O affectionate seeker! Shouldst thou soar in the holy realm of the spirit, thou wouldst recognize God manifest and exalted above all things, in such wise that thine eyes would behold none else but Him. “God was alone; there was none else besides Him.”
So lofty is this station that no testimony can bear it witness, neither evidence do justice to its truth. Wert thou to explore the sacred domain of truth, thou wilt find that all things are known only by the light of His recognition, that He hath ever been, and will continue forever to be, known through Himself. And if thou dwellest in the land of testimony, content thyself with that which He, Himself, hath revealed: “Is it not enough for them that We have sent down unto Thee the Book?” This is the testimony which He, Himself, hath ordained; greater proof than this there is none, nor ever will be: “This proof is His Word; His own Self, the testimony of His truth.”
“ای سائل محبّ، اگر در هوای روح روحانی طائری حقّ را ظاهر فوق کلّ شیء بينی به قسمی که جز او را نيابی. “کانَ اللّهُ و لَم يَکُن مَعَهُ من شَيْءٍ.” و اين مقام مقدّس از آن است که به دليلی مدلّل شود و يا آنکه به برهانی باهر آيد. و اگر در فضای قدس حقيقت سائری کلّ اشياء به معروفيّت او معروف اند و او بنفسه معروف بوده و خواهد بود. و اگر در ارض دليل ساکنی کفايت کن به آنچه خود فرموده: “اَوَلَمْ يَکفِهِم اَنَّا اَنزَلنَا عَليکَ الکِتَابَ.” اين است حجّتی که خود قرار فرموده و اعظم از اين حجّت نبوده و نيست: “دَليلُهُ آياتُهُ و وُجُودُهُ إثباتُهُ.””
“کانَ اللّهُ و لَم يَکُن مَعَهُ من شَيْءٍ.”
خدا بود و هیچ چیزی با او نبود.
از احادیث است که به طرق مختلف روایت شده است، علامه کلینی در اصول کافی جلد یک در باب صفات الذات از محمد بن مُسلم روایت کرده که گفت از حضرت ابی جعفر شنیدم که فرمودند: کانَ الله عز و جل و لا شیئی غیره…. الخ و در باب الکون و المکان از زُواره نقل کرده که از حضرت ابی جعفر پرسیدم اکان اللهُ و لا شیئی در جواب فرمود نَعَم کانَ و لا شیئی….
عرفا نیز به این حدیث استشهاد میکنند و مرادشان از جمله مزبور اشاره به مقام اَحَدیت است که عبارت از مقام تجلی ذات صرف بحت است جل جلاله به ذات خود بدون شائبهء اسماء و صفات زیرا جلوه ی اسماء و صفات در مقام واحدیت است که عبارت از مقام ظهور ماهیات و حقایق اشیاء و اعیان ثابته در حضرت علم باشد و لهذا گفته اند که چون یکی از مشایق عظام جمله “کان الله و لم یکم معه شیئیٌ” را شنید فرمود الان کما کان و این اشاره به مقام احدیت و تجلی ذات حق تعالی است بذاته لذاته، حضرت عبدالبهاء در تفسیر حدیث کنت کنز میفرمایند” از این جهت در مقام تنزیه صرف و تقدیس بحت که میفرماید کان الله و لم یکن معه من شیئی آن ذات احدیت را قدیم بالذات و الصفات مشاهده نمایند لکن منزه از وجوه معلومات و حقایق موجودات و در این رته ما سوی الله را معدوم صرف و مفقود بحت شمرند…. الخ
سوره عنکبوت آیه ۵۱ “اَوَلَمْ يَکفِهِم اَنَّا اَنزَلنَا عَليکَ الکِتَابَ.”
آیا برای ایشان کافی نبود که کتاب را بر تو فرستادیم.
“أَوَلَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ يُتْلَى عَلَيْهِمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَرَحْمَةً وَذِكْرَى لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ”
آیا برای ایشان کافی نبود که کتاب را بر تو فرستادیم. در حقيقت در اين [كار] براى مردمى كه ايمان دارند رحمت و يادآورى است
“دَليلُهُ آياتُهُ و وُجُودُهُ إثباتُهُ.”
دلیل او آیاتش است و وجود او دلیل اثباتش.
در قاموس ایقان جناب اشراق خاوری نوشته اند: ” این بیان مبارک از حضرت امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه السلام است که درباره اثبات حقیقت حق فرموده و شیخ اجل احمد بن زین الدین احسائی علیه الرحمه آن را در کتاب شرح عرشیه نقل فرموده است…
حضرت امیر میفرمایند: “دليله آياته، و وجوده إثباته، و معرفته توحيده، و توحيده تمييزه من خلقه، و حكم التمييز بينونة صفة لا بينونة عزلة إنه رب خالق، غير مربوب مخلوق، ما تصور فهو بخلافه ثم قال (عليه السلام): ليس بإله من عرف بنفسه، هو الدال بالدليل عليه، و المؤدي بالمعرفة إليه”