And now, ponder this in thine heart: Were sovereignty to mean earthly sovereignty and worldly dominion, were it to imply the subjection and external allegiance of all the peoples and kindreds of the earth—whereby His loved ones should be exalted and be made to live in peace, and His enemies be abased and tormented—such form of sovereignty would not be true of God Himself, the Source of all dominion, Whose majesty and power all things testify.
For, dost thou not witness how the generality of mankind is under the sway of His enemies? Have they not all turned away from the path of His good-pleasure? Have they not done that which He hath forbidden, and left undone, nay repudiated and opposed, those things which He hath commanded? Have not His friends ever been the victims of the tyranny of His foes? All these things are more obvious than even the splendor of the noontide sun.
“سؤالی می نمائيم از آن جناب که اگر مقصود از سلطنت، حکم ظاهر و غلبه و اقتدار ظاهر ملکی باشد که همه ناس مقهور شوند و به ظاهر مطيع و منقاد گردند تا دوستان مستريح و معزّز و دشمنان مخذول و منکوب شوند، پس در حقّ ربّ العزّه که مسلّماً سلطنت به اسم اوست و جميع به عظمت و شوکت او معترفند اين نوع از سلطنت صادق نمی آيد. چنانچه مشاهده می نمائی که اکثر ارض در تصرّف دشمنان اوست و جميع بر خلاف رضای او حرکت می نمايند و همه کافر و معرض و مدبرند از آنچه به آن امر فرموده و مقبل و فاعل اند آنچه را نهی نموده و دوستان او هميشه در دست دشمنان مبتلا و مقهورند. چنانچه همه اينها اظهر من الشّمس واضح است.”
مقهور: مغلوب، شکست خورده/ منقاد: اطاعت کننده/ مستریح: استراحت یافته، راحت و آسوده، ساکن و مطمئن/ معزز: عزیز، با عزت، مکرم/ مخذول: محروم و بی بهره، خوار و ذلیل/ منکوب: مصیبت زده، گرفتار نکبت و بلا، بدبخت و ذلیل/ مقبل: اقبال کننده، روی آورنده/ فاعل: انجام دهنده کار/