کتاب ایقان مخزن حقائق اسرار الهی

بند صد و پنجاه و نهم

Likewise, Muhammad, in another verse, uttereth His protest against the people of that age. He saith: “Although they had before prayed for victory over those who believed not, yet when there came unto them, He of Whom they had knowledge, they disbelieved in Him.

The curse of God on the infidels!” Reflect how this verse also implieth that the people living in the days of Muhammad were the same people who in the days of the Prophets of old contended and fought in order to promote the Faith, and teach the Cause, of God. And yet, how could the generations living at the time of Jesus and Moses, and those who lived in the days of Muhammad, be regarded as being actually one and the same people? Moreover, those whom they had formerly known were Moses, the Revealer of the Pentateuch, and Jesus, the Author of the Gospel. Notwithstanding, why did Muhammad say: “When He of Whom they had knowledge came unto them”—that is Jesus or Moses—“they disbelieved in Him”? Was not Muhammad to outward seeming called by a different name? Did He not come forth out of a different city? Did He not speak a different language, and reveal a different Law? How then can the truth of this verse be established, and its meaning be made clear?

“و همچنين در آيه ديگر می فرمايد تعرّضاً به اهل زمان: “وَ کَانُوا مِن قَبْلُ يَسْتَفتِحُونَ عَلَی الَّذينَ کَفَرُوا فَلَمّا جاءهُم ما عَرَفُوا کَفَروا بِهِ فَلَعْنَةُاللّهِ عَلَی الکَافِرينَ.” می فرمايد: بودند اين گروه که با کفّار مجاهده و قتال می نمودند در راه خدا و طلب فتح می نمودند برای نصرت امراللّه، پس چون آمد ايشان را آن کسی که شناخته بودند کافر شدند به او. پس لعنت خدا بر کافران. حال ملاحظه فرمائيد که از آيه چنين مستفاد می شود که مردم زمان آن حضرت همان مردمی بودند که در عهد انبيای قبل برای ترويج آن شريعت و ابلاغ امراللّه مجادله و محاربه می نمودند و حال آنکه مردم عهد عيسی و موسی غير مردم زمان آن حضرت بودند. و ديگر آنکه آن کسی را که از قبل شناخته بودند موسی بود صاحب تورات و عيسی بود صاحب انجيل. مع ذلک چرا آن حضرت می فرمايد چون آمد بسوی ايشان آن کسی که او را شناخته بودند که عيسی باشد يا موسی، به او کافر شدند؟ و حال آنکه آن حضرت نظر به ظاهر، موسوم به اسم ديگر بودند که محمّد باشد و از مدينه ديگر ظاهر شدند و به لسان ديگر و شرع ديگر آمدند. مع ذلک چگونه حکم آيه ثابت می شود و ادراک می گردد؟”

تعرضاً: در حالت اعتراض و پرخاش، هدف چیزی قرار گرفتن/

سوره بقره آیه ۸۹: “وَ کَانُوا مِن قَبْلُ يَسْتَفتِحُونَ عَلَی الَّذينَ کَفَرُوا فَلَمّا جاءهُم ما عَرَفُوا کَفَروا بِهِ فَلَعْنَةُاللّهِ عَلَی الکَافِرينَ.” و از دیرباز بر کسانی که کافر شده بودند پیروزی میجستند ولی همین که آمد کسی که او را میشناختند، انکارش کردند. پس لعنت خدا بر کافران باد.
قاموس ایقان صفحه ی ۱۷۰۸: جمال قدم جل جلاله پس از ترجمه آیه بدین مضمون مطلب را شرح داده اند که در زمان موسی صاحب تورات یهودیان در ظل آن حضرت با کفار مخالفین جنگ میکردند و آرزوی فتح و پیروزی به کفار را داشتند که در ظل هدایت موسی ع به مقصود برسند و نیز در دوره عیسی صاحب انجیل مومنین به آن حضرت را کار به همین منوال بود و چون حضرت رسول ظاهر شدند یهود و نصاری با آن حضرت مخالفت کردند و به او کافر شدند یعنی کافر شدند به کسی که او را میشناختند از این آیه حکم رجعت و حشر و قیامت آشکار میشود زیرا درباره نفوسی که در زمان رسول الله بودند و او را منکر شدند میفرماید که اینها همان نفوسی بودند که در زمان موسی و عیسی علیهما السلام موسی و عیسی را شناخته بودند و به نام او جنگ و جهاد با کفار میکردند و چون موسی و عیسی امد به انکه قبلاً او را میشناختند به او کافر شدند و مقصود از موسی و عیسی که یهود و نصاری قبلاً او را شناخته بودند همانا حضرت رسول همان موسی و عیسی بودند و حکم رجعت از این اشاره ثابت شد و نیز مردم منکر حضرت رسول ص همان یهود و نصاری بودندن که در دوره موسی و عیسی آنان را شناخته بودند و در ترویج شریعت موسی و عیسی جهاد میکردند و طلب فتح در جنگها که با دشمنان میکردند مینمودند، درباره این نفوس هم حکم رجعت ثابت شد گرچه عین ان نفوس نبودند ولی چون متصف به صفات انان بودند درباره آنها حکم رجعت نفوس قبل صادق میاید بنابراین در این آیه قرانیه هم حکم وحدت حقیقیه موسی و عیسی و حضرت رسول ذکر شده و هم رجعت موسی و عیسی در ظهور رسول الله ثابت شد و هم رجعت نفوس دوره موسی و عیسی در دوره رسول الله ثابت گشته که این مردم از یهود و نصاری با اکه موسی و عیسی را شناخته بودند و در راه ترویج شریعت جهاد میکردند معذلک در دوره رجعتشان که دوره ظهور حضرت رسول ص است موسی و عیسی را که قبلاً شناخته بودند و به آنها مومن بودند در ظهور رسول ص که رجعت موسی و عیسی بود آن حضرت را منکر شدند و به آن حضرت کافر شدند.
در تفاسیر شیعه و سنی در ذیل این آیه ی شریفه سخنانی گفته شده است که به دور از حقیقت و با تفسیر حقیقی آن در تضاد و تعارض است. مثلاً علامه طباطبایی در ذیل این آیه نوشته است: ” قبل از بعثت ، كفار عرب متعرض يهود ميشدند، و ايشانرا آزار مى كردند، و يهود در مقابل ، آرزوى رسيدن بعثت خاتم الانبياء صلى الله عليه و آله و سلم مى كرده اند، و مى گفته اند: اگر پيغمبر ما كه تورات از آمدنش خبر داده مبعوث شود، و نيز بگفته تورات به مدينه مهاجرت كند، ما را از اين ذلت و از شر شما اعراب نجات ميدهد. و از كلمه (كانوا) استفاده ميشود اين آرزو را قبل از هجرت رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم همواره مى كرده اند، به حدى كه در ميان همه كفار عرب نيز معروف شده بود و معناى جمله : (فلما جائهم ما عرفوا) الخ، اين است كه چون بيامد آنكسى كه وى را مى شناختند، يعنى نشانيهاى تورات كه در دست داشتند با او منطبق ديدند، بآن جناب كفر ورزيدند.” و یا در تفسیر نور آمده است که :” این آیه،صحنه ی دیگری از لجاجت ها و هواپرستی های یهود را مطرح می کند که آنها بر اساس بشارت های تورات،منتظر ظهور پیامبر بودند و حتّی به همدیگر نوید پیروزی می دادند و به فرموده امام صادق علیه السلام یکی از دلایل اقامت آنها در مدینه این بود که آنها می دانستند آن شهر،محلّ هجرت پیامبر است وبه همین سبب از پیش در آنجا سکنی گزیده بودند،ولی بعد از ظهور پیامبر اسلام،با آنکه نشانه های وی را موافق با آنچه در تورات بود یافتند،کفر ورزیدند.” از سیاق آیات قبلی و بعدی این آیه معلوم است که هر دو تفسیری که ذکر آن گردید باطل است چرا که اولاً در ابتدای آیه ذکر شده است که “وَلَمَّا جَاءَهُمْ كِتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ” وقتی که از جانب خداوند کتابی که مصدق آنچه نزد آنان است آمد. در اینجا ذکر میکند که کتاب قران، مصدق آن چیزی است که نزد آنان است یعنی مصدق تورات و انجیل است؛ پس چون چنین است لزومی ندارد که ایشان آن را انکار کنند، چرا که با آنچه میشناختند در کتاب سازگار است. و دوم آنکه در آیه اساساً ذکری نشده است از اینکه در کتاب تورات و انجیل اوصاف پیامبر اکرم آمده، بلکه منظور این استکه کتاب خود و رسول خود را میشناختند، و تطابقی بین ایشان و حضرت رسول اکرم بود، اما با این اوصاف حضرت رسول را انکار کردند.