Reflect, what could have been the motive for such deeds? What could have prompted such behavior towards the Revealers of the beauty of the All-Glorious? Whatever in days gone by hath been the cause of the denial and opposition of those people hath now led to the perversity of the people of this age.
To maintain that the testimony of Providence was incomplete, that it hath therefore been the cause of the denial of the people, is but open blasphemy. How far from the grace of the All-Bountiful and from His loving providence and tender mercies it is to single out a soul from amongst all men for the guidance of His creatures, and, on one hand, to withhold from Him the full measure of His divine testimony, and, on the other, inflict severe retribution on His people for having turned away from His chosen One! Nay, the manifold bounties of the Lord of all beings have, at all times, through the Manifestations of His divine Essence, encompassed the earth and all that dwell therein. Not for a moment hath His grace been withheld, nor have the showers of His loving-kindness ceased to rain upon mankind. Consequently, such behavior can be attributed to naught save the petty-mindedness of such souls as tread the valley of arrogance and pride, are lost in the wilds of remoteness, walk in the ways of their idle fancy, and follow the dictates of the leaders of their faith. Their chief concern is mere opposition; their sole desire is to ignore the truth. Unto every discerning observer it is evident and manifest that had these people in the days of each of the Manifestations of the Sun of Truth sanctified their eyes, their ears, and their hearts from whatever they had seen, heard, and felt, they surely would not have been deprived of beholding the beauty of God, nor strayed far from the habitations of glory. But having weighed the testimony of God by the standard of their own knowledge, gleaned from the teachings of the leaders of their faith, and found it at variance with their limited understanding, they arose to perpetrate such unseemly acts.
“آخر تأمّل فرمائيد که سبب اين افعال چه بود که به اين قسم با طلعات جمال ذی الجلال سلوک می نمودند؟ و هر چه که در آن ازمنه سبب اعراض و اغماض آن عباد بود حال هم سبب اغفال اين عباد شده. و اگر بگوئيم حجج الهيّه کامل و تمام نبود لهذا سبب اعتراض عباد شد، اين کفری است صراح. لأجل آنکه اين به غايت از فيض فيّاض دور است و از رحمت منبسطه بعيد که نفسی را از ميان جميع عباد برگزيند برای هدايت خلق خود و به او حجّت کافيه وافيه عطا نفرمايد و مع ذلک خلق را از عدم اقبال به او معذّب فرمايد.بلکه لم يزل جود سلطان وجود بر همه ممکنات به ظهور مظاهر نفس خود احاطه فرموده و آنی نيست که فيض او منقطع شود و يا آنکه امطار رحمت از غمام عنايت او ممنوع گردد. پس نيست اين امورات محدَثه مگر از انفس محدوده که در وادی کبر و غرور حرکت می نمايند و در صحراهای بُعد سير می نمايند و به ظنونات خود و هر چه از علمای خود شنيدهاند همان را تأسّی می نمايند. لهذا غير از اعراض امری ندارند و جز اغماض حاصلی نخواهند و اين معلوم است نزد هر ذی بصری که اگر اين عباد در ظهور هر يک از مظاهر شمس حقيقت چشم و گوش و قلب را از آنچه ديده و شنيده و ادراک نموده پاک و مقدّس می نمودند البتّه از جمال الهی محروم نمی ماندند و از حرم قرب و وصال مطالع قدسيّه ممنوع نمی گشتند. و چون در هر زمان حجّت را به معرفت خود که از علمای خود شنيده بودند ميزان می نمودند و به عقول ضعيفه آنها موافق نمی آمد لهذا از اين گونه امور غير مرضيّه از ايشان در عالم ظهور به ظهور می آمد.”
لأجل: بخاطر، بسبب، برای/ منبسطه: گسترده / امطار: باریدن باران / غمام: ابر، سحاب/ محدثه : ایجاد شده، روی داده
بنابراین در این بند ” استدلال میشود که چرا اولی مقصر نیست. در حقیقت به دلیل سنت الهی. این سنت فیض او را انقطاعی و گسستی نیست. چون حجت رسولان تمام بوده است. نمیتوان کسی را برگزید و به او حجت نداد و از مردمان بازخواست کرد. پس علامت ها در عین حال علائم فیض اند. معنای کلی مشترک آنها این است که نشانه ی هدایت اند. نشانه ی پیوندند نه گسست.”( قانونی، ایرج، بازخوانی نشانه ها)
جمال قدم می فرمایند: حق به آنچه خود اراده فرموده ظاهر می شود نه به ارادهٔ ناس … البته آگر به اوهام ناس درآزمنهٔ خالیه و اعصار ماضیه ظاهر می شدند، آحدی آن نفوس مقدسه را انکار نمی نمودند.(مجموعه اقتدارات دستی ۲۳۹)
مسئله ی تقلید ” هر چه از علمای خود شنيدهاند همان را تأسّی می نمايند”
حضرت عبدالبهاء میفرمایند: “باید انسان تحری حقیقت کند و از تقلید دست بکشد زیرا ملل عالم هر یک تقالیدی دارند و تقالید مختلف است تقالید سبب جنگ و جدال شده است و تا این تقالید باقی است وحدت عالم انسانی مستحیل است پس باید تحری حقیقت نمود تا بنور حقیقت این ظلمات زائل شود زیرا حقیقت حقیقت واحده است تعدد و تجزی قبول نکند. “
حضرت بهالله میفرمایند: ” انسان چون به مقام بلوغ فائز شد باید تفحص نماید و متوکلاً علی الله و مقدساً عن الحب و البغض در امری که عباد به آن متمسکند تفکر کند و به سمع و بصر خود بشنود و ببیند چه اگر ببصر غیر ملاحظه نماید از مشاهده تجلیات انوار نیر عرفان الهی محروم ماند. احزاب مختلفه در عالم موجود و هر حزبی خود را حق دانسته و میدانند بقوله تعالی ” کل حزب بما لدیهم فرحون”
جناب دکتر داوودی در کتاب انسان در ائین بهایی مینویسند: کلمه ی قلاده به معنی بند است، تقلید یعنی طوق به گردن سگ انداختن و پشت سر خود کشیدن. کسی که تقلید میکند خود او نیست که به اصطلاح با تشخیص خودش قبول میکند که وابسته بماند، پای بند شود، بلکه از خودش سلب شعور میکند برای اینکه قلاده اش دست دیگری باشد. به همین سبب است که اعتقاد در مورد اصول است اما تقلید در ادیانی هم که جائز باشد در مورد فروع است. در آن ادیان نیز اصول بحکم اعتقاد پذیرفته میشود یعنی خود انسان میپذیرد که پای بند شود و از همین بستگی احساس آزادگی بکند.
حضرت بهالله میفرمایند: ” هوالله ای بگم، اصحاب نار باش و اهل ریا مباش،کافر باشو ماکر مباش، از خدا بترس و از ملا مترس، سر بده و دل مده، زیر سنگ قرار گیر و در سایه تحت الحنک ماوا مگیر. این است آوازهای نی قدسی و نغمات بلبل فردوسی که جسد های فانی را جانی بخشد و جسم ترابی را روان روح مسیحی دهد. به حرفی عالم فانی را به ملک باقی کشد”
علماء در این دور
حضرت بهالله در لوح دنيا ميفرمايند قوله تعالی: “يا حزب اللّه علمای راشدين که بهدايت عباد مشغولند و از وساوس نفس امّاره مصون و محفوظ ايشان از انجم سماء عرفان نزد مقصود عالميان محسوب احترام ايشان لازم. ايشانند عيون جاريه و انجم مضيئه و اثمار سدره مبارکه و آثار قدرت الهيّه و بحور حکمت صمدانيّه. طوبی لمن تمسّک بهم انّه من الفائزين في کتاب اللّه ربّ العرش العظيم.”
حضرت ولی امراللّه جلّ سلطانه در لوح جناب بديعاللّه آگاه آباده مورّخ چهارم نومبر ١٩٣١ راجع به تبيين کلمه علماء فی البهآء که در الواح نازل ميفرمايند قوله الأحلی: “علماء در اين کور مقدّس در يک مقام ايادی امرالله و در مقام ديگر مبلّغين و ناشرين امر که در سلک ايادی نباشند ولی رتبه اولی را در تبليغ حائز”