And yet, through the mystery of the former verse, they have turned away from the grace promised by the latter, despite the fact that “attainment unto the divine Presence” in the “Day of Resurrection” is explicitly stated in the Book.
It hath been demonstrated and definitely established, through clear evidences, that by “Resurrection” is meant the rise of the Manifestation of God to proclaim His Cause, and by “attainment unto the divine Presence” is meant attainment unto the presence of His Beauty in the person of His Manifestation. For verily, “No vision taketh in Him, but He taketh in all vision.” Notwithstanding all these indubitable facts and lucid statements, they have foolishly clung to the term “seal,” and remained utterly deprived of the recognition of Him Who is the Revealer of both the Seal and the Beginning, in the day of His presence. “If God should chastise men for their perverse doings, He would not leave upon the earth a moving thing! But to an appointed time doth He respite them.” But apart from all these things, had this people attained unto a drop of the crystal streams flowing from the words: “God doeth whatsoever He willeth, and ordaineth whatsoever He pleaseth,” they would not have raised any unseemly cavils, such as these, against the focal Center of His Revelation. The Cause of God, all deeds and words, are held within the grasp of His power. “All things lie imprisoned within the hollow of His mighty Hand; all things are easy and possible unto Him.” He accomplisheth whatsoever He willeth, and doeth all that He desireth. “Whoso sayeth ‘why’ or ‘wherefore’ hath spoken blasphemy!” Were these people to shake off the slumber of negligence and realize that which their hands have wrought, they would surely perish, and would of their own accord cast themselves into fire—their end and real abode. Have they not heard that which He hath revealed: “He shall not be asked of His doings”? In the light of these utterances, how can man be so bold as to question Him, and busy himself with idle sayings?
“و مع ذلک به حکم اوّل از امر ثانی معرض گشتهاند، با اينکه حکم لقا در يوم قيام منصوص است در کتاب. و قيامت هم به دلائل واضحه ثابت و محقّق شد که مقصود، قيام مظهر اوست بر امر او و همچنين از لقا، لقای جمال اوست در هيکل ظهور او إذ إنّه “لا تُدرِکُهُ الاَبصارُ وَ هُوَ يُدْرِکُ الاَبصارَ.” و با جميع اين مطالب ثابته و بيانات واضحه، من حيثُ لا يَشعُر به ذکر ختم تمسّک جستهاند و از موجد ختم و بدء در يوم لقای او بالمرّه محتجب ماندهاند. ” وَ لَوْ يُؤَاخِذُ اللّهُ النّاسَ بِمَا کَسَبُوا مَا تَرَکَ عَلی ظَهرِهَا من دابَّةٍ وَلَکِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إلَی اَجَلٍ مُسَمّیً.” و از همه اين مراتب چشم پوشيده، اگر اين قوم به قطره ای از چشمه لطيف “يَفعَلُ ما يَشاءُ وَ يَحکُمُ ما يُريد” می آشاميدند هيچ اين گونه اعتراضات غير مرضيّه بر محلّ امر نمی نمودند. امر و قول و فعل در قبضه قدرت اوست. کُلُّ شَیءٍ فی قَبضَةِ قُدْرَتِهِ اَسيرٌ وَ إنَّ ذلِکَ عَلَيه سَهْلٌ يَسيرٌ. فاعل است آنچه را اراده نمايد و عامل است آنچه ميل فرمايد. مَن قال لِمَ و بِمَ فَقَد کَفَرَ. و اگر اين عباد قدری به شعور بيايند از آنچه مرتکب شدهاند هلاک می شوند و به دست های خود خود را به نار که مقرّ و مرجع ايشان است راجع می نمايند. آيا نشنيدهاند که می فرمايد: “لا يُسئَلُ عَمّا يَفعَلُ “؟ و با اين بيانات چگونه می توان جسارت نمود و به زخارف قول مشغول شد؟”
قیامت و لقاء
در توضیح بند نوزدهم و بیستم در شرح “من میروم و بعد میآیم” و همچنین در توضیح یوم معاد در بند هشتاد و هشتم و ایضاً در توضیح بند صد و بیست و سوم مفصل در این باب سخن رفته است. در اینجا نیز حضرت بهالله میفرمایند که مقصود از قیامت، قیام مظهر امر است. و همچنین در بند های سوم، هفدهم و صد و چهل و نهم مقصود از لقاألله که لقاء مظهر امر است نیز توضیح داده شد و حضرت بهالله در اینجا نیز این مطلب را تصریح فرمودند.
قال الباقر (ع) فی تأویل قوله تعالی: «وذکرهم بایام الله «ابراهیم آیه ۵»: یوم القائم (ع)، ویوم الموت ویوم القیامة. حضرت امام باقر (ع) در تأویل آیه کریمه: «ایام خدا را یادآوری ایشان کن» فرمود: ایام خدا: روز قیام قائم (ع) وروز مرگ وروز قیامت است.[معانی الاخبار ص ۳۶۶، بحار ج ۵۱ ص ۴۵، یوم الخلاص ص ۳۱۷]
إذ إنّه
زیرا به درستی که اوست
“لا تُدرِکُهُ الاَبصارُ وَ هُوَ يُدْرِکُ الاَبصارَ.”
چشمها او را در نمی یابند و اوست که دیدگان را در میابد.
سوره انعام آیه ۱۰۳: لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ.
چشمها او را در نمی یابند و اوست که دیدگان را در میابد و او لطیف و آگاه است.
من حيثُ لا يَشعُر
از لحاظ این که درک نمیکنند.
” وَ لَوْ يُؤَاخِذُ اللّهُ النّاسَ بِمَا کَسَبُوا مَا تَرَکَ عَلی ظَهرِهَا من دابَّةٍ وَلَکِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إلَی اَجَلٍ مُسَمّیً.”
و اگر خداوند مردم را به سزای آنچه انجام داده اند مواخذه میکرد هیچ جنبنده ای را بر پشت زمین باقی نمیگذاشت ولی تا مدتی معین مهلتشان میدهد.
سوره فاطر آیه 45: وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِمَا كَسَبُوا مَا تَرَكَ عَلَى ظَهْرِهَا مِنْ دَابَّةٍ وَلَكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِعِبَادِهِ بَصِيرًا یعنی و اگر خداوند مردم را به سزای آنچه انجام داده اند مواخذه میکرد هیچ جنبنده ای را بر پشت زمین باقی نمیگذاشت ولی تا مدتی معین مهلتشان میدهد. و چون اجلشان فرا رسد خدا به بندگانش بيناست.
“يَفعَلُ ما يَشاءُ وَ يَحکُمُ ما يُريد”
آنچه بخواهد انجام میدهد و به آنچه اراده کند حکم میدهد.
حضرت عبدالبهاء در کتاب مفاوضات میفرمایند: چه بسيار واقع که از شخص عاقل کامل دانائی امری صادر و چون سائرين از ادراک حکمت آن عاجز اعتراض نمايند و استيحاش کنند که اين شخص حکيم چرا چنين گفت و يا چنين نمود اين اعتراض از جهل آنان صادر و حکمت حکيم از خطا مقدّس و مبرّا . و همچنين طبيب حاذق در معالجه مريض يفعل ما يشاست و مريض را حقّ اعتراض نه آنچه طبيب گويد و آنچه مجری دارد همان صحيح است بايد کلّ او را مظهر يفعل ما يشاء و يحکم ما يريد شمرند . البتّه طبيب بمعالجاتی منافی تصوّر سائرين پردازد حال از نفوس بی بهره از حکمت و طبّ اعتراض جائز است لا و اللّه بلکه بايد کلّ سر تسليم نهند و آنچه طبيب حاذق گويد مجری دارند پس طبيب حاذق يفعل ما يشاست و مريضانرا نصيبی در اين مقام نه بايد حذاقت طبيب ثابت شود چون حذاقت طبيب ثابت شد يفعل ما يشاست . و همچنين سردار جنود چون در فنون حرب فريد است آنچه گويد و فرمايد يفعل ما يشاست و ناخدای کشتی چون در فنون بحريّه مسلّم کلّ آنچه گويد و فرمايد يفعل ما يشاست و مربّی حقيقی چون شخص کامل است آنچه گويد و فرمايد يفعل ما يشاست . باری مقصد از يفعل ما يشاء اينست که شايد مظهر ظهور امری فرمايد و حکمی اجرا دارد و عملی فرمايد و نفوس مؤمنه از ادراک حکمت آن عاجز نبايد اعتراض بخاطر احدی خطور نمايد که چرا چنين فرمود و يا چنين مجری داشت امّا نفوس ديگر که در ظلّ مظهر کلّی هستند آنان در تحت حکم شريعة اللّه هستند بقدر سر موئی آنانرا تجاوز از شريعت جائز نه و بايد جميع اعمال و افعالرا تطبيق بشريعة اللّه کنند و اگر تجاوز نمايند عند اللّه مسؤول و مؤاخذ گردند البتّه آنانرا از يفعل ما يشاء بهره و نصيبی نه زيرا اين مقام تخصيص بمظهر کلّی دارد . مثلاً حضرت مسيح روحی له الفدا مظهر يفعل ما يشاء بود و لکن حواريّون را نصيبی از اين مقام نبود چه که در ظلّ حضرت مسيح بودند بايد از امر و اراده او تجاوز ننمايند و السّلام .
در قران در سوره های مختلفی اشاره به این مقام شده است مثلاً در سوره الحج آیه هجدهم میفرماید: “إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ” و یا در سوره آل عمران آیه ۴۰ میفرماید: “كَذَلِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ” همچنین در سوره مائده آیه پنجم میفرمایند: ” إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ مَا يُرِيدُ”
“کُلُّ شَیءٍ فی قَبضَةِ قُدْرَتِهِ اَسيرٌ وَ إنَّ ذلِکَ عَلَيه سَهْلٌ يَسيرٌ”
از حضرت بهالله است به این مضمون که: همه چیز در قبضه قدرت او اسیرند و همانا این امر برای او سهل و آسان است.
” مَن قال لِمَ و بِمَ فَقَد کَفَرَ”
از حضرت بهالله است به این مضمون که: هر کس چون و چرا گوید (لم و بم آورد) به تحقیق کافر شود.
“لا يُسئَلُ عَمّا يَفعَلُ “
مندرج در سوره انبیاء آیه بیست و سوم است که میفرماید: در آنچه انجام میدهد چون و چرا ندارد.
آیه ی کامل به این صورت است:” لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْأَلُونَ” در آنچه انجام میدهد چون و چرا راه ندارد، و آنان (انسانها) سوال خواهند شد.