کتاب ایقان مخزن حقائق اسرار الهی

بند شصتم

Likewise, reflect upon the state and condition of Mary. So deep was the perplexity of that most beauteous countenance, so grievous her case, that she bitterly regretted she had ever been born.

To this beareth witness the text of the sacred verse wherein it is mentioned that after Mary had given birth to Jesus, she bemoaned her plight and cried out: “O would that I had died ere this, and been a thing forgotten, forgotten quite!” I swear by God! Such lamenting consumeth the heart and shaketh the being. Such consternation of soul, such despondency, could have been caused by no other than the censure of the enemy and the cavilings of the infidel and perverse. Reflect, what answer could Mary have given to the people around her? How could she claim that a Babe Whose father was unknown had been conceived of the Holy Ghost? Therefore did Mary, that veiled and immortal Countenance, take up her Child and return unto her home. No sooner had the eyes of the people fallen upon her than they raised their voice saying: “O sister of Aaron! Thy father was not a man of wickedness, nor unchaste thy mother.”

“و همچنين در حالت مريم مشاهده نما که آن طلعت کبری از عظمت امر و تحيّر، آرزوی عدم فرمود چنانچه مستفاد از آيه مبارکه می شود که بعد از تولّد عيسی، مريم ناله نمود و به اين کلمه زبان گشود: “يَا لَيْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَ کُنْتُ نَسْيَاً مَنْسيّاً.” که ترجمه آن اين است: ای کاش مرده بودم قبل از ظهور اين امر و بودم از فراموش شدگان. قسم به خدا که کبدها از استماع اين سخن می گدازد و روان ها می ريزد. و
اين اضطراب و حزن نبود مگر از شماتت اعداء و اعتراض اهل کفر و شقا. آخر تفکّر نمائيد که مريم چه جواب با مردم می گفت؟ طفلی که پدر او معيّن نباشد چگونه می توان به مردم معيّن نمود که اين از روح القدس است؟ اين بود که آن مخدّره بقا آن طفل را برداشته به منزل مراجعت فرمود. تا چشم قوم بر او افتاد گفتند: “يَا اُخْتَ هَارُونَ مَا کَان اَبُوکِ إمرَاَ سَوءٍ وَ مَا کَانَتْ اُمُّکِ بَغِيّاً.” مضمون آن اين است که ای
خواهر هارون، نبود پدر تو مرد بدی و نبود مادر تو بدکار. حال ناظر به اين فتنه کبری و امتحان اعظم شويد.”
مخدّره: (مُ خَ دَّ رَ یا رِ) خانم، خاتون، پرده نشین / مخدره بقا: مقصود حضرت مریم/ شماتت: شادی کردن به مصیبت دیگران/ شقا: شدت، سختی، بدبختی/

“در حالت مریم مشاهده نما”
حضرت عبدالبهاء در خصوص حضرت مریم و وضعیت حاملگی ایشان میفرمایند:” مسئله ثانی حمل حضرت مريم بروح القدس است اين مثبوت و مسلّم است ولی بعضی از فلاسفه اروپ در اين مسئله شبهه نمودند و مولود بی‌پدر را ممتنع و معدوم شمردند و برهان اين دانستند که توالد و تناسل مشروط باجتماع اصلاب و بذور ارحام است چنين گويند امّا از جهت ديگر نفس فلاسفه اروپ کره ارض را حادث دانند و گويند در بدايت شعله نار بوده کم کم حرارت مندفع و قشری پديدار گشت آن قشر بتدريج غلظت يافت و اعتدال پيدا نمود پس نبات و حيوان و انسان تکوّن و تولّد يافت حتّی گويند بحسب فنّ طبقات ارض در تکوّن کدام يک از حيوانات بر ديگری سبقت داشته ثابت و محقّق ميگردد خلاصه فلاسفه و ارباب فنون اروپ در حدوث مواليد ثلاثه ابداً شبهه ندارند بلکه اصرار و ابرامی عجيب دارند در اينصورت باعتقاد ايشان نخستين انسان بی‌پدر و مادر تکوّن و تولّد يافته با وجود اين اذعان و اعتراف چگونه از تولّد حضرت مسيح بفيض روح القدس استغراب و استعجاب نمايند زيرا حضرت مادر داشتند ولی مولود نخستين انسان بی‌پدر و مادر فاعتبروا يا اولی الابصار”
حضرت ولی امرالله در خصوص حضرت مریم والده حضرت مسیح میفرمایند: ” … برای یک فرد بهایی باور اینکه والدین حضرت مسیح به نحو غیر قانونی ازدواج کرده و نتیجتاً آن حضرت ثمره ی رابطه ای غیر مشروع بوده اند، وهن شدید به مقدسات الهیه تلقی میشود. احتمال چنین امری حتی به تصور فرد مومنی که مقام منیع حضرت مریم و رتبه ی رفیع رسالت الهی حضرت مسیح را قبول دارد نیز خطور نتواند کرد. همین اتهام کذبه واهیه بود که مردمان همزمان آن حضرت به مریم مقدس نسبت میدادند؛ اتهامی که حضرت بهالله آن را در در کتاب مستطاب ایقان، به نحوی غیر مستقیم، مردود شمرده اند. بنابراین تنها شق باقی مانده، پذیرش این حقیقت است که تولد حضرت مسیح در زمره ی خوارق عادات بوده است و چنین است زیرا وقوع معجزات را نمیتوان امری غیر طبیعی و غیر واقعی شمرد و این پدیده به هیچ وجه خارج از چارچوبه ی قدرت و سیطره ی الهیه نیست. بالعکس اعتقاد به امکان حدوث معجزات دال بر این است که قدرت و هیمنه ی خداوندی ورای هر نوع محدودیتی است؛ زیرا فقط این مسئله منطقی و معقول به نظر میرسد که باور داشته باشیم خالق قاهری که مصدر و موجد کل قوانین حاکم بر کائنات است، خود حقیقتی ورای آنهاست و لذا قادر است، اگر لازم بداند، آنها را به اراده و اقتدارش تغییر دهد. ما بعنوان موجودات انسانی، هرگز نمیتوانیم در جهت درک مقصد حضرتش بکوشیم و یا به اسرار علم و حکمتش کاملاً پی بریم و بنا بر این، رموز و اسرار، همواره، جزئی جدایی ناپذیر از هر دیانت حقیقی خواهد بود و به همین دلیل بایستی از جانب مومنین مورد قبول واقع شود…”
حضرت ولی امرالله در توقیع صادره مورخ ۱۰جولای ۱۹۳۹میفرمایند: ” اما درباره ی تاریخ تولد حضرت مسیح، احباء باید به بیان حضرت عبدالبهاء در این مورد توجه نموده، آن را مبنای محاسبه ی خود در نظر گیرند.”
و همچنین در توقیع مورخ ۳۱ دسامبر ۱۹۳۷میفرمایند:” ابتدا راجع به تولد حضرت مسیح؛ با توجه به آنچه که حضرت بهالله و حضرت عبدالبهاء در این باره فرموده اند؛ محرز و مبرهن است که آن حضرت بواسطه مداخله و مراوده مستقیم روح القدس، در عرصه ی وجود چشم گشودند؛ لذا تولد آن حضرت کاملاً معجزه اسا بوده است. این قضیه حقیقتی محض و مسلم است و احبای الهی نبایستی از آن متعجب شوند؛ زیرا در تعالیم الهیه اعتقاد به معجزات هرگز مردود شناخته نشده است بلکه صرفاً اهمیت آن تقلیل و تخفیف یافته است… ”
و همچنین در توقیع صادره مورخ ۱۴ اکتبر ۱۹۴۵میفرمایند:” لازم به ذکر است که تعالیم بهایی در این امر و بسیاری امور دیگر با اصول کلیسای کاتولیک، انطباق کامل دارد. در کتاب مستطاب ایقان، صفحه ی 46 و در نادر الواحی دیگر که هنوز منتشر نشده اند، جمال اقدس ابهی، به طریقی غیر مستقیم مفهوم کاتولیکی بکرزادگی را مورد تائید قرار میدهند. حضرت عبدالبهاء نیز در کتاب مستطاب مفاوضات، فصل دوازدهم صفحه ی ۷۳ به صریح بیان میفرمایند:” مسیح به واسطه روح الهی بوجود آمد.” از این بیان مبارک، به عنوان نص صریح، لزوما چنین مستفاد میشود که یوسف نجار پدر حضرت مسیح نبوده است…”

حضرت عبدالبهاء در خصوص تولد حضرت مسیح در مفاوضات چنین میفرمایند: ” در اين مسأله در ميان الهيّون و مادّيّون اختلافست . الهيّون بر آنند که حضرت مسيح از روح القدس بود مادّيّون را تصوّر چنان که اين کيفيّت مستحيل و ممتنع و لابدّ از پدر است . و در قرآن ميفرمايد وَ اَرْسَلْنَا اِلَیْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِيّاً يعنی روح القدس ممثّل بصورت بشر شد مثل صورتی که در آئينه تمثّل نمايد و با مريم مخاطبه کرد . مادّيّون بر آنند که لابدّ از ازدواج است و گويند که جسم حیّ از جسم ميّت تکوّن نيابد و بدون تلقيح ذکور و اناث تحقّق نجويد و بر آنند که از انسان گذشته در حيوان ممکن نيست از حيوان گذشته در نبات ممکن نيست زيرا اين زوجيّت ذکور و اناث در جميع کائنات حيّه و نباتيّه موجود حتّی بقرآن نيز استدلال بزوجيّت اشيا مينمايند سُبْحَانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْوَاجَ کُلّهَا مِمَّا تُنْبِتُ الأَرْضُ وَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ وَ مِمَّا لاَ يَعْلَمُون يعنی انسان و حيوان و نبات جميع مزدوج است وَ اِن مِنْ شَیْءٍ اِلَّا خَلَقْنَاهُ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ يعنی کائناترا جميعاً مزدوج خلق نموديم خلاصه گويند انسان بی پدر تصوّر نشود . و لکن الهيّون در جواب گويند که اين قضيّه از محالات و ممتنعات نه امّا ديده نشده زيرا فرقست ميان شیء مستحيل و شیء غير مرئی . مثلاً در زمان سابق تلغراف مخابره شرق و غرب در آن واحد غير مرئی بود نه مستحيل فتو غراف غير مرئی بود نه مستحيل فنوغراف غير مرئی بود نه مستحيل . مادّيّون اصرار در اين مطلب دارند الهيّون در جواب گويند: آيا اين کره ارض قديم است يا حادث ؟ مادّيّون گويند بموجب فنون و کشفيّات مکمّله ثابت است که حادث است و در بدايت گوی آتشين بود و بتدريج اعتدال حاصل کرد و قشری پيدا نمود پس فوق قشر نبات تکوّن يافت بعد حيوان بوجود آمد بعد انسان تحقّق جست . الهيّون گويند که از تقرير شما معلوم و واضح گشت که نوع انسان در کره ارض حادث است نه قديم پس انسان اوّل يقيناً پدر و مادر نداشته زيرا وجود نوع انسان حادث است . آيا تکوّن انسان بی پدر و مادر و لو بتدريج مشکل‌تر است يا آنکه بی پدر ؟ شما با وجود اينکه معترف بر اين هستيد که انسان اوّل خواه بتدريج خواه در مدّت قليله بی پدر و مادر وجود يافت شبهه نماند که انسان بی پدر ممکن و جايز و اين را مستحيل نتوان شمرد و اگر مستحيل بدانی بی انصافيست . مثلاً اگر گوئی که اين چراغ بدون فتيله و روغن وقتی روشن شد پس اگر بگوئی بدون فتيل مستحيل است بی انصافيست .حضرت مسيح مادر داشت امّا انسان اوّل باعتقاد مادّيّون نه پدر داشت و نه مادر شخص بزرگوار خواه بی پدر خواه با پدر يکسانست . بی پدری اگر فضيلت است آدم اعظم و افضل از کلّ انبيا و رسل است زيرا نه پدر داشت و نه مادر . آنچه سبب عزّت و بزرگواريست تجلّيات و فيوضات کمالات الهی است . آفتاب از مادّه و صورت تولّد يافته و اين دو بمثابه پدر و مادر است ولی کمال محض است و ظلمات را نه مادّه ای ونه صورتی و نه پدری و نه مادری ولی نقص صرف . حضرت آدم را مادّه حيات جسدی خاکست حضرت ابراهيم را مادّه جسدی نطفه پاک البتّه نطفه طيّبه طاهره به از خاک و جماد . و از اين گذشته در انجيل يوحنّا در باب اوّل در آيه سيزدهم ميفرمايد:” و امّا آن کسانی که او را قبول کردند آنانرا قدرت داد تا فرزندان خدا گردند يعنی بهر که باسم او ايمان آورد که نه از خون و نه از خواهش جسد و نه از خواهش مردم بودند بلکه از خداوند تولّد يافته‌اند “. از اين آيه يوحنّا معلوم ميشود وجود حواريّون نيز متکوّن از قوّه جسمانی نيست بلکه از حقيقت روحانيّه است . شرف و بزرگواری حضرت مسيح بی پدری نيست بلکه بکمالات و فيوضات و تجلّيات الهيّه است اگر بزرگواری حضرت مسيح بی پدری بود بايد آدم از مسيح اعظمتر باشد زيرا نه پدر داشت نه مادر و در تورات ميفرمايد:” خداوند خدا پس آدم را از خاک زمين بسرشت و در بينی وی روح حيات دميد آدم نفس زنده شد “. ملاحظه کنيد که ميفرمايد که آدم بروح حيات وجود يافت و از اين گذشته عبارت يوحنّا در حقّ حواريّين دلالت بر آن نمايد که آنان نيز از پدر آسمانی هستند . پس معلوم گرديد که حقيقت مقدّسه يعنی وجود حقيقی هر بزرگواری از حقّ تحقّق يافته است و بنفخه روح القدس موجود شده است . مقصد اينست اگر بی پدری اعظم منقبت انسانی بود پس آدم بهتر از جميع است زيرا نه پدر دارد و نه مادر . آيا انسان از مادّه حیّ خلق شود بهتر است يا آنکه از خاک ؟ البتّه از مادّه حیّ خلق شود بهتر است امّا حضرت مسيح از روح القدس تولّد و تحقّق يافته بود . خلاصه شرف و منقبت نفوس مقدّسه ، مظاهر الهيّه بکمالات و فيوضات و تجلّيات ربّانيّه است نه بدون آن .”

“يَا لَيْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَ کُنْتُ نَسْيَاً مَنْسيّاً.”
حضرت بهالله خود ترجمه فرموده اند: ای کاش مرده بودم قبل از ظهور اين امر و بودم از فراموش شدگان.
سوره ی مریم، آیه ی 23 است به این معنا که کاش من پیش از این مرده بودم و فراموش شده و از یاد رفته بودم.
کامل ایه به این قرار است که میفرمایند: ” فَأَجَاءَهَا الْمَخَاضُ إِلَى جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَكُنْتُ نَسْيًا مَنْسِيًّا” یعنی آنگاه درد زايمان او را به پناه تنه درخت خرمايى كشانيد گفت اى كاش پيش از اين مرده بودم و از ياد رفته بودم و فراموش شده بودم‏.
در ذیل آیه ی مذکوره در المیزان آمده است: ” در مجمع البيان گفته : از امام باقر (عليه السلام) روايت شده كه فرمود: او يعنى جبرئيل گريبان و يقه پيراهن مريم را گرفت و در آن دميد، دميدنى كه با آن فرزند در رحمش در يك ساعت به حد كمال رسيد، كمالى كه در رحم ساير زنان احتياج به نه ماه وقت دارد، آرى در عرض يك ساعت زنى باردار و سنگين شد، كه وقتى خاله اش بدو نگريست او را نشناخت، و مريم در حالى كه از او و از زكريا خجالت مى كشيد راه خود را گرفت و رفت. و بعضى گفته اند مدت حملش نه ساعت بود. و اين از امام صادق (عليه السلام) هم روايت شده.
مؤلف: و در بعضى روايات آمده كه مدت حمل او شش ماه بود.
و در مجمع در ذيل آيه (قالت يا ليتنى مت قبل هذا…) گفته است : علت اينكه مريم آرزوى مرگ كرد اين بود كه – تا آنجا كه مى گويد – و از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه چون در ميان قوم خود حتى يك نفر رشيد و صاحب فراست سراغ نداشت كه او را تبرئه كند.”
در تفسیر نمونه نیز چنین امده است: ” در ايـنـكـه چـگـونـه ايـن فـرزنـد بـه وجـود آمـد آيـا جـبـرئيـل در پـيـراهن او دميد يا در دهان او، در قرآن سخنى از آن به ميان نيامده است چرا كه نيازى به آن نبوده ، هر چند كلمات مفسرين در اين باره مختلف است .به هر حال (اين امر سبب شد كه او از بيت المقدس به مكان دور دستى برود) (فانتبذت به مكانا قصيا). او در ايـن حـالت در مـيـان يـك بـيـم و اميد، يك حالت نگرانى تواءم با سرور به سر مى بـرد، گـاهـى به اين مى انديشيد كه اين حمل سرانجام فاش خواهد شد، گيرم چند روز يا چـنـد مـاهـى از آنـهـا كـه مـرا مـى شـنـاسند دور بمانم و در اين نقطه به صورت ناشناس ‍ زندگى كنم آخر چه خواهد شد؟ چـه كـسـى از مـن قـبـول مـى كـند زنى بدون داشتن همسر باردار شود مگر اينكه آلوده دامان بـاشـد، مـن بـا ايـن اتـهـام چـه كـنـم ؟ و راسـتـى بـراى دخـتـرى كـه سـالهـا سنبل پاكى و عفت و تقوا و پرهيزگارى ، و نمونه اى در عبادت و بندگى خدا بـوده ، زاهـدان و عـابـدان بنى اسرائيل به كفالت او از طفوليت افتخار مى كردند و زير نـظـر پيامبر بزرگى پرورش يافته ، و خلاصه سجاياى اخلاقى و آوازه قداست او همه جـا پـيـچيده است ، بسيار دردناك است كه يك روز احساس كند همه اين سرمايه معنويش ‍ به خـطـر افـتـاده اسـت ، و در گرداب اتهامى قرار گرفته كه بدترين اتهامات محسوب مى شود، و اين سومين لرزه اى بود كه بر پيكر او افتاد. اما از سوى ديگر، احساس مى كرد كه اين فرزند پيامبر موعود الهى است يك تحفه بزرگ آسـمـانـى مـى باشد، خداوندى كه مرا به چنين فرزندى بشارت داده و با چنين كيفيت معجز آسـائى او را آفـريده چگونه تنهايم خواهد گذاشت ؟ آيا ممكن است در برابر چنين اتهامى از من دفاع نكند؟ من كه لطف او را هميشه آزموده ام ، و دست رحمتش بر سر خود ديده ام .
در ايـنـكـه دوران حـمل مريم چه اندازه بود، در ميان مفسران گفتگو است هر چند در قرآن به صورت سربسته بيان شده است ، بعضى آن را يك ساعت و بعضى ۹ساعت و بعضى شش ماه و بعضى هفت ماه و بعضى هشت ماه و بعضى ۹ ماه مانند ساير زنان دانسته اند، ولى اين موضوع تاثير چندانى در هدف اين داستان ندارد. و روايات در اين زمينه نيز مختلف است .”

“يَا اُخْتَ هَارُونَ مَا کَان اَبُوکِ إمرَاَ سَوءٍ وَ مَا کَانَتْ اُمُّکِ بَغِيّاً.”
سوره ی مریم آیه ی بیست و هشتم است که مضمون ان را حضرت بهالله چنین ذکر کردند: ای
خواهر هارون، نبود پدر تو مرد بدی و نبود مادر تو بدکار.
مغرضین به کلام الله مجید خرده میکنند که حضرت مریم برادری به اسم هارون نداشت
هارون فرزند عمران،‌ برادر بزرگتر و سخنگو و وزیر حضرت موسی(ع) که همراه وی در مصر بود. در قرآن نام هارون در سیزده سوره و بيست بار و بیشتر هم به همراه حضرت موسی(ع) آمده که در امر رسالت به او کمک می‌کرده است. بعضی از مفسرین گفته‌اند که نام وی نوزده بار ذکر شده، زيرا مراد از «يا أُخْتَ هارُونَ ما كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ»: (مريم، آیه۲۸) هارون برادر موسى نيست.
علت ذکر این مسئله این است که عده ای خرده گرفتند که در قران اشتباهی وجود دارد که مریم بنت عمران را با میریام خواهر حضرت موسی و حضرت هارون اشتباه گرفته است که البته صحت ندارد. و مراد از خواهر هارون را در ذیل آوردن تفاسیر و احادیث معلوم میکنیم.
در خصوص اینکه قران حضرت مریم را خواهر هارون خوانده است اختلافات زیادی وجود دارد. مثلاً در تفسیر نمونه میخوانیم:” پیامبر ” مغیره” را به نجران (براى دعوت مسیحیان به اسلام) فرستاد، جمعى از مسیحیان به عنوان (خرده‏ گیرى بر قرآن) گفتند مگر شما در کتاب خود نمى‏ خوانید” یا أُخْتَ هارُونَ” در حالى که مى‏ دانیم اگر منظور هارون برادر موسى است میان مریم و هارون فاصله زیادى بود؟ مغیره چون نتوانست پاسخى بدهد مطلب را از پیامبر سؤال کرد، پیامبر فرمود: چرا در پاسخ آنها نگفتى که در میان بنى اسرائیل معمول بوده که افراد نیک را به پیامبران و صالحان نسبت مى ‏دادند.” [تفسیر نمونه، ج‏۱۳، ص: ۵۱؛به نقل از نورالثقلين،ج ۳ص ۳۳۳]
و در تفسیر هدایت آمده است: در واقع مریم خواهر هارون نبود، بلکه از خاندانى شریف و پاکیزه بود که هارون برادر موسى (ع) در رأس آن جاى داشت یعنى مریم از خاندان هارون بود و چون هارون به تقوى و پرهیزگارى معروف بود مریم را «اى خواهر هارون» خطاب کردند. در میان عربها رسم است که چون مردى را بخواهند به خاندانى نسبت دهند میگویند «یا اخا فلان». اى برادر فلان. قوم او گفتند که ما پدرت را مى‏شناسیم مردى عارى از محاسن اخلاق نبود و مادرت هم بد کاره نبود. پس این کودک از کجا آورده‏اى؟ [تفسیر هدایت، ج‏ ۷، ص: ۳۵]
” اینکه چرا به مریم خواهر هارون گفته ‏اند، در مجمع البیان چهار قول نقل کرده است: اول: هارون مرد نیکوکارى در بنى اسرائیل بود، اشخاص نیکوکار را به او نسبت مى‏دادند. دوم: هارون برادر پدرى مریم بود و به حسن سلوک معروف بود. سوم: منظور هارون برادر موسى علیه السّلام است که مریم از اولاد او بوده است. چهارم: هارون در آن روزگار ، مردی بدکار مشهور به زنا و فساد بود که مریم را به او نسبت داده و گفته‏اند:(اى شبیه هارون)”
برای مطالعه بیشتر و بحث روایی آن میتوان به مجمع البیان، ج ۵ و ۶، ص ۷۱۹؛ التبیان، ج ۷، ص ۱۲۲ رجوع کرد.

“روح القدس”
روح القدس و جبرئیل عبارت از جلوه ی الهیه و تابش انوار وحی صمدانیه در مرایای قلوب مظاهر مقدسه ربانیه است ولکن در عرف بی خبران درباره جبرئیل و روح القدس سخنان و مطالبی دور از حقیقت مشهور است. جمال قدم در خاتمه یکی از الواح که به لوح فدا معروفست میفرمایند:” و اما ما سئلت من جبرئیل اذاحبریل قام لدی الوجه و یقول یا ایها السائل فاعلم اذا تکلم لسان الاحدیه بکلمة العلیا یا جبرئیل ترانی موجود اعلی احسن الصور فی ظاهر الظاهر لاتعجب من ذلک ان ربک لهو المقتدر القدیر….
باری جلوه الهیه و تابش انوار رحمانیه در انجیل و فرقان بروح القدس دانند (دانیان باب دوازدهم)
علامه زمخشری در تفسیر کشاف در ذیل تفسیر آیه نود و یکم از سوره بقره که فرموده قل من كان عدوًّا لجبریل فانّه نزّله على قلبك باذن اللّه مصدّقًا لّما بین یدیه و هدًى وبشرى للمؤمنین من كان عدوا لله وملائكته ورسله وجبريل وميكال فإن الله عدو للكافرين نوشته اند مطلبی را که خلاصه ترجمه ی آن این است گویند عبدالله بن صوریا که یک تن از علما و احبار فدک بود خدمت حضرت رسول رسیده سئول نمود یا محمد کدام فرشته برای تو وحی پروردگار را احامل است فرمود جبرئیل عبدالله گفت جبرئیل دشمن ما است اگر غیر او حامل وحی بود ما بتو ایمان میاوردیم زیرا جبرئیل چندین مرتبه بر ضد ما طایفه یهود قیام کرده و از همه سخت این بود که به پیغمبر ما نازل شده خبر خرابی بیت المقدس و حمله و هجوم بخت النصر را داد و چون یهود در آن زمان این خبر را شنیدند کس فرستادند تا بخت النصر را یافته مقتول سازند ناگاه جبرئیل فرستاده ی یهود را که برای کشتن بخت النصر میرفت در بابل ملاقات کرد و او از این عمل باز داشت گفت اگر خدا مقدر نفرموده بی تقصیر چرا او را میخواهید مقتول سازید. و گویند عمر ابن الخطاب روزی در راه به جماعتی از یهود برخورد و درباره جبرئیل از آنها سئوال نمود یهود گفتند که جبرئیل دشمن ما است زیرا محمد را از اسرار ما مطلع میسازد و جمیع عداب و نقمت الهی به دست او مجری میشود ولکن میکائیل دوست ما و متصدی نعمت و ثروت و سلامتی است عمر گفت مقام هر یک را بیان کنید یهود گفتند جبرئیل در دست راست خداست و میکائیل در طرف چپ او و میکائیل با جبرئیل دشمن است عمر گفت اگر چنین است که گفتید پس هرگز آنها دشمن نیستند و هر که آنها را دشمن بدارد دشمن خداست….” انتهی.
در اصطلاح فلاسفه اسلام روح الامین و جبرئیل را عقل فعال نامند که مدبر مادون فلک قمر و عالم طبیعت است در کتب عهد عتیق و جدیز نیز اسم جبرئیل مذکور شده است و معنی جبرائیل عبری بفارسی مرد خدا است و آن فرشته ایست که زکریا را به ولادت یحیی و مریم را به ولادت عیسی بشارت داد (لوقا ف/ ۱و ۹ و ۲۶)
در اسرار الاثار در ذیل روح القدس آمده است: “علمای مسیحی و علمای اسلامی سنی و شیعه درباره ی روح القدس عقاید مختلفه عجیبه دارند مسیحیان روح القدس را از اقانیم ثلاثه میشمارند و قائلند که روح القدس در حواریون حلول کرد و آنها مملو از روح القدس شدند و مسلمین روح القدس را عبارت از جبرئیل که امین وحی و حامل پیام الهی به رسول الله است میدانند. “
علامه طباطبایی مینویسد: “المراد بالروح الامين هو جبرئيل ملك الوحي …؛” مراد از روح الامين همان جبرئيل ملك وحي است به دليل قول خداوند كه مي فرمايد: «كسي كه دشمني دارد با جبرئيل [بداند] براستي او بر قلب تو به اذن خداوند نازل مي شود» بقره، آيه ۹۷«و قد سماه في موضع آخر بروح القدس؛ همين جبرئيل را در جاي ديگر به روح القدس ياد نموده است، «قل نزله روح القدس من ربك بالحق؛ بگو نازل نموده است آن ‌(وحي) را روح القدس از طرف پروردگار به حق. نحل، ايه ۱۰۲» علامه سيد محمد حسين طباطبائي، الميزان تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ سوم، ۱۳۹۷ ه_ق ج ۱۵ص ۳۴۵ ذيل آيه ۱۹۳شعراء در ذيل آيه ۱۰۲ سوره نحل «قل نزله روح القدس من ربك …» مي گويد: روح القدس همان است كه قرآن او را در يك جا «روح الامين» ناميده و در جاي ديگر «جيرئيل» ناميده است. الميزان, همان, ج ۱۲ص ۳۷۰ ذيل آيه ۱۰۲نحل. نتيجه اين بخش اين شد که روح القدس, روح الامين, همان جبرئيل است.

حضرت عبدالبهاء در مفاوضات میفرمایند: ” مقصود از روح القدس فيض الهی است و اشعّه ساطعه از مظهر ظهور زيرا شعاع آفتاب حقيقت مرکزش مسيح بود و از اين مرکز جليل حقيقت مسيح فيض الهی بر سائر مرايا که حقايق حواريّون بود اشراق نمود . مقصود از حلول روح القدس بر حواريّين اينست که آن فيض جليل الهی تجلّی و افاضه بر حقائق حواريّين نمود و الّا دخول و خروج و نزول و حلول از خواصّ اجسامست نه ارواح يعنی حقائق محسوسه را دخول و حلول است نه لطائف معقوله را . و حقائق معقوله مثل عقل و حبّ و علم و تصوّر و فکر ، آنانرا دخول و خروج و حلولی نيست بلکه عبارت از تعلّق است . مثلاً علم که عبارت از صورت حاصله عند العقل است آن امريست معقول و دخول و خروج در عقل امر موهوم بلکه تعلّق حصولی دارد مانند صور منطبعه در آينه . پس چون ثابت و مبرهن است که حقايق معقوله را دخول و حلولی نيست البتّه روح القدسرا صعود و نزول و دخول و خروج و مزج و حلول ممتنع و محالست نهايت اينست که روح القدس مانند آفتاب جلوه در مرآت نمود . و در بعضی مواضع از کتب مقدّسه ذکر روح ميشود و مقصد شخص است مثل آنکه در مخاطبات و مکالمات مصطلح است که فلان شخص روح مجسّم است و حميّت و مروّت مشخّصه . در اين مقام نظر بزجاج نيست بلکه نظر بسراج است چنانکه در انجيل يوحنّا در ذکر موعود بعد حضرت مسيح در فصل شانزدهم آيه دوازدهم ميفرمايد :” و بسيار چيزهای ديگر نيز دارم بشما بگويم لکن الآن طاقت تحمّل آنها را نداريد و لکن چون او يعنی روح راستی آيد شما را بجميع راستی هدايت خواهد کرد زيرا که از نفس خود تکلّم ننمايد بلکه بآنچه شنيده است سخن خواهد گفت “. حال بدقّت ملاحظه نمائيد که ازين عبارت ” زيرا از نفس خود تکلّم ننمايد بلکه بآنچه شنيده است سخن خواهد گفت “، معلوم ميشود که اين روح راستی انسانی مجسّم است که نفس دارد و گوش دارد که استماع مينمايد و لسان دارد که نطق ميکند و همچنين بحضرت مسيح روح اللّه اطلاق ميشود مثل اينکه سراج گوئی و مراد سراج با زجاج است .”