It hath ever been evident that all these divergences of utterance are attributable to differences of station. Thus, viewed from the standpoint of their oneness and sublime detachment, the attributes of Godhead, Divinity, Supreme Singleness, and Inmost Essence, have been and are applicable to those Essences of being, inasmuch as they all abide on the throne of divine Revelation, and are established upon the seat of divine Concealment.
Through their appearance the Revelation of God is made manifest, and by their countenance the Beauty of God is revealed. Thus it is that the accents of God Himself have been heard uttered by these Manifestations of the divine Being.
“باری، معلوم بوده و خواهد بود که جميع اين اختلافات کلمات از اختلافات مقامات است. اين است که در مقام توحيد و علوّ تجريد، اطلاق ربوبيّت و الوهيّت و احديّت صرفه و هويّه بحته بر آن جواهر وجود شده و می شود زيرا که جميع بر عرش ظهوراللّه ساکن اند و بر کرسيّ بطون اللّه واقف. يعنی ظهوراللّه به ظهورشان ظاهر و جمال اللّه از جمالشان باهر. چنانچه نغمات ربوبيّه از اين هياکل احديّه ظاهر شد.”
بحته:خالص، واضح/ بطون: مخفی و نهان/ بطون الله: حقیقت خداوند/
ظهور الله
“مراد از صراط در هر زمانی ظهور الله و امر او بوده، هر کس مستقر بوده بر صراط حق بوده و الا بر دون صراط …” (بیان فارسی، واحد۲، باب ۱۲).
همچنین میفرمایند: “در هر ظهور بعدی ظهور الله اشرف است… کل ظهورات قبل از برای رسول الله خلق شده و کل ظهورات و آن ظهور از برای قائم آل محمد خلق شده و کل ظهورات و ظهور قائم آل محمد از برای من یظهرالله خلق شده … همچنین الی مالانهایه شمس حقیقت طالع و غارب میگردد و از برای او بدئی و نهایتی نبوده و نیست.” (بیان فارسی، واحد چهار ، باب دوازده)
ایضاً میفرمایند: ” کل بیان ظهور نقطه است و نقطه مقام مشیت ظهور الله است و کل راجع میگردد بمن یظهرالله. زیرا که اوست که کل بیان و من فیه راجع به او میگردد به منتهای خضوع و غایت خشوع” (بیات فارسی واحد سوم، باب هشتم)
و همچنین میفرمایند: ” ملخص این باب آنکه ظهور الله در هر ظهور که مراد از مشیت اولیه باشد بهاء الله بوده و هست.” ( همان واحد سوم، باب پانزدهم) و در باب دوم از واحد هفتم نیز میفرمایند: ” زیرا که نقطه بیان آن روز همان من یظهره الله است نه دون آن.”
بنابراین با توجه به آنچه از آثار حضرت باب مستفاد میشود، اول اینکه مظاهر ظهور در ذات همان “کون”، “مشیت اولیه” و یا “عقل اول” هستند که اول خلق بود و به واسطه ی ایشان عالم وجود موجود شد. به اصطلاح عرفا ایشان اول واحد صادر از احد هستند. دو آنکه ما در قضيه يک موضوع داريم يک محمول؛ موضوع و محمول هم متّحدند؛ اما محور اتحاد را چه کسي معين ميکند؟ آيا موضوع قضيه معين ميکند؟ يا محمول قضيه؟ در اينکه در هر قضيه حمليه، موضوع با محمول متّحدند حرفي در آن نيست، براي اينکه ميشود به جاي موضوع يک «هو» گذاشت به جاي محمول «هو» گذاشت گفت: «هو هو» اين دو تا را تلفيق کرد گفت: «هوهويت». اين «هوهويت» تلفيق شده دو تا «هو» است که از قضيه خبر ميدهد. از موضوع به تنهايي به عنوان «هو» ياد ميکنند. از محمول به تنهايي به عنوان «هو» ياد ميکنند. از آن کثرت متحد شده از آن وحدت ظهور در کثرت پيدا کرده به «هوهويت» ياد ميکنند که از موضوع به «هو» از محمول به «هو»؛ يعني اين آن است! اين اتّحادي که در تمام قضاياي حمليه است. سوم آنکه مظاهر ظهور الهیه (پیامبران) هر یک با اظهار امر خود “ظهورالله” را به ظهور میرسانند، اما هر ظهوری یکسان نیست، بلکه هر ظهور پسینی از ظهور پیشین پیشی و سبقت نیز گرفته و ظهورش اظهر تر است.
این مسئله در نزد فلاسفه نیز مورد بحث قرار گرفته است مثلاً در کتاب ایقاظ النائمین، ملاصدرا سه معنا برای وجود قائل میشود، وجود حقیقی (واجب الوجود) و کون (هستی یا وجود خیالی) و وجدان. نکته این است که تشکیک اولا و بالذات به وجود کونی تعلق می گیرد و ثانیا و بالعرض به وجود حقیقی در حالیکه در مورد وجود حقیقی اصالت با عدم تشکیک و وحدت وجود است. در کلام ابن عربی نیز این تفاوت دیده می شود آنچنان که آمده: “انما الکون خیال/ و هو الحق بالحقیقه/ وما ثم الا الله و الکون حادث/ و ما ثم الا الکون والله ظاهر”یعنی: در اینجا جز الله نیست و کون حادث است و در اینجا جز کون نیست و الله ظاهر است. پس دوجهان بینی اصیل بر پایه دو نگاه یعنی الله (وجود حقیقی) و کون (ظهور الله) است.
برای اینکه مطلب روشن تر هم بشود مثالی میاوریم. ما ميگوييم «زيدٌ هو ناطقٌ» دوم: «زيدٌ هو عالمٌ» سوم: «زيدٌ هو قائمٌ» ما اصلاً روزانه با اينها حرف ميزنيم. ما روزانه يا از ذات اشيا يا از وصف اشيا يا از کار اشيا حرف ميزنيم اين سه قضيه است که موضوع اين سه قضيه زيد است. ضمير «هو» هم به همين زيد برميگردد؛ اما اين سه تا قضيه کاملاً با هم مختلفاند. وقتي گفته ميشود «زيدٌ هو ناطقٌ» يعني در مقام ذات متّحدند. وقتي ميگوييم: «زيدٌ هو عالمٌ» يعني در مقام ذات متّحد نيستند در مقام وصف متّحدند. وقتي ميگوييم «زيدٌ هو قائمٌ» يعني در مقام ذات متّحد نيستند در مقام وصف متّحد نيستند در مقام فعل که خارج از حيطه انسان است متّحدند. پس تعيين محور اتّحاد موضوع و محمول به دست محمول قضيه است. ما در جوشن کبیر هزار يا هزار و يک بار «الله» را موضوع قرار ميدهيم «هو» را هم به «الله» برميگردانيم؛ اما در بخشي از اينها صفات، عين ذات است، بخشي از اينها صفات، خارج از ذات است، بعضي مقدم است بعضي مؤخّر. تعيين محور اتّحاد محمول قضيه با موضوع قضيه به دست محمول قضيه است نه ذات اقدس الهي داخل در اشيا است. نه صفات ذات که عين ذات است داخل در اشياست. آن «وجه الله»، آن «فيض الله»، آن «ظهور الله» داخل در اشياست، آن هم «لا بالممازجه». پس در جميع اشيا وجه اللّهي هست. اين وجه الله باقي و پايدار است، اين وجه الله لهو و لعب نيست، اين تغييرپذير نيست.
با توجه به آنچه ذکر شد معلوم میگردد که تفاوتی وجود دارد بین خداوند و مظاهر امر او که البته پیشتر نیز در بندهای قبلی مفصل تر ذکر این مطلب شده است و صرفاً جهت تاکید بیشتر نیز بیان حضرت بهالله در یکی از الواح نیز در اینجا آورده میشود ” اگر جميع صاحبان عقول و افئده اراده معرفت پست ترين خلق او را علي ما هو عليه نمايند جميع خود را قاصر و عاجز مشاهده نمايند تا چه رسد به معرفت آن آفتاب عز حقيقت و آن ذات غيب لايدرک، عرفان عرفا و بلوغ بلغا و وصف فصحا جميع به خلق او راجع بوده و خواهد بود، صد هزار موسي در طور طلب بنداي لن تراني منصعق و صد هزار روح القدس در سماء قرب از اصغاي کلمه لن تعرفني مضطرب لم يزل بعلو تقديس و تنزيه در مکمن ذات مقدس خود بوده و لايزال به سمو تمنيع و ترفيع در مخزن کينونت خود خواهد بود.”