Nay, by “trumpet” is meant the trumpet-call of Muhammad’s Revelation, which was sounded in the heart of the universe, and by “resurrection” is meant His own rise to proclaim the Cause of God.
He bade the erring and wayward arise and speed out of the sepulchers of their bodies, arrayed them with the beauteous robe of faith, and quickened them with the breath of a new and wondrous life. Thus at the hour when Muhammad, that divine Beauty, purposed to unveil one of the mysteries hidden in the symbolic terms “resurrection,” “judgment,” “paradise,” and “hell,” Gabriel, the Voice of Inspiration, was heard saying: “Erelong will they wag their heads at Thee, and say, ‘When shall this be?’ Say: ‘Perchance it is nigh.’” The implications of this verse alone suffice the peoples of the world, were they to ponder it in their hearts.
“بلکه مقصود از صور، صور محمّدی است که بر همه ممکنات دميده شد و قيامت، قيام آن حضرت بود بر امر الهی. و غافلين که در قبور اجساد مرده بودند همه را به خلعت جديده ايمانيّه مخلّع فرمود و به حيات تازه بديعه زنده نمود. اين است وقتی که آن جمال احديّه اراده فرمود که رمزی از اسرار بعث و حشر و جنّت و نار و قيامت اظهار فرمايد جبرئيل وحی اين آيه آورد : “فَسَيُنغِضُونَ إلَيکَ رُؤوسَهُمْ و يَقُولُونَ مَتَی هُوَ قُل عَسَی اَنْ يَکُونَ قَريباً.” يعنی زود است اين گمراهان وادی ضلالت سرهای خود را از روی استهزا حرکت می دهند و می گويند چه زمان خواهد اين امور ظاهر شد؟ تو در جواب بگو که شايد اينکه نزديک باشد. تلويح همين يک آيه مردم را کافی است اگر به نظر دقيق ملاحظه نمايند.”
سوره اسراء آیه ۵۰:”فَسَيُنغِضُونَ إلَيکَ رُؤوسَهُمْ و يَقُولُونَ مَتَی هُوَ قُل عَسَی اَنْ يَکُونَ قَريباً.”
پس به زودی سرهایشان را به سوی تو میجنبانند و میگویند کی خواهد بود؟ بگو شاید که نزدیک باشد.
تورج امینی در مقاله ی قران و معنای زنده شدن مردگان در قیامت مینویسد: ” از منظر کتاب ایقان، «قیامت» لفظی است که در قرآن به جای «ظهور» به کار رفته و بنابراین هر جا که سخن از قیامت و حواشی آن آمده، بشارتی است به مسلمانان که در آینده، ظهوری واقع خواهد شد. بر این اساس بسیاری از آیات قرآن که در قالب تمثیل بیان گشته، به شکلی جدید معنا میگردند، اجزای آن آیات به گونهای بدیع در کنار هم مینشینند و تصویری نو، امّا دقیق از آیات و روایات قرآنی به دست میآید.” در این مقاله نگارنده سه معنای ممکن از مفهوم حیات را نشان میدهد که اولی اشاره به “حیاتی است که به خداوند نسبت داده شده” که شاهدش سوره فرقان آیه ۵۸ است که میفرماید «حَیُّ الَّذی لا یَمُوتُ» و دومین نوع حیات را ” به معنای «حیاتِ ظاهری» و در بارۀ آن چیزی است که روند طبیعیِ ایجاد و بقای پدیدهها در این عالم مادّی نامیده میشود و زمانی این روند به پایان میرسد و مرگ روی میدهد” دانسته است و شاهدش سوره ی آل عمران آیه ۱۸۵است که میفرماید: «کُلُّ نَفسٍ ذائِقَهُ المَوتِ» میباشد و بعد شکل سوم مفهوم حیات را اینگونه معرفی میکند ” وجه «مقایسۀ پدیدهها با موقعیّت پیشینشان»” و در شرح آن میگوید: از نظر قرآن، ورود از یک رتبه یا مرتبۀ عالم وجود به رتبه یا مرتبۀ بالاتر را نیز میتوان «زنده شدن» یا کسبِ «حیات» نامید. در ادبیّات قرآنی، معنای دوّم و سوّم ارتباط وثیقی با یکدیگر دارند. نکتۀ مشترک در این دو معنایی که از حیات به دست دادم، «حرکت» است. یک حرکت، ضامن بقای موجودات در رتبۀ وجودیِ خودشان است و حرکت دیگر، ضامن تعالی و پیشرفت به مراتب بالاتر. چنانکه شاهد خواهم آورد، از منظر قرآن، حیاتی ارزشمند است که مصداقی برای این معنای سوّم باشد. در سورۀ انعام، آیۀ ۹۵ آمده:«إنّ اللّهَ فالِقُ الحَبِّ وَ النَّوَی، یُخرِجُ الحَیَّ مِنَ المَیِّتِ وَ مُخرِجُ المَیِّتِ مِنَ الحَیِّ، ذلِکُمُ اللّهُ فَأنَّی تُؤفَکُونَ؟». [مضمون: همانا خداوند شکافندۀ دانه و هسته است، زنده را از مرده خارج میکند و خارج کنندۀ مرده از زنده است، خدای شما اینگونه است، پس چگونه منحرف میشوید؟].” و سپس برای اینکه مطلب بیشتر مشخص شود آیات دیگری را نیز مانند آیه پنجم سوره حج و همچنین آیه ۲۴سوره ی روم و بعد آیه ی ۱۷ سوره حدید شاهد میگیرد و مینویسد” در آیات سورۀ روم و حدید، قرآن به ما میفهماند که زبان، «زبانِ تمثیل» است و مؤمنان اگر میخواهند به حقایقِ عالَم آگاه گردند، باید در آن مثالها بیاندیشند.
در آیات دیگری از قرآن، معلوم میشود که تمثیلِ «زنده شدن زمین» توسط «آب» یا «باران»، برای فهماندن موضوع «زنده کردن مردگان» است: سورۀ فصّلت، آیۀ ۳۹: «وَ مِن آیاتِهِ أَنَّک تَرَى الأَرضَ خاشِعَهً، فَإِذا أَنزَلنا عَلَیها الماءَ، اهتَزَّت وَ رَبَت، إِنَّ الَّذی أَحیاها لَمُحیی المَوتَى، إِنَّهُ عَلى کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ» [مضمون: از آیات او ایـن اسـت که تو همانا زمین را خشک مىبینى، پس زمانی که ما بـاران را بـر آن نـازل کردیم بـه حرکت افتاد و رشد کرد. به درستی کسی که زمین را زنده کرد، زنده کنندۀ مردگان است. همانا که او بر هر چیزى قادر است].” بعد از اینکه شرح مطلب این قسمت را میکند در بخش دوم مقاله ی خود شرح بحث تبدیل ماهیت مرتبه در قران را میکند که انسانی میتواند از حیات انسانی به حیات ایمانی رود. او مینویسد” این تغییر و تبدیل و این فرایند را به عنوان «زنده کردنِ مردگان» معرّفی نموده است. به عبارت دیگر، کسانی که زنده به حیات جسمانی بودند، شرایطی برایشان فراهم شد تا در درجات عالم، به سوی معنا حرکت کنند و به درجات بالاتری از حیات انسانی دست یابند. کسانی که قابلیّت وجودی خود را فعّال نمودند و به رسول اکرم مؤمن شدند، به صفت «زنده» موصوف گشتند، امّا آنهایی که در مسیر تعالی گام برنداشتند و حاضر نشدند ماهیّت جدید بیابند، حکم «مردگان» یافتند: سورۀ انفال، آیۀ ۲۴: «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا، إستَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ، إِذا دَعاکُم لِما یُحییکُم». [مضمون: اى کسانى که ایمان آوردهاید، زمانی که خدا و پیامبر به آنچه که شما را زنده میکند، فراخواندند، آنان را اجابت کنید]. سورۀ انعام، آیۀ ۱۲۲: «أَ وَ مَن کانَ مَیتاً، فَأحیَیناهُ وَ جَعَلنا لَهُ نُوراً یَمشی بِهِ فِی النّاسِ کَمَن مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیسَ بِخارِجٍ مِنهَا؟». [مضمون: کسى که مرده بود و ما زندهاش گردانیدیم و براى او نورى پدید آوردیم تا در پرتو آن در میان مردم راه برود، آیا همچون کسى است که در تاریکیهاست و راهی به خارج ندارد؟]. سورۀ نحل، آیۀ ۹۷: «مَن عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَکرٍ أَو أُنثى وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحیینَّهُ حَیاهً طَیّبَهً وَ لَنَجزِیَنَّهُم أَجرَهُم بِأَحسَنِ ما کانُوا یعمَلُونَ». [مضمون: هر مرد یا زن مؤمنی که کار شایسته کرد، پس همانا ما او را به زندگى پاک، زنده میکنیم و حتماً بهتر از آنچه انجام مىدادند، پاداش میدهیم]. در دوّمین آیهای که درج گشت و مربوط به سورۀ انعام است، گفتهاند شأن نزول این آیه مربوط به مقایسۀ حمزه و ابوجهل، دو تن از عموهای رسول اکرم است. حمزه «مُرده» بود و چون به رسول اکرم ایمان آورد، «زنده» شد و ابوجهل در تاریکیِ بیایمانی باقی ماند. صراحت در این سه آیه جای شکّ نمیگذارد که قرآن مردمانِ پیش از ایمان را «مرده» محسوب میکند و پس از ایمان را «زنده شده».در سوّمین آیه که ذکر شد، مصداقی دیگر برای سوّمین مفهومی که از حیات درج کردم، وجود دارد. کسانی که ایمان میآورند، از فرهنگی مرده، وارد جامعه و فرهنگی جدید میشوند و در واقع «حیاتی جدید» مییابند. با این حال، مؤمنانی که در این جامعۀ جدید، قابلیّت بالاتری را از خود ظاهر میسازند و «عمل صالح» انجام میدهند، یعنی احکام و تعالیم «مظهر ظهور» را اجرا مینمایند، به مقام بالاتری به نام «حیات طیّبه» نائل میشوند. به عبارت دیگر، «ایمان حقیقی» ایمانی است که به حیات طیبّه مزیّن باشد، زیرا با صدور احکام الهی، قابلیّت فراتر رفتن در عوالم انسانی و روحانی میسّر میگردد. از آنجا که سیر در مدارج حقیقت نامتناهی است، انسانها میتوانند با وارد کردنِ هر چه بیشترِ خلوص در رفتار و گفتار اجتماعی/ دینیِ خود، با هر چه بیشتر نزدیکتر شدن به حقیقت، مرتّباً حیات بالاتری را کسب کنند و همواره مصداقی برای «زنده شدن» باشند….”
شرحی که تورج امینی در این باب میدهد بسیار جامع و کامل است و دیگر نیازی نیست که شرحی بیشتر بر آن نگاشت تنها کفایت میکند که یادآور شویم همانطور که تورج امینی در ابتدای مقاله ی خود ذکرش کرده است مفهوم معاد که عبارت از بقای روح است با مفهوم قیامت متفاوت است.