کتاب ایقان مخزن حقائق اسرار الهی

بند نوزدهم و بیستم

To them that are endowed with understanding, it is clear and manifest that when the fire of the love of Jesus consumed the veils of Jewish limitations, and His authority was made apparent and partially enforced, He, the Revealer of the unseen Beauty, addressing one day His disciples, referred unto His passing, and, kindling in their hearts the fire of bereavement, said unto them:

“I go away and come again unto you.” And in another place He said: “I go and another will come Who will tell you all that I have not told you, and will fulfill all that I have said.” Both these sayings have but one meaning, were you to ponder upon the Manifestations of the Unity of God with divine insight.
Every discerning observer will recognize that in the Dispensation of the Qur’án both the Book and the Cause of Jesus were confirmed. As to the matter of names, Muhammad, Himself, declared: “I am Jesus.” He recognized the truth of the signs, prophecies, and words of Jesus, and testified that they were all of God. In this sense, neither the person of Jesus nor His writings hath differed from that of Muhammad and of His holy Book, inasmuch as both have championed the Cause of God, uttered His praise, and revealed His commandments. Thus it is that Jesus, Himself, declared: “I go away and come again unto you.” Consider the sun. Were it to say now, “I am the sun of yesterday,” it would speak the truth. And should it, bearing the sequence of time in mind, claim to be other than that sun, it still would speak the truth. In like manner, if it be said that all the days are but one and the same, it is correct and true. And if it be said, with respect to their particular names and designations, that they differ, that again is true. For though they are the same, yet one doth recognize in each a separate designation, a specific attribute, a particular character. Conceive accordingly the distinction, variation, and unity characteristic of the various Manifestations of holiness, that thou mayest comprehend the allusions made by the Creator of all names and attributes to the mysteries of distinction and unity, and discover the answer to thy question as to why that everlasting Beauty should have, at sundry times, called Himself by different names and titles.

“بر اولی العلم معلوم و واضح بوده که چون نار محبّت عيسوی حجبات حدود يهود را سوخت و
حکم آن حضرت فی الجمله جريان برحسب ظاهر يافت، روزی آن جمال غيبی به بعضی از اصحاب روحانی ذکر فراق فرمودند و ناراشتياق افروختند و فرمودند که ” من می روم و بعد می آيم”، و درمقام ديگر فرمودند: “من می روم و می آيد ديگری تا بگويد آنچه من نگفته ام و تمام نمايد آنچه را که گفته ام.” و اين دو عبارت فی الحقيقه يکی است لَو اَنتُم فِی مَظاهر التَّوحيد بِعَينِ اللّه تَشهَدُون. و اگر به ديده بصيرت معنوی مشاهده شود فی الحقيقه در عهد خاتم، هم کتاب عيسی و امر او ثابت شد. درمقام اسم که خود حضرت فرمود:” منم عيسی.” و آثار و اخبار و کتاب عيسی را هم تصديق فرمود که مِن عنداللّه بوده. در اين مقام نه در خودشان فرقی مشهود و نه در کتابشان غيريّتی ملحوظ زيرا که هردو قائم به امراللّه بودند و هم ناطق به ذکر اللّه و کتاب هر دو هم مُشعر بر اوامر اللّه بود. از اين جهت است که خود عيسی فرمود: “من می روم و مراجعت می کنم.” به مثل شمس که اگر شمس اليوم بگويد من شمس يوم قبلم صادق است و اگر بگويد در حدود يومی که غير آنم صادق است.و همچنين در ايّام ملاحظه نمائيد که اگر گفته شود که کلّ يک شیءاند صحيح و صادق است و اگر گفته شود که به حدود اسمی و رسمی غير هم اند آن هم صادق است. چنانچه می بينی با اينکه يک شیءاند با وجود اين در هر کدام اسمی ديگر و خواصّی ديگر و رسمی ديگر ملحوظ می شود که در غير آن نمی شود. و به همين بيان و قاعده، مقامات تفصيل و فرق و اتّحاد مظاهر قدسی را ادراک فرمائيد تا تلويحات کلمات آن مُبدع اسماء و صفات را در مقامات جمع و فرق عارف شوی و واقف گردی و جواب مسأله خود را در موسوم نمودن آن جمال ازلی در هر مقام خود را به اسمی و رسمی بتمامه بيابی.”

“ذکر فراق فرمودند” “من میروم و بعد میایم”…. “من میروم و میاید دیگری…”
از فصل شانزدهم انجیل یوحنا است که میفرماید” الان نزد فرستنده خود میروم و کسی از شما از من نمیپرسد کجا میروی… بعد از اندکی مرا نخواهید دید و بعد از اندکی باز مرا خواهید دید زیرا که نزد پدر میروم….محزون مباشید لکن باز شما را خواهیم دید و دل شما خوش خواهد گشت.”
در مقام توحید مظاهر الهیه مظهر اولیت و آخریت و ظاهریت و باطنیت و بدئیت و ختمیت می باشند . به عبارتی در این مقام کل را بر یک بساط ساکن بینی و بر یک سریر جالس . فرقی در میان نیست و غیریتی در بین نه. در انجیل مقدس نیز آنجا که حضرت مسیح فرمود من میروم و بعد می آیم منظورشان اشاره به حقیقت همین مقام توحید مظاهر الهیه است. زیرا آنکه بعد از حضرت مسیح آمد یعنی حضرت محمد (ص) همان حقیقت حضرت مسیح بود ونیز وقتی حضرت مسیح فرمود من می روم و می آید دیگری تا بگوید آنچه من نگفته ام و تمام نماید آنچه را که گفته ام ناظر به مقام تحدید خود بود و اشاره به ظهور حضرت محمد میفرمود. پس مقام توحید مقام وحدت مظاهر مقدسه است مقام حقیقت واحده مظاهر الهیه است. پس اگر حضرت محمد (ص) را ختم النبیین نامیم و به ظهور پیامبری بعد از ایشان معتقد نگردیم چگونه او را بدء النبیین نیز بنامیم و اگر او را بدءالنبیین بنامیم پس چگونه او را ختم النبیین نیز نام نهیم . اگر او را آدم اول نامیم چگونه ذکر موسی و عیسی بر او نهیم. پس معلوم و واضح است که حضرت محمد (ص) و نیز همه مظاهر الهیه در مقام توحید هم بدء النبیینند و هم ختم النبیین. حضرت مسیح نیز وقتی فرمود من می روم و بعد می آیم از دریچه مقام توحید به خود نگریست . زیرا حقیقت کسی که بعد از او آمد یعنی حضرت محمد (ص) حقیقت همان حضرت مسیح بود.
حضرت امیر نیز در خطبه البیان به همین مفهوم توحید و تهدید الهی توجه میکنند و میفرمایند:
أنا نوح الاول، نوح اول من هستم ،…. انا حقیقة الاسرار ،منم اصل رازها.انا امیرالمومنین ،منم فرمانروای مومنین ،انا عین الیقین ، منم نفس یقین، انا حجة الله فی السموات والارض ،منم برهان خدا در آسمانها وزمین ،انا الراجفه ، منم اول نفخۀ صوراسرافیل انا صاحب نوح ومنجیه ،منم همراه نوح و رهایی بخش او ،انا صاحب ایوب المبتلی و شافیه ،منم همراه ایوب دردمند وشفابخش او ،انا اقمت السموات بامر ربی ،من آسمانها را به امر پروردگارم برپا داشته ام ،انا صاحب ابراهیم ،منم همراه ابراهیم ،انا سرّ الکلیم ،منم راز موسی کلیم ،انا الناظر فی الملکوت ،منم نظر کننده درعالم فرشتگان ،انا امر الحی الذی لا یموت ،منم امر پرورگار زنده ای که نمی میرد ،انا ولی الحق علی سائر الخلق ، منم جانشین حق بر جمیع مخلوقات…. انا خلیفة الاله الخالق ،منم جانشین خداوند افریدگار ، انا سرّالله فی بلاده ،منم راز خداوند در شهرهای او ، وحجته علی عبا ده ،و برهان او بر بندگانش ، انا امرالله و الروح ، کما قال سبحانه تعاّلی : (و یسئلونک عن الروح قل الروح من امرربّی ) منم امر خداوند و روح ،همانگونه که خداوند تعالی فرمود : ای رسول از تو سوال می کنند از روح بگو روح از امر پروردگار من است….. ، انا منشرالاموات ،منم زنده کننده مردگان ،انا منزّل القطر،منم نازل کنندۀ قطرات باران ، انا منوّرالشمس والقمروالنجوم ،منم نوردهندۀ خورشید وماه وستارگان ، انا قیّم القیامة ،عهده دار قیامت منم ، انا مقیم الساعة ،برپا کنندۀ قیامت منم ، انا الواجب له من الله الطاعة منم آن واجب که از طرف خدا برای اوست فرمانبرداری ، انا حی لا اموت واذا متّ لم امتّ ،منم زنده ای که نمی میرم وهنگامی که مردم نمرده ام. انا سرّ الله المخزون ،منم رازپنهان شدۀ خدا ،انا العالم بما کان وما یکون ،منم دانا به انچه بود و انچه می باشد ، انا صلوات المومنین و صیامهم ،منم نمازمومنین وروزۀ انان ، انا مولاهم و امامهم ،منم صاحب اختیار و پیشوای آنان ، انا صاحب النشر الاول و الاخر ،منم صاحب رستاخیز اول و دوم (رجعت و قیامت )….. انا الذی اقامنی الله فی الاظلة و دعاهم الی طاعتی فلمّا ظهرت انکروا ، انا مقیم الساعة ،برپا کنندۀ قیامت منم ، انا الواجب له من الله الطاعة منم آن واجب که از طرف خدا برای اوست فرمانبرداری ، انا حی لا اموت واذا متّ لم امتّ ،منم زنده ای که نمی میرم وهنگامی که مردم نمرده ام. انا سرّ الله المخزون ،منم رازپنهان شدۀ خدا ،انا العالم بما کان وما یکون ،منم دانا به انچه بود و انچه می باشد ، انا صلوات المومنین و صیامهم ،منم نمازمومنین وروزۀ انان ، انا مولاهم و امامهم ،منم صاحب اختیار و پیشوای انان ، انا صاحب النشر الاول و الاخر ،منم صاحب رستاخیز اول و دوم (رجعت و قیامت )…..

انا الذی اقامنی الله فی الاظلة و دعاهم الی طاعتی فلمّا ظهرت انکروا ،منم انکس که خداوند بپا داشت مرا درسایه ها و انان را به بندگی من فرا خواند پس چون ظاهرشدم نشناختند و منکرشدند فقال الله سبحانه : (فلمّا جاءهم ماعرفوا کفروا به ) فرمود خدای سبحان ( پس انگاه که آمد نشناختند، او را و انکار کردند ) “سورۀ بقره ایۀ هشتاد و نهم. …. ، انا صاحب الکتب السالفة ،منم صاحب کتابهای گذشته ،انا باب الله الذی لا یفتح لمن کذّب به ولا یذوق الجنة ،منم ان باب خداوند که باز نمی شود برای کسی که انکار کرد او را و بهشت را نمی چشد ،انا الذی تزدحم الملائکة علی فراشی ، وتعرفنی عباد اقالیم الدنیا ،منم انکه ملائکه برفراشم هجوم می اورند وبندگان ممالک دنیا می شناسندم… انا الطور،طور منم ،انا الکتاب المسطور ،ان کتاب نوشته شده منم ، انا البحر المسجور،منم ان دریای لبا لب و پر….. انا الذی دعا الله الخلائق الی طاعتی فکفرت،و اصرت فمسخت،منم انکه خداوند موجودات را بسوی بندگی من فراخواند و کافرشدند و پافشاری کردند پس مسخ شدند، واجابت امة فنجت و ازلفت ، و گروهی پذیرفتند پس رهایی و جاه ومقام یافتند ، انا الذی بیدی مفاتیح الجنان و مقالید النیران کرامة من الله ، منم انکه کلیدهای بهشت و قلاده های دوزخ دست من است از باب ارجمندی ،انا مع رسول الله فی الارض و السماء ،منم با رسول خدا در زمین و اسمان ، انا المسیح حیث لا روح یتحرّک ولا نفس یتنفّس غیری ،منم مسیح زیرا او روحی نبود که حرکت کند و شخصی نبود که نفس بکشد غیر از من، انا جاوزت بموسی فی البحر واغرقت فرعون وجنوده ، ،من موسی را در دریا عبور دادم و فرعون ولشکرش را غرق نمودم…..”
” لَو اَنتُم فِی مَظاهر التَّوحيد بِعَينِ اللّه تَشهَدُون”
اگر به نظر الهی (عین الله) به مظاهر توحید توجه کنید شهادت میدهید.
در قران، سوره الصف، آیه ششم میفرماید: ” وَإِذْ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُبِينٌ” و هنگامى را كه عيسى پسر مريم گفت: “اى فرزندان اسرائيل، من فرستاده خدا به سوى شما هستم. تورات را كه پيش از من بوده تصديق مى‌كنم و به فرستاده‌اى كه پس از من مى‌آيد و نام او «احمد» است بشارت گرم.” پس وقتى براى آنان دلايل روشن آورد”
“در اين مقام نه در خودشان فرقی مشهود و نه در کتابشان غيريّتی ملحوظ زيرا که هردو قائم به امراللّه بودند “
در قران نیز بحث وحدت در اساس ادیان وجود دارد چنانچه میخوانیم:
شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهيمَ وَ مُوسى‏ وَ عيسى‏…؛ آيينى را براى شما تشريع كرد كه به نوح توصيه كرده بود؛ و آنچه را بر تو وحى فرستاديم و به ابراهيم و موسى و عيسى سفارش كرديم‏. (سوره شوری، آیه ۱۳)
قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى‏ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُون‏؛” بگو:اى اهل كتاب! بياييد به سوى سخنى كه ميان ما و شما يكسان است؛ كه جز خداوند يگانه را نپرستيم و چيزى را همتاى او قرار ندهيم؛ و بعضى از ما، بعضى ديگر را-غير از خداى يگانه- به خدايى نپذيرد. هر گاه(از اين دعوت،) سرباز زنند، بگوييد: گواه باشيد كه ما مسلمانيم!” (سوره آل عمران، آیه ۶۴)

” مقامات جمع و فرق”
مقام جمع عبارت از وحدت مظاهر مقدسه الهیه از حیث حقیقت متجلیه الهیه است که در همه آنها تجلی کرده و از این جهت همه یکی هستند و تعددی در میان نیست ” لانفرق بین احد من رسله” و مقام فرق عبارت از حدود ظاهره و شئون جسمانیه و زمان و مکان و اسم و رسم و طایفه و نژاد هر کی از مظاهر مقدسه الهیه است که با هم تفاوت بسیار و فرق بیشمار دارند….