی کند. پس بايد ملاحظه حيوان را بسيار داشت و بيشتر از انسان رحم نمود. اطفال را از صغر سنّ نوعی بايد تربيت نمائيد که بينهايت بحيوان رؤف و مهربان باشند. اگر حيوانی مريض است در علاج او کوشند، اگر گرسنه است اطعام نمايند، اگر تشنه است سيراب کنند، اگر خسته است در راحتش بکوشند. انسان اکثر گناهکارند و حيوان بيگناه البتّه بيگناهانرا مرحمت بيشتر بايد کرد مهربانی بيشتر بايد نمود مگر حيوانات موذيه را مثل گرگ خونخوار مثل مار گزنده و ساير حيوانات موذيه چه که رحم باينها ظلم بانسان و حيوانات ديگر است. مثلاً اگر گرگی را رأفت و مهربانی نمائی اين ظلم بگوسفند است يک گله گوسفند را از ميان بردارد. کلب عقور را اگر فرصت دهی هزار حيوان و انسانرا سبب هلاکت شود. پس رأفت بحيوان درنّده ظلم بحيوان مظلومه است لهذا بايد چاره آنرا نمود. ولکن بحيوانات مبارکه بايد بينهايت مهربانی نمود هر چه بيشتر بهتر و اين رأفت و مهربانی از اساس ملکوت الهی است اين مسئله را بسيار منظور داريد و عليکم البهآء الابهی.” (مکاتيب سوّم صفحه ۲١١)
و آنچه برای خود نمی پسندد برای غير نپسندد
حضرت امیر میفرمایند: فأحبب لغیرك ما تحب لنفسك و اكره له ما تكره لها. یعنی: آنچه كه براى خود دوست میداری، برای دیگران هم دوست بدار و آنچه براى خود نمىپسندى، براى دیگران هم مپسند.
” وسائل وصول به حُسن خاتمه اين است که بايد از عُجْب و کِبْر احتراز نمود و خود پسندی را مبغوض دانست و در جميع اوقات شرمسار بود و از هواجس نفس و هوی بيزار و از اهل فتور و غرور در کنار و ثابت برعهد و ميثاق وَ عَلَيْکُمُ البَهاءُ الْاَبْهَی ع ع “. (ص ٢٧١ ج ٥ مائده آسمانی ط ١٢٩ بديع )
از خاطيان در کمال استيلاء در گذرد
” هر ظلمی که از ظالمی ظاهر شد او را بنفس حقّ واگذاريد . عدل الهی مهيمن و محيط است ” ( ص ٣ – ١٥٢ ج ٧ آثار قلم اعلی )
” با يکديگر در کمال رحمت و محبّت و رأفت سلوک نمائيد اگر خلافی از نفسی صادر شود عفو فرمائيد . با کمال حبّ او را متذکّر داريد . سخت مگيريد و بر يکديگر تکبّر و عُجب نکنيد ” ٠
طلب مغفرت
و بر عاصيان قلم عفو در کشد و به حقارت ننگرد زيرا حسن خاتمه مجهول است
” بشارت نهم بايد عاصی در حالتی که از غيراللّه خود را فارغ و آزاد مشاهده نمايد طلب مغفرت و آمرزش کند. نزد عباد اظهار خطايا و معاصی جائز نه چه که سبب و علّت آمرزش و عفو الهی نبوده و نيست و همچنين اين اقرار نزد خلق سبب حقارت و ذلّت است و حقّ جلّ جلالُه ذلّت عباد خود را دوست ندارد اِنَّهُ هُوَالْمُشْفِقُ الکَرِيْمُ….”
حضرت عبدالبهاء میفرمایند: ” مانبايد خود را بپسنديم بلکه سايرين را بهتر بدانيم حتّی نفوسی که مؤمن نيستند زيرا حسن خاتمه مجهول است . چه بسيار نفوسی که حال مؤمن نيستند و روزی بيايد که ايمان آورند و مصدر خدمات عظيمه شوند و چه بسيار نفوسی که حال ايمان دارند ولی در آخر حيات غافل ازحقّ گردند . ماها بايد هر نفسی را بر خود ترجيح دهيم و اعظم و اشرف و اکمل ببينيم ولی بمجرّد اينکه خود را از ديگران ممتاز ببينيم از طريق نجات و فلاح دور شده ايم .”
جز خدا را فنا داند و غير معبود را معدوم شمرد
” از مقتضای عبوديّت خلوص نيّت و فنا و محويّت است ” ٠( ص ١٦٧ ج ٨ مکاتيب حضرت عبدالبهاء )
” اگر تقرّب الهی خواهيد از جميع اشياء منقطع شويد و از آلايش دنيای فانی پاک و مقدّس گرديد ” ( ص ٣٢٠ ج ١ بدائع الاثار )
” لحظات عين رحمانيّت منعطف بنفوسی است که در عالم هستی جز محويّت و نيستی در سبيل الهی ندارند “( ص ٣٦ ج ٤ مکاتيب )
” بايد مشيّتت به ماشاءَاللّه متّصل شود و اراده ات دراراده او فانی گردد يعنی ارادةاللّه را مُراد خود دانيد و مشيّة اللّه را مقصود خود شمريد اين بسی واضحست که احوال کلّ لدی العرش مشهود و معلوم است و لازال طَرْفش باحبّايش ناظر بوده و خواهد بود “( ص ٤٧ ج ٨ مائده آسمانی )